سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمی بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس دنیا گر چه در حد حسن است
ز حد می برد شیوه بی وفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا می فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده ست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
#حافظ
🌸🍃🌸🍃
تمام آرزوهایت به زیر سنگ سنگین است
بدید این سنگ را هرکس دلش بهرتو غمگین است
تولد ، زندگی ، مردن ، عجب دنیای غمباری...
الا انسان برای خود بکن تا زنده ای کاری...!
"عاصی"
🌹توضیح؛
سنگ مزار عجیب در قبرستان ابنبابویه تهران
🔹سنگ مزار دختری ده ساله به نام مرحومه حسنیه فرد مقدم
🌹نثار ارواح مومنین و مومنات صلوات
در نبودت به کسی باج ندادم هرگز!
کاروان نیست که دل هر که به جایت آید
#لا_ادری
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
هدایت شده از ناصح
حکمت۲۲۸.mp3
5.62M
✍حکمت ۲۲۸
✅قَالَ علی علیه السلام:
◀️مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً، فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً؛
◀️وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ، فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ؛
◀️وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ، ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ؛
◀️وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ، فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً؛
◀️وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا، الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ: هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ، وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ، وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ.
✅امیر المومنین عليه السلام:
◀️كسى كه براى دنيا غمگين باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است.
◀️آن كس كه از مصيبتى كه به او رسيده شكايت كند از پروردگارش شكايت كرده است.
◀️كسى كه در برابر ثروتمندى به علّت ثروتش تواضع كند، دو سوم دين خود را از دست داده است!
◀️کسى كه قرآن بخواند و پس از مرگ وارد آتش دوزخ گردد از كسانى بوده است كه آيات خدا را استهزاء مىكرده.
◀️آن كس كه قلبش با محبت دنيا پيوند خورده سه چيز او را رها نخواهد كرد: اندوه دائم، حرصى كه هرگز او را ترك نمىكند و آرزويى كه هيچ گاه به آن نخواهد رسيد!
#نهج_البلاغه
#حکمت228
╔══❖•° 🍁 °•❖══╗
@hmmnasehe
╚══❖•° 🍁 °•❖══╝
اشعار "عاصی"

در جستجوی پدر :::: شهریار
فرزند استاد شهریار نقل می کند :
یک روز خوب یادم هست در حدود 5 بعدازظهر بود که دیدم پدر لباس پوشیده و از مادرم نیز میخواهد که مرا حاضر کند.
پدر آن موقع معمولا از خانه بیرون نمیرفت. با تعجب پرسیدم پدر کجا میرویم؟
جواب داد: هیچ دلم گرفته میخواهم کمی قدم بزنم.
بعد دست مرا در دست گرفته و به راه افتادیم.
از چند خیابان و کوچه گذشتیم تا اینکه به کوچهای که بعدها فهمیدم اسمش «راسته کوچه» است رسیدیم و از آنجا وارد کوچه فرعی تنگی شدیم، کوچه بن بست بود و در انتهای آن دری قرار داشت کهنه و رنگ و رو رفته و من که بچه بودم و به اصطلاح فرهنگی مآب ،هی نق میزدم و میگفتم پدر تو چه جاهای بدی میآیی!
پدر به آهستگی جواب داد عزیزم داخل نمیرویم و بعد مدت طولانی به صراحت میتوانم بگویم یک ربع یا بیست دقیقه به در یک خانه نگاه میکرد و فکر میکرد.
نمیدانم به چه فکر میکرد، شاید گذشته را میدید و یا شاید خود را همان بچهای احساس میکرد که هر روز حداقل بیست بار از آن در بیرون آمده و رفته بود.
بعد ناگهان به در تکیه داد، قطرههای اشک به سرعت از چشمانش سرازیر شده و شانههایش از شدت گریه تکان میخورد.
من لحظاتی مبهوت به او نگاه میکردم ولی او انگار اصلا من وجود نداشتم تا اینکه مدتی بعد آرام گرفت، آه عمیقی کشید و در حالی که چشمانش را پاک میکرد به من گفت:
«اینجا خانه پدری من است، من مدت چهارده سال اینجا زندگی کردم».
بعد در طول همان کوچه به راه افتادیم و قسمتهای مختلف خانه را از بیرون به من نشان داد.
وقتی به خانه برگشتیم شعری تحت عنوان «در جستجوی پدر» سرود که فکر میکنم یکی از با احساسترین شعرهایی است که به زبان پارسی سروده شده. "
🍃❤️🍃❤️🍃❤️
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اشعار "عاصی"
دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در مُشت گرفته مُچ دست پسرم را
یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کلّه ی پوک و سر و مغز پکرم را
هم در وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را
رفتم که به کوی پدر و مسکن مألوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم به سرِ راهِ همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهواره ی مادر
کانِ گهرم یابم و مهد هنرم را
تا قصّه ی رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه ی سیمرغ ستانم سپرم را
با یاد طفولیّت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم از آن کوچه ی مأنوس که در کام
باز آورد آن لذّت شیر و شکرم را
افسوس که کانون پدر نیز فروکشت
از آتش دل باقی برق و شررم را
چون بقعه اموات فضایی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته است و برخ گردنشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را
مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را
ای داد که از آن همه یار و سر وهمسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک بچه همسایه ندیدم به سرکوی
تا شرح دهم قصه سیر و سفرم را
اشکم برخ از دیده روان بودولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
میخواستم این شیب و شبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صغرم را و نقوش و صورم را
کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را
یکجا همه گمشدگان یافته بودم
از جمله حبیب و رفقای دگرم را
این خنده وصلش بلب آن گریه هجران
این یک سفرم پر سد و آن یک حضرم را
این ورد شبم خواهد و نالیدن شبگیر
وآن زمزمه صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلا بدر خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت ونهادم
بر سینه دیوار در خانه سرم را
صوت پدرم بود که می گفت چه کردی؟
در غیبت من عاله در بدرم را
حرفم بزبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را
فی الجمله شدم ملتمس از در بدعایی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را
اشکم بطواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آنهمه زنگ و کدرم را
نا گه پسرم گفت چه می خواهی از این در
گفتم پسرم بوی صفای پدرم را
#شهریار
🍃🌹🍃🌹
دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی با صفا باشی و صادق
به جز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است
دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی كردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است
خطا باشد ز مردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است.
#بابک_رادمنش
.
🕊 موعظه🕊
خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم
خدایا، گر بخوانی ور برانی
جز اِنعامت دری دیگر نداریم
سر افرازیم اگر بر بنده بخشی
وگرنه از گنه سر برنیاریم
ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم
تو بخشیدی روان و عقل و ایمان
وگرنه ما همان مشتی غباریم
تو با ما روز و شب در خلوت و ما
شب و روزی به غفلت میگذاریم
نگویم خدمت آوردیم و طاعت
که از تقصیر خدمت شرمساریم
مباد آن روز کز درگاه لطفت
به دست ناامیدی سر بخاریم
خداوندا، به لطفت با صلاح آر
که مسکین و پریشانروزگاریم
ز درویشان کوی انگار ما را
گر از خاصان حضرت برکناریم
ندانم دیدنش را خود صفت چیست
جز این را کز سماعش بیقراریم
شرابی در ازل درداد ما را
هنوز از تاب آن می در خماریم
چو عقل اندر نمیگنجید سعدی
بیا تا سر به شیدایی برآریم
#سعدی_شیرازی
🍃🌹🍃🌹
.
هر دفـعه مرا به قـهر رد کـردی تو
گویـا که مـرا حـبس ابـد کردی تو
یـکبـار نشد نظـر کنی بـر دل من
با عاشق خود همیشه بد کردی تو
#رباعی
#جواد_محمدی_دهنوی
.
به نهنگی که به عشق تو به ساحل زده است
گفتن واژه ی «برگرد» کمی دیر شده
اینکه من سمت تو راهی شده ام مشکل نیست
مشکل اینست، دلت از دل من سیر شده
#سعید_خاکسار
.
بیخبر از هم دگر آسوده خوابیدن
چه سود...
بر مزار مردگان خویش نالیدن
چه سود؟!...
زنده را تا زنده است باید به فریادش
رسید...
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن
چه سود؟!...
#شیخ_بهایی
مَن چَنـد غَـزَل پیـر شَـوَم تا که بِـفَـهـمـی
تَصویرِ تو دَر قابِ زَمان جا شُدَنی نیست
#احسان_افشاری
نامه هایم چشم هایت را اذیت می کند
درد و دل کردن برایِ تو حضوری بهتر است....
#حامد_عسکری
هر آنچه راه به سمت تو بوده سد شده است
دروغ عاشقی ات ثبت با سند شده است
تو غیر قابل باور تو رفته ای از دست
شبیه برکه که درگیر جزر و مد شده است!!!
گرفته طعم خیانت، لب حواست را
غریبه ای رگ خواب تو را بلد شده است
حدیث عشق من و بی وفای ات بانو
کتاب شعر نه یک ویژه مستند شده است
همیشه پشت سرت حرفهای ناجور است...
تو خوب و پاک وزلالی،زمانه بد شده است...
#محمدجواد_منوچهری
با دست آب خوردن من نیَتش شفاست
یک روز دست های مرا او گرفته بود
#لا_ادری
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
طبعم از لعل تو آموخت دُرافشانیها
ای رُخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهارست به طُرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گلافشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
رام دیوانهشدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانی ها
شهریارا به درش خاکنشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
#شهریار
🌹🍃🌹🍃
هدایت شده از ناصح
حکمت۲۲۹.mp3
4.02M
✍حکمت ۲۲۹
✅قَالَ علی علیه السلام:
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً، وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً.
✅امیر المومنین علیه السلام:
انسان را پادشاهى با گنج قناعت، و نعمت با حسن خلق كافى است.
#نهج_البلاغه
#حکمت229
╔══❖•° 🍁 °•❖══╗
@hmmnasehe
╚══❖•° 🍁 °•❖══╝