#حضرت_عباس_ع
ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد
علمدار خوش آمد ....
سقای حسین ،سید و سالار خوش آمد
علمدار خوش آمد ....
@zameneashk1
.
#شب_نهم_محرم
گوشه محراب، عکس روی تو پیدا
طاق دو ابروت، قوس قاب مصلا
کار قنوتت، کشیده جانب معراج
چارستون تن تو کعبه حجاج
ای جبل النوّر ِ با فضائل زینب
ای جبل الرحمهء مقابل زینب
آینه افتاد و شکست از اثر تو
رکن یمانی است یا که فرق سر تو
دست تو را بُرده هجوم کس و ناکس
کِی زره تو شده با تیر مُلَبَّس؟
هر دو کفت راهی رمی جمرات است
مشک اگر نیست، لبت آب حیات است
بوی مدینه است که پیچیده به صحرا
علقمه را نیز، مگر سرزده زهرا
سایه زینب! چه شده سایه نداری؟
سوره زینب! چه شده آیه نداری؟
بال دعایت پر من بود ولی ریخت
هرمژه ات لشکر من بود ولی ریخت
چشم ترت بود دو تا چشمه کوثر
منکه دلم سوخت به حال علی اصغر
زندگیم! میل نداری که بپاشی
تا گرهء کور به کارم زده باشی
آه ندیدم دو سه جای بدنت را
آه بمیرم متلاشی شدنت را
هرکسی ازدور، به جسم تو رسیده
قد تو را آمده بر نیزه کشیده
پیکرت افتاد و حرم سلسله هم دید
پرچمت افتاد، ببین حرمله هم دید
منکه سرم رفت، زبس کف زده دشمن
یک قدمی حرمت آمده دشمن
دار و ندارت جگرم بود ولی سوخت
چشم امیدت به حرم بود ولی سوخت
امنیتی نیست، ببین خیمه بهم ریخت
هرچه بلا بود به روی کمرم ریخت
ماکه ندیدیم پس از تو علمت را
ماکه کشیدیم، عمود حرمت را
غصه ام آوار شده بر سر زینب
دل نگرانیم شده معجر زینب
#حضرت_عباس_ع
#محرم
#تاسوعا
#رضا_دین_پرور ✍
.
.
#شب_نهم_محرم
درحنجرهء زخم زمین علقمه می سوخت
یک کرببلا خاک چه بی واهمه می سوخت
می ریخت نمک، زخم به داغ دل مردی
از مرثیهء سرخ گلو زمزمه می سوخت
یک سو تن ساقی به روی دشت پر از تیر
مشک و علم و آب به یک سو، همه می سوخت
دیوان بلا مهلکه را تبرئه می کرد
پرونده احساس در این محکمه می سوخت
وقتی که علمدار چو شمعی شده بود آب
انگار که یک بار دگر فاطمه می سوخت
زنجیر نگاهی گره می خورد به خیمه
هر ضربه که می خورد به فرقی، قمه می سوخت
درخیمهء غم، دلهره می کُشت زنی را
وقتی که نشاندند روی خون بدنی را
برچشم گلی، هاله ای از خار نشسته
یا خار تنی بین نمکزار نشسته
تصویر شفق نیست از این منظره شاید..
خون دل زهراست که بر بار نشسته
قدری کمکم کن که شوم راست ببینم
سقای حرم نیست، نه ...انگار نشسته
رخسارهء ماهم چقدر خاک گرفته
تصویر به چشمم چقَدَر تار نشسته
ای کاش که می شد سر آن تیر درآید
تیری که به چشمان علمدار نشسته
سردار سلحشور سپاه حرم من
پای سر تو چند خریدار نشسته
حالا که شکستی ز فراقت کمرم را
بی تو چه بگویم تو بگو اهل حرم را
#حضرت_عباس_ع
#محرم
#تاسوعا
#رضا_دین_پرور ✍
.
امان نامه
بسوز ای دل بسوز از داستانم
غمی آتش زده بر روی جانم
امان از شر فامیل حسودم
امان از مکر قوم بد زبانم
حسین اینجا اسیر و شمر نامرد
مسیر مکه را داده نشانم
خجالت می کشم از روی زینب
خودم را سوی خیمه میکشانم
چه بهتر اینکه صد دفعه بمیرم
اگر از دشمنم باشد امانم
هر آنچه هست هر کس من همینم
هرآنچه گفت مولایم همانم
من عباسم، ابوالفضلم، امیرم
سپاه زینبم، خشم عیانم
سپهدارم علمدار حسینم
اگر تا حشر هم اینجا بمانم
منم شمشیر حیدر در قلافش
من آن تیرم که در بند کمانم
اگرچه مادرم ام البنین است
ولیکن زاده زهرا بخوانم
فدای چشم مولا چشمهایم
فدای دست مولا بازوانم
به امید خدا،سقای لشکر
همیشه سربلند از امتحانم
همه در خیمه خاطر جمع هستند
که از اب گوارا می رسانم
خجل از بیقراری رباب و
تلظی های طفل نیمه جانم
اگر چه دستهای من جدا شد
گرفتم مشک را بین دهانم
نخوردم جا ز بارانی که آمد
نداده تیر و سر نیزه تکانم
نخوردم بر زمین تا که نشاندند
عمودی را به روی استخوانم
زمین خوردم شدم شرمنده تو
ولی شرمنده تر از بانوانم
#حضرت_عباس_ع
#تاسوعا
#رضا_دین_پرور✍
.
#مناجات_با_خدا
#رمضان_المبارک
#حضرت_عباس_ع
#حضرت_علی_اصغر_ع
از در لطفت مرا جواب نکردی
شکر خدایا مرا خراب نکردی
از سر جهلم تو را مواخذه کردم
گرچه تو هرگز به من عتاب نکردی
گاه دعایم نشد اگر که اجابت
مصلحتم بوده مستجاب نکردی
میشد از اول بریزی آبرویم را
دست نگه داشتی شتاب نکردی
مطمئنم که به غیر مشرک و کافر
هیچ گنهکار را عذاب نکردی
کل خطاهام را شمردم و دیدم
اکثر جرم مرا حساب نکردی
باب شهادت دوباره باز شد اما
حیف مرا باز انتخاب نکردی
طرد نکن یا حسین نوکر خود را
قلب مرا بشکنی ثواب نکردی
تشنه به نهر فرات رفتی اباالفضل
هیچ ولی اعتنا به آب نکردی
تا ابد ای حرمله تو خیر نبینی
رحم به شش ماهه رباب نکردی
#آرش_براری