.
#مسلم_بن_عقیل_ع
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_علیهالسلام
ای کاش دست من قلم میشد
تا واسه تو نامه نمیدادم
با خون نوشتم اسمتو بعدش
بی سر به پای اسمت افتادم
از بام افتادم چه تقدیری
از بام افتادم چه تعبیری
یادش بخیر اون روزی که گفتی
تو سربلند از رو زمین میری
تو با سر بی تن میای اینجا
یه گوشه تو این شهر بُق کردم
اما برات بازار و ای یوسف
با این تن بی سر قُرق کردم
آره قناره نردبون میشه
از آسمون تا اینکه سر باشم
بالای این دروازه هم خوبه
تا به خدا نزدیک تر باشم
#میلاد_حسنی ✍
.......
#شهادت_حضرت_مسلم_علیه_السلام
ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره
از من به سر دویدن از تو به یک اشاره
جان من و دوطفلم نذر تو باد صد بار
یک دم اگر ببیند مسلم تو را دوباره
قصابهای کوفه چون فصلِ عید قربان
آورده اند انگار بر جسم من قناره
این چشمها که دیدم خشکیده از محبت
بر جان اصغرت کن فکری به راه چاره
این دستها به غارت بران چو تیغشان است
از گوش دخترانت بردار گوشواره
ترسم از آن دمی که بر خاک چون فتادی
قاتل کشد چو خنجر زهرا کند نظاره
#حامد_آقایی
........
#علی_انسانی
گر بر سر دارم، خبر از یار بیارید
بر کشتۀ من، جانِ دگر بار بیارید
آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار
بهر دل بیمار، پرستار بیارید
با آنکه گلِ باغِ وفا، بوی نکردید
بر من خبر از ان گل بیخار بیارید
زان فوج سپاهی که مرا بود به همراه
یک یار به غیر از "در و دیوار" بیارید
بیهوده مرا سنگ زنید از در و از بام
من عاشق جان باختهام، "دار" بیارید
خواهید اگر عاقبت عشق ببینید
فردا چو شود، روی به بازار بیارید
.___________________________
#مسلم_بن_عقیل
#مسلمیه_شب_عرفه
#شب_اول محرم
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#شب_اول_محرم
#مسلم_بن_عقیل_ع
#شهادت #حضرت_مسلم_علیهالسلام
#مسلمیه
یا مسلم علیک منا السلام
نمیدانم کجایی ای که از بیراهه میآیی
همین اندازه میدانم که با ششماهه میآیی
همین اندازه میدانم جدا از چارهات کردم
چرا از خانهی زهرا چنین آوارهات کردم
سرِ دارالاماره جان تو جانی ندارم که
تماشایی شدم حالا که دندانی ندارم که
بگو تا کوفهی مولا کُشِ ناخوش نمیآیی
به سوی مردمِ نامردِ مِهمانکُش نمیآیی
اگرچه کوچه کوچه گریهها بر خواهرت کردم
ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم
همینکه ریختند از در به راه شعلهور رفتم
اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم
نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا
خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا
خبر داری به سنگِ کوچههای تنگ میخوردم
کشیده میشدم هربار و بر هر سنگ میخوردم
سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم
غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم
کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را
نوازشهای یک چکمه شکسته استخوانم را
من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم
توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم
از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است
کشیدنهای صورت روی صدها پله دشواراست
نه فکرِ دختران خود که فکر دخترت بودم
همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم...
( حسن لطفی ۱۴۰۰/۰۴/۲۸)
#دکتر_حسن_لطفی