eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.6هزار دنبال‌کننده
233 عکس
140 ویدیو
33 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. یا مسلم علیک منا السلام نمی‌دانم کجایی ای که از بی‌راهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم که با شش‌ماهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم جدا از چاره‌ات کردم چرا از خانه‌ی زهرا چنین آواره‌ات کردم سرِ دارالاماره  جان تو  جانی ندارم که تماشایی شدم  حالا که دندانی ندارم که بگو تا کوفه‌ی مولا کُشِ ناخوش نمی‌آیی به سوی مردمِ نامردِ مِهمان‌کُش نمی‌آیی اگرچه کوچه کوچه گریه‌ها بر خواهرت کردم ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم همینکه ریختند از در به راه شعله‌ور رفتم اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا خبر داری به سنگِ کوچه‌های تنگ می‌خوردم کشیده می‌شدم هربار و بر هر سنگ می‌خوردم سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را نوازش‌های یک چکمه شکسته استخوانم را من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است کشیدن‌های صورت روی صدها پله دشواراست نه فکرِ دختران خود  که فکر دخترت بودم همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم... ( حسن لطفی ۱۴۰۰/۰۴/۲۸)
. (( حضرت مسلم علیه السلام )) اینجا کسی به جان تو جانت نمیشود بی تاب میشوی و توانت نمیشود توتشنه میشوی وبه جزنیزه هاحسین چیزی نصیب لعل لبانت نمیشود آقا به حال دخترکانت امان بده اینجا کسی ضمان امانت نمیشود شش ماه را میار که از سوی حرمله سهمی به غیر زخم زبانت نمیشود کوفه میاکه جزلب شمشیرودشنه ها چیزی نصیب جسم جوانت نمیشود عباس را به یورش سرنیزه ها مبر یک تن غمین قد کمانت نمیشود ✍ .................... . رحم بر حال دل مادر غم پرور کن سوی این شهرمیا،فکرعلی اصغر کن کار چشمان من از گریه بسیار گذشت تو بیا رحم به چشمان تر خواهر کن آب شد شمع وجود من شرمنده حسین جان مسلم تو بیا رحم به آب آور کن سوی این شهرعلی کش به کجا میایی لا اقل فکر جوانی علی اکبر کن کوفیان وعده سوغات سفر میدادند چاره ایدوست تو برغارت از معجر کن کاش از اهل حرم صرفنظر میکردی جای زن نیست دراین ظلم سرا باورکن خنجرو نیزه وشمشیرمهیا شده است رحم برقاسم و بر ساقی مه پیکرکن ........................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بر غریبی تو و اهل حرم میگریم بادل خون شده ازغصه وغم میگریم کاش میشد که نیفتد گذرت در کوفه کزغمت ناله کنان میگذرم،میگریم به هواداری آوارگیت دشت به دشت من به یادت همه جا دربه درم میگریم حاضرم جان بدهم،کوفه نیایی آقا بر سر دار بلا هست سرم میگریم اشک هم تاب نیاورده ز حال مسلم خون روانست ز چشمان ترم میگریم میزند شعله تنهایی و آوارگی ات شعله هم بر دل هم بر جگرم میگریم من همانم که زشرمندگی وخجلت خویش اشک افشان همه شب تاسحرم میگریم همچومرغی که اسیر قفس تنهایی ست بال و پرسوخته بی بال و پرم میگریم دارم امید ببینم رخ جان پرور تو بر سر دار بلا منتظرم میگریم ......................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.. و مگر که کوفی ظالم ز من گناهی دید که بین کوفه سفیرت چه بی پناهی دید میا، به جان رقیه اگر بیائی تو زبان گشودن شش ماهه رانخواهی دید شرمندگی گرفته نفس را به سینه ام من روضه خوان کوچه تنگ مدینه ام کوفه میا تو را به رقیه قسم ،حسین آخر به یاد روی کبود سکینه ام از غربت تو سینۀ زارم شده دلتنگ بگذر از این شهر پر از حیله ونیرنگ هرجاسخن ازغارت وجنگ است حسین جان ترسم که خورد بر زینب ز جفا سنگ من رفتم و از من به تو ای شاه سلامی بالای سر دارم و اینست پیامی شمشیر مهیا شده بر کشتنت آقا اینجا تو میا نیست دراین شهر مرامی حیف است که بر پیکر تو تیر ببارد بر پیکر نو ضربۀ شمشیر ببارد سرنیزه شده تشنۀ خون بدن تو حیف است که بر پیکر تو سیر ببارد خنجر شده لب تشنۀ خشکیده گلویت سرنیزه و شمشیر مهیاست به سویت صد حیف نشد تا که ببوسم رخ نازت صد حیف که سرزنیزه زند بوسه به رویت اینجا سخن از عشق و وفانیست برگرد درکوفه نشانی ز صفا نیست برگرد هرجا سخن از خنجر تیز است آقا حرفی به جز از رأس جدا نیست برگرد کوفه هدفی جز تن صدپاره ندارد امّید در این شهر ره چاره ندارد اینجا سخن از بستن آب است،برگرد توتاب عطش داری و شیرخواره ندارد از ساغر گردون می اندوه چشیدم خیری من از این شهر جفاپیشه ندیدم اینجا تو میا نیزه و شمشیر مهیاست از ضربت آنان به تن خویش،کشیدم ازکوفه و کوفی صفتان خسته و زارم جز ناله در این شهر طرفدار ندارم کاری زمَن ایدوست نیاید، به جزاینکه از بیکسی و غربت تو اشک ببارم جا شد به تنم نیزه و شمشیر حسین جان پر شد همۀ پیکرم از تیر حسین جان از بام زدند بر سر سودازده ام سنگ ازضعف شدم زار و زمینگیر حسین جان لب،تشنه ودل،خسته ودندان شکسته اینها همه فخر است که جانباز تو هستم شادم که زعشق تو سرم بر سر دار است این دار گواه است که سرباز تو هستم اینجا کمر بر قتل تو بستند مردم بازار شمشیر و سنان غوغاست آقا جمعی همه خنجر به دست در انتظارند مقصودشان رأس تو و سقاست آقا کوفه میا که قامتت از غم کمان شود از بهر داغ قاسم و عباس و اکبرت با خود سه ساله را تو میاور به همرهت ترسم که تازیانه شود سهم دخترت در حیرتم که این همه لشگر کجا روند دارند همه به همرهشان خنجر و سنان تیر سه شعبه دیدم و از بغض حرمله ترسم که اصغرت نگشاید دگر زبان آیی اگر به کوفه میاور رقیه را اینجا سخن زکعب نی و تازیانه هاست با نیزه ها و خنجر و شمشیرها حسین جسم تو و تن اکبر نشانه هاست رحمی به حال خواهر غم پرورت نما رحمی به حال نجمه و حال سکینه کن این کوفه چون مدینۀ زهرا کش است وای یادی زآتش در و مسمار و سینه کن از بهر غربتی که تو داری حسین من در هر گذر به یاد تو چشمم پر آب شد تیرسه شعبه ای که بدیدم به چشم خویش جانم پر از شراره به حال رباب شد ای شه میا به کوفه که این قوم کینه جو طرحی برای کشتن اکبر کشیده اند نفرین به چشمهای حریص و پلیدشان گویا که گوشواره و معجر ندیده اند اینجا کمر به قتل تو بستند حسین جان حرفی ز وفا و ز حیا نیست در اینجا تو جای خودت ،اکبرو عباس همینطور حتی نکنند رحم به شیرخواره ات آقا سوگند به زهرا که همین است دعایم ایکاش در این شهر نیفتد گذر تو ترسم که بیائی،غم عباس ببینی ترسم که ز داغش بشود خم کمر تو ...................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. (( حضرت مسلم علیه السلام )) کارم از گریه ی خونبار گذشته ست نیا آقا جان حیف شد،لحظه ی دیدار گذشته ست نیا آقاجان ای به غمهای دلم نام تو غمخوار حسین غمم از غصه ی بسیار گذشته ست نیا آقاجان بین این کوفه به هر کوچه به یاد کوچه از دلم غصه چو مسمار گذشته ست نیا آقاجان اشک خون گشته و چشمم شده چون کاسه ی خون روزم ای ماه،شب تار گذشته ست نیا آقاجان بین این شهر چه شبها تک و تنها تا صبح خواب از دیده ی بیدار گذشته ست نیا آقاجان چقدر خنده کنان حرمله شمشیر بدست با غرور از سر بازار گشته ست نیا آقاجان جان شش ماهه حذر کن تو از این آمدنت حرف از کشتن شیر خوار گذشته ست نیاآقاجان حرمت را به سوی کوفه میاور آقا سخن از قتل علمدار گذشته ست نیا آقاجان ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بار بر بسته ای ای دل، به سلامت سفرت می بری قافلۀ اشک مرا پشت سرت راه می افتی و باقی ست به خاک عرفات حرف هایی که روان بود از آن چشم ترت به کجا می برد این راه بلاخیز تو را! کودکان اند و زنان اند چرا همسفرت؟ می شوی دربه در کوه و بیابان و جهان می شود از سر دلباختگی دربه درت خبر قاصد تو می رسد از طوفان ها این خبر چیست؟ که داغی ست گران بر جگرت می رسی کم کم و پیداست به پهنای افق خیمۀ در دل صحرای بلا شعله ورت میهمان هستی و با نیزه و شمشیر چرا میزبان تو گرفته ست چنین دور و برت؟ روزها می گذرد می رسد از راه آخر آن غروبی که سر نیزه روان است سرت حسن زرنقی ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل درود باد به اوّل شهید راه حسین سلام باد به اوّل قتیل نسل خلیل مؤیّد پسر فاطمه، معلّم عشق محرّم آور ذی الحّجه، مسلم بن عقیل امیر کشور دل، نایب امام حسین که سیدالشّهدا می‌کند از او تجلیل به خط عشق و وفا و شهادت و ایثار پیام اوست طریق و قیام اوست دلیل ز اوج طبع «ریاضی» به مدح او بیتی نزول یافت به طبعم چو آیۀ تنزیل چه شعر نغز و لطیفی، سزد که از این بیت شود دو مصرع ترجیع‌بند من تکمیل «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» زهی به مسلم و ایمان و عشق و ایثارش که چشم دوخته عیسی به چوبۀ دارش دو دست بسته به بازار کوفه می‌بینم هزار یوسف مصری اسیر بازارش اگر چه در دل شب سر نهاد بر دیوار بُوَد تمامی خلقت به ظِلِّ دیوارش دمی گریست برای حسین دیدۀ او که سیدالشهدا خنده زد به رخسارش کسی که طاعت او طوع گردن ملک است کنار کوچه، شب تیره، طوعه شد یارش ز سیّدالشّهدا لحظه‌ای نشد غافل گواه من شب تاریک و چشم بیدارش نه بر محمّد خود داشت غم نه ابراهیم نه بیم داشت ز فردا و آخر کارش هماره دیدۀ او می‌گریست بر زینب که می‌زنند در این شهر، سنگ بسیارش خدا کند که به دامان مسجد کوفه گلاب اشک فشانم به پای زوّارش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت شهادت شهدای قیام عاشورا ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت درود ما به قیام حسینی‌اش بادا که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» سفیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود کسی که در دل خود یک جهان محبّت داشت درون خانۀ هانی نکشت دشمن را ز بس وفا و جوانمردی و مروّت داشت نهان ز مردم کوفه لبش به هم می‌خورد در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت قسم به حال خوش آخرین نماز شبش نماز با او، او با نماز الفت داشت میان آن همه دشمن گریست بهر حسین به اشک او قسم، او گریۀ ولایت داشت کنار تربت او می‌شنید گوش دلم دو مصرعی که به حق یک جهان ملاحت داشت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» چو خواست تر شود از آب، کام عطشانش برون ز دُرج دهان ریخت دُرّ دندانش سخن ز حنجر خشک حسین می‌گوید دهان غرق به خون و گلوی عطشانش پس از گذشت زمان‌ها به گوش جان همه رسد ز خانه طوعه صدای قرآنش روا نبود که با دست کفر کشته شود کسی که ثانی عباس بود ایمانش قسم به فاطمه هرگز نمی‌رود نومید کسی که دست توسل زند به دامانش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه قسم به عزم تو و رادمردی هانی قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات غریب‌تر ز شهیدان شدید قربانی بریدن سر مهمان و دعوی اسلام هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی چه می‌شود که به قبر تو و دو فرزندت کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» ✍ .................................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. این سلام بار آخره منه غصه خوردن واسه دختره منه چش به راهتم که از راه برسی روی میخ دروازه سره منه اونی که فدات شده منم منم پره خونه پره خونه دهنم فدای سرت تو غصه نخوری قصابا روی قناره زدنم حال و روز چشم من بارونیه دندونام شکسته لبهام خونیه پذیراییشون با تیر و نیزه بود به رقیه گفتی که مهمونیه؟ بگو که النگوشو دربیاره اینجا اومدن با زن خطر داره تو رو به ارواح مادرت نذار روضه ها باز برسه به گوشواره تویی که ماه شب تارم شدی تویی که همه کس و کارم شدی هر کی و میاری اصغر و نیار شنیدن تازه پسردارم شدی کارم از گریه و زاری رد میشه تو دلم غصه ها بی عدد میشه زنای جراحشونم اومدن... علی اکبر و بیاری بد میشه نیا تا غصه ، تا ناکجا نره نیا تا روضه ، تا کربلا نره نیا بی پسر نشه ام بنین قمر از پهلو رو نیزه ها نره نیاری با خودت انگشتراتو نیاری با قافله دختراتو میدونم بنده جونت به جونشون جون مسلم نیاری خواهراتو قصه آخرش یه گوداله فقط توی گودی تن بی حاله فقط مویی که بی وضو شونه نشده زیر اسبا حالا پاماله فقط اونی که پیچیده بوش سره توعه نیزه رفته تو گلوش سره توعه روی میخ دروازه سره منه روی نیزه رو به روش سره توعه ✍ ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. گاه تغییر سفرها احتیاطا لازم است فکر تجدید نظرها احتیاطا لازم است کوفه دارد ادعای انتظارت را ولی امتحان منتظرها احتیاطا لازم است جان زهرا مادرت کج کن مسیر خویش را پیش بینی خطرها احتیاطا لازم است اهل کوفه سنگ اندازان چیره دستی اند دوریِ از این گذرها احتیاطا لازم است کاروانی داری از خورشید پس اطراف آن آمد و رفت قمرها احتیاطا لازم است کار و کسب دکه آهنگران سکه شده گوش دادن به خبر ها احتیاطا لازم است دود کن اسپند نذر قدو بالای علی پیشگیری از نظرها احتیاطا لازم است بار خود را پر کن از معجر سپس کوفه بیا شاید اینجا خیره سرها.!! احتیاطا لازم است خوب پنهان کن گلوی شیر خوارت را حسین از لب تیر سپرها... احتیاطا لازم است صحبت از پیراهن نو میکنند پس لاجرم انتخاب کهنه تر ها احتیاطا لازم است سر که از پهلو به نی باشد می افتد عاقبت بستن اینگونه سرها احتیاطا لازم است ✍ ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سلام من به مرادم به سیدالشهداء که مقتدای من و شاهد قیام من است  چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو که بی حضور تو این زندگی حرام من است اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است اگر چه خون به دلم کرده اند  شکر خدا که در طریق وفا استوار گام من است غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است خوشم که عطر وصال تو در مشام من است مرا به مژده دیدار تو امیدی نیست غم جدائی تو همدم مدام من است مگر که شهد شهادت به جام من ریزند که در فراق تو چندی است تلخ کام من است به راه عشق نخستین فدایی تو منم سفیر خاص توام  این صدای عام من است وجود پاک تو را چشم زخم تا نرسد دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق در آخرین نفس این آخرین پیام من است خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد سر بریده ی من پرچم قیام من است شاعر:شفق✍ .................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
خونِ دندان در قدح ریزم، که مانَم تشنه لب سَرورِ من از سفر آید، گمانم تشنه لب گریه اَم بر شاهِ عطشان است و اطفال یتیم ترسم از اینکه شوند اینجا به درد و غم مقیم کاش میشد با تو گویم، سیدی! کوفه میا آه در حصرِ عدویم، سیدی! کوفه میا جانِ زینب گر میایی، پس میاور خواهرت می‌شوند اهلِ حرم بی کس، میاور خواهرت دختران رحمی نمی بینند، از این مردمان نان و خرما نذرشان کردند، بی دین مردمان آنچه آید بر سرِ من، بر سرِ تو آورَند بر سرِ دروازه ها، آخر سرِ تو آورَند نیزه هاشان سیدی! بَدجور پهلو میدرَد تیغ‌های تیزِشان، بَدجور اَبرو میدرَد رحم بر دندان و لعلِ لب ندارد نیزه ای ترسم از آنکه به کامت، لب گذارد نیزه ای شیرخوار اینجا امان هرگز ندارد، ای دریغ حرمله رحمی بر آن هرگز ندارد، ای دریغ با جوانانِ بنی هاشم بگو، جای کفن یک زِرِه پوشند، اینجا نیزه باران است و تن من بقربانِ نگاهِ نافذِ عباسِ تو میشود اینجا هدف، چشمانِ خیرالناسِ تو کعب نِی هاشان عجب، مهمان نوازِ کودکند بیشتر، نامردها در فکر گوشِ کوچکند گیسوی طفلِ یتیم اینجاست، دست آویزشان نیست از سیلی زدن بر کودکان، پرهیزشان هر کسی که بیشتر آتش بیارِ معرکه است بیشتر دنبالِ غارت، در میانِ مهلکه است این چه رسمِ ناجوانمردانه ای در کوفه هست؟ بیشتر آزارِشان در گیر و دارِ کوچه هست! چون غریبی را سرِ بازارشان، گیر آورند بر سرِ هر رهگذر، او را به تحقیر آورند چون میسر نیست گاهی، نیزه بر اندامها سنگ و خِشت و شعله میبارد ز روی بامها بردنِ نامِ تو آسان نیست، اما هر چه هست... گفتنِ نامِ علی، جرمش از آن سنگین تر است نامِ زیبای تو بر دارلاماره میبرم نامِ مولایم علی، با صد اشاره میبرم آخرین ذکرم شده، فریادِ یازهرا ز بام آخرین حرفِ سفیرت وقتِ جان دادن، سلام ✍ .
. ۳۶۱ چشمان من از آمدنت سخت پر آب است قلبم ز غم و غصه ات،ای یار کباب است جان علی اصغرت از کوفه حذر کن آقا نگرانی من از حال رباب است تا خنده نکردند به ناموس تو برگرد برگرد از این ره که دلم در تب و تاب است برگرد از این راه میا کوفه وگرنه دستان عزیزان تو بسته به طناب است آهسته بگویم به تو ای یوسف زهرا اینجا سخن از هلهله در بزم شراب است **** .
. ۳۶۲ پسرفاطمه افتاده ز پا یاور تو پیکرم باد به قربان سر و پیکر تو با تو اینقدر بگویم که دگر کوفه میا می زند موج؛دورویی،نشود باور تو کوچه هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است بود ذکر لب من نام خوش مادر تو جان زینب تو میا کاش ز ره برگردی بیم دارم به اسارت برود خواهر تو بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو مثل تسبیح که پاره شود ازهم آقا ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو قصد دارند بخندند به زانو زدنت قصدشان است ببینند دوچشم تر تو خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو **** .
. مرثیه حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)... مسلم اَت را به میانِ یَمِ غم ها کُشتند همه بودند ولی یکه و تنها کُشتند او سفیر پسر فاطمه بود، اما حیف با دلی حُبِ به مولا و به زهرا کُشتند اول او را به میانِ خودشان بُرده و بعد.. ..خنجر از پُشت زدند و به مُصلی کُشتند لب تشنه به سر بام کشیدند او را رو به پایین هولش داده و در جا کُشتند کوفیان راه رسیدن به تو را فهمیدند اینچنین شد که تو را سید و مولا کُشتند بعد مسلم، همه سرْ بخت شما آمده اند همچو گرگان درنده لبِ دریا کُشتند تو که فرزند رسول دو سرا بودی، پس پسرت را پیش چشم تو و طاها کُشتند علقمه، ساقی و آب آورتان را ارباب از پس چشم تَرِ زینب کبری کُشتند عاقبت قلب مرا واقعه بر درد آورد عده ای بی سر و پا خون خدا را کُشتند تنِتان را به قفا کرده و ذبحت کردند خولی و شمر تو را در دل صحرا کُشتند .
. بلندمرتبه بود، از فراز بام افتاد هنوز گرم دعا بود و از کلام افتاد برای هر دو لب او اگرچه زحمت داشت ولی برای امامش بنای صحبت داشت: حسین! کوفه میا؛ کوفه قلبش از سنگ است مرام شهر، چو ویرانه ایست از پابست اگرچه نامه برای تو می‌فرستادند وگرچه نام تو را از مناره سردادند_ به یاری تو در اینجا ولی امیدی نیست مراد من! به‌خدا بهر تو مریدی نیست اگرچه نامه نوشتم بیا؛ ولی تو نیا حلال کرده کسی بین کوفه خون تو را گرفته کاسبی هر که هست آهنگر یکی سفارش خود داده چند تیر سه‌پر_ گمان کنم هدفش سینه‌ی مطهّر توست فقط نه سینه‌ی تو، حلق پاک اصغر توست نگاه حرمله و چشم آب‌آور تو...! چه غصه‌ها که نبارد حسین! بر سر تو سر سفیر خودت باز منّتی بگذار برای اکبر خود چند تا عبا بردار برای تازه جوان‌هاست قحطیِ جوشن فدای قامت دلجوی قاسم بن حسن! مخدّرات نبودند همرهت ای کاش! حسین! بیشتر از قبل، پیش زینب باش هوای کوفه به غیر از سیاهیِ شب نیست به جان فاطمه، بازار جای زینب نیست به جای بوسه تو را سنگ می‌زنند همه به موی دختر تو چنگ می‌زنند همه بلندمرتبه شاها! ببین پریشانم! ز بام کوفه برای تو روضه می‌خوانم: "نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد" ذاکر ......................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ۳۶۵ کوفه شد چشم و مرا گرم تماشا شده است یار بی یاور تو بی کس و تنها شده است بین این شهر زبانزد شده نیرنگ میا صحبت از غارت انگشترت آقا شده است قدر یک دشت به همراه عبا داشته باش سخن از ریختن یوسف لیلا شده است من ازآن خنده ی تلخ عدویت دانستم که برای سر شش ماهه چه غوغا شده است نعل تازه به سم مرکبشان می کوبند صحبت از تنگی گودال در اینجا شده است تا که طفل تو نرفته به کنیزی برگرد حرف نامحرم و دردانه ی نوپا شده است مثل آن کوچه که زهرای جوان گیر افتاد مسلم آزرده در این کوچه چو زهرا شده است من شنیدم که به دیوار سر فاطمه خورد در دلم روضه ی صدیقه ی کبرا شده است **** .
. علیه_السلام ۳۶۶ دلم از غصه ات ای یار به هم می ریزد غنچه ات از ستم خار به هم می ریزد درو دیوار هم از غربت من می گریند از غم من درو دیوار به هم می ریزد زود برگرد وگرنه که برت گردانند می شود جسم تو خونبار به هم می ریزد قصدشان است به گودال بریزند سرت پیکرت یکصدو ده بار به هم می ریزد همه هم گر بروند شمر ولی ول کن نیست سینه از چکمه ای انگار به هم می ریزد به سوی کوفه میا ای گل زهرا ورنه خواهرت بر سر بازار به هم می ریزد گفتم ای طوعه فقط پشت در خانه میا مسلم از قصه ی مسمار به هم می ریزد **** .
. مولای ما که اشک نگاهت مداوم است بر قلب تو همیشه غم ِشیعه حاکم است بنگر که ما اسیر هزاران بلا شدیم بهر نجات شیعه ظهور تو لازم است پایان بده به غیبت خود صاحب الزّمان دیگر بیا که غیبت تو، درد دایم است داری به تن، لباس عزا ای غریب عصر در سینه ی تو داغ شرربار مسلم است داری برای غربت او گریه می کنی او بی پناه در وسط قوم ظالم است نامه نوشته کوفی ملعون ولی کنون تنها به فکر رأس حسین و غنائم است نامه نوشته کوفی و با اهل خود حسین سمت دیار مردم بد عهد،عازم است حالا به روی بام به وقت شهادتش از نامه ی نوشته به ارباب ، نادم است گردد به روی بام، سر از پیکرش جدا زیرا برای عشق ِبه ارباب، مجرم است صدشکر،دخترش سر او را ندیده است ناموس او احاطه میان ِ محارم است انگشترش نرفته به غارت به وقت مرگ رأسش بریده گشته و انگشت سالم است (عبدالمحسن)✍ .
. گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام نی گرفتار عدو بلکه گرفتار توام نام تو وِردِ زبانم به سر دار شده ست تو علی هستی و من میثم تمّار توام می زند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن بر سرم نیست هوایی که هوادار توام دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد فکر انگشت تو و دست علمدار توام گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد در غم چوب یزید و لب خونبار توام دشمنم آب دهد لیک ننوشم هرگز گرچه لب تشنه ولی تشنه دیدار توام حاج علی انسانی✍ .
. آنکه در کوفه کشیدند فراز دارش گفت با سوز جگر قصه دل با یارش دل بر این مردم نا اهل مکن خوش که وفا رفته زین شهر، نماند است دگر آثارش میل این باغ مکن کز اثر بی خبری گل این باغ تفاوت نکند با خارش بهر این قوم بود خوردن خون تو مباح گذر از کوفه و از طایفه خونخوارش کوجه عمر من خسته به بن بست رسید تو میا کوفه که سر مس شکند دیوارش فاطمه دختر خود را تو به همراه میار ورنه چون فاطمه نیلی بشود رخسارش طفل شش ماهه بخواب است از آن می ترسم حرمله آید و با تیر کند بیدارش یوسف فاطمه بهر پذیرایی من چوبه دار به پا گشته سر بازارش .
. هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا همینکه گفت گنهکار یا کریم العفو دل شکسته خدا را کشیده تا اینجا شمیم پیرهن یوسف آید از عرفات صداى روضه شما را کشیده تا اینجا یقین کنم که تا دسته ها به راه افتاد نواى ما ،شهدا را کشیده تا اینجا حسین گفتن ما هر سال نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا صداى پاى محرم به گوش مى آید حسین قافله ها را کشیده تا اینجا بنى گفتن یک مادرى شب جمعه چقدر اهل بکا را کشیده تا اینجا سخن ز موى پریشان زینب کبرى امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا ز روى بام کسى ناله زد حسین ببخش که نامه هام شما را کشیده تا اینجا عزیز من نگرانم دلم چه بى تاب است دگر زمانۀ آوارگى ارباب است 🔸شاعر: .
. سردارم وُ بر دارم وُ بی‌تابِ نگارم دلواپسِ دلدارم اگر چه سرِ دارم ای کاش نمی‌گفتمَت اِی یار بیایی اُمّیدِ وفاداری از این کوفه ندارم اینجا همه مَردند ولی مرد ندیدم گاهی شَه وُ گاهِ دِگری بی‌کس وُ کارم می بینم از اینجا به خدا کرب‌وبلا را انگار می‌آیی به سویم نیزه‌سوارم این اشکِ غریبی که زِ چشمَم شده جاری گرید زِ غمِ بی‌سر وُ سامانیِ یارم اینجا همه صدرنگ‌ وُ همه سنگ به دستند راهِ دِگری گیر وُ برو مضطر وُ زارم تیر وُ سِپر وُ دشنه وُ شمشیر وُ سه‌شعبه‌ آماده‌یِ حمله‌َست میا کوفه قرارم مُلکِ ری وُ رأسِ به نی وُ مجلسِ مِی وای خاکم‌‌ به سر از قافیه وُ شعر وُ شعارم بی‌معجری وُ بی‌سری وُ دربه‌دری با.... صد قافیه‌یِ روضه که با اشک شُمارم این عاشق وُ آوایِ سفیری که غریب است محزونِ غروبِ غم وُ داغِ خَس وُ خارم .
. دیندار اما در عمل یک مشت لامذهب از کوفیان زخم فراوان خورده این مکتب از آن همه بیعت کننده با سفیر عشق حتی نمانده یک نفر بعد از نماز شب با سنگ و آتش رفته استقبال از مهمان شهری که پاسخ داده خوبی را به بد اغلب نفرین به دعوتنامه های قوم پوشالی نفرین به عشقی که می افتد این چنین از تب آنقدر اینجا بی وفایی دیده می گوید در سیل اشک انا الیه راجعون بر لب تنها برای غربت خورشید می گرید ای کاش برگردد از این راه بلا یارب لب تشنه از دارالاماره سر نگون شد ماه آغاز شد قبل از محرم غصه ی زینب .
. دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی  عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی  همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من  فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی  سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله  تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی  به جسمم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم  نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی  رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم  بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی  از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را  ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی  اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما  تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی  تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم  خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی  بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر  که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی  سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم  کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی  .
علیه‌السلام علیه السلام کوهى ز درد بر سر شانه کشيده ام گشتم ولى براى تو يارى نديده ام ذکر قنوت هاى نمازم عوض شد کوفه مياست ذکر سحر تا سپيده ام هر جا که رو زدم به در بسته خورده ام دور تمام شهر به عشقت دويده ام نذر نگاه دو على ات اين دو پسر قربان خاک پاى رقيه حميده ام بازارهاى کوفه غرور مرا شکست من طعم حرف هاى بدش را چشيده ام گفتم به طوعه هر چه که شد پشت در ميا چون داغديده غم يک خميده ام تاثير ضربه هاى لگد روى دنده هاست از مادرت بپرس دگر من بريده ام ديدم يکى سه شعبه مخصوص ميخرد در فکر چشم و سينه و حلقى دريده ام پشت قباله زن خولى سر شماست با گوش خويش قول و قرارى شنيده ام اينان به سر بريدن من قانع نيستند بنگر لباسهاى بريده بريده ام در کوچه هاى شهر تنم ريخته حسين از هر کجا که رد شده ام ضربه ديده ام يک عمر زحمت پدرت را هدر مده دلواپس عقيله قامت رشيده ام گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم نقشه براى چادر زينب کشيده ام حاجيه خانم است و بزرگ مدينه است چادر شبيه چادر ايشان نديده ام .