.
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی
که باشد یک به یک شایستهی القاب زهرایی
سِواد معجرش آموخت بر شب، پردهداری را
غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی
نخوانده نامه را، پاسخ بگوید دختر موسی
به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی
چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:
پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی
بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را
مگر علم لدنّی گفته او را جای لالایی؟
شفاعت میکند از شیعیان در عرصهی محشر
تصوّر کن چقدر آن روز میگردد تماشایی
دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش
عَلَم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی
کنیزِ شوکتِ شاهانهی او مادرِ گیتی
غلامِ همتِ مردانهی او بود آقایی
* *
مسیر راه از فیض شما شد جادهی رحمت
به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی
حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد
حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی
قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا
ز فرزندان زهرا میشود با گل پذیرایی
تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب
خدا شایستهاش دیده برای حکمفرمایی
غبار قبرت از علم لَدُن پُر بوده تا رفته
فقاهت از سر کویت به سر حدِّ شکوفایی
به دریای علومت دیدهام جمع فقیهان را
چنان غواصها در حال اقیانوسپیمایی
بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب نفس بودند
ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی
به پیشت مجتهد با علم و عارف با عمل آید
حساب عاشقان پاک است از این وسواس مبنایی
دلم با آرزوی "اشفعی لی" میشود آرام
که من را جز تولا و تبری نیست دارایی
گنهکارم من و ای عصمت حق! پردهپوشی کن
پناه آوردهام در سایهات از بیم رسوایی...
✍حجتالاسلام #سیدروح_الله_موید
ایام #وفات_حضرت_معصومه
.
.
#مدح_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
هر که رو انداخت، خاطرجمع زائر میشود
قبل زائر، کوله بارِ راه حاضر میشود
هر چه تاجر هست در عالم، گدای فاطمهست
هر که در کویش گدایی کرد، تاجر میشود
خوش به حال خانهی خشتیِ نزدیکِ حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور میشود
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
یک سفر هر کس بیاید قم، مهاجر میشود
شیخ مییابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر میشود
از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر، قاصر میشود
پای حکم مادح معصومه امضای رضاست
این چنین یک روضه خوانِ ساده، ذاکر میشود
رو به قم هر بار در مشهد سلامی میدهم
خادم باب الرضا با من مسافر میشود
دست را بر سینهات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر میشود
::
ماه قم! دست خیال ما و دامان شما
میزبان هستید و ما هستیم مهمان شما
غصهی دنیا شده سوهان روح و در عوض
کام شیرین میکند عمریست سوهان شما
عشق را در روز روشن عدهای گم کردهاند
من که آن را یافتم کنج شبستان شما
رو سیاهم! با چه رویی بین مردم جا شوم
در دل آیینهی شفاف ایوان شما؟
بس که هیچم، روزیام حج فقیران هم نشد
عید قربان میروم هر سال قربان شما
آب قم شور است، شاید ما به ظاهر زائران
بارها حرمت شکستیم از نمکدان شما
::
داغ اگر در سینهی من یک نفر باشد که نیست
باید از دریای لطفت بیشتر باشد، که نیست
غیر درد دل نیاوردم به همراه خودم
سعی کردم کوله بارم مختصر باشد، که نیست
خادم دربان به دست خالیام شک کرده است
ترسم از بار گناهم با خبر باشد، که نیست
از ضریحت دست من کوتاه اگر باشد، که هست
کاش روی شانههایم بال و پر باشد، که نیست
خوب در ایوان آیینه خودم را دیدهام
چشم من هم مثل مردم بلکه تر باشد که نیست
هیچ جا بهتر از اینجا نیست، باید بشکند
دل اگر مثل نمازم در سفر باشد که نیست
هر که آمد حاجت ایل و تبارش را گرفت
این حرم جای کسی که بی هنر باشد که نیست
مادرم این مرتبه قول شفا از من گرفت
آه میترسم دعایم بی اثر باشد، که نیست
طبق عادت میروم بعد از زیارت، جمکران
تا دعایم دیدن آن یک نفر باشد که هست
#محمدحسین_ملکیان ✍
.