.
#فاطمیه
#دفن_شبانه
#رباعی
صبری که علی داشت مگر سر آمد !
فریاد به داد دل حیدر آمد
از بهر گرفتن گل یاس کبود
از دست خدا ، دست پیمبر آمد
#بعد_از_شهادت
ای مرگ بیا علی ز جانسیر شده
از چه پی من آمدنت دیر شده
زهرای مرا بردی و تنها ماندم
این خانه بی فاطمه دلگیر شده
تا تربت تو قبله گه راز شده
زینب چو حسن، به ناله دم ساز شده
با رفتن تو فاطمه ای آب حیات
لب تشنگی حسین آغاز شده
#غربت_امیرالمؤمنین
خواهم چو گل از شبنم غم تر گردم
مانند تو پژمرده و پرپر گردم
بی روی تو ای بهار گلشن؛ زهرا
بر سوخته باغ خود نشد برگردم
محسن غلامحسینی✍
#ذکر_یافاطمه_سربند_سلیمانی_هاست
..........____________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#امام_علی_علیه_السلام_شهادت
#دفن_شبانه
#بعد_از_شهادت_امام_علی
غسل علی با اشکِ چشمِ مجتبی بود
خونابه ها جاری ز فرقِ مرتضی بود
هِی دستمال آورد هِی پیچید سر را
هِی شُست ، هِی بوسید رخسار پدر را
یاد شبی، کز پهلویی خوباب می ریخت
بر پیکری مضروبه ، اَسما آب می ریخت
ای وای از این ماجراهای شبانه
تکرار شد ، تشییع و دفنی مخفیانه
وقت کفن کردن، کفن دستِ حسن بود
اما نگاهش بر نگاهِ بی کفن بود
انگار زینب صحبت از گودال بشنید
از پیکری که می شود پامال بشنید
با ناله زینب ز دلها صبر می رفت
تابوت پیشاپیش ، نزد قبر می رفت
ماهِ نجف تابید و صحرا منجلی شد
دستی برون از قبر ، چون دستِ علی شد
گفتا حسن : انگار بابا در نقاب است !
یا لَلعَجب اینکه جمال بوتراب است !
با یادِ دفنِ مادرِ پهلو شکسته
حالا حسن در ماتمِ بابا نشسته
آنکه دو چشمش روضه می خوانَد حسین است
جسمی که بی سر بر زمین مانَد حسین است
ای بی کفن ، روزی به پیش چشمِ زهرا
جسمِ تو بی غسل و کفن مانَد به صحرا
اینگونه می گردی تو تشییعِ جنازه
بر پیکرت ده تا سوار و نعلِ تازه
پایینِ مقتل در نظاره مادرِ تو
بالای #تل_زینبیه خواهرِ تو
................................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#دفن_شبانه
تشییع شبانه...
تو را شبانه، از این خانه، مهربان بردم
به سوی مدفنی آرام و بی نشان بردم
تو را زِ ظلمت شب سوی روشنایی ها
به روی دوش خودم چون کشان کشان بردم
منی که کَنده ام از ریشه درب خیبر را
تعجبم که چرا کُند و ناتوان بردم
دلم گرفته از این شهر و مردمانِ شهر..
که دُخت سرورشان، با قدی کمان بردم
فَلَک به روی سرم شد خراب، تا رفتی
من از نبود شما رنجِ بی کران بردم
دل تمام ملائک در آسمان لَرزید
همین که پیکر تو سوی آسمان بردم
به شانه برده ولی، بازوان من می سوخت
شکسته بازوی تو، روی بازوان بردم
کبوترم، نه زمینی، که عرشی هستی تو
تو را کبوتر زخمی، به آشیان بردم
نه، اینکه پیر شدی و، کمان شدی، رفتی
نه، یاس هجده بهارم، تو را جوان بردم
به همره حَسَنینم، وَ زینبینم من
یگانه مادرشان را از این جهان بردم
وصیّتت عملی شد، امانت نبوی
تو را به نَزدِ نبی، یاس ارغوان بردم
بدون تو نه مرا هم زبان بُوَد، نه پناه..
پناه خود به سوی چاه بی زبان بردم
#مجتبی_دسترنج_ملتمس ✍
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
.