.
#پیوند_آسمانی
درِ بیت محمد (ص) را زده دست خدا امشب
تپش های دلش گوید خبر از مبتدا امشب
اذان حق ز احمد بهر وصلت اذن می خواهد
تمام رکن ایمان با خجالت اذن می خواهد
اگرچه حیدر از اول مسمّای خصایص بود
ولی بی فاطمه (س) ایمان مولا نیز ناقص بود
ندیده از نخستین روز، این مجد و بزرگی را
زمین مانند این بانو زمان مانند این آقا
محمد (ص) از دل تنگ وصیّ خود خبر دارد
زره را ای علی (ع) بفروش او بهرت سپر دارد
اگر ای فاطمه (س) راضی به وصل مرتضی گردی
بدان ام الحسین (ع) و شافع روز جزا گردی
محمّد (ص) عاقد و شاهد وجود ربّ اعلا شد
علی(ع) شد همسر زهرا (س) و زهرا یار مولا شد
محمّد (ع) خطبه می خوانَد که زهرایش بلی گوید
بلی نه در جواب خطبه، زهرا (س) یا_علی (ع) گوید
بنازم این محبت را فدای لطف و احسانش
نبیِّ مصطفی (ص) جانانه اش را داد بر جانش
تو گویی شاخه ای از یاس می بخشید مولا را
به دست مرتضی چون داد دست پاک زهرا (س) را
به زهرا داد احمد بحر و دریای ولایت را
به حیدر داد اما معدن و دریای عصمت را
نه جای اشک دارد جشن این زوج جهان آرا
ولی احمد به دامادش امانت داد زهرا را
ز یُمن ازدواج شیر حق با دختر طه (ص)
شد الرحمن عروس از آیه ی دیدار دریاها
بهار آمد دل تنگ اب التربة بهاری شد
یم کوثر رسید و بر ضمیر خاک جاری شد
نهال طَیّب آمد اصلُها ثابت محقق شد
دوباره نور حق بر انشعاب خویش ملحق شد
به لحن قدسیان از شوقِ این پیوند آوازی است
به عشق شاه و شهبانو پر از الحان شیرازی است
که بادا باد بر امت مبارک باد بادا باد
زفاف مظهر عصمت مبارک باد بادا باد
#جواد_محمودآبادی✍
1402/03/30
سالگرد #میلاد_امیرالمؤمنین (ع) و #سیدة_نساء_العالمین مبارک باد
........................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#پیوند_آسمانی
وَالشَّمْس ، وَالْقَمَر « پیوند آسمانی »
--------
ماه نو آمد شروعش را ببین
عشق می تابد طلوعش را ببین
اوّل ماه است و ماه آمد پدید
پرده افتاد از رخ صبح سپید
بنگرید از آسمان مهتاب عشق
ماه و خورشیدند در یک قاب عشق
این که می تابد به خاک از آسمان
قابَ قَوْسَیْن است یا رنگین کمان
ماه ذِالْحَجَّه است ، ماه نور و عشق
ماه پیوند دو گل در شور و عشق
ماه پیوند علی با فاطمه ست
کوثر هستی ببین در زمزمه ست
بنگرید اینجا همای عشق را
ابتدا و انتهای عشق را
عشق یعنی فاطمه ، یعنی علی
فاطمه نور است و گل ، معنی علی
واژه اینجا وامدارِ عاشقی ست
ماه ذِالْحَجَّه بهارِ عاشقی ست
اوّل ذِالْحَجَّه شد روز وصال
روز جاری گشتن نور زلال
ثبتِ هستی گشت نور قائمه
روز پیوند علی با فاطمه
با همین پیوند در اوج است عشق
خنده بر لب های این زوج است عشق
قدسیان گل در رکاب آورده اند
شیشه ی عطر و گلاب آورده اند
قُرَّةُ الْعَیْنِ رسولِ کردگار
می رود در خانه ی دلدار و یار
گشت تفسیر آیتِ حَبْلُ الْمَتین
جان فدای این دو یار بی قرین
جبرئیل آورده پیغام سروش
آسمان هم گشت اینجا گل فروش
می دهد عرشِ خدا ترویج شان
آسمانی گشت این تزویج شان
بهرِ این تزویجِ خوب و بی بدیل
دسته گل آورده با خود جبرئیل
زندگی بار دگر شیرین شده ست
شهپر جبریل عطر آگین شده ست
آیه ی وَالشَّمْس ْ در قرآن گواست
وَالْقَمَر زهرا و شَمْس اش مرتضاست
آفتاب از روی حیدر منجلی ست
انتشار نور از بیت علی ست
شد علی محوِ رخ ریحانه اش
حضرت زهراست نور خانه اش
مهر و ماه اینجا عجین گردیده اند
آب و آئينه قرین گردیده اند
ماه و مهر است و سپیدارِ سپهر
زیر یک سقف آمدند این ماه و مهر
این دو یار غرقِ در مهر و وفا
خانه ای دارند لبریز از صفا
خانه ای با مهر و گل آمیخته
جایْ جایش را خدا گل ریخته
خانه ای کوچک ولی لبریزِ نور
گویِ سبقت برده از وادیِّ طور
خانه امّا در صداقت بی نظیر
زیر پا انداخته مولا حصیر
آنقَدَر ساده ست آن بیتِ شریف
کز در و بامش چکد عطر لطیف
خیز و طرح دیگری در دل بریز
خانه باید این چنین باشد عزیز
«یاسر» این را از علی آموخته
چشم خود را سوی این در دوخته
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
......................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#پیوند_آسمانی
شب عروسیتان آسمان مصفّا شد
زمين پر از برکات خدای اعلی شد
شب فرار غم و ماندن خوشیها شد
که بین عرش خدا بزم شور برپا شد
"دلم ز پرده برون شد، کجايی ای مطرب؟"
هوا هوای جنون شد، کجايی ای مطرب؟
رمق به جان غزلها دميده شد امشب
جنون به مرز تماشا کشيده شد امشب
همينکه صحنهی اين عقد ديده شد امشب
ندا رسيد که؛ "عشق آفريده شد" امشب
" معاشران گره از زلف يار باز کنيد "
به سمت فاطمهومرتضی نماز کنيد
زمان بخشش هر اشتباه آمده است
شب سياه به پايان راه آمده است
به شام تار هوای پگاه آمده است
شب عروسی خورشيدوماه آمده است
"دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوشباد"
که غنچه گل شده با نغمهی مبارکباد
شب وصال دو دلداده و دو دلبند است
به اين دليل دل کل خلق خرسند است
لب رسول از اين عقد غرق لبخند است
که عاقد علی و فاطمه خداوند است
"سرود مجلس امشب فلک بهرقص آرد"
از آسمان گل ياس و سپيده میبارد
دونيمه شد شب معراج سيب پيغمبر
که نيم آن شده زهرا و نيم با حيدر
ولی رساند خدا اين دو را به همديگر
زبان شاعر از اين وصف الکن است آخر...
"به پير ميکده گفتم که؛ چيست راه نجات؟"
نوشت؛ "نذر ظهور گل علی صلوات"
#مجتبی_خرسندی ✍
#روز_ازدواج
......................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#ازدواج_آسمانی
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش
آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد
خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است
خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد
شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خطبهخط عشق است
حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد
شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظههایتان باشم
شعر زیباست تا زمانی که نور این بیتها علی باشد
به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن!
تا دلم آنچان که میخواهی شیعۀ مرتضی علی باشد
ورد لبهای من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده
لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#پیوند_آسمانی
#سیدمحمدجواد_شرافت ✍
.
.
#شهادت_امام_باقر
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
✍: #حمید_رضا_برقعی
#امام_باقر
#ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم
.
.
#حضرت_مسلم
نامه از معشوق آوردهاست؛ کسوت را ببین
مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین
در نمازش دید تنها مانده با سجادهاش
مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین
دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح
کودکانش را به دستش داد غربت را ببین
دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است
طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین
در اسارت وارد بزم عبیدالله شد
روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین
در اسارت وارد بزم عبیدالله شد
مثل دختر عم خود زینب، شباهت را ببین
اب آوردند و خون دل درون کاسه ریخت
تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین
مکه را از کوفه میبیند تماشا را نگر
گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین
شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه
خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
#سید_محمد_حسین_حسینی ✍
.
......................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
ماجرای نامه #امام_حسین علیه السلام به #حبیب بن مظاهر علیه السلام و شعری از زبان حضرت #مسلم_بن_عوسجه علیه السلام
درد دارم به دنبال طبیبی هستم
سر بازار به دنبال حبیبی هستم
جنس مرغوب تر از رنگ حنا میخواهم
سفری تا به خود کرب و بلا میخواهم
مضطرب بودم و انگار خبرهائی بود
در دلم شوق و به لب ذکر و تمنائی بود
منتظر تا که مرا با خبر از یار کنند
عشق و دلدادگیم شهره به بازار کنند
تا حبیب بن مظاهر به نوا پیدا شد
جنس مرغوب تر از رنگ حنا پیدا شد
پیر مردی که به کف نامه ی دلدارش بود
از قضا ذکر حسین گرمی بازارش بود
گفت مسلم به برم نامه جانان آمد
دل ویران شده را یکسره سامان آمد
تا گرفتیم زدل تذکره کرب و بلا
می شنفتیم زجان زمزمه کرب و بلا
می شنیدیم عطش، کرب، بلا، ثارالله
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
#اصغر_مومنی
.
......................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#امام_زمان
حرف از تو زیاد است، ولی باور نه
داریم به دل هوای تو ، در سر نه
عمریست که سربار توایم آقا جان
سرباز و مدافعینِ در سنگـر، نه
#محمدجواد_منوچهری ✍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
#امام_حسین_علیه_السلام
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم
بــا راه بندگـی خـدا آشــنا شدیم
هرکس وسیله داشت برای هدایتش
ما با نســیم روضـهی تو با خــدا شدیم
وقتی که جاه و مال و هوس راهمان گرفت
با رمز یاحسین ز شیطان جدا شدیم
ذکر حسین اشرف اذکار عالم است
گفتیــم و همـدم همهی انبیــا شدیم
مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد
با کیمیـای مهر شمــا پر بها شدیم
اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست
تأثیـر گریـه است اگـر بـا حیــا شدیم
ما را خدا برای غمت برگزیده است
با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم
شبهای جمعه مادرتان روضهخوان ماست
با نالههای دل شکنش هم نوا شدیم
شبهای جمعه هیئت ما مثل کربلاست
با یک سلام، راهی کرب و بلا شدیم
#مصطفی_هاشمی_نسب ✍
#امام_حسین
.
.
#امام_زمان علیهالسلام
#محمدعلی_بیابانی✍
یاد تو بودن افضلالاعمال یادهاست
از تو نوشتن اوج کمال مدادهاست
قبل از طلوع فجر، دعای ظهور تو
هر صبح، التماس لب بامدادهاست
سرگشته چون غبار، صدایت که میزنیم
نامت کلید رد شدن از گردبادهاست
دشمن هم از قنوت شبت فیض میبرد
این خصلت تمامی زهرا نژادهاست
آقا بیا که پای رکاب تو جان دهیم
این آرزوی روز و شب خانه زادهاست
هر بار میرسیم به مشهد، ظهور تو
اول دعای ما دم بابالجوادهاست
از اشکهای چشم تو فهمیدهایم ما
بابالحسین باب تمام مرادهاست
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
.
.
#امام_زمان
#مناجات
بالابلندی، شانههای مهربان داری
بر طاق چشمانت دو ابروی کمان داری
بر لب طنین دلنشین نور و الرحمن
روی عبایت آیههایی از دخان داری
بارانی و با ابرهای جمعه میباری
بارانی و در مُشت خود هفت آسمان داری
در دست، گرچه ذولفقار انتقام اما
بر روی دوشت بقچههای آب و نان داری
ما عاشقان مدعی هرگز نفهمیدیم
حسی که تو، به هر کدام از شیعیان داری!
گفتیم دوری، بی نشانی، غافل از اینکه
هر جا که دلتنگ توأیم، از خود نشان داری
**
هر جا که نامت را بخوانم میرسی از راه
هرجای دنیا باشم آنجا جمکران داری
#میتراسادات_دهقانی✍
.
.
#امام_زمان
#مناجات
ای چارهسازِ مشکل ما را تو چاره کن
برحال عاشقانِ خرابت نظاره کن
پرده ز رخ نمیکشی ای ماهِ دل، مکش
حرفی بزن، به جانب ما یک اشاره کن
خورشیدِ آسمانِ علی، ماه فاطمه
شام سیاهِ بخت مرا پُر ستاره کن
بنگر چه آمده به سرم از فراق تو
زخم دل شکستۀ ما را شماره کن
ما از نفس فتاده و در راه ماندهایم
ما را به روی مرکبِ لطفت سواره کن
ای سایۀ عنایت تو بر سر همه
بر سائلِ شکسته، نگاهی دوباره کن
باید عریضهای بنویسم برای تو
خواهی بخوان تو نامۀ من، یا که پاره کن
✍ #مجتبی_روشن_روان
.
.
#شهادت_امام_باقر
بدنی مانده زیر پا دیدی
سری از پیکری جدا دیدی
همه عمر گریه میکردی
سر طفلی به نیزه ها دیدی
از جگر ناله میزدی چونکه
خون پاشیده هر کجا دیدی
با رقیه چقد زمین خوردی
لگد از پای آشنا دیدی
سرو رویت پر کبودی بود
صدمه در برو بیا دیدی
به روی چادر سر زینب
ُمردی از بسکه رد پا دیدی
لگد و مشت و هو شدن ها را
جلوی چشم بر ملا دیدی
غارت خیمه بی اباالفضل را
همره ضربه بی هوا دیدی
خنجر کند غرق خون را در
دست آن شمر بی حیا دیدی
همه روضه ها و مقتل را
همه را یک به یک شما دیدی
محمد حبیب زاده✍
.
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
پا به پای پدر سفر کردم
در میان خرابه سر کردم
پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم
عمه ام تا به رویِ خاک افتاد
دیده ام را ز اشک، تر کردم
از همان روزِ تلخ، تا امروز
گریه هر روز تا سحر کردم
دست در دست عمه ام آن روز
از دلِ نیزه ها گذر کردم
سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت
از تنی که به آن نظر کردم
تا سه ساله میان راه افتاد
پدرم را خودم خبر کردم
آنقدَر داغ دارم از آن دم
که از این زهر، خون، جگر کردم
رضا باقریان
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت
دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت
درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد
برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت
بر دوش ِ دل، بار مصیبت داشت عمری
جان دادن خون خدا یادش نمیرفت
بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته
لبخندِ شمرِ(لع) بی حیا یادش نمیرفت
بردند بی صبرانه بعد از گوشواره-
گهواره را بینِ عبا... یادش نمیرفت
تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر(لع) آمد!
زد تازیانه بیهوا! یادش نمیرفت
هنگام غارت بود و در بین شلوغی...
افتاد زیر دست و پا یادش نمیرفت
لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد
سرهای روی نیزه ها یادش نمیرفت
کنج خرابه...زیر نور ماه...آرام...
شب-گریه هایِ بیصدا یادش نمیرفت
در کنج حجره، داشت جان میداد امّا
کهنه حصیر و بوریا یادش نمیرفت!
مرضیه عاطفی
.
#شهادت_امام_باقر
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده
خنده ی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل تان سوخته چندین باری
مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده
ازدحام سر بازار به یادت مانده
دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد
چادری در ملأعام معذب می شد
وحید قاسمی✍
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل من عمه را زدند
فریاد الفرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی
با کعب نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
قاسم نعمتی
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
چقدر خاطرات تلخی از
سفر کربلای خود داری
یادگاری خار صحرا را
همه جا زیر پای خود داری
چقدر ناسزا شنیدی تو
از دهان همان اراذل ها
بی صدا گریه کردی از غصه
در خرابه به پیش قاتل ها
دست و پایت کبود زنجیر است
همه جا با طناب میرفتی
چقدر هُو شدی زمانی که
سمت بزم شراب میرفتی
لحظه غارت خیام حرم
غیر گریه چه کار میکردی
پدرت راه چاره افشا کرد
با رقیه فرار میکردی
تو همین که فرار میکردی
دلت اما به پیش بابا ماند
ناگهان با سرت زمین خوردی
آتش عمامه تو را سوزاند
چقدر ناله میزدی وقتی
که رقیه شهیده شد در راه
بر لب توبود به عزت و به
شرف لا اله الا الله
با دوچشم تر خودت دیدی
تازیانه به کودکان خورده
بدتر این فقط اشاره کنم
به لبی چوب خیزران خورده
چشمت از اشک دائما لبریز
تا نگاهی به آب میکردی
به سر و سینه میزدی آقا
یاد طفل رباب میکردی
حال و روزت شبیه زهرا بود
چقدر ضربه بی هوا خوردی
من جواب سوال میخواهم
ضربه با پهنه عصا خوردی
محمد حبیب زاده
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
عمامه بر میدارم از سر ، حرف دارم
هر جا بیاید نام مادر حرف دارم
هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست
از غربت بسیار حیدر حرف دارم
از سیلی و دیوار و میخ در بماند
این بار از یک داغ دیگر حرف دارم
مسمومیت آخر گریبانگیر من شد
از نیش زهر و زخم بستر حرف دارم
همراه دارم در لحد عمامه ام را
با یادگاری پیمبر حرف دارم
دیگر خلاصه میکنم درد و دلم را
از کربلا با قلب مضطر حرف دارم
جا ماندم از جان بر کفان لشگر عشق
از قاسم و از عون و جعفر حرف دارم
هم بر جوان اربا اربا گریه کردم
هم از عبا و نعش اکبر حرف دارم
گهواره جنبان میان خیمه بودم
از بی قراری های اصغر حرف دارم
سرنیزه هارا دیده ام در کشمکش ها
از چکمه و پهلو مکرر حرف دارم
ای کشتگان اشک اگر طاقت بیارید
از خنجر و گودی حنجر حرف دارم
گودال از خون خدا یکباره پر شد
از ضربه ی سنگین آخر حرف دارم
با چشم خود دیدم چهل تا نعل تازه
از جای سم بر روی پیکر حرف دارم
با آستین پاره عمه روسری ساخت
ای مردم از قحطی معجر حرف دارم
علیرضا خاکساری
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
فرات بود و عطش بود و کودکان حرم
خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد
دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد
همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد
به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان
بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد
به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام
بلاي شهر جهنم نمی رود از یاد
به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت
سر شکسته و درهم نمی رود از یاد
رضا رسول زاده
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
آه یادم نمی رود هرگز
غم جانسوز غارت خلخال
حمله ی نابرابر لشکر
به زنان و به خیمه و اطفال
صحنه اش بین صحن چشمانم
میدهد زجر هر شب و روزم
ذوالجناح آمد از دل میدان
با دو صد زخم بر سر و کوپال
چه بگویم از آن غروب غریب
در هیاهوی نیزه و شمشیر
تنی از روی شیب قربانگاه
غلت می خورد تا ته گودال
چه بگویم که تیزی خنجر
به روی حنجری فشار آورد
یک نفر بین قاتلانش شد
بر سر سر بریدنش جنجال
هم غرورم شکست هم قلبم
آن زمانی که دختری خسته
از روی ناقه بر زمین افتاد
دشت تاریک بود و رفت از حال
محمدحسن بیات لو
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
آن روزهای تار که یادت نمی رود
بازی روزگار که یادت نمی رود
وقتی که چشم قافله چرخید سوی نی
یادت نمی رود سر خورشید روی نی
هرچه شنیده اند همه , دیده چشم تو
گلهای اشک از همه جا چیده چشم تو
ای مرد کاروان زنان از بلا بگو
از غصه های بی عدد کربلا بگو
آقا محرمی شده امشب هوایمان
اصلا بگو رقیه بگوید برایمان
از تشت آمده خبری با نسیم ها
ای وای از دل نگران یتیم ها
بابا بیا که زینب کبری معذب است
اینها شکسته اند تمام حریم ها
پایم نمی کشد , همه با چوب میزنند
یک چوب ساده نیست که , از آن ضخیم ها
انگشتر , کلاه و زره , هیچیک نماند
اینگونه است بخشش ابن الکریم ها
غربت به خانواده ی ما ارث میرسد
این ارثیه رسیده به ما از قدیم ها
حالا بجای هر سخنی گریه میکنیم
با عطر سیب پیروهنی گریه میکنیم
حمیدرضا محسنات
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم می بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
غنچه ها را همه پرپر دیدم
بر سر نی،سر اصغر دیدم
چادر پاره ی خواهر دیدم
دم کاخ یزید،سر دیدم
خاکها زخم رخش پوشیدند
سر او را به زمین کوبیدند
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
محمود اسدی(شائق)
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام، صبر خود ز کف داده
کاروان دل شکسته ی من
ره سپار بقیع ویران است
زائرم، زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است...
با سلامی به محضرت آقا!
پر کشیدم شبیه بال نسیم
السلام علیک یابن شهید
السلام علیک یابن کریم
آسمان کبود چشمانم
باز امشب بهانه می گیرد
در جوار مزار خاکیتان
مرغ دل آشیانه می گیرد
روز و شب دارم این نوا آقا
از چه بی بارگاه گردیدی؟!
با هزاران مُرید درگاهت
از چه رو بی پناه گردیدی؟!
ای امامی که غربت ارث شماست!
شعله می بارد از گلستانت!!!
زهر کینه چه بر سرت آورد؟!
پدر و مادرم به قربانت
گر چه از زهر کینه می سوزی
شعله های غم تو دیرینه است
قدر کرب و بلا، بلا داری
این همان راز آه آیینه است
خاطرات درون ذهنت را
نیمه شب ها مرور می کردی
یاد غم های روز عاشورا
پلک خود را نمور می کردی
دیده ای در سنین کودکی ات
بین گودال، جسم بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلم های امیه را خواندی
زیر لب با نوای جان سوزت
روضه های رقیّه را خواندی
لا به لای صدای تیر و کمان
ناله های رباب می آمد
چه بلایی سر علی آمد؟
که حسین با شتاب می آمد
مشک سقّا و اشک اهل حرم
گویی از حلقه اش نگین افتاد
لحظه ها لحظه های غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
محمد فردوسی