|⇦•گوشواره امو نکش...
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج امیر کرمانشاهی•✾•
*میخوای مواسات کنی چهل منزل رقیه رو زدند می تونی چهل دقیقه براش گریه کنی؟ دوتا تو صورتت میزنی لمس میشه..*
بمیرم از خدامه سوی نیزه نیگامه
نزن اینجور منو اونی که رو نی میبینی بابامه
گوشواره امو رو نکش من خودم بهت میدم
فقط عمو عباس نبیننه هرچی میخوای بزن
من اگه حرف زدم فقط عموعباس نبینه
معجرو پس بده ازروی نیزه ها
داره عمو عباس می بینه،
لااقل عمه هامو نزن بی هوا
داره عموعباس می بینه ازروی نیزه ها
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_صفر
#حاج_امیر_کرمانشاهی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای که دارم به یاد...
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج امیر کرمانشاهی•✾•
ای که دارم به یادتوهرشب
تا سحر خواب های رویایی
بویت از خواب کرد بیدارم
امشب انگار این طرف هایی
خواب دیدم کنارمی انگار
بوسه بر صورتم زدی دو سه بار
کاش هرگز نمی شدم بیدار، بابا
چه خواب زیبایی،ولی آن خواب حیف شد
افسوس به دلم ماند حسرت آن بوس
باز هم بی تو می شوم مأیوس
باغم و درد و تنهایی زلف بر باد دادی
و خالت دل ما را کشید دنبالت
دل ما را ببر عزیزدلم تو به هرحال دلبر مایی
دخترت را فراق اگر نکشد
اشتیاق وصال خواهد کشت
دوریت را چقدر صبر کنم
مُردم ازاین همه شکیبایی
هم به غم عزتم دچار شده
هم غرورم جریحه دارشده
ما کجا گوشه ی خرابه کجا
جای ما نیست اینچنین جایی
همه جا رفته ای خبر دارم
دیر راهب، تنور، تشت طلا
*باشه بابا عیب نداره اما فکر حال یتیمها هم باش کی سراغ رقیه میای ؟*
غل و زنجیر بست دستم را
زجر آن شب شکست دستم را
میهمانم اگه شبی از تو
با چه دستی کنم پذیرایی؟
گرچه از اشک بود چشمم تر
سوخت پلکم ز شعله های جگر
انقدر داغ دیدم دیگر
رفته از چشم ها بینایی
*برا همین تا طبق رو گذاشتند جلوش
گفت:..*
بهر شناختن به رخت دست می کشم
سیلی گرفت قوت بینایی مرا
*یه خانم دیگه ام تو کوچه صدا میزد..*
با دست به دنبال حسن می گشتم
دیگر از هرچه زندگیست سیرم
بی قرارم بهانه می گیرم
تو بگویی بمیر می میرم
حاضرم هرچه امر فرمایی
قلبم اسیر درد شده
لرز دارم تنم چه سرد شده
شده یاد آغوش گرمت افتادم
بغلم کن دوباره بابایی...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_صفر
#حاج
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•سوگند به نام دلربایش...
#روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ استاد حاج منصور ارضی •✾•
سوگند به نام دلربایش
نور است وجود وابتدایش
با خلق حسن کرده مباهات
از روز ازل ذات خدایش
آنان که نوشتن کریمش
ما را بنویسند گدایش
بخشید سه بار هرچه را داشت
جان همه ی خلق فدایش
حقاً که پسند قلب زهراست
شد هرکه عزیز مجتبایش
هستند تمام انبیا هم
محتاج عطای دستهایش
هم او شده راضی از خدا هم
هم حق بوده به رضایش
چشمان حسین بر لب اوست
وقتی حسن است مقتدایش
در معرکهی جمل که آمد
دیدن به شکل مرتضایش
آنقدر رئوف است که میخورد
در پیش جذامیان غذایش
آن مرد هر آنچه ناسزا گفت
آخر نشنید ناسزایش
تازه به کرم نوازشش کرد
جا داد به او بین سرایش
صد بهر اگر که متن گویم
یک قطره نگفتم از ثنایش
آنقدر بلا به او رسیده
ماندم که بگویم از کجایش
از کوچه نپرسید از این مرد
یک عمر شده است مبتلایش
جان سوزتر است داغ زهرا
از کل غم جهان برایش
یاران مقربش کشیدن
سجاده و فرش زیر پایش
دردست که زهر خورده آقا
از همسر بیمهر و وفایش
خونی شده با سرفهی سختش
دست کرم و گره گشایش
قاسم به سر و صورت خود زد
خونی شده دید تا عبایش
پا میکشد این مردِ پر از درد
در حجره به روی بوریایش
آنقدر جگر به دامنش ریخت
تا جوهره رفت از صدایش
بگذار بماند به قیامت
دنیا که نفهمید بهایش
آتش زده بر تمام عالم
لا یومک یوم کربلایش
گر کرب و بلا همیشه جاریست
صلح حسن است مبتدایش
صد شکر که سنگها نخوردند
بر صورت مثل مصطفیش
صد شکر نیزه ای نیامد
تا قطع کند صوت رسایش
صد شکر نبود خنجری کند
تا بوسه بگیرد از قفایش
*شنیدید همه اومدن وقتی زینب اومد در خونه بنی هاشم سراسیمه همه رو خبر کرد همه اومدن همه داداشا اومدن دور حسن و گرفتن جناده میگه من دیدم پر از خون شده تشت..
لا اله الله همیشه اینطوری روضه خوندم جناده به من بگو این لخته خونه که میگی خوب نظاره کن جناده می گه من وقتی نگاه کردم دیدم پارههای جیگر حسن
زن و بچه مادر قاسم، عبدالله همه گریه میکردن همه گریه میکردن اما وقتی حسین اونطوری بلند بلند گریه میکرد چشماش رو باز کرد.. خدا چشم تو گریون نبینه حسین جان...حسین جان انقدر بهت بگم روز تو بدترین روزه تو عالم تا قیامت معناش اینه تا قیامت روزی مثل روز تو نیست..دورتو میگیرن. دست تو دست ابی عبدالله جون داد همه برادرا ایستادن سفارش کرد بچههامو ببر کربلا بمیرم برات آقا جان...چشماشو که بست شیونو واویلا تو خانه مجتبی بلند شد همه ناله میزدن
بدن مبارکشو تو تابوت گذاشتن. اولین بدنه که در روز میخواد دفن بشه..آن زن نانجیبه اومد جلو اومده بودن طواف بدن کنار قبر پیغمبر گفت من نمیذارم اینجا بدن حسنو دفن کنید. شنیدید یکی برخاست گفت آی نانجیبه یه روز به جنگ علی میای با شتر و جمل و میخوای جلوی حقو بگیری
امروزم اومدی جلوی پاره تن رسول الله رو بگیری و نذاری دفن کنن .فردا میترسم فیل سوار شی و خانه کعبه رو خراب کنی
گفت های بنی مروان شما ایستادید به من جسارت میکنن. خودش دستور داد بدن و تیربارون کنن حالا ابی عبدالله و بنی هاشم، بیشتر عباس ایستادن داره نگاه میکنه بدن داداششو تیربارون کردن خون تو چشمای عباس جمع شد همینطوری برگشتن خانه تیرها رو آوردن بیرون نمیدونم هرچه بود کفن و عوض کردن آوردن بقیع بدنو دفن کردن.. بدن امام حسن و تیربارون کردن جلو چشم حسین
وقتی اومد کنار علقمه دید بدن داداششو طوری تیرباران کردن که اگر بخواد هرتیری رو بیرون بیاره بدن جدا میشه یه وقت دیدن صدا زد الان کمرم شکست.. امیدم قطع شد آی حسین ......*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_صفر
#استاد_حاج_منصور_ارضی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•پسرممن درست میبینم...
#روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید رضا نریمانی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
امشب بریم کربلا. اینجا ابی عبدالله میگه هفتاد چوبۀ تیر از تابوت برادرش کشید و نشست کنار کفن شروع کرد حرف بزنه..گفت: داداش غارت زده به اونی نمیگن که مالشو بردن. غارت زده به من میگن که برادری مثل تو رو از دست دادم داداش.. اما این جمله خیلی آشناست این جمله ما رو میبره علقمه. آخه ابی عبدالله آخرین باری نبود که تیر از توی پیکر میکشید. ابی عبدالله آخرین باری نبود که این جمله رو فرمود.کنار نهر علقمه هم که اومد نشست بغل بدن برادرش عباس یکی یکی تیرها رو از تو بدن عباسش در میآورد یاعباس! یه نگاهی بهش کرد. حسنم خون ها رو از جلو چشمای من پاک کن بزار یه بار دیگه ببینمت داداش ..اونجا هم ابی عبدالله این حرفو زد گفت داداش غارت زده منم که دارم تو رو از دست میدم. مگه میشه نام امام حسن برده نشه و نام کوچه های مدینه برده نشه.. خودش به عبدالزهرا فرمود عبدالزهرا این جوری برام روضه بخون. اون روزی که من دستم تو دست مادرم بود از کوچه ها رد میشدیم. امشب میخوام از زبون حضرت زهرا بگم امشب میخوام روضه از زبون مادر بخونم. همچین که جلو راه مادرش رو گرفتن همچین که اون نامرد تو گوش مادرم زد مادر ما خودشو یکم جمع و جور کرد گفت:
پسرم من درست میبینم
آسمان مدینه دود شده
گونه ام درد میکند مادر
تو ببین صورتم کبود شده
حسنم!
تو که دیدی چه ضربهای خوردم
مادرت را ببین که مظلوم است
درد را میشود تحمل کرد
تو ببین جای دست معلوم است
قبل از اینکه به این محل برسیم
خانه از دور دست پیدا بود
جان مادر! ببین کجا هستیم
خانۀ ما همین طرف ها بود
حالت از حال من وخیم تر است
ضربۀ روی بدی خوردی
مادرت را ببخش میدانم
بین کوچه به جای من مردی
حال و روز خوشی ندارم من
حال و روز تو بهتر از من نیست
لب ببند و نگو چه رخ داده
روضۀ ما دو تا بگفتند
روضه اینجا تمام شد شاید
خانۀ مرتضی ولی روضه است
اینکه مجبور میشوم مِن بعد
رو بگیرم من از علی روضه است
به جون مادرم ازت نمیگذرم
بردار پاتو از چادرِ مادرم
حیف که قدت ازم نامرد بلند تره
برو یکم عقب ناموس حیدره
غیرت مگه نداری حرمتشو نگه دار
مگه نمیبینی که با سر خورد به دیوار
چه ضربهای زدی که شکسته زیر ابروش
کشتی مادرم رو ضربه نزن به پهلوش
*حالا با مادرش حرف میدونی چی گفت..*
خونه از این وره کجا داری میری
می کشی تا که دست به پهلو میگیری
مادر تو رو خدا بلند شو از زمین
بگو مدد علی«ع» امیرمؤمنین
بد زدنت جلو چشای حسنت
ناحِلَةَ الجسم شدی و چقدر میلرزه بدنت
من ایستاده بودم دیدم که در افتاد
حسن ناله میزد بابا، مادر افتاد
تو افتاده بودی درم روی زانوت
دیدم هر کی رد شد لگد زد به پهلوت
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_صفر
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•زینب بیا کنارم...
#روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی محمد مهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
زینب بیا کنارم بنگر به حال و روزم
رنگ از رُخم پریده از داغ کوچه سوزم
دیگر نمانده جانی در پیکر نزارم
از خاطرات مادر عمریه خون میبارم
*امام حسن میخواد روضه بخونه...*
تو کوچه ها حرومیا
ریختن سر مادرمون پیش بابا...
مادرما تو کوچه ها
ناله میزرد به زیر لب علی بیا
وقتی که دشمن پست
زد بر رویش کشیده
*آقا به عبدالزهرا فرمود: عبدالزهرا! چرا روضه ما رو نمیخونی؟ گفت: آقا جانهمین امروز توخرم داداش جانتون روضه شما روخوندم. آقاجان مگه روضه شما همین نیست توخونه خودتون همسرتون جسارت کرد زهر داد به شما..شما فرمودین داداش حسینم رو خبر کنید..زینب رو خبر کنید..روضه رو خوند..آقا فرمود عبدالزهرا روضه، روضه ی من نیست..گفت آقا روضه ی شما چیه آقا؟فرمود: عبدالزهرا اینجوری روضه ی من رو بخونید..سن و سالی نداشتم مادرم فرمود: حسن جان بیا بریم مادر دستم تو دست مادرم بود.رفتیم تو راه برگشت همچین که وارد کوچه بنی هاشم شدیم. یه مرتبه نگاه کردم عبدالزهرادیدم کوچه تاریک شد..*
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
*عبدالزهرا اینجوری روضه منو بخون
امام مجتبی همونجا از دنیا رفت..*
مردک پست که روزی نمک حیدر خورد
داد زد بر سر مادربه غرورم برخورد
وقتی که دشمن پست زد بر رویش کشیده
دیدم که قطره خون از معجرش چکیده
دست عدو بزرگتر بوده ز روی مادر
نقش زمین شد آنجا شاخه ی یاس حیدر
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_صفر
#کربلایی_محمد_مهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•انا لله و انا الیه راجعون..
#روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
روایت اینجوری میگه: جناده نامیه میگه اون شب آخر وارد حجره ی امام مجتبی علیه السلام شدم. وارد حجره شدم دیدم یه آقایی تا کمر تو تشت خم شده میگه تا نزدیکتر شدم ببینم چه خبره دیدم "و تخرج کبده قطعة قطعة" دیدم جگرش قطعه قطعه داره وارد تشت میشه.. ترسیدم صدا زدم یابن رسول الله برم طبیب بیارم؟ سر و آورد بالا تا من و دید، دیدم خون از کنار لب ها داره میریزه یه جوری به من جواب داد تکلیفم روشن شد. گفت:" انا لله و انا الیه راجعون" آدم زرنگی بود میگه دیدم لحظه آخرشه اومدم جلوش زانو زدم با این دستای لرزانش دور دهان مبارک و پاک میکرد گفتم یه چیزی به من بگو پسر فاطمه لحظه آخری.. امام حسن ع شروع کرد در مذمت دنیا حرف زدن صدا زد پسر جناده حواست باشه دنیا اینه دنیا حلالش حساب کتاب داره، دنیا شبهه اش عتاب داره و اما حرامش کتک داره دنیا همینه ها حلالشم سخته تا چه برسه به حرامش میگه دید من دارم نگاهش میکنم یه نگاه به من کرد گفت پاشو برو دیگه،پاشو برو بلند شدم برم کأن اشاره کرد برگرد گفتم جانم گفت این تشت و بردار چرا من نمیدونم اینجا دیگه روایت تموم میشه اما من نمیدونم مراعات کیو کرد شاید میخواست بگه جناده پشت در زینب وایساده بلند شو برو قامت زینب و کسی ندیده چقدر غیوره.. همه ی غیرت امام حسنه..امشب شب امام حسنه ، من، تو، بزرگترا کی میتونه بفهمه سهم امام حسن و تو کربلا نه فقط قاسمش مه برای سنگ باران وسط میدانش میمیریم..نه فقط عبداللهی که روضه اش گودالیه.. یه چیزی بهت بگم نه فقط جانباز داده حسن مثنی و دیگران،غیر از اینا در بعضی از نقل ها هم هست چند تا از دخترانش دم غروب کربلا زیر اسب جون دادند سهم امام حسن زیاده سهم امام حسن خیلیه اصلا چی دارم میگم، حسینم سهم امام مجتبی است کربلا اون لحظه آخری که سرش تو بغلش بود گفت: "یا اباعبدالله لایوم کیومک یا اباعبدالله" حکم مأموریت داد. یعنی: حسین جان تا اینجا همه برای من بود داداش چیا ؟حسین جان تهمتا برای من، غربتا برای من ،بگم حسین جان خلوتی مادر برای من، زمین خوردنش برای من...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_صفر
#کربلایی_مهدی_رسولی
|⇦•به باد گفتم ...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاجمحمود کریمی •✾•
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند
ببین دل زاره زینب نگاه و اصرار زینب
تو راهی از خیمه شدی و
من از قفا مرو! کجا ؟امیر و سالار زینب
سایه روی سرم چه کنم
با آتیشه جیگرم چه کنم
یه زن تنها با حرم چه کنم
سپردی ام به که رفتی
به دلقکان و کنیزان
حسین! به من خستهٔ غم زده رحمی
به دل جون به لب اومده رحمی
نرو نرو یه نگاه به حرم کن به حرم رحمی
دم غروب خورشیده چه بوی سیبی پیچیده
وصیت مادرمونه که زینبت داری میری زیر گلوتو بوسیده
*یه وقتی صدا زد یا هانی بن عروه! یا مسلم بن عقیل!یا حبیب! یا مسلم بن عوسجه! چرا جواب منو نمیدید؟این بدنا شروع کردن به تکون خوردن با بال بال زدنشون گفتن لبیک یا حسین..*
چقده زخمی شده بدنت
جونی نمونده دیگه به تنت
زینب و کشته کهنه پیروهنت
*اصلاً هفده،هجده مَحرم داشتم همینطوری بود عمه سادات. همه که جمع میشدن میایستادن عمه جان بیان یهو مثلاً حضرت علی اکبر وارد میشدن میگفتن عمه جان تشریف آوردن. همه عزیزاشو در آغوش میگرفت الان ببین کار به کجا رسیده..*
تو دل من غم عالمه رحمی حسین
دور و بر ما نا محرمِ رحمی
تو رو به چادر خاکی زهرا مادرم رحمی
ببین که پا لرزونه ببین که دستام بی جونه
بیا بریم خیمه ببینی داره تو خواب با ترس و لرز رقیه روضه میخونه
بذار بخوابه شاید نبینه که تن تو به روی زمینه
یکی با خنجر رو سینه ات میشینه
به مادر دم گهواره رحمی
به گوشای پره گوشواره رحمی
میزنه حرمله خنده به اشکات نداره رحمی
هنگامهٔ غم شد
تیر آمد و مقتل همه آلوده به سم شد
هی کم و کم..
از جسم تو هی کم شد و هی کم شد و کم شد
یک نیزه به شانه
آنقدر فرو رفت که یک مرتبه خم شد
پاشیده تن او
تقطیع شده بند به بند بدن او
عمامه و انگشتری و پیراهن او
لب پاره شد انگار با پا زده نیزه لگدی
لب تشنه و خسته شمشیر چنان خورده
که اعضاش شکسته
زیر سم مرکب دندان و سر و سینه و ابرو شکسته
شمر است که با چکمه روی سینه نشست
گوشهای عدهای کمان در دست روی اعضا شرط میبنندند
فریاد کشیده از روی بلندی به روی سینه پریده
ده ضربه زده است و مانده است دو ضربه که به حنجر نرسیده
با خنجر کندش رگهای گلو را نبریده که دریده
*کجا؟جلو چشم مادرش صدای مادر داره میاد «بنی..»پسرم! جیگرم!حسینم! حسین غریب آقا غریب آقا... زینب دست رو سر گذاشت هی صدا میزد وا محمدا.. وا علیا.. اما یه ناله اش دل اهل عرش و سوزاند واماه...*
ای مونس شکسته دلا حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
* این ساعت ساعتهایی که هوای کربلا قیرگون شد تا زینب اومد برسه..*
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
*ای وای.. از کنار حسین با تازیانه کنار کشوندنش.. ای وای حسین وای حسین هلال میگه دلم سوخت سپرم آب کردم ببرم براش دیدم شمر از گودال بیرون اومد داره خنجرشو پاک میکنه.کجا میری؟ برم آب بهش برسونم پسر پیغمبره.. زحمت نکش سیرابش کردم.. چطور؟ عباشو کنار زد دیدم سر ...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_محمود_کریمی
#روضه_شب_جمعه
#شب_دهم_محرم
#عاشورا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
|⇦•هر که با خاک درت...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج سید ناصر کهربائی •✾•
هر که با خاک درت کام لبش بردارد
از همان کودکی اش چشم به کوثر دارد
اولین آرزویم هست هم آنی باشم
که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد
چند صد حج پیاده است ثواب آنکه
قصد پابوسی شش گوش تو در سر دارد
*به خودت ببال نوکر ابی عبدالله گریهکن اربابی..*
پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند
این چه شاهی است مگر، این همه نوکر دارد
آقا جان !
تکیه بر نیزه ی غربت زدی و فرمودی:
چشم غارت به حرم این همه لشگر دارد
خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید
آخ کاین هلال سر نی آمده دختر دارد
صدا زد ای عدو کی طبع من پا میدهد
دختر و سیلی چه معنا میدهد
هر چه میخواهی بزن اما چرا
نعل اسبت بوی بابا میدهد
*امشب همراه اون آقایی اشک بریزید رفقا که فرمود: یا جداه زمانه من رو به تاخیر انداخت نبودم کربلا جانم رو فدا کنم.حالا روز و شب گریه میکنم اگه اشک چشمم خشک بشه خون گریه میکنم. امشب بیا مرهم به چشمهای نازنین امام زمانت بزار با این اشک ناله..یا جداه فراموش نمیکنم اون لحظه ای که اسب بی صاحبت سمت خیمه ها اومد. بی بی ها و بچه ها دور ذوالجناح رو گرفتن.یکی صدا زد ای اسب بابا م رو کجا بردی؟ یکی صدا زد ای اسب بابام و چه کردی؟ یه وقت یه دختر سه چهار ساله ای این بچه ها رو کنار زد اومد کنار ذوالجناح دست در گردن این حیوان انداخت صدا زد.."یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً" اسب بابا به من بگو به بابام آب دادن یا با لب تشنه کشتن؟ دیگه این حیوان نتونست طاقت بیاره. ارباب مقاتل نوشتن...اومد پشت خیمه هی سرش رو به زمین میکوبید این طور نوشتن با اشاره سر فهماند بی بی ها سمت قتلگاه حرکت کنید.خدا میدونه به دل عمه ما چی گذشت روی تل زینبیه ...*
*صدا زد حسین جان..*
بگو چکار کنم آب را صدا نزنی
بگو چکار کنم تا که دست و پا نزنی
بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم
به شمر رو بزنم یا که التماس کنم
«نذر فرج ناله بزن یا حسین..»
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_سید_ناصر_کهربائی
#روضه_شب_جمعه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•دلم دوباره ببین...
#قسمت_اول #مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا گریز به روضه حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی وحید شکری •✾•
"یا رب زهرا..... بحق زهرا... اشفع صدر زهرا.... بظهور.. الحجة"
دلم دوباره ببین، که شد پریشانت
عزیز فاطمه، جان جهان، به قربانت
برای روز ظهورت، برای آمدنت
چقدر، مانده که کامل شوند یارانت؟
*من میخوام دو سه خط با امام زمان حرف بزنم..*
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
به جستجوی تو و ، خیمه و بیابانت
*ما همه دور هم گریه میکنیم، قربون اون آقایی برم، که خیمه ماتم میزنه، تنها تو دل بیابونا میشینه و گریه میکنه*
*میدونی چرا این شعرو خوندم، برای این یه خطش، که میخوای آقا رو قسم بدی!!*
به که قسم خورم بی تو من کم آوردم...
بس است این همه دوری،
بس است هجرانت امام زمان
تو را قسم، به کبودی بازوی زهرا...
عزیز فاطمه برگرد، سوی کنعانت مام زمان
*هرجا نشستی آقا رو صدا بزن یا صاحب الزمان ..*
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند، زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
*میگفت یه شب اینقدر بالای قبر بی بی گریه کرد ، امیر المومنین ، در عالم خواب بی بی سلام الله علیه رو خواب دید.علی جان، پاشو برو ، بچه هام نیمه شب بهونه من رو گرفتن بیدار شدن، آقا میگه تا وارد خونه شدم، دیدم زینب، چادر مادر رو سر کرده، زینب جان قربونت بشم، این چه کاریه؟؟گفت بابا: داداشم حسن گفت، زینب جان..دلمون هوای مادر کرده، پاشو چادر مادر رو سر کن....یذره جلو ما راه برو
یاد مادر بیوفتیم*
به گوشت خورده آیا، آب آتش را بسوزاند
میان موجی از آتش، تلاطم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی، ناگهان گم میکند زهرا
*یا زهرا.... آره، برای روضه مادر باید بلند بلند گریه کنی امام صادق فرمودند: برای مادر ما، آه بکشید...مادر مارو جوون کشتن...*
علی را با چه حالی، از میان کوچهها بردند
که با خاکِ عبای او، تیمم میکند زهرا...
صدایِ پای رفتن، از در و دیوار میآید
علی تابوت میسازد تبسم میکند زهرا
«آی مادر،... آی مادر،... »
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود
آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود
یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم
تنها به جرم این که نفرین من دعا بود
*گریه کن های مادر بسم الله..*
دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم، یک دم، به فکر ما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیتِ گدا بود
* آره این خونه ای که دارن حالا بی حرمتی میکنن، هرکی از هرجا میموند، در این خونه رو میزد..*
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود، ذکر علی شفا بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#کربلایی_وحید_شکری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_پایانی #مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا گریز به روضه حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی وحید شکری •✾•
*خود حرومزاده اش نامه نوشت گفت امیر تا دیدم فاطمه پشت دره هرچی بغض و کینه بود از علی تو دلم جمع کردم یه لگدی به در زدم..*
* امیرالمؤمنین روضهخون شده..*
تنها یه مسمار کار علی رو تموم کرده
لعنت به مسمار بی رحمِ مسمار
زهرا منو بی پسر کرد همین زخم مسمار
افتاده مسمار تو آخ نگفتی و پیچیده فریاد مسمار
صدا شکستنت بود
دری که من ساختمش چرا روی تنت بود
فاطمه زندگیم سوخت
تا شنیدم به فضه گفتی حس مادریم....
تنها یه صورت
باعث شده اشک بریزم به پهنای صورت
فاطمه دردای صورت
زود خوب نمیشه که حساس اعضای صورت
فاطمه من دلم ریخت خودت بهم بگو
کی زد صورتتو به هم ریخت
فاطمه من دلم سوخت
با هیزم اونقد زدنت که غنچه با گلم است
خدا از غربت کوثر گذشتم
در روی زهرا بود و از آن در
گمونم نفس مادر نفسهای آخرینه
از همه درد و غمما بدتر غم بی مادریه
*قربون اون آقایی برم که شبا تو خواب میگفت نزن نامرد..*
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن نامرد که سیلی درد دارد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#کربلایی_وحید_شکری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#سلام_علی_آل_یاسین_ص
واسطه ی فیضِ الهی بیا
نقطه ی پایانِ تباهی بیا
چند بماند رخِ تو در حجاب
خیز و نما یکسره پا در رکاب
خسته ز مهجوریِ داغ توأیم
بلبلِ سرگشته ی باغِ توأیم
این من و این جان و دلِ بیقرار
از سفرِ دور نیامد سوار
دل به سرِ کوی تو افکنده ام
از دمِ عشق تو فقط زنده ام
در پی دیدارِ تو گم می شوم
در به درِ کوچه ی قم می شوم
تا که بیایم به درِ جمکران
پُر شوَم از بوی زلالِ اذان
این لبِ من زمزمه پردازِ توست
سوخته جان از غمِ آواز توست
باز خبر، باز خبر می رسد
بوی تو در وقتِ سحر می رسد
مانده برایم همه دلواپسی
من که به غیرِ تو ندارم کسی
بس که دلم رفت به دنبالِ تو
هست دلِ عاشقِ من مالِ تو
هاله ی نور است رُخت در شبم
شعرِ تو جاریست به روی لبم
کی غمِ ایام به سر می رسد
در پسِ این شام سحر می رسد
کاش که در عشقِ تو بینا شوَم
پنجره ای سمتِ تماشا شوَم
قبله ی من کوی تماشائی ات
من به فدای تو و زیبایی ات
تو همه ی دار و ندارِ منی
ماهِ زلالِ شبِ تارِ منی
گر چه غریبانه رها مانده ایم
در شبِ هجرانِ تو جا مانده ایم
ما همه سرخوش ز شرابِ توییم
یکسره ای عشق، خرابِ توییم
ای تو پُر از سینه ی مهر و وفا
مرتبه ی پاکی و عشق و صفا
قافله ی ما شده بی ساربان
هست به لبها همه آه و فغان
ساقیِ آدینه ی لب تشنگان
چشم جهان را به تماشا رسان
پرده بر انداز ز رخسارِ خویش
تا که کنی خلق گرفتارِ خویش!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هستی_محرابی🦋🦋🦋🦋🦋🦋💔💔💔
زمان:
حجم:
173.8K
در پیش چشمم محشر به پا شد
دست علمدار از تن جدا شد
آه و واویلا علمدارم فدا شد
قرص ماه هاشمی من دو تا شد
برخیز علمدار جانم فدایت
سخت است بر من گیرم عزایت
آه و واویلا عمود خیمه هایم
چون کنم به گریه های بچه هایم
بودی تمامی لشکر من
پشت و پناهم برادر من
دیده بگشا بر من ای نور دو دیده
تا نگویند که حسين داغ تو دیده
برخیز از جا ای ماهپاره
غارت شود اکنون گاهواره
وعده دادی بهر طفلان آب آری
کن برای العطشها شان تو کاری
فقدانت هرگز جبران ندارد
دیگر صفا این دوران ندارد
ای علمدار رشید لشکر من!
سایه ات را کی گرفته از سر من؟
دو دیده ی تو بینا به دین بود
دارو ندار من در زمین بود
بعد تو ای با وفا پشتم شکسته
دست و پای اهلبیتم گشته بسته
بودی تو حقا فرزند زهرا
دین را تو کردی اینگونه احیا
دیده بگشا مادرت زهرا رسیده
بهر تشکر از تو با قد خمیده
#_علمدار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#_محمد_فضل_آبادی_کرمان_شهداد