eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
791 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
و توسل ویژهٔ ورود آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾• دلم، دلم چرا یجور دیگه در اضطرابه چرا، چرا آب فرات به چشم‌ من سرابه این جوونا با ابالفضل خیمه که میزنن پیش من باش داداش دوست ندارم که بشینه گرد و خاکی به روی تو داداش من و زاری من و زاری چرا خیره به گودال پر از خاری من و زاری من و زاری بگو که زینب و تنها نمیذاری داداش دادش از آسمونه انگار داره آتیش میباره داداش داداش از وقتی اومدیم رباب آروم‌ نداره خاک اینجا مثل آتیش میسوزونه همه تار و پودم اون بلندی تل خاکی دلهره میندازه تو وجودم تو این پیکار، تو این پیکار اگه با نیزه جسم‌ تو بشه نیزار منِ پرده نشین میرم سر بازار *ارباب وقتی رسید کربلا فرمود: جاییکه میخوایید خیمه رو برپا کنید روی بلندی نباشه. جای پست و پایینی خیمه ها رو برپا کنید.زینب کبری صدا زد داداش بابامون‌ هر جا خیمه در جنگ‌ برپا میکرد جای مرتفع که بتونه مشرف به جنگ باشه برپا میکرد. اما گفتی جایی پایین و پست تر؟! ابی عبدالله گریه کرد. صدا زد خواهر بابامون تو اون جنگ ها همیشه غالب بود اما خواهر اینجا ما رو میکشن. من نمیخوام تا اونجایی که بشه نگاهشون به ناموس و اهل خیامم بیفته..وای وای وای...صدای حجاج بن مَسروق بلند شد "نَکِسوا ُروسکم" سرتون‌ پایین بندازید چشمتون ببندین بناست ناموس علی زینب پیاده بشه.دیدن عباس زانو زد رکاب گرفت. از اونطرف علی اکبر اومد جلو..قاسم اومدجلو.. بنی هاشم و محرم ها اومدن جلو با چه عظمتی دختر علی رو پیاده کردن.اما این کربلا روز دوم رو دید روز دهم و یازدهم رو هم دید.کار به جایی رسید بین این همه لشگر زینب دنبال یه محرم میگشت. محرمی نمونده یه وقت نگاه کرد به علقمه عباس بیا،،یه نگاه به گودال قتلگاه داداش بیا،،نگاه به خیمه ی دارالحرب علی اکبر، اباالفضل.. ای حسین......* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *یه شباهت دیگه اشم بگم. لحظه آخر اگر میشه یه جرعه آب به من برسونید. گفتن عیبی نداره آب بهش بدین. آب آوردن دستش دادن. لب ها پاره شده دندون شکسته شده. آخرین شباهت هاشم مثل اربابشه، انگار داره می بینه روزی که نانجیب داره این سرو با چوب خیزران میزنه. دندان افتاد داخل تشت. این دیگه مال شباهت شب سومه اما میگم. این دندان شکسته رو فقط مسلم شبیهش نشد. گوشه خرابه. اول دستشو گرفته بود جلو دهنش. دختر خیلی سختشه ببینه بابا بخواد ببینه اش. یدونه دندون نه!دندون های رقیه رو شکست. اما تا رسید به دندون بابا، گفت دیدی شبیه تو شدم بابا. آب دستش دادن، قطره خون از لباش افتاد تو کاسه. آب نجس شد. گفت ببرید بار دوم بار سومم همین طور. گفت مسلم انگار روزیت نیست. آب نخور‌. میدونست یه روزی اربابش با لب تشنه است. مسلم تو آب بخوری، وقتی که اربابت شیرخواره رو دست میگیره. چند جا ابی عبدالله به این نانجیبا رو انداخت. آخ بمیرم که این بالاترین روضه ست. همه عالم میرن در خونه حسین رو میندازن. چند بار رو انداخت. آخرین بارش تو گودال بود هی میگفت آه! جیگرم داره می سوزه. یه نانجیبی اومد تو گودال، با چکمه به پهلوی حسین زد. گفت مگه نگفتی بابات ساقی کوثره. بگو آب بهت برسونه. آبو دور گودال رو زمین می ریخت. حسین..‌ این دستا بیاد بالا. دستتم پایین نیار. حسین وای... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• * قدر این اشک هایی که این شبا خدا بهت مرحمت میکنه رو بدون. من این سند رو ندیدم اما شنیدم از عزیزی بزرگی. گاها خیلی محتاطم که سندش رو ببینم، اما اون عزیزم من خیلی قبول دارم. میگفت اینی یهو خدا بهت روزی میده، گریه میکنی، گفت: حضرت سیدالشهدا علیه السلام در مقابلت میشینه. تو میگی صلی الله علیک یا اباعبدالله. آقا تو چشات نگاه میکنه. یهو می بینی که همینطوری داری برا اربابت اشک میریزی. اصن غیر از اینم نیستا. بودن اذن حضرت زهرا، به قرآن اگه بتونی یه قدم برداری تو این حسینیه ها بیای، اصن نمیتونی. این قدر و منزلتت، تو رو خدا حواست باشه. این قدر و منزلتی که میای بدست میاری، حضرت صدیقه کمک میکنه، اینطوری یاریت میکنه. فقط که تو یاری نمیکنی حضرت زهرا رو. حضرت زهرا یاریت میکنه میتونی بیای تو این روضه ها بشینی. هرکسی میتونه؟ یه وقت غَرّه نشی ها! بگی حالا من اومدم. هر شبی که اومدی دم در اول وایسا بگو بی بی جان ممنونم یه شب دیگه منو راه دادی تو روضه آقازاده ات. اول تشکر کن که اومدی." لإن شکرتم لأزیدنکم..." اگر تشکر کنی بی بی برات زیاد میکنه. اگه یه شب که خوب گریه کردی تشکر کن که بی بی این اشکا رو از تو دارما. این گریه کردن برا ابی عبدالله که فرمود: هر یه قطره اش، امام صادق می فرماید، خدا بواسطه یه قطره اشک، اگر اندازه کف دریاها، اندازه ریگ بیابان ها، اندازه برگ درختان، گناه داشته باشی، همین که یه قطره اشک، خالصانه، برا ابی عبدالله رو صورتت جاری میشه، خدا میگه همرو محو کنید. تمام! کأنّا دوباره از مادر متولد میشی...حالا بگو* اشک ما مرهم زخم دل بی طاقت توست ما ازین راه ز قلب تو عیادت کردیم *آقاجان! میدونم روسیاهم. میدونم بدم...اما ...* هرچه هستیم عزادار حسینت هستیم سالیانی ست که ما عرض ارادت کردیم سبب بخشش ما ذکر حسین است حسین بارها پای همین اسم قیامت کردیم *حسین جانم...حسین جانم...* کاروان آمد و دل از همه نوکرها برد دلمان رفت حرم قصد زیارت کردیم *خوشبحال اونایی که الآن تو حرمتن ارباب. منتظرن تا قافله زینب برسه. قصد زیارت کردی برات می نویسن والا! نگی آقا من نرفتم! قصدشو کردی برات می نویسن. بگو "صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله" حسین... قاطی این حسین حسین ها گوش بده با گوش جانت، ببین صدای یه خانمی رو می شنوی...* ناله های دل زینب، دل ما را سوزاند با همین ناله ی او ذکر مصیبت کردیم السلام ای بدن بی سرِ گرما دیده السلام ای سر مجروح کلیسا دیده با چه وضعی ته گودال کشاندند تو را ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده تورا ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *چیزی نگذشت بر عمه سادات.وقتی اینطوری با اجلال از محفل پیاده اش کردن. حالا نانجیب ها میخوان این زن و بچه رو از کربلا ببرن. یه وقت زینب دور و برشو نگاه کرد. هرچی نگاه کرد دور تا دور نامحرما حلقه زدن. یه روزی تو این حلقه علی اکبر بود، قاسم بود، عباس بود، عون بود. حالا نگاه میکنه شمر ایستاده، حرمله ایستاده، سنان ایستاده، ساربان ایستاده این انگشترو نشون کرده. یه وقت دختر امیرالمومنین نهیب حیدری زد، وقتی این نانجیب ها جلو اومدن دستا رو بخوان ببندن. فرمود: کنار برید، زینب هنوز نمرده. خودم دستای همرو می بندم. عمه جان دستتو بیار جلو قربونت برم. هی یک به یک دستا رو بست. آخ حسین... یه مرتبه یادش افتاد ا ازون لحظه ای که رسیدن گفت داداش اینجا کجاست؟ گفت:" ههنا والله مذبح اطفالنا مقتل رجالنا" اینجا رو وقتی ابی عبدالله داشت میگفت یه مرتبه خودش زد زیر گریه. "ههنا والله سُبی نسائنا" زن و بچه مونو اسیر میکنن. گفت: حسین! از آنچه میترسیدم سرم اومد داداش. یک به یک عمه سادات دستا رو بست. حالا زینب خودش تنهای تنها. همه رو خود بی بی سوار برد ناقه های عریان کرد، گفت حالا داداش نوبت منه. آی غیرت الله. اومد بالا گودال. گفت حسین...* گیسوانت را بدست باد دادی عاقبت حنجرت را داده ای بر خنجر شمر لعین خاک بر رخساره خد التریب من نشست آه ای شیب الخضیبم آه مَقطوع الوَتین *چقد این رگ ها رو نامرتب بریدن. با همین یکی دوتا اگه بهره اشکتو گرفتی گرفتی...* آه از وقتی که دست سُفله گان افتاده بود خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین یا غیاث المستغیثینِ لب تو چکمه خورد *خوشبحال اونایی که نفهمیدن. تو گودال داره مناجات میکنه. نانجیب نذاشت مناجاتش تموم شه...* نیزه ها خوردی به وقت گفتن هل من معین خاک بر سر ریخته کرب و بلا وقتی شنید رو بگیرد زینب پرده نشین با آستین *حالا تو همین فضا ذهنتو ببر عمه سادات رو با این حال بردن کوفه. "و دخلت زینب علیها السلام علی ابن زیاد" تو مجلس نامحرمان. حسین... *"صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا سیدنا الغریب" این یدونه رو با مادرش بگو "صلی الله علیک یا سیدنا العطشان "حسین ..ای بی کفن حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺
و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *آقاجان! یا حبیب ابن مظاهر! آقاجان دعا کن ما هم مثه تو عاقبت بخیر بشیم. درِ خونه ارباب بمونیم، جا نزنیم. حبیب رو خواب دیدن گفتن بابا هرکی میاد زیارت حسین اول تو رو زیارت میکنه دوباره برمیگرده تو رو زیارت میکنه، دو بارم نوشته تاریخ در راه ابی عبدالله کشته شد. یه بار بچه بود بالای بام ایستاده بود ببینه حسین کی میاد از بالا بام افتاد. پدر زود جمع و جور کرد بدنو که ابی عبدالله میاد، ابی عبدالله هم دلبسته دوستانش هست. ابی عبدالله میاد اذیت نشه. با امیرالمومنین اومدن. هی حسین گفت حبیب کجاست؟ باباش هی حرفو عوض میکرد. حبیب من کجاست؟ آخر سر مجبور شد بگه، آقاجان! منتظر شما بود از بالای بام افتاد گفت منو ببر بالا سرش. اومد فرمود: "قُمْ یا حبیب" الان وقتش نیست. کربلا باید دور زینب بگردی. الان وقتش نیست. "قُمْ یا حبیب" به اذن خدا بدستور حسین روح دوباره به بدن حبیب اومد...گفتن آقا! دو بارم در راه ابی عبدالله کشته شدی، تو حاجت دیگه ای هم داری؟ گفت یه حاجت. فقط یه حاجت! برگردم دنیا، بابا دنیا! تو بغل امام حسینی، دنیا برا چی بیای؟ گفت میخوام بیام تو روضه حسین بشینم گریه کنم. نمیدونید اینجا مادرش زهرا برا گریه کنا چیکار میکنه. من الحبیب الی الغریب... حالا برا تو دارم میگم...* با لب تشنه زند ناله که هل من ناصر پاسخش نیزه اعداست کجایید اصحاب میگرفت آنکه به دامن سرتان را حالا بر روی دامن صحراست کجایید اصحاب سر پیراهن و عمامه و انگشتر او وسط معرکه دعواست کجایید اصحاب یک نفر نیست به دادش برسد در گودال زینب از شمر کمک خواست کجایید اصحاب هرچه آقای شما داشت که غارت کردند نوبت خیمهٔ زن هاست کجایید اصحاب *جان حضرت زهرا برا این یه بیت هرچی میخوای ناله بزن، گفت...* پسر فاطمه همراه عزیزانش رفت دختر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب *دورمو نامحرما گرفتن. ای حسین. صداها آزاد بشه...حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• ابی عبدالله این نامه رو خوند. میگن حسین هی گریه کرد هی اشکاشو پاک کرد. هی نامه رو روی چشمش.. روایت میکه پشت خیمه ها دست گردن قاسم انداخت، قاسم دست گردن عمو انداخت. اینجا وقتی میخواد دست گردن عمو بندازه هی رو پاش بلند میشه. قد یه سیزده ساله مگه چقدره؟ میگه اینقدر گریه کردن "حتی غُشیَّ علیهما..." هر دو رو زمین افتادن. یه موقع هوایی از روضه جلوتر میری عیبی نداره. اینجا رو پاش وایساد، دست گردن عمو بندازه. وقتی داشتش بدنو ابی عبدالله می آورد، پاهای قاسم رو خاک کشیده میشد...* سپرش را برداشت آمد عمامه ی سبز پدرش را برداشت حرز یا فاطمه داشت یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت از عمو بوسه گرفت خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت گریه می کرد ولی دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت از همه دل می کَند تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت چون نهال است تنش از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت *نمیدونم با چی زدن این نانجیبا. دوره اش کردن اول. گفتن کسی دیگه نمیتونه مقابلش وایسه. ازرق رو از پا انداخته. دوره اش کردن. سنگ میزدن. مثه مادرش زهرا دوره اش کردن. تو کوچه هر کسی میومد، یکی با تازیانه میزد یکی با غلاف شمشیر...* وای از این رفتن او زرهی نیست که اندازه شود بر تن او خیمه غوغا شده است نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است ای عمو زود بیا نوجوانی وسط معرکه تنها شده است نجمه چشمش روشن *چرا چشمش روشن...؟* چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است چه حنابندانی ست صورت غرق به خون تو چه زیبا شده است زیر و رو شد بدنت چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است تو که قاسم بودی از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است *جان حضرت زهرا امشب اگه این چند بیت رو داری می فهمی حقشو ادا کن. خجالت زده امام حسن نشی...* بد کشیدن تو را قدت انگار که اندازه سقا شده است چکمه ها جای خودش نعل ها نیز برای تو مهیا شده است *وای وای وای دوباره داره صدا هلهله میاد...* وای از این هلهله ها سر عمامه ات انگار که دعوا شده است *این دو تا رو میخونم، دلت کجا میره...؟* نوه ی فاطمه ای چند تا کوچه برای زدنت وا شده است چه گریزی زده ای سینه ات مقتلی از روضه ی زهرا شده است میخ در نیست ولی تیر هر قدر که می شد به تنت جا شده است *صدا زد عمو حلالم کن. ابی عبدالله با عجله خودشو رسونده. حسین امانت دار بوده یه عمری. بابا روایت میگه وقتی علی اصغرو رو دست ابی عبدالله زدن، فرمود: "هَیِّْن عَلَیَّ" بر من آسانه. اما وقتی اومد کنار بدن قاسم، به موقعی ابی عبدالله رسید دید نانجیب کاکل قاسم رو در دست گرفته. آماده! خنجر دستشه. میخواد سر از بدن جدا کنه. مثل باز شکاری ابی عبدالله رسید دست این نانجیب رو قطع کرد، صدای نحسش بلند شد، قومش میخواستن به دادش برسن، همچین که اومدن یه وقت دیدن زیر نعل اسب ها صدا قاسم داره میاد، عمو...* گلم، اما گلابم را ز سُمّ اسب ها بو کن جدا کن ای عمو از خاک صحرا استخوانم را ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *گفت: داداش اومدی دورت بگردم. این لحظه های آخری دو تا خواهش بیشتر ندارم. اول اینکه تا زنده ام، بدن منو تکون نده. مثه علی اکبر منو نبری ها! با هر زحمتی. من روم نمیشه چشمم به چشم دخترت بیفته. اونا منتظر آب بودن.میگفتن قول عمو ردخور نداره. گفت: عزیزم! اینکه میگه بدنمو نبری ها، این خواهش رو که از ابی عبدالله کرد، یه مرتبه حسین گفت، توی عمرت از من هیچ یه خواهش نداشتی. تو میگی! باشه چشم. گفت: داداش! یه خواهش دیگه هم ازت بکنم؟ این خونو از روی چشمم پاک کن. یه بار دیگه من تو رو ببینم حسین جان. این خواهش دومی، باعث دردسر اباالفضل شد. خون ها رو که پاک کرد، غیرت الله نگاه کرد دید، حسین بالاسرش نشسته زار زار داره گریه می‌کنه. از گریه بالاتر! "فصرخ الحسین" داره داد میزنه."و بکا بکاء عالیا..." نگاه کرد دید دور تا دورش دشمن ایستاده. گفت حسین جان چیکار داری میکنی ؟ چرا اینطوری داری گریه می‌کنی؟ نمی بینی همه ایستادن دارن هلهله میکنن...؟!گفت چرا گریه نکنم علمدارم رو دارم از دست میدم. پناه خواهرمو دارم از دست میدم. همه لشکرمو دارم از دست میدم. یه مرتبه دید از گوشه چشم ابالفضل، خونابه. اشک با خون قاطی شده. خونابه داره میاد، داره گریه می‌کنه‌. گفت: تو چرا داری گریه می‌کنی؟ تو که مادرم زهرا برات اومده، بابام علی اومده، جدم اومده سیراب کنه. گفت داداش! گریه من بیشتر علت داره. می بینم لحظه آخر اومدی. سر منو از رو خاک برداری. به من بگو ببینم، کی میخواد بیاد ساعت دیگه سرتو از رو خاک برداره. عباس تو نبودی ببینی، اما زینب اومد. از بالا تل زینبیه‌ نه کسی نبود سرو برداره. یه وقت نگاه کرد "والشمر جالس علی صدره..." حالا بگو حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾ *امشب خیلی خانم اذیت شد. هی گشت یک به یک بچه ها رو سرشماری میکنه. امانت های برادر. خیلی هاشون که زیر دست و پا جون دادن. وقتی سرشماری میکرد، بی بی نگاه کرد دید دو تا از بچه ها نیستن. به خواهرش حضرت ام کلثوم گفت: عزیزم بلند شو! باید دوباره بریم بگردیم. دوتا لیف خرما روشن کردن، تو این بیابون، تاریک، ترسناک. هی یک به یک رفتن دیدن زیر دو تا بوته خار بچه ها دست گردن هم انداختن، هر دو جون دادن. بدن بی جان یدونه شون رو زینب گرفت، یدونه اشو ام کلثوم. دوباره اومدن نشستن، سرشماری کردن، بعضی ها شاخصن. یه بعضی ها رو آدم میشمره حواسش نیس. اما خب یه شیرین زبون داره این قافله مثه رقیه. تا نگاه کرد دید رقیه نیست. یهو بی بی از جا بلند شد. پاشو رقیه نیست. پاشو باید بریم دنبال رقیه. سه ساله حسینم. همینطور داره میاد، بی بی صدا میزنه، با اون صدای بی جوهر. رقیه جان! عزیز دلم! اینقدر گشت گشت دید صداش از کنار گودال میاد. اومده کنار بدن بی سر. عمه اومد بغلش کرد، عزیز دلم! تو اینجا رو چطور پیدا کردی؟ چطوری اومدی کنار گودال؟ گفت عمه، هی صدا میزدم أبتا! دیدم از این جا یه صدایی میاد. هی میگه نَفْسی... جونم...دشمن میگه. وقتی خیمه ها رو آتیش زدن، دیدم از وسط این خیمه های آتیش گرفته یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته. دوان دوان اومد بیرون داره میدوئه. با پاهای برهنه رو خارها. دنبالش افتادم. یه وقت دیدم از ترس دستشو رو سرش گذاشت. اولین حرفی که زد گفت: ای مرد ما بابا نداریم. گفتم کاری باهات ندارم. اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم. اینا که از اینا مهر و محبت ندیدن. هی با تعجب نگاه میکرد. من آتیش دامن رو خاموش کردم، دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه. اما دل دل میکنه نمیگه. گفتم چی میخوای ؟ بگو. گفت بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب پیدا میشه؟ سه روزه اینا آبو بستن. رفتم یه ظرف آب دستش دادم. دیدم هی نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه. گفتم مگه تشنه نبودی؟ چرا آب نمی خوری؟ گفت: به من بگو راه گودال از کدوم طرفه. هنوز صدا بابام تو گوشمه. هی میگفت آه! جیگرم داره از تشنگی میسوزه...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج میثم‌ مطیعی•✾• انقدر بهش خدمت کرد،انقدر رفت، اومد. پسر خبیثی داشت این پسر ملعون رفت مسلم رو لو داد.رفت در خونه مسلم شلوغ شد.قبل از اینکه از خونه بیرون بره؛حسابی از این پیرزن تشکر کرد.یه نگاهی به این پیرزن کرد،فرمود:شفاعت پیامبراکرم رو نصیب خودت کردی به من پناه دادی.رفت؛جنگ نمایانی کرد..انقدر شبیه مولا شد عاشق همیشه شبیه معشوق میشه. از بالای پشت بوما بهش سنگ میزدند آتیش پرتاب می کردند،با شمشیر لبش رو بردیدند،گفت برام آب بیاریدظرف آب رو بالا آورد تا خواست تناول کنه،خون از لب و دهانش به داخل آب ریخت.شروع کرد های های گریه کردن یک نفر گفت:خجالت بکش! داری گریه میکنی؟ برا کار بزرگی قیام کردی "والله مالی بکیتُ" من برای خودم گریه نمی کنم من برای خودم مرثیه نمیخونم. ابکی للحسین و آل الحسین چی گفتم؟! آقا عصر عاشورا مسلم رو صدا زد و مسلم هم یه جا آقا رو صدا زد.قبل از اینکه سر از بدنش جدا کنند؛یه نگاه به افق کوفه انداخت صدا زد "یا اباعبدالله! اِرجِع فِداکَ بابی و امی"پدر و مادرم به فدات، برگرد. عصر عاشورا که امام حسین صداش کرد چند نفر دیگه هم صدا زد.یا بریر! یا زهیر! یا حبیبَ ابن مظاهر!.این یه دونه اش به درد ما می خوره صدا زد:یا حرالریاحی! توبه کار من کجایی؟ یا علی بن الحسین! پهلوونا کجایید؟ بیاید از خیمه های من دفاع کنید...* یه کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته،خدا شاهده هوای حرم،هوای بهشت ببر کربلا به جای بهشت .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• با قلب خونین و چشمای گریون موندم غریب و بی سروسامون وای از غریبی آقا! اینجا همه از ما طلبکارن همه فقط به فکر آزارن دست از سر تو برنمیدارن وای از غریبی کوفه نیا بخاطر اصغر که روی دست تو میشه پرپر کجا؟پیش چشای خسته مادر وای از غریبی این کوفیا چشم نظر دارن خواهر تو رو آروم نمیزارن از اهل بیتت اینا بیزارن عزیز زهرا *داره التماس میکنه..* قافله رو مدینه برگردون نذار بشه زینب چشاش گریون چشم علمدارت نشه پرخون حسین عزیز زهرا نذار به خواهرت جسارت شه نصیب بچه هات اسارت شه تموم پیکر تو غارت شه *یخ عده مردم بالای دارالاماره رو نگاه میکردن چیکار میکنن با بدن مسلم ابن عقیل..یه وقت دیدن سر از بالای دارالاماره پایین افتاد..شاید مسلم ابن عقیل که بچه هاشم کوفه بودن تو دلش این بود خدا هیچ بچه ای سر بریده باباشو نبینه. با بدنش چه کردن.. آوردن بازار قصابا بدنشو آویزان کردن مردم نگاه میکردن این همون آقاییه که چند روز پیش مردم باهاش بودن دورش بودن الان آویزان بازار قصابها شده..بمیرم برات..خبرش رسید به کاروان ابی عبدالله حضرت فرمود:" انالله و انا الیه راجعون"اولین کاری که حضرت کرده فرمود: دختر مسلم رو صدا بزنید بیاد مردم این دختر بابا نداره احترامش واجبه به همه اهل کاروان آقام سفارش کرده یتیمو احترام بذارید.اما بمیرم برای بچه های یتیم حسین..وقتی این زن و بچه رو وارد کردن جلوشون نان‌ و خرما صدقه می انداختن.. بی بی جان ما این صدقه ها رو جمع کرد فرمود: صدقه بر ما بچه های پیغمبر حرومه ببرید این نان و خرما رو ...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• یه سئوال کرده گفت: بابا فقط می خوام بدونم مادرم دلم آروم بشه آیا کربلا کسی هست کمکش کنه ؟کسی بچه امو یاری می کنه شما هستی؟ امیرالمؤمنین، من هستیم؟ فرمود: هيچکی نیست در عالم باطن هستیم ولی در عالم ظاهر نیستم. پس کی برا حسینم عزاداری می‌کنه..پیغمبر من و شما عزادارا رو گفته یه عده جمع می شن آخر الزمان مثل مادر مرده ها مثل جوون از دست داده ها برا حسینت گریه می‌کنن اینقده خوشحال شد فاطمه.عرض کرد یا رسول الله! والله قیامت تا دونه دونه شون رو شفاعت نکنم بهشت نمیرم.رسید کربلا هفت مرکب عوض کرده دید حرکت نمی کند زهیر را صدا کرد. زهیر سئوال کن ببین این سرزمین چه نامی داره.بزرگای قوم را جمع کردن یکی صدا زد آقا اینجا رو غاضریه میگن، یکی گفت اینجا رو نینوا میگن ،یکی گفت شاطی الفرات میگن اسمای مختلف آوردن نه انگار میدونه باید کجا بیاد فرمود: آیا نام دیگری دارد یا نه؟ یوقت پیرمردی بلند شد صدا زد کربلا. تا اسم کربلا رو آورد فرمود: همینجاس عباس خیمه ها رو بزن..* کربلا مهمون از راه اومده آب و جارو کن مسیر حرمو می دونی که واجبه نگه داری حرمت این حرم محترمو قدماشون رو روی چشات بذار اهل بیت عترت و نبوتن دامن پاکشونو رها نکن این خونواده سخاوتن عزت و کرامته الهی شونه هر امیر و شاه رو بنده می کنه یه سه ساله توی این قافله هست که نگاش مرده رو زنده می کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه مخدراتو نبینه کربلا کاشکی می شد کاری کنی تا رباب شط فراتو نبینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا شه وقتی می خواد از ناقه پیاده شن حواست خیلی به بچه ها باشه خدا اون روز رو نیاره بچه‌ها طرف گودی قتلگاه برن با پاهایی که مثل گل نازکه روی خارای بیابونا برن میگه جمع شدن دیدن همه از محملا پیاده شدن یه محمل موند چون تشریفاتش فرق می کنه اونم محمل زینبه..حالا نوبت زینب رسید فرمود: همه برن کنار رکابدار ابوالفضله..آین محمل فرق داره دختر امیرالمؤمنین نشسته ابن خانم پنجاه وشس ساله تا حالا کسی قامتشو ندیده وقتی پیاده شد نذاشت پاش مستقیم به زمین بخوره تا اومد پایین دید علمدار زانو زده رکابشو گرفته علی اکبر یه طرف قاسم یه طرف با یه تشریفاتی‌ آوردنش عقیله بنی هاشم رو..تا رسید کربلا گفت حسین من که نرفته بودم جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه *آخ برگرد برگرد برگرد یه دلشوره ای گرفت تا پیاده شد ازناقه یه وقت دید طبل جنگ می زنن آی گریه کن آماده ای یا نه ..گفت: ای کاش مینوشتی ما شیر خواره داریم یا دختران کوچک در این عماره داریم گر محملی عروسی با گاهواره داریم نه راه نه پای راه رفتن نه راه چاره داریم *رباب رو نشون حسین داد گفت رحم کن به این مادر* لب‌های ما از امروز از آفتاب خشکید تا دید حجم لشکر از اضطراب خشکید برگرد ای برادر شیر رباب خشکید «حسین جان حسین جان .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به امام زمان روحی له الفدا گریز به روضه حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی وحید شکری •✾• *خود حرومزاده اش نامه نوشت گفت امیر تا دیدم فاطمه پشت دره هرچی بغض و کینه بود از علی تو دلم جمع کردم یه لگدی به در زدم..* * امیرالمؤمنین روضه‌خون شده..* تنها یه مسمار کار علی رو تموم کرده لعنت به مسمار بی‌ رحمِ مسمار زهرا منو بی پسر کرد همین زخم مسمار افتاده مسمار تو آخ نگفتی و پیچیده فریاد مسمار صدا شکستنت بود دری که من ساختمش چرا روی تنت بود فاطمه زندگیم سوخت تا شنیدم به فضه گفتی حس مادریم.... تنها یه صورت باعث شده اشک بریزم به پهنای صورت فاطمه دردای صورت زود خوب نمی‌شه که حساس اعضای صورت فاطمه من دلم ریخت خودت بهم بگو کی زد صورتتو به هم ریخت فاطمه من دلم سوخت با هیزم اونقد زدنت که غنچه با گلم است خدا از غربت کوثر گذشتم در روی زهرا بود و از آن در گمونم نفس مادر نفس‌های آخرینه از همه درد و غمما بدتر غم بی مادریه *قربون اون آقایی برم که شبا تو خواب میگفت نزن نامرد..* حسن تب دارد و در خواب گوید نزن نامرد که سیلی درد دارد ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅