eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
26.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
971 ویدیو
628 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab2_Moharam95_Mirzamohamadi_c.mp3
9.54M
کربلا ... کربلا ... کربلا ... "مٰا زِلتُ مِنهُ کربٌ وَ بلاء ...." حسین ... انقده پیغمبر از ماجرای کربلا و کشته شدن ابی عبدالله برا صحابه حرف زده بود... ==================== حجت‌الاسلام میرزامحمدی
السلام علیک یا اباعبدالله از امروز دیگه باید اینجوری سلام بدیم السلام علی ساکن کربلاء ▪️با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن ▪️عباس جان سه ساله ی ما را پیاده کن خیمه‌ها که برپا شد اولاد عقیل، اولاد جعفر، اولاد امام حسن، بنی هاشم هر کدوم رفتند تو خیمه‌هاشون مستقر شدند ابی عبدالله خیمه شو توی قلب خیمه‌گاه زد خیمه ی خواهر رو هم کنار خودش زد اما یه جوری خیمه‌ها رو بنا کرد ،که معرکه از خیمه‌گاه دیده نشه لذا شنیدی روز عاشورا زینب آمدبالابلندی، برا همین بود، اون بلندی حد فاصل خیمه‌گاه و میدان بود، ابی عبدالله حمله که می‌کرد، می‌آمد رو اون بلندی می‌گفت لا حول ولا قوة الا بالله اهل خیمه صداشو می‌شنیدندآرام میشدند مرحبا به تو، کجا رفت، وَ اَسرَعَ فَرَسُک َ شارِداً اِلیٰ خِیامِه از امروز دیگه از خیمه‌ها بیرون نیومدند تا اون لحظه ای که مرکب داره میاد، مُهَمْهِماً باِكياً، این زن و بچه از خیمه بیرون اومدند، ناشِراتِ الشُّعور، لٰاطِماتِ الوُجوه، وَ الی مَصرَعِک َمُبادِرات، وقتی رسیدند که دیدند نانجیب رو سینه نشسته... حسیـــــن ==================== حجت‌الاسلام میرزامحمدی
2_1152921504663392783.mp3
1.99M
مناجات 1 🔸ای روح دین! حقیقت ایمان! بیا، بیا 🔸ای جان جان و مصلح کل جهان! بیا 🔸تنها امید عترت و قرآن، بیا، بیا 🔸خورشید، تا به کی، در پس ابرها، نهان؟ 🔸«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» یابن الحسن... شب دوم محرم... کجا شال عزا به گردن انداختی آقا... کجا برا جد غریبت عزاداری میکنی... 🔸ای پر ز اشک چشم تو صحرا، بیا، بیا 🔸ای سینه سوز ناله زهرا، بیا، بیا 🔸ای آرزوی زینب کبری، بیا، بیا 🔸تا چند سرو قامت دخت علی، کمان؟ 🔸«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» آقا این روزها... همه دارن شما رو صدا میزنند.. امام زمان... 🔸مولا، کنار چاه، صدا میزند تو را 🔸زهرا، به سوز و آه، صدا میزند تو را اگه الان گوش دل باز کنیم... صدای آقامون امیرالمؤمنین به گوش می رسه... صدای ناله ی مادرمون زهرا به گوش می رسه... هی صدا میزنه... پسرم مهدی کجایی... یا بن الحسن... 🔸زینب به قتلگاه، صدا می زند تو را از فردا وقتی کاروان ابی عبدالله وارد کربلا میشه... دیگه گریه های خانم زینب کبری هم شروع ميشه 🔸زینب به قتلگاه، صدا می زند تو را 🔸زخم عزیز فاطمه گوید به صد زبان 🔸«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» (شاعر: غلامرضا سازگار_میثم) صدات رو آزاد کن... هر کجای این مجلس نشستی... زن و مرد... پیر و جوان... ما هم امام زمانمون رو صدا بزنیم... (یا صاحب الزمان....)
متن روضه 1 🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مىبرم از اندوه و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ 🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... 🔻گریز یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه... جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند... یک نفر هم خنجر گرفته... داره میره به سمت حسین... من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه... اشاره کرده باشه... ارجعی... زینبم برگرد... نبینی خواهر... 🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم 🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم 🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی 🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) فایل صوتی👇
پیغمبر اکرم مامور شد به صدیقه ی طاهره خبر شهادت ابی عبدالله رو بدهد دید فاطمه داره گهواره رو می چرخانه و زیر لب لالایی میخونه اونم لالایی ای که هیچ مادری برای بچش نخوانده دقت کرد دید فاطمه ی زهرا اینگونه لالایی می خوانه ▪️کربلا کربلا کربلا ▪️مٰا زِلتُ مِنهُ کـَربٌ وَ بلاء یعنی از کودکی، تو گهواره، نام این سرزمین رو ابی عبدالله شنیده بود تو صفین هم که با باباش امیرالمومنین اینجا رسید ، بازم شنید کودکی بیش نبود نام این سرزمین رو از دو لب جدش،پیغمبر شنیده بود، از دو لب مادرش، فاطمه شنیده بود تا رسید به دوران امام حسن، آمد کنار بدن برادر، دید حال برادر منقلبه، از همه بیشتر ابی عبدالله گریه کرد، امام حسن دست حسینش رو گرفت فرمود چرا گریه میکنی؟ فرمود اَبکِی لِما یَصنَعُ بِک گریم برا بلاییه که سرتو آوردند، فرمود داداش به من زهر دادند با همین زهر هم از دنیا میرم ولکن لایوم کیومک یا اباعبدلله یه بار دیگه از برادرش امام حسن شنید یعنی قریب ب ۵۶سال، نام این سرزمین در یاد ابی عبدالله نقش بسته بود مثل امروزی سوال کرد نام این سرزمین چیه؟ بعضیا گفتند چند تا مرکبش رو عوض کرد دید حرکت نمیکنه، تا گفتند این سرزمین کربلاست، فَبَکی الحُسین از مرکب پیاده شد با دست مبارک، خاک این سرزمین رو برداشت، اول بویید، بعد شروع کردگریه کردن، فرمود اینجا همون جاییه که خون مارو میریزند، از امروز دیگه وارد این مصیبت شدی، اینجا همون جاییکه بچه هامو ذبح میکنند اینجا همون جاییه که خیمه هامو آتش میزنند اینجا همون جاییه که اهل و عیالمو به اسیری میبرند دستور داد خیمه ها رو برپا کردند، با چه عزت و احترامی، مخدرات میخاند پیاده بشند، اصحاب یه طرف، همه بنی هاشم یه طرف، پیاده شدن عقیله ی بنی هاشمم یه طرف، یه جوری پیاده اش کردند حتی آفتاب سایه ش رو ندید با چه عزت و احترامی عقیله ی بنی هاشم پیاده شد رباب پیاده شد، ام کلثوم پیاده شد سکینه و رقیه و فاطمه پیاده شد ۶۱خیمه بنا شد، خیمه ی زینب کبرا رو کنار خیمه ی خودش، بنا کرد همه که رفتند تو خیمه هاشون، ابی عبدالله این زن و بچه و اهل و عیالش رو جمع کرد مثل نگین انگشتری وسط این زن و بچه ایستاد فَنَظَرَ إلَیهِم ساعةً خیره خیره بهشون نگاه کرد فَبَکی الحُسین، دونه دونه به این زن و بچه نگاه میکرد گریه میکرد فرمود أللّهُمَّ إنّا عِترَهٌ نَبِيِّكَ اینا اهل بیت پیغمبرند قَد طُرِدنا و اُزعِجنا مِن حَرَمِ جَدِّنا مارو از حرم پیغمبر بیرون کردند، خدایا شاهد باش، ابی عبدالله گریه کرد این زن و بچه گریه کردند همشون رو ساکت کرد هر کی رفت تو خیمه اش، اما دوتا خواهر هرگز آرام نشدند، اول ام کلثوم آمد داداش این سرزمین، چقدر هولناکه ، بوی جدایی میده دوم، زینب آمد دید ابی عبدالله داره زیر لب اشعاری رو زیر لب زمزمه میکنه گفت داداش هٰذا کلامُ مَن اَیقَنَ بِالقَتل این زبان حاله کسیه که میدونه میکنش فرمود آری خواهرم تا گفت خواهرم اینجا همون جاییه که بشارتش رو به من دادند فَلَطَمَت زَینَب علی وَجهِها جواز لطمه بر ابی عبدالله صادر شد جلو ابی عبدالله چنان سیلی بصورت زد فَخَرَّت مَغشِیةً عَلیها من نمیدونم چه شد اما یه لحظه ابی عبدالله دید خواهرش، جلو چشم حسین با صورت خورد زمین. امروز من روضه رو دو سویه بخوانم یه مصرع زبان حال امروز، یه مصرع زبان حال ده روز بعده ناله شم تو بزن گفت، داداش ▪️امروز محرمان حرم سایه ی سرم ▪️شام دهم زمان نفسهای آخرم ▪️امروز بین حلقه ی شیران هاشمی ▪️شام دهم به حلقه ی زنجیر پیکرم ▪️امروز دخترک سر دوش عمو ولی ▪️شام دهم به گریه که عمه گل سرم ▪️امروز گرد چادر من را تکانده ای ▪️شام دهم به خون تو آغشته معجرم ▪️امروز آمدی که قرار دلم شوی ▪️شام دهم به کنج تنوری برادرم ▪️امروز تکه خار ز پایم درآوری ▪️شام دهم ز جسم تو نیزه درآورم امروز ساربان با ابی عبدالله قرار گزاشته بود ابی عبدالله با او طی کرده بود اگه با شترانت منو کربلا رسوندی ، هزینه ات هر چقدر باشه میدم، امروز که رسیدن کربلا، بیشتر از اون قراری که ابی عبدالله بسته بود به ساربان داد ▪️امروز، هر چه خاست دلش ساربان گرفت اما داداش ▪️شام دهم کنار تو انگشتر آورد حسیـــــــــن.... ==================== ✍کانال متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی
1_1133259754.mp3
12.19M
پیغمبر اکرم مامور شد به صدیقه ی طاهره خبر شهادت ابی عبدالله رو بدهد دید فاطمه داره گهواره رو می چرخانه و زیر لب لالایی میخونه ====================
🤞🤞 متن روضه ..حاج آرمین غلامی وقتی خدا مشق تو را تکلیف می‌کرد گویی کتابی از تنت تألیف می کرد در فصل فصل این کتابِ پاره پاره قرآن تو را بر نیزه ها توصیف می کرد مواج می شد تا عطش روی لبانت چشم تو اقیانوس را تعریف می کرد سیب تنت تشریح می شد شرحه شرحه باران تورا دربادها تصریف می کرد موسیقی ِآیات تو از نیزه می ریخت سمفونی ات داوود را تصنیف می‌کرد می سوخت خورشید و زمین لب تشنه ی نور شب بود و ظلمت ماه را تحریف می کرد 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
🤞🤞 متن روضه 1 .حاج آرمین غلامی افتاده بر جانم تبِ ماتم دوباره حالم دگرگون میشود از غم دوباره از عرش می آید صدای گریه زاری در کوچه وقتی میزنم پرچم دوباره از پنج تن إذنِ عزاداری گرفتم دادند راهم...پس شدم مَحرَم دوباره حاجت گرفتم! گفته آقایم أباالفضل(ع) پایِ علَم امسال هم باشم دوباره آورده ام؛ بیتابیِ یکساله ام را... حال دلم خوش میشود کم کم دوباره بیچاره ام کرده به قران دردِ غفلت عاصی شدم! کی میشوم آدم دوباره؟! هر کس که مثل من مریض و دردمند است با توبه می آید پیِ مرهم دوباره همراه با صاحب-عزایِ روضه جاریست- از چشم هایم چشمهٔ زمزم دوباره هنگام ذکرِ "یا لَثاراتِ الحسین(ع)" است افتاده در شور و نوا عالم دوباره شال عزا را با اذان؛ بر گردن انداخت صاحبزمان(عج) با گریهٔ نم نم دوباره از داغِ آن پیراهنِ آغشته در خون در کربلا زد خیمهٔ ماتم دوباره! شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مىبرم از اندوه و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ 🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه...
🤞🤞 متن روضه 2 .حاج آرمین غلامی تمام عشق و ایمانم حسین است همه روح و همه جانم حسین است خدا داند به هر بزم محبت فروغ شمع سوزانم حسین است ندارد تیرگی هرگز دل من که هر شب ماه تابانم حسین است ندارم جز وجود او طبیبی فقط دارو و درمانم حسین است به دریا گوهر تابان هستی به صحرا دُرّ غلتانم حسین است رهایی بخشِ دل از هر چه اندوه میان موج و توفانم حسین است به روی خاک درگاهش نوشتم من آن عبدم که سلطانم حسین است به قبرم چون که بگذارند یاران طلوعِ صبح رخشانم حسین است به دشت بی کسی های دو عالم نه تنها سر که سامانم حسین است تمام حاصل عمرم همین بود مرا جان است و جانانم حسین است پریشانی ندارم جز غم او غم قلب پریشانم حسین است 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
👌باتایپ عبارت مورد نظر در جستجو یا کلیک بر عبارات پایین علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه برآن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار میگیرد: یا: 👌واعظ و مداح 👌مناسبت ها: 👌جشن ها: ‼️ از استفاده از مطالب تا کسب تسلطِ کافی خودداری شود.
👌باتایپ عبارت مورد نظر در جستجو یا کلیک بر عبارات پایین علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه برآن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار میگیرد: یا: 👌واعظ و مداح 👌مناسبت ها: 👌جشن ها: ‼️ از استفاده از مطالب تا کسب تسلطِ کافی خودداری شود.