eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
797 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•از ما كه گذشت الهي... و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفس کربلایی امیر برومند •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ از ما كه گذشت الهي هيچ كس از سفر جا نمونه از ما كه گذشت الهي هيچ كی ديگه تنها نمونه دلم بد جوري شكست هر كاري كردم نشد كه برم آقا اين همه زائر، زيادي بودم نبرديم حرم چشماتو بند خيال كن با زائرايي چشماتو ببند خيال كن كه الان كرب و بلايي ميام به زودي پيشت، قرارمون حرم ايشاالله تعبير ميشه رؤيام بحق چادرِ زهرا * در كتاب بشارة المصطفي نوشته: اولين زائر قبر سيدالشهدا عليه السلام، جابر بن عبدالله انصاري بود، عطيّه ميگه: ما به همراه جابر به قصد زيارت اومديم سمت كربلا، به محض اينكه رسيديم كربلا، جابر رفت سمت نهر فرات غسل كرد، لباس پاكيزه پوشيد، عطر زد، هر قدم كه بر ميداشت ذكر ميگفت، ياد خدا بود، تا رسيديم كنار قبر ابي عبدالله، گفت: عطيّه دست من رو بذار رو تربتِ ابي عبدالله، تا دستش رو گذاشتم از هوش رفت، آب آوُرديم به صورتش زديم، به هوش اومد، عطيه ميگه: جابر سه مرتبه صدا زد: يا حسين! يا حسين! يا حسين! "حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَه؟" چرا جوابِ جابر رو نميدي؟ خود جابرِ جواب خودش رو داد: جابر! چه جوري توقع داري جوابت رو بده، در حالى كه ميان خون آغشته شده و بين بدن و سرش جدايى افتاده... عطيه ميگه ما تنها زائر نبوديم، نگاه كرديم ديديم آروم آروم يه كاروان ديگه اي هم داره نزديك ميشه، اين بچه هاي كوچيك مثل برگ خزون از روي ناقه ها خودشون رو روي زمين مينداختن، هر كي مي اومد سَرِ قبر عزيزش، حضرت زينب سلام الله عليها اومد خودش رو انداخت روي قبر برادرش ابي عبدالله، صدا زد: حسينم! يادته وقتي جنازه ي بچه هام رو از ميدان بر مي گردوندي من از خيمه بيرون نيومدم كه تو خجالت نكشي، اصلاً سراغ بچه هام رو هم نگرفتم، حالا داداش! ازت ميخوام سراغ رقيه ات رو از من نگيري، آخه اينقدر توي خرابه گريه كرد، اينقدر اشك ريخت، بهانه ي تو رو گرفت، نيمه ي شب بود،اون نانجيب صدا زد: سَرِ تو رو بيارن بندازن جلوش آرومش كنن... تا چشمِ كم سوش به سَرِ بريده افتاد، صدا زد:* بابا! زدنم دستامو بسته بودن و با پا زدنم بابا! زدنم جلو چشم بقيه دخترها زدنم بد جور زدنم تا اونجايي كه داشتن زور زدنم بابا! زدنم با سنگ از نزديك و دور نزدنم *بابا! تو دل شب گم شدم؛ زجر نامرد اومد منو پيدا كرد منو با موهام از زمين بلند كرد...* چه حرفاي بدي كه نشنيدم زخمِ زَبونا لاغرم كرده غصه ي معجر رو نخور، عمه يه پارچه ي پاره سرم كرده چشام درست نمي بينه چون كه هر جفت گونه هام ورم كرده از صبح باباجون! تا شب زدنم جلو چشاي عمه مون زينب زدنم حتي با سر نيزه روي مركب زدنم گرسنه بودم و دل سير زدنم زن و مرد و بچه و پير زدنم دستمو بستن و با يه زنجير زدنم تو بازار برده ها باباجون نپرس ازم سَرِ چي دعوا شد سرعمو رو تاکه دور دیدن روشون به روی دخترا واشد
. |⇦•نه تو‌جسارت دیده ای .... سلام الله علیها گریز به سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج ●━━━━━━─────── با سر رسیده ای، بگو از پیکری که نیست از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست *روضه برا ساداته، الهی قربون اون خانمی که صدا میزد داداش..* نه تو به غارت رفته ای، نه من به غارت نه تو جسارت دیده ای، نه من جسارت پس ما دو تا قربان آن خواهر برادر *سر رو دادن، بغل گرفت، خوش اومدی قربونت بشم، نگران بود، گفت: بابا اول بگو امشب میمونی یا میری؟ چیکاره ای بابا؟ آخ جونم بابا! آخ عمرم بابا! آخ نفسم بابا! این خاصیت دختره ها، تا سر رو بغل کرد گفت بابا یا منو ببر یا بمون پیشم امشب..* بابا! شبها که سر به سردیِ این خاک مینهم رو دست مهربان نوازشگری که نیست *گفت قربونت اومدی سر حرفم باز شده، به خودت قسم چند روزه لام تا کام حرف نزدم..* بابا! دستی کشید عمه بر این پلک ها و گفت حالا شدی شبیه همان مادری که نیست *الان اگه من روضه نخونم میگن لابد داره نفس تازه میکنه، لابد داره آب میخوره، اما اگه طولانی بشه نخوندنم، بعضیا میگن چیشد؟ عادت خانم اینه چادر رو سر میکشه گریه میکنه، چادر رو برمیدارن، چیشد دیگه روضه خون نمیخونه؟ خرابه رو ریخته بود به هم نازدانه، گفت بابا، روضه کوتاهش خوبه..تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل..* گفت بابا ما بودیم، حرمله بود *از این هم بدتر میشه؟ آره صبر کن* ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود *نازدانه همه رو ریخته به هم، یهو دیدن صداش دیگه نمیاد، من امشب باید دلتو یه جا دیگه ببرم، هرچی گوش دادن، صبر کردن، نه دیگه حرف نمیزنه، آروم آروم همه بچه ها سرِ زانو، چیشد؟ زینب اومد، اصلا بابا رو بده من، دیگه نمیخواد، تا سر رو گرفتن دیدن نازدانه افتاد رو زمین، صدای ناله ها بلند شد، صدای گریه ی زینب بلند شد، خوب چی میخوای بگی؟ تا خودِ خرابه یک کلمه به احترام زینب حرف نزده، چند روزه یه کلمه حرف نزده، اما وای از اون روزی که بزرگتر خودش ناله بزنه، دیگه بقیه رو نمیشه نگه داشت، تازه سر حرفش وا شد، کی؟ دیدن از گوشه ی خرابه صدا داره میاد، صدای کیه؟* *لالا لالا لالا...رباب زبون گرفته* لالا لالا لالا یکم دیگه دووم بیار *چی زینبو پیر کرد؟ گفت حسین به کی بگم باورش میشه؟ پنجاه سال گریه کردم، میدونی باعث مرگ زینب چیه؟ ربابه... گفت: پسرم! به کمک عمه جونت، بچه ها رو خوابوندم تو سخت ترین شام غریبون عالم حالا توی این بیابون، دنبال تو میگردم گل نازم، خیلی پریشونه حالم کجایی گل نازم، صدا کن منو بازم بیا تا برات از دستام گهواره بسازم لالایی لالایی، یعنی الان کجایی؟ لالایی لالایی، کجای کربلایی؟ لالایی لالایی، نکنه رو نیزه هایی * تا نامه ی امام رضا رو بست، یه نگاه کرد به داداش هاش گفت بلند شید، گفتن چه خبره؟ گفت دوباره یه علی رو دستشو بستن، یه فاطمه باید بلند شه، دوباره یه لشکر اومدن پشت در، این لحن نامه ی داداشم به من عین ناله های امیرالمؤمنینه‌‌.. * تا از صمیم دل به علی اقتدا کند میخواست جان خسته ی خود را فدا کند دانی چرا به پشتِ در آمد گل نبی؟ گلچین مگر ز ساحت قدسش حیا کند *امام زمان عذر میخوام ..* مادر زنی نبود که بیخود فغان کند از در سوال کن ز چه این سان نوا کند؟ و لَستُ اَدری خَبَراً مِسماری مادرم زمین خورد وَ لَستُ اَدری خَبَراً مِسماری با پا به در زد و لَستُ اَدری خَبَراً مِسماری به نیت قتل پسر زد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
|⇦•تا حرف کوچه میشه.. و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه۱۴۰۲ به نفس سید امیر حسینی •✾ امروز چه ساکتی حسن جان چه شده مادر به خدا حسین هستم نه حسن *این کوچه ها ادامه داشت..* تا حرف کوچه میشه روحِ عاشق پر میگیره خیال عاشقا تا کوچه های شام میره غزالای حرم رو با بی مهری و آزار به هم زنجیر کردند کشوندن توی بازار تو اون همهمه توی ازدهام کبوتر بچه ترسید زیر دست و پا یه دستی زد و پرهای تازه شو چید چشام تاره، ولی بوی بابا جونم پیچیده کمک کن عمه جان، امشب برام مهمون رسیده سلام بابای نازم، سلام عشق و امیدم نمی دونی که بی تو چقدر سختی کشیدم به اینا بگو نباید آخه به بچه حرف بد زد اگه دختری باباش و بخواد نباید با لگد زد جون به لبم بسه دیگه بابا عروسکت سوخته دیگه حالا دلم میخواد الان پیشم باشی خلوتِ دختر بابایی، تنها بمیره دخترت بابای تشنه لب بریده حنجرت بابای تشنه لب شنیدم رفتی تنور خولی و سوخته موهات بابای شهیدم بخدا یه تار موی سوخته اتو من به همه‌ی دنیاشون نمیدم خدا مرگم بده تو کجا و تشت طلا اونجا بود خمیدم خوب شدش نبودی و ندیدی که آدم بدا خندیدن به ما ماها رو بسته بودن به هم دیگه صبح تا غروب از بازار تا اینجا خرابه نشین شده فرشتهٔ تو قصه هات خوابیده رو خاکها عمه جای همه کتک خورد هزار دفعه زنده شد و مرد وقتی که دید پیرهنت رو برد سر پیراهنت پیرم کردن از زندگی سیرم کردن هر جا که به پرچمش نگاهت افتاد حرم رقیه است تنها حرمی که روضه خون نمیخواد حرم رقیه است اومدم زیارتت با گریه با زاری تو هنوزم وسط بازاری خیلی روضه ی نگفته داری، وای سلام خانم ایتها الصدیقه الشهیده ای نوه ی مادر قد خمیده گنبدت هم مثل موهات سفیده ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
. |⇦•دستای عمو اباالفضل... سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ ●━━━━━━─────── دستای عمو ابوالفضل سقاخونه ی رقیه گاهی پرچمو گذاشتم روی شونه ی رقیه سیدِ عالمه نوه یِ فاطمه این شگفتی فقط تو بنی هاشمه تو همون سن کم عقل چهل ساله داشت با چهل ساله ها دم به دم ناله داشت وصلی الله ابا عبدالله میگفت الابالله ابا عبدالله به هر قیمت این ذکر رو گفتن یعنی زده تو میدون با ابا عبدالله «یا رقیه یا رقیه » جانم نازنین رقیه اسم دلنشین رقیه کربلا اسمتو بردیم صبح اربعین رقیه روح و ریحان بگو دم طوفان بگو ابوفاضل میگه یه عموجان بگو گفتی عمم الآن وقتِ اعجازشه خطبه خوندی یکم نفسش تازه شه چهل منزل الله اکبر محشر چهل منزل یادآوری شد خیبر چهل منزل همرزم خانوم زینب به وقت غوغای بنات الحیدر «یارقیه یارقیه..» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. سید مجید هر کس از دل دعا دارد امیدی بر شفا دارد درد ما را تویی درمان درد دوری دوا دارد (وقت گذر است یا مهدی چشمم به در است یا مهدی)۲ آقا جان..با چشمم راهت را جارو زده ام من منتظرم 2 (با دست خالی بر تو رو زده ام من منتظرم(2)) *حرفت چیه؟* بیا آقای من ... *چقدر قشنگ داری با امام زمانت حرف میزنی.. یه بار دیگه با هم بخونیم بگو آقا نکنه بمیرمو نبینمت شما صاحب عزا هستین اگه یک بار نگام نکنین میمیرم دست گدایی رو همه بالا بیارن صاحبتو صدا بزن.. یا صاحب الزمان... اللهم عجل لولیک الفرج .. امشب شب خاصه.خیلی خاصه..* همه شادند ،دخترت گریان (2) همه خوابند و دخترت بیدار.. خیلی امروز مردم این شهر دادنم با نگاهشان آزار بابا بابا بابا ... دخترت را ببر به همراهت خسته از دست روزگار شده یا که تشخیص تو شده مشکل یا دو چشم رقیه تار شده گر که دورسرت نمی گردم پر پرواز من شکسته شده مثل سابق زبان نمی ریزم دو سه دندان من شکسته شده بابا بابا بابا... *"من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟!" کی رگای گردنتو بریده؟ بابا شنیدم پشت و رو خوابیدی بابا بابادارم خاطره می گم..* وسط ازدحام و خنده شام بغض تنهاییم ترک می خورد هر کجایی که گریه می کردم عمه ام جای من کتک میخورد... ━━━━━━━━━━ *می گن بچه بادومه نوه مغز بادومه بابا بزرگ و مادر بزرگ نوه رو یه جور دیگه دوست دارن،تو خرابه هی می گفت عمه بابات به بچه های یتیم سر می زد ؛کجاست ببینه نوه اش خرابه نشین شده؟ یه اشاره کنم،بچه به عزیزش می رسه دیدید درد و دل می کنه؟ تا سر رو اوردن نگاه کرد.گفت: بابا گوشم درد می کنه،بابا سرم درد می کنه،بابا صورتم داغه.. اما دختر خیلی معرفت داره گفت:همه دردا یه طرف،یه سوال دارم ازت بهم بگو آبت دادن یا نه؟!.. حسین..* دختری چند کوچه بالاتر تا منو رخت و پاره ام را دید بین دستش عروسکی هم داشت به من و حال وروز من خندید میکشم دست بر سر و رویت چقدر پلک تو ورم دارد بر لبت زخم تا بخواهم هست ولی انگار بوسه کم دارد.. آنقدر روی خارها رفتم به خدا هر دو پای من زخم است لرزش دست من طبیعی نیست (2) نوک انگشت های من زخم است آخه نیمه شب از ناقه افتادم *آخه پسر بچه با دختر بچه خیلی فرق داره استخوان بندی دختر بچه ظریفتره پسر بچه زمین می خوره زود بلند می شه می گه مادر،بابا ...اما دختر بچه زمین بخوره بلند نمی شه اینقدر صبر می کنه تا باباش بیاد هی می گفت بابا.. همچین که می گفت بابا دید یه پنجه ای رو موهاشه. تویی که کاروان رو معطل کردی؟!! حسیییین...* دیر اومدی بابا...حق داری که دخترتو به جا نمی آری دیر اومدی بابا..خداروشکر که عمو رو اینجا نمیاری دیر اومدی بابا،برا چی شیر خواره رو پیش ما نمیاری؟دیر اومدی بابا...(2) دم سحر اومدی،چه بی خبر اومدی تنت کجا مونده که فقط با سر اومدی؟.. درد دلام زیادن(2).. به جون ما افتادن هر کاری کردم بابا سرت رو پس ندادن.. دیر اومدی بابا،نمی دونی تو این سفر چی سرم اومده دیر اومدی بابا،هر کی که از راه رسیده دخترتو زده۲ دیر اومدی بابا،انقدر برات بگم که زجر بی حیا بده.. *چرا عزیزم؟* چه بی هدف می کشید...به هر طرف می کشید... منو برا کینه از شاه نجف می کشید .. بعد تو از غم پُرم.. خیلی ازت دلخورم... انقده خوردم زمین خاکی شده چادرم بابا بابا بابا... ●━━━━━━─────── هر کس از دل دعا دارد امیدی بر شفا دارد درد ما را تویی درمان درد دوری دوا دارد چشمم به در است بیا مهدی وقت گذر است بیا مهدی با چشمم راهت را جارو زده ام من منتظرم من منتظرم با دست خالی بر تو رو زده ام من منتظرم من منتظرم بیا آقای من... ــــــــــــــــــ .
. |⇦•در بقیع قبر حسن .. / و توسل ویژۀ ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع _حاج محمدرضا بذری ●━━━━━━─────── خادم حرم امام رضاست میگه دیدم تو حرم به عربی اومد شروع کرد زیرِ لب زمزمه کردن، چشما پرِ اشک به زبان عربی میگفت یا امام رضا این همه راه اومدم بهم میگفتن داری میری زیارتِ غریب الغربا !! اما آقا هرچی میبینم صحن و رواق های تو در تو .. گنبد و گلدسته و بارگاه و خادمای با ادبُ .. گفت آقا اگه میخوای غریب ببینی بیا بریم مدینه .. آیت الله العمری از بزرگانِ شعیان عربستان بود، ان شالله قسمت بشه بریم مدینه .. ایشون میفرمود من یادمه روزی که قبرستان رو تخریب کردن .. میگه این نامردا جسارت رو به جایی رسوندن گفتن شیعیان خودشون باید خراب کنند بارگاهِ بقیع رو .. گفتن ما اگه جان بدیم هم این کار رو نمی کنیم .. ما باشیم حرم خراب بشه ..!! آیت الله عمری میگه چند روزی گذشت، یکی از معتمدین مدینه شیعیان رو جمع کرد گفت خودتون تخریب کنید .. گفتن مگه میشه گفت من امام حسن رو به خواب دیدم .. حضرت فرمود خودتون خراب کنید نزارید دستِ این نامردا بیفته .. دستِ اینا بیفته جسارت میکنن، بی احترامی میکنن .. جانم .. (آماده ای گریزم بزنم؟!!) نیمه شب وقتی دختر جامانده بود .. تا بی بی زینب فهمید زجر میخواد بره دنبالش اومد جلو فرمود بزارید خودمون این بچه رو پبدا کنیم .. اگه دستِ این نامرد بیفته این بچه رو زنده نمیزاره .. یه بچه رو ببینی گم شده نوازشش میکنی .. غصه نخور بابات میاد .. ناگهان وحشت سرا پایم گرفت یک نفر از پشت موهایم گرفت .. ــــــــــــــــ دلم می خواست معراجت ببینم چه معراجی عجب رنگین کمانی نرو دیگر ! تو رفتی سنگ خوردم بیا قولی بده دیگر بمانی تو را با زخم صورت می شناسم مرا بشناس با قد کمانی نمی دانم چرا این زجر نامرد بدش می آید از شیرین زبانی عبایت روی دوش نیزه داری عقیق تو به دست ساربانی چه مویی داشتی بابا زمانی چه مویی داشتم بابا زمانی اگر مال منی پس پیش من باش چرا دائم به دست این و آنی ؟! نشد غارت پدر جان !چادرم را خودم دادم به آن دختر امانی ! نفهمد هیچ کس بازار رفتم! بماند بین ما راز نهان رخت را سیر دیدم سیر گشتم تو بودی آن غذای آسمانی سرت خاکی شده در این خرابه شدم شرمنده از این میزبانی شاعر : ✍ ــــــــــــــــــ آه دیگه از دست خودم کلافم زحمتو باید کم کنم اضافم دخترِ خوش قیافه بودم حالا هیچکی خوشش نمیاد از قیافم عمه .. بِکشم سرمه چشام ناز میشه مگه نه! بابایی بیاد دلم باز میشه مگه نه! دوباره زندگیم آغاز میشه مگه نه! نامرتب نیستم؛ من فقط النگوهام دستم نیست! تو ندیدی بابا؛ زیر معجر گل سر بستم نیست! بابا .. دندونم که افتاده در میاد مگه نه! تو عروسیم داداش اکبر میاد مگه نه! روزای غصه و غم سر میاد مگه نه! ــــــــــــــــــ می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را علت لکنت من را که خودت می بینی ورم صورت و زخم لب و خون لثه را جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریۀ در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری یقۀ حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژۀ “یابن طلقا” یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسلۀ باطله را او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمۀ عالمۀ فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را شاعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•میسازیم یه روز به هر قیمتی... و توسل ویژهٔ ۸ شوال سالگرد به نفسِ سیدامیر حسینی ●━━━━━━─────── می‌سازیم یه روزی به هر قیمتی این حرم رو می‌سازیم حریم پر از نور شاه کرم رو می‌سازیم ضریح طلا کوبیه مادرم رو می‌سازیم میاریم برا گنبدت پرچم کربلا رو می‌آریم برای فدای تو کردن سرا رو می‌آریم گلای ضریح آقامون رضا رو می‌آریم خرابه، مثه قبر تو روزگاره من آقا خرابه ببین خون شده حال و روزه گداها خرابه حریم تو اونجا و حال من اینجا خرابه خدایا، تا می‌گم خرابه دلم پر می‌گیره خدایا تا جون دادنای یه پروانه می‌ره خدایا یه پروانه که توی آتیش اسیره خدایا بابایی، نبودی ببینی پر معجرم سوخت بابایی نبودی ببینی که بال و پرم سوخت بابایی نبودی ببینی که موی سرم سوخت بابایی دست از سرم بردار من بابا ندارم زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم زیبایی دختر به گیسوی بلند است مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم شیرین زبان بودم صدایم را بریدند آهنگ سابق را به هر آوا ندارم در پیش رویم نان و خرما پرت کردند کاری دگر با شام و شامی ها ندارم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
|⇦•حالمو ببین... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• حالمو ببین شکستگی های بالمو ببین خونه ام خاکه اقبالمو ببین بابایی دستمو ببین پای زخمی و خستمو ببین سری که از درد بستمو ببین بابایی یه کاری واسه چشام کن چشاتو وا کن نگام کن ازون رگ های بریده یه بارِ دیگه صدام کن از وقتی که رفتی صد بار مُردم بابا! همش کتک می‌خوردم دارم می میرم هر بار که اسم تو رو می بردم بازم کتک می خوردم دارم می میرم *اصن بابا! بذار اینطوری برات بگم...* من بی تو یعنی لباسِ پاره گوشای بی گوشواره یعنی یتیمی من بی تو یعنی چشای کم سو سر بدون گیسو یعنی یتیمی *امشب شب شماست. ناله کن برا دختر حسین. ای حسین... کاشکی شب سوم برات بمیرم خانم خانم...! هی منو زدن *خیلی شبا روضه ها تقسیم در حماسه و در عاطفه و در روضه ست، شب حضرت رقیه برا دلخوشی شما یه عده حماسه میخونن. بابا اصن به دختر بچه سه ساله رو تجسم کن. شما فقط از سیلی زدن شنیدید...* هی منو زدن نگم از صبح تا کِی منو زدن عمو دیده از نی منو زدن بابایی حرف بد زدن بجای هر کس که نزد زدن یا زهرا گفتم با لگد زدن بابایی *با تعجب داره به سر نگاه میکنه. میگه بابا...* تو که پیش ما نبودی چرا پس اینقدر کبودی؟ نگو مثل من موهاتو کشیده زجرِ یهودی ای بابا! تنت کجا، جا مونده موهاتو کی سوزونده برات بمیرم ای بابا! چجوری سر شد شب ها هنوز که خشکه لب ها برات بمیرم ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•به جرم اینکه ... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *بعضی وقتا، مخصوصا شب سوم هر چی بخونی سخته، غزل مصیبت زمزمه، هرچی بخونی. به والله قسم برا منی که دارم میخونم خیلی سخت تره. فک نکن این چیزی که داری میشنوی اذیتت میکنه، گفت بابا...* به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا *از یه چیزی دلخوشم بابا! همیشه میگفتی شبیه مادرمی. راه برو جلو چشام. چقد شبیه مادرم راه میری...* به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا شبیه مادر در پشت در زدند مرا خبر نداشتم اینها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا کند که عمویم ندیده باشد چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر به وقت غذا تازیانه می آورد نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد چقدر مثل تو ای همسفر زدند مرا گمان نکن من بی خبر بودم چه بین تشت چه بر نیزه ها زدند ترا چه در خرابه چه در رهگذر زدند مرا فقط نه کعب نی و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا *حسین...نزدیک ترین وقتی که میتونی به رقیه خانم نزدیک ترین جایی که میتونی به حرم حضرت رقیه دلت برسه همینه که صداتو شبیه هم بشه، او هم از داخل ضریحش داره بابا رو اینطوری صدا میزنه. اون شبم تو خرابه کنار سر بریده هی میگفت حسین... "من ذا الذی قطع وریده..." کی رگ های گلوتو بریده. "من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی، من ذا الذی خضبک بدمائک" چرا هنوز محاسنت خونیه بابا؟ حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•دلت میاد مارو اینجوری... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج ابوذر بیوکافی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ "موسی علی نبیناو علیه السلام وقتی اون اتفاق تو کربلا براش افتاد پیشانی مبارکش ب سنگ خورد و خون جاری شد با خدا صحبت کرد خدا شرح داد که یه روز میرسه روز عاشوراست.سوال کرد عاشورا یعنی چه؟ از عرش خدا فرمود: عاشورا یعنی گریه کردن، امشب شب گریه است.امشبی شب که سفره ی گریه رو رقیه پهن میکنه..امیرالمومنین فرمود: برا هیچ مصیبتی به اندازه ی مصیبت بچه ای که پدر از دست داده آه نکش..امشب شب آه کشیدنه،امشب تو خرابه غوغا کرد،لباس هاش رو مرتب کرد* عمه بیا گمشده پیدا شده کنج خرابه شب یلدا شده *بیا ببین بابام اومده به همه دخترای شامی بگو بابام اومده..امشب شب آه کشیدنه اما آه کشیدن رقیه از یه جای دیگه شروع شد آهش از خرابه شروع نشد. از لحظه ای که این خانواده رو به اسارت بردن هی آه کشید سر بابا رو بالای نی میدید آه میکشید.. یه اسمی ببرم صدا ناله ی همه باغیرتها بلند شه سر علمدار رو بالای نی میدید میگفت: دلت میاد مارو اینجوری ببرن اسارت؟..عمو نبودی گوشواره هامو بردن وقتی این خانواده رو وارد کوفه کردن "واُدخِل النِّساءُ الحُسَین و سِبیانُهُ عِلیه" من فقط میخوام ی اشاره کنم سربسته بهت بگم چیشد چرا اینقدر باید امشب آه بکشیم..وقتی ناموس پیغمبر رو وارد مجلس ابن زیاد ملعون کردن سربسته میگن یهو دیدن رفت وآمد براعموم آزاد شده میفمهی اگه رفت وآمد آزاد بشه یعنی چیاینا یهو دیدن امنیت ندارن همه میان سررو بادست نشون میدن..یه مجلس بود خیلی بهش برخورد یه مجلس دیگه هم همینجور شد یه سوالی از عمه جانش پرسید این آدمو میکشه..گفت: عمه مگه شما نمیگفتی پیغمبر لب قاری قرآن رو میبوسه مگه شما این رو نمیگفتی؟ من خودم دیدم بارها بابام لب علی اکبر رو بوسید هروقت قرآن میخوند لباش رو میبوسید این نامرد با چوب داره به لب های بابای من میزنه..حالا نیمه شب ،شب یلداتو ،شب قدرتو انتظار نسبت به امام رو باید از رقیه یاد بگیریم ...این سر رو بغل کرد دستاش رو انداخت لای موهای سوخته ی بابا هی به این لبای زخمی دست کشید نبین سر و وضعم اینجوری شده برات توضیح‌ میدم بابا..* چشمام اگه میبینی کبوده زیر سر بازار یهوده امون از آزارش، طناب بدست شدیم گرفتارش امون از آزارش، خراب بمونه شام وبازارش من نازپروده بودم، عذاب ندیده بودم عمه میگفت تا حالا، شراب ندیده بودم *یکمی از سر و وضع خودش توضیح داد.. چشاش که با دیدن این سر نورانی سو اومد تازه زخم ها رو دید حالا داره با سر حرف میزنه...* خنجر رو بابایی کی کشیده؟ کی اینجوری رگ هاتو بریده؟ سرت چی آوردن، نمیدونم تو روکجا بردن سرت چی آوردن، نون‌ جسارت به تو رو خوردن این دنیا پرستا دنیامو سر بریدن سرت رو از تو خورجین تا دلِ تشت کشیدن *یکمی با این سر حرف زد،دیدی یه مدتی خونه نیستی برمیگردی اولین کسی که دورت میگرده دخترته، کافیه یه زخم رو صورتت ایجادشده باشه..هی میاد دست رو زخم میکشه میگه چیشده بابایی کی صورتت رو زخم کرده؟.. اینقدردست ب صورت بابا کشید گفت من باورم نمیشه صورت خوشگلت رو اینجوری کردن..رقیه جون‌ نبودی سربابات رو به نی چهل منزل زیر آفتاب با سنگ به درخت آویزون کردن حالا دختر اینجوریه دیگه بعد ی مدتی بابا وقتی نیست شروع میکنه گزارش دادن بابا حالا نوبت منه* بابایی پامو نگاه، ورم چشمامو نگاه تا رفتی خیمه رو سوزوندن،وضع موهامو نگاه بابا خیلی بهم سخت گذشت،یجوری گریه کرد روایت میگه زین العابدین اومد آرومش کنه نتونست.غوغایی به پا کرد اون شب یهو دیدن اونقد گریه کرد از نای بریده صدا بلند شد"اِلَیَّ" اینجوری گریه نکن دل بابات آتیش میگیره دخترش رو باخودش برد اما یجای دیگه ای هم قبلا ناله زده بود "اِلَیَّ" اونجایی که زینب اومد تو گودال متحیر نیزه شکسته ها رو کنار زد، شمشیرهارو کنار زد، یهو دید رو ی بدنی خیلی سنگ ریخته..از نای بریده ندا اومد "اَِلیَّ اُخَیَّه* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•گوشواره امو نکش... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج امیر کرمانشاهی•✾• *میخوای مواسات کنی چهل منزل رقیه رو زدند می تونی چهل دقیقه براش گریه کنی؟ دوتا تو صورتت میزنی لمس میشه..* بمیرم از خدامه سوی نیزه نیگامه نزن اینجور منو اونی که رو نی میبینی بابامه گوشواره امو رو نکش من خودم بهت میدم فقط عمو عباس نبیننه هرچی میخوای بزن من اگه حرف زدم فقط عموعباس نبینه معجرو پس بده ازروی نیزه ها داره عمو عباس می بینه، لااقل عمه هامو نزن بی هوا داره عموعباس می بینه ازروی نیزه ها ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای که دارم به یاد... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج امیر کرمانشاهی•✾• ای که دارم به یادتوهرشب تا سحر خواب های رویایی بویت از خواب کرد بیدارم امشب انگار این طرف هایی خواب دیدم کنارمی انگار بوسه بر صورتم زدی دو سه بار کاش هرگز نمی شدم بیدار، بابا چه خواب زیبایی،ولی آن خواب حیف شد افسوس به دلم ماند حسرت آن بوس باز هم‌ بی تو می شوم مأیوس باغم و درد و تنهایی زلف بر باد دادی و خالت دل ما را کشید دنبالت دل ما را ببر عزیزدلم تو به هرحال دلبر مایی دخترت را فراق اگر نکشد اشتیاق وصال خواهد کشت دوریت را چقدر صبر کنم مُردم ازاین همه شکیبایی هم به غم عزتم دچار شده هم غرورم جریحه دارشده ما کجا گوشه ی خرابه کجا جای ما نیست اینچنین جایی همه جا رفته ای خبر دارم دیر راهب، تنور، تشت طلا *باشه بابا عیب نداره اما فکر حال یتیمها هم باش کی سراغ رقیه میای ؟* غل و زنجیر بست دستم را زجر آن شب شکست دستم را میهمانم اگه شبی از تو با چه دستی کنم پذیرایی؟ گرچه از اشک بود چشمم تر سوخت پلکم ز شعله های جگر انقدر داغ دیدم دیگر رفته از چشم ها بینایی *برا همین تا طبق رو گذاشتند جلوش گفت:..* بهر شناختن به رخت دست می کشم سیلی گرفت قوت بینایی مرا *یه خانم دیگه ام تو کوچه صدا میزد..* با دست به دنبال حسن می گشتم دیگر از هرچه زندگیست سیرم بی قرارم بهانه می گیرم تو بگویی بمیر می میرم حاضرم هرچه امر فرمایی قلبم اسیر درد شده لرز دارم تنم چه سرد شده شده یاد آغوش گرمت افتادم بغلم کن دوباره بابایی... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅