eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
26.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
971 ویدیو
628 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
سر خوشم باز در هوای علی در هوای پر از خدای علی قلم آورده ام که بنویسم چند خطی فقط برای علی چند خطی سفارشی نذر برق زیبای چشم های علی ناگهان عطر نور نازل شد همه جا پر شد از صدای علی و لبی غرق در تبسم شد شکر صد بار از خدای علی بوسه باران شد از لب ارباب صورت مصطفا نمای علی سیب سرخ حسین بارید از بوسه هایش به گونه های علی سیب سرخ بهشتیان آمد روز زیبای هر جوان آمد به علی جلوه ی خدا دادند به جمالش چه جلوه ها دادند به لبانش کمی عسل دادند و به چشمش نمک، جدا دادند و به تیزی ابروانش هم خمی از تیغ مرتضی دادند و به اشک نماز نیمه شبش خوف دادند و هم رجا دادند و به یمن حضور محترمش خانه ی نور را صفا دادند به خرامیدنش برای پدر رنگ لبخند شوق را دادند به علی هر چه خوبها دارند همه را یک به یک، به جا دادند و به حق نور عالمین آمد پسر ارشد حسین آمد رسم و آداب دلبری دارد شیوه ی رزم حیدری دارد بیشتر تا دل از پدر ببرد قد و بالای مادری دارد نور سیمای فاطمی دارد خلق و خوی پیمبری دارد بی سبب نیست اینکه حسنش با حسن یوسف برابری دارد شیر مرد عشیره ی خورشید چند تا فتح لشکری دارد مثل حیدر فقط نه یک شیوه شیوه های دلاوری دارد مثل عباس مرد میدان است بین سرها علی سری دارد اسد الله یا علی اکبر جان ارباب ما علی اکبر شب شب مستی و گدایی شد باز هم هر دلی خدایی شد باز باران نور می بارد چه شب خوب و با صفایی شد دل دیوانه ام به شوق علی به هوای حرم هوایی شد کربلا یک علی فقط کم داشت با حضورش چه کربلایی شد نسل خورشید با دو تا اکبر غرق در نور و روشنایی شد یک علی اکبرش حسینی و یک علی اکبرش رضایی شد یک دلم مرغ کربلایی بود یک دلم مشهد الرضایی شد من گدای همیشه بی تابم یا امام الرئوف دریابم
. بند اوّل شعر نیمه ی ماه رسید و مهِ زهرا نرسید دل ز کف داده ولی ماه دلآرا نرسید گرچه خوب است چراغانی هر شهر ولی ما همه دیده بره ، یوسف زهرا نرسید به چراغانی این شهر نباشم دلخوش اصل ما دیدن مولاست که مولا نرسید ما همه تشنه ی دیدار رخ یار ولی کس نپرسید چرا تشنه به دریا نرسید ما به احیای شبِ نیمه ی شعبان مشغول بی خبر این که چرا صاحب احیا نرسید ساکن کوی رضا گشته شبِ نیمه ی ماه رفته از دست دل ما و به اینجا نرسید گفته بودند که بالا برود آه وصال من زمین‌گیرم و این آه به بالا نرسید    چه شود تا که ببینم نظری روی تو من    در شب نیمه ی شعبان برسم سوی تو من بند دوّم نیمه ی ماه شد و مهر درخشان نشود پرده بردار که شب جز به تو تابان نشود نرسد دیده ی عاشق به وصالِ رخ یار تا تمنّای رسیدن به تو عنوان نشود باز احساس من آن است که با این همه نور بی تو این کوچه و بازار چراغان نشود ما پریشان فراقیم  نپرسید چرا عاشقی نیست که از هجر پریشان نشود بهترین جای وصال من و آن یار اینجاست هر کجا باز روم خاک خراسان نشود نخورد آب زمینی که بلند است بیا تا نخواهند کسی قابل احسان نشود گل به دیدار تو خندان شود ای عشق ولی تا نگاهی نکنی غنچه که خندان نشود    ما همه ساکن گلخانه ی نیکوی توایم    شب میلاد تو و منتظر روی توایم بند سوّم شبِ میلاد تو و در تب و تابیم بیا جاده در جاده همه پا به رکابیم بیا ای تو آبادی دلهای به خون خفته ببین مثل ویرانه ز هجر تو خرابیم بیا از طلوع رخ نورانی تو فهمیدیم تو عیان هستی و ما غرق حجابیم ، بیا دشت بی آبی هجران شده قربانگه دل ما درین دشت پی جوشش آبیم بیا مگر از صوت قدم های تو بیدار شویم ما که از غفلت خود خسته و خوابیم بیا چهره بر خاک کف پای تو خواهیم گذاشت جملگی در پی آن لحظه ی نابیم بیا با تمنّای وصال تو به طوس آمده ایم ما همه منتظر صوت جوابیم بیا    هر نفس نام تو را برده و خواهان توایم    به خراسان رضا آمده  مهمان توایم بند چهارم بی تو خون می رود از دیده و دلها چه کنیم خود بگو ، از غم هجران تو مولا چه کنیم بی تو ای منجی عالَم شده دل غرقِ بلا ما و این کشتی بشکسته به دریا چه کنیم امشب ما که گذشت ای مه شبهای فراق با چنین حال بگو با غم فردا چه کنیم کاروان رفته ولی آتش حسرت باقی ست عاشقانیم بگو در دل صحرا چه کنیم خبرِ آمدنت آمد و ما آمده ایم گر نبینیم تو را یوسف زهرا چه کنیم تا به وصلت برسیم آمده ایم از ره دور گر که تأثیر نکرد این همه نجوا چه کنیم پس ازین ناله و این سوز که باشد به جگر چه بگوییم ز هجران تو آقا چه کنیم    شده ایم از سر محتاجی و از خجلت خود    ما پناهنده به درگاه ولی نعمت خود ** «یاسر»✍ .
. شهادت آیت الله رئیسی شهید خدمت و هیئت همراه دردی به دل افتاده که درمان شده شیون از داغ تو انگار که گریان شده شیون ای بت شکن از داغ تو بستان شده شیون برخیز ببین کشور ایران شده شیون دردا که غمت خون به دل خونجگران کرد داغی که بهاران وطن را چو خزان کرد ------ جمهور وطن در غم تو بانگ و نوا داشت با ناله و فریاد وطن را به عزا داشت در ماتم آن مرد که قلبی ز طلا داشت هر لحظه و هرجا به لبش نام خدا داشت مردم همه در داغ تو فریاد کشیدند جز آتش جانسوز تو در سینه ندیدند ------- ای خادم فرزانه ی خورشید خراسان ای باور مردم به تو ای جلوه ی باران ای گم شده در جنگل و در کوه و بیابان ویرانه وطن از نفست یافته سامان جز طعنه که از هم سخنانت نشنیدی جز ظلم که از یار طلبکار ندیدی ------- جز خدمت بر مردم ایران به سرت نیست جز کار و سپس کار دگر در نظرت نیست جز توسعه انگار که فکر دگرت نیست حقّا که به جز دست دعا بال و پرت نیست با خدمت پیوسته و دائم که نمودی افسانه پیروزی خدّام سرودی --------- ای شعر بهارانه ی خدمت به سلامت ای واژه ی پر نور صلابت به سلامت ای معنیِّ زیبای رشادت به سلامت وی مست جمال تو شهادت به سلامت تو خادم خوش آتیه ی کوی رضایی تو ذوب شده از نفس و هُرم ولایی ------- ✍ .
. مدح و مرثیه و مختوم به دعا برای فرج به دست لطف تو معنای کم؛ "فراوان" است که درحریم تو "دارالکرم" فراوان است زبان گریه‌ی بی‌اختیار می‌گوید؛ "و یَسمَعونَ کَلامی" که غم فراوان است به کیمیای تو هر قطره می‌رسد به کمال کنار آب‌خوری جام جم فراوان است قرار شد که کنار تو بشکند تبعیض اگر که هم عرب و هم عجم فراوان است نمونه‌اند سلیمان و حاتم طائی گدا برای تو از این رقم فراوان است قسم به جان جواد تو می‌دهم گرچه برای عرض نیازم قسم فراوان است به شعر ساده‌ی من هم صله عنایت کن اگر چه دور و برت محتشم فراوان است دودست خالی و بار گناه آوردم به بارگاه تو آقا پناه آوردم... دوباره عرض‌ادب، عرض‌احترام از دور دوباره قسمت ما می‌شود؛ "سلام از دور" "سلام حضرت سلطان، مرا نمی‌طلبی؟" ببین چقدر فرستاده‌ام پیام از دور منی که دست به‌سینه گذاشتم هرصبح، سلام داده‌ام از روی پشت‌بام، از دور...! اویس نیستم، اما نسیم رحمت تو همیشه درد مرا داده التیام از دور نگاه نافذ تو آهوی خیال مرا به یک اشاره‌ی کوتاه کرده رام از دور به‌رغم فاصله، گلدسته‌های تو انداخت کبوتر دل تنگ مرا به دام از دور دلم هوایی دیدار توست از نزدیک... اگرچه لطف تو بوده‌ست مستدام از دور امید ما کرم توست یا امام رضا زیارت حرم توست یا امام رضا خوشا به حال هرآن‌کس که شد مسافر تو که جنّ و انس و ملک بوده‌اند زائر تو تمام ثروت عالم نصیب آن دل شد که مشهدی شده و آمده مجاور تو دل کبوتر صحن تو شاد خواهد شد دمی که پر بزند در حریم طاهر تو رضای توست رضای خدا امام رضا گذشته است اگر از همه به خاطر تو چقدر در دل خود با تو حرف‌ها دارد که بین قافیه‌ها گم شده‌ست شاعر تو حدیث جابر پیغمبر است مدرک ما به کافری هرآن کس که بوده کافر تو به لطف توست که ما گریه‌کن شدیم آقا هزارشکر که شد رزق ما شعائر تو اگرچه باعث خوشحالی است آمدنت ولی برای تو سخت است دوری از وطنت تو ای امام که از خاندان خود دوری غریب و خسته و تنهاترین و مهجوری جهان برای تو زندان تنگ و تاریک است به این دلیل که از خانواده‌ی نوری همین بس است برای غم تو ای آقا که در پذیرش حکم خلیفه معذوری چه صرفه‌ای‌ست در این منصب بلابهره برای تو که ولی‌عهد می‌شوی زوری؟ چقدر تهمت بی‌جا زدند نامردان ولی غمی به سلیمان نیامد از موری شهادت است فقط ارث خانواده‌ی تو تو نیز کشته‌ی زهر درون انگوری برای گریه به مظلومی حسین از تو رسیده‌است به ما روضه‌های مشهوری تو مُشرِفی به غم کربلا، تو روضه بخوان... تو روضه‌خوان حسینی، بیا تو روضه بخوان دلم گرفته از این روزگار یابن‌شبیب! ببین اسیر خزان شد بهار یابن‌شبیب! به‌هوش‌باش که "اِن کُنتَ بَاکیاً لِشَّیء" فقط برای حسینم ببار یابن‌شبیب همان که از اثر تشنگی به چشمانش شد آسمان و زمین چون غبار یابن‌شبیب همان که آب شد از آن زمان که بر نی دید که شد به نیزه سر شیرخوار یابن‌شبیب حجاب عرش خداوند بود عمه‌ی ما که شد به ناقه‌ی عریان سوار یابن‌شبیب از اهل‌بیت اسارت نرفته بود زنی علی‌الخصوص در آن گیرودار یابن‌شبیب ولی بدان پسرم انتقام می‌گیرد کشیده‌ایم اگر انتظار یابن‌شبیب به نیّت فرج عاجل امام زمان دعا کنیم برای دل امام زمان به هر نوشته‌ی دیگر مقدم است هنوز کسی‌که هرچه بگوییم از او کم است هنوز علاج هجر به‌جز صبح بودن او نیست که بزم هر شب ما طالب غم است هنوز خودش وحید و فرید و طرید خوانده شده ولی پناه و امید دوعالم است هنوز به انتقام عزیزان دین می‌آید او که روی گنبد اسلام ‌پرچم است هنوز اگرچه نیست، ولی لحظه‌لحظه با یادش بساط عاشقی ما فراهم است هنوز برای شستن درد فراق کافی نیست که روی گونه‌ی ما اشک نم‌نم است هنوز؟ خدا کند که به او مژده‌ی ربیع دهند که صبح‌وشام برایش محرم است هنوز. دعا کنیم شب هجر را سحر برسد زمان غیبت مولای ما به سر برسد ✍ .
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید در منای دل وقوف از حج روحانی کنید تا نیفتاده است جان در پنجة گرگ هوا گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن حلة احرام از انوار ربانی کنید در مسیر وجه ربّک پای جان بگذاشته گام اول در هوالهو خویش را فانی کنید پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید تا همه لبریز از نور جمال او شوید شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین حلة احرام پوش از شهپر روح الامین پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا تا شوی سر تا قدم آیینة حق الیقین گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین تیغ از الماس در دست پدر برنده تر ای عجب نازک تر از گل آن گلوی نازنین نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز از چه کندی می کنی در امر رب العالمین تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر تو به من گویی ببر اما خدا گوید نبر ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو فدیه آورده است بر فرزند پاکت جبرییل ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را تو خلیلی تو خلیلی تو خلیلی تو خلیل ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح این سرش بر سینه تو، او سرش بر نیزه هاست حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست جسم اسماعیل تو چون روح در آغوش تو پیکر مجروح او از سم اسبان توتیاست ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود ذبح زهرا با لب عطشان سرش از تن جداست ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دوعین آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین خون تو جاری است در رگ های احکام خدا بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای
. حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم وقتِ پرواز شده   بالِ مَلک باز شده عشق با ذکرِ علی یاعلی  آغاز شده قلم از دست می‌افتاد  زبان قاصِر بود تو نگاهت به من اُفتاده که اعجاز شده آسمان است به فرمانِ شما آقا جان بارشِ اَبر به دستور تو آغاز شده رحمتِ هر دو جهان روحِ محبّت هستی روز و شَبهایِ جهان با تو پُر از راز شده از دلم خالِقِتان غصّه و غم را برداشت اَمر کردی اَسداللّه عَلم را برداشت تو که هستی که دلِ دلبرِ ما را بُردی غُصّه‌یِ تَک‌تَکِ این آیِنه‌ها را خوردی آفتابی و شدی سایه‌یِ رویِ سرِ ما چقَدَر طعنه برایِ عزّتِ ما خوردی خاک و خاکسترِ غفلت به سرت ریخته‌اند ضربه‌یِ جهل و ندانستنِ دنیا خوردی بهترین خاطره‌ات از شبِ معراج و صفاست تا خدا گفت خوش‌آمد به شما جا خوردی سجده‌یِ شکر بر این نعمتِ حق واجب بود صوتِ حق  صوتِ علی‌ِابن‌ِابیطالب  بود پرچمَت پرچمِ انسانیت وُ مِهر وُ شرف دُرِّ توحید تویی  آمنهِ بانوست  صدف نُه‌فَلک شعرِ شَعف خوانْد وُ مَلک دَف می‌زد می‌زند حضرتِ خورشید در این مجلس کف ظاهراً قِدمَتِ میلادِ شما بیشتر است ولی اِنگار که در عرشِ خدا شاهِ نجف .... شده مسئولِ پذیرایی از این مهمانها او صِله می‌دهد و کون وُ مکان در یک صف صِله از پادشَهِ مُلکِ ولا می‌گیرند از علی تذکره‌یِ کرب‌و‌بلا می‌گیرند شبِ میلادِ شما هدیه‌یِ ما نوکرها با توکّل به خدا با مددِ حضرتِ شاه از همین تنگِ غروبی تا سحرگاهِ وصال .... باشد این زمزمه مثلِ اَبر ُو باد ُو نور ُو ماه شادیِ قلبِ پُر از مِهرِ شما می‌گویم بِاَبی انتَ وَ اُمّی یا اباعبداللّه از حسینی و حسین از تو به تو می‌رسد این.... روضه یک جمله که نَه یک کلمه تنها آه جزئی از جانِ تو بر خاکِ بیابان مانده ندبه‌خوان آه بکِش چون تنش عریان مانده   ✍ .
لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود فقیه نیستم اما به تجربه دیدم بدون عشق مناجات شب حرام بود اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری به من معالجه ی در مطب حرام بود بر آنکه دشمن اولاد توست نیست عجب که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت عجم که هست برای عرب حرام بود تو را کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تو را به سمت زمین با نسیم آوردند تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست اگر که "قّبه خضرا" به گنبدت گفتند تمام آل عبا "کُلنا محمّد" بود تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تو را محمّد و آل محمّدت گفتند شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی نوشته اند از این سو تو را نخستینت هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات گدای سفره ی هر سال چهارده سینت تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس نداده اند به جز دیده ی خدا بینت یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی است اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم لبم رسید به خاک سرای تو کافی است چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش همینکه فاطمه داری برای تو کافی است همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی برای روشنی لحظه های تو کافی است تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت اگر علی تو باشد به جای تو کافی است قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها خدای خوب به جای خدای چوب نشست و با اذان تو بالا گرفت باورها بگو: مدینه ی علمی، علی در آن است بگو: که واجب عینی است حرمت درها بریز شیره ی پیغمبری به کام حسین که از حسین بیاید علی اکبرها زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین، اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست تو را بس است همینکه بتول، دختر توست به دختران فلان و فلان نیازی نیست اگر خدیجه ی والامقام همسر توست علی و فاطمه دو رحمت خداوندی برای عالم دنیا و صبح محشر توست به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض خدا برابر تو یا علی برابر توست تو با علی جریان ساز شیعه اید، اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست...
. علیه‌السلام رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا کوچه‌باغ‌های بهشت که غرق نور و تبسم کنی دقایق را نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را مسیح عشقی و یک گوشه‌چشم تو کافی‌ست که با رضای تو دارم رضای خالق را مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ تو ماه روشنِ من در قنوت نیمه‌شبی هنوز سهم جهان است از تو تشنه‌لبی! :: تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی، الی الابد می‌شد شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت... :: غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام، قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته دل شکستۀ من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد چه می‌شود همۀ عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم ✍ .
. آیت حق ،فاتح لشکر، یل خیبر گشا مانده ام از چه ندارد قصد جنگیدن چرا؟ همسرش دخت نبی در بین آتش پشت در گشته صید کینه ی دشمن به صد جور وجفا حیدری که همچو شیر بیشه ، هنگام نبرد جنگجویان عرب را می شکافد از قفا حیدری که ضربتش در روز خندق برتر است از عبادتهای جن وانس در نزد خدا حیدری که در شجاعت اشجع الناس است او پس چگونه ریسمان بر گردنش شد آشنا دست بسته می برندش سوی مسجد ، صدعجب عرش و فرش و ساکنینش ،واله از این ماجرا این سخنها را به حیرت گفت: تا مرد یهود حیدر از او با نگاهی غارت دل می نمود گفت حیدر: ای یهودی من همان نام آورم شیرحقّ ، فرزند کعبه، حیدرم من حیدرم من همانم فاتح خیبر ،امیر کائنات در میان معرکه از شیر رزمنده ترم اولین یار رسولم بنده ی پروردگار زادگاهم قبله گاه و عالمی را سرورم اینکه می بینی دو دستم بسته و درغربتم اینکه می بینی سکوتم در عزای همسرم اینکه می بینی گلم در پشت در افتاده و اینکه می بینی چنین غمدیده زار ومضطرم اینکه می بینی جسارت را تحمّل می کنم با وجودی که وصیّ بر حق پیغمبرم حقّ سفارش کرده ، تا در صبر سرداری کنم سنّت پاک نبی را در جهان جاری کنم گرچه دستم بسته اما کار عالم با من است تا به ساحل بردن کشتی خاتم با من است صبر من از فتح خیبر هم که گفتی برتر است غربت و مظلومی و رنج دمادم با من است راه تشخیص فتن ها و نفاق و تیرگی راه تشخیص دوروئی های مبهم با من است بعد پیغمبر همه رفتند و من تنها شدم گرچه موسی با من و عیسی بن مریم با من است نیل را بشکافم و من مرده زنده می کنم در دلم غم نیست تا زهرای اعظم با من است شیعه گردیدی تو حالا چون تفکّر کرده ای خوب می دانی که با من حقّ و حق هم با من است شیعه گی یعنی تفکّر در مسیر بندگی بندگی یعنی ولایت ، با علی کن زندگی .
لولاک یعنی خلقت عالم برای توست دنیا شده نذر قدومت، رونمای توست معراج را وقتی پیمبر رفت بالاتر میدید قبل از خویش جای ردّ پای توست از نور تو عرش خدا روشن شده بانو زهرایی و نور بهشت از خنده های توست بر ما کنیزان تو حق سروری دارند ما نوکرش هستیم، هرکس که گدای توست عمری اگر که یا حسین و یا حسن گفتیم تنها دلیلش برکت و خیر دعای توست دنیا که جای تو نبود ای رتبه‌ات اعلا شأن تو بوده بیشتر در عالم بالا --------------------- چله نشینی پیمبر رو به پایان است وقت اجابت گشته و هنگام باران است تو نور سیب سرخ هستی که مَلَک آورد حالا خدیجه دامنش چون عرشِ رحمان است دختر اگر زنده به گوری در پِی اش بوده است با تو دگر پایان این غمهای دوران است قرآن اگر خير است تو خير كثير استى پس آن سه تا آيه خودش يک جلد قرآن است حق دارد اینکه عاشقت گرم غزلخوانی است شد افتخارم خادمت سلمانِ ایرانی است -------------------- زهرا چو بابا شیوه ی پیغمبری دارد او بر پیمبر های عالم برتری دارد ام ابیها خوانده او را مصطفی یعنی بر گردن باباش حق مادری دارد بر مأذنه با اذن او ذکر اذان جاریست آن هم اذانی که نوای حیدری دارد حشر محبان علی با فاطمه باشد فردای محشر فاطمه چه محشری دارد امشب شب جشن و گداها پشت در هستند دیدیم که جمع گداها بیشتر هستند --------------------- ذکر تمام عالم موجود یا زهرا سرّ ظهور حضرت موعود یا زهرا بر تو توسل کرده هرکس حاجتی دارد رمز نجات هر پیمبر بود یا زهرا اى نورِ لَمْ تَمْسَسْهُ نارْ ، اصلاً خليل الله.. گفته ست بين آتش نمرود يا زهرا زهرا که در بِدرود هایش یاعلی میگفت ذکر علی بوده دَمِ بِدرود یا زهرا وقتی که در وصفش خدایش سوره نازل کرد قبل از نزول سوره اش فرمود: یا زهرا ... اذن علی بوده اگر یا فاطمه گوییم ما امشبی را بیشتر یا فاطمه گوییم --------------------- مولا که در وصفش همیشه واژه کم آورد باید برای مدح او صد محتشم آورد وقتی که او ساقیِ کوثر گشته پس مستم باید شراب ناب را هم دم به دم آورد تا که صد و ده بار ذکر یاعلی گفتم نام تو مستی را به جانم لاجرم آورد دلتنگ صحنت هستم ای مولا عنایت کن یک اربعین عشق تو ما را تا حرم آورد باید ببوسم دستهای مادرم را چون او بوده که نام علی را بر لبم آورد امشب به ما صحن نجف عیدی بده مولا پابوس تو آییم ما با ذکر یا زهرا 🖍️ ✍ .
. از ساق عرش رایحه‌ی کوثر آمده است نور خدا به خانه‌ی پیغمبر آمده است مرضیه ای که راضیه و کوثر و بتول صدیقه و مطهره و اطهر آمده است در خانه‌ی خدیجه که جای ملال نیست حوریه‌ای به صورت انسان در آمده است تفسیر ناب بضعه منی و انما خاتون عرش و شافعه‌ی محشر آمده است الگوی پاکدامنی و عفت و حجاب مصداق شان و منزلت مادر آمده است شرح حدیث قدسی "لولاک و هل اتی" هم داستان و هم نفس حیدر آمده است تنها علی‌ست آن که پس از حضرت رسول از عهده‌ی محبت زهرا برآمده است در جاده های عشق علی هم رکاب اوست او زهره‌ی علی و علی آفتاب اوست ##### دارند خوشه خوشه تبسم می آورند از کشتزار عاطفه گندم می آورند دستاس او همین که بچرخد هزار ماه از چشمه سار قدر تلاطم می آورند تصویر سبز آیه‌ی " اکمال و نور" را همراه با " لیذهب عنکم" می آورند عطر غدیر می وزد و ساقیان عرش جامی طهور از طرف خُم می آورند حبل المتین مردم یکتاپرست را از رشته های چادر خانم می آورند هر روز از مدینه شمیم بهشت را بر شانه‌ی ملائکه تا قم می آورند از قم که صحن و مرقد زهرای دیگری‌ست زوار رو به قبله‌ی هشتم می آورند حال و هوای شعر چه " شمس الشموسی" است کار جهان و خلق جهان پای بوسی است #### زهرا قیام کرد و قیامت شروع شد با خطبه های فاطمه نهضت شروع شد آدم به درک منزلت پنج تن رسید از این طریق عرض ارادت شروع شد بر بادبان کشتی خود " یا علی" نوشت نوح از دمی که بارش رحمت شروع شد جان خلیل ذوب شد از عشق اهل بیت از نسل او سلاله‌ی عترت شروع شد موسی به نام فاطمه در تور خیمه زد باران نور آمد و حیرت شروع شد مریم مسیح را به طواف " حسین" برد وام از " حسن" گرفت و کرامت شروع شد عالم چهارده نفس از عمق جان کشید دوران پر تلاطم غیبت شروع شد نزدیک قله ایم و دل آگاه می رویم پشت سر ولی خدا راه می رویم ##### تا عرش و فرش تشنه‌ی باران فاطمه است عالم رهین لطف فراوان فاطمه است کعبه شبیه مسجد الاقصای قهرمان مایل به سمت قبله‌ی چشمان فاطمه است وقتی حسین نیمه شب از خواب می پرد باز این چه شورش است که در جان فاطمه است خوشبخت آن کسی که ولایت مدار شد خوشبخت آن که بر سر پیمان فاطمه است در وعده های صادق ایران مقتدر آیات" فتح" بر لب یاران فاطمه است بی حرمتی به بارگه بانوی دمشق بی حرمتی به تربت پنهان فاطمه است هشدار می دهیم به آل یهود، هان!! این سرزمین فاطمه، ایران فاطمه است غافل از آن حقیقت دیرین نمی شویم ما بی خیال حق فلسطین نمی شویم ###### باید به نام نامی او اقتدا کنند دل را به عشق آل علی مبتلا کنند آنانکه خاک فضه و اسما و قنبرند آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند مولای ما کسی‌‌ست که "شق القمر" کند یا شمس را بخاطر او جابجا کنند ما را مطیع امر ولی آفریده اند یارب روا مدار که یک دم رها کنند ما ملت امام حسینیم و سال‌هاست آماده ایم تا سرمان را جدا کنند ایمان بیاورید که " قطعا سَنَنتَصر" بی شک به عهد خویش شهیدان وفا کنند با لطف بی نهایت بانوی بی نشان آیا شود که روزی ما کربلا کنند آن روز می رسد که علی اصغر حسین با محسن بن فاطمه محشر به پا کنند این دو همین که دست تظلم بر آورند ارکان عرش را به تلاطم در آورند ۱۴۰۳ .
. (ع) کعبه به بر بگرفته درُّ و گوهر امشب کعبه شده لبریز مشک و عنبر امشب کعبه شده از چشم شیعه محشر امشب کعبه شده از هرکجا زیباتر امشب امشب سرود قدسیان زیتون و تین است میلاد مولایم امیرالمومنین است آغوش خود بگشوده صاحبخانه آید بر جان احمد حافظ و پروانه آید بر عالم امکان یقین جانانه آید سقّا و پیر و مرشد میخانه آید امشب ملائک سر بر این در میگذارند بر مقدمش خیل ملک جان میسپارند جبریل را از بهر دربانی بیارید گل ها ز جنّت بر گل افشانی بیارید صد ریسه خورشید چراغانی بیارید از دیده انجم را به مهمانی بیارید خضر آمده از شوق او صحرا به صحرا یونس پر از شور آمده دریا به دریا جادوی چشمانش بهار آرد دوباره بستان به لبخند لبانش بیقراره زنده به شیرین خنده‌اش فصل بهاره از نام او ریزد هزاران استعاره از بیت بیت حسن او پیدا غزل شد از برکت نام علی شیرین ، عسل شد تا فاطمه بنت اسد غرق دعا شد کعبه سرا و خانه‌ی آن آشنا شد بر مادری شیری چنان حیدر عطا شد امشب علی در کعبه مهمان خدا شد صد آفرین بر خانه و بر میهمانش صد بوسه بگرفته محمد از لبانش این کودک از عالم برد دل را به یغما بوسیده خاک پای او را مرغ عنقا از اشک چشمش گشته شیرین طعم خرما آمد به این دنیا ز رحمت کفو زهرا سرّیست در میلاد او روشن تر از نور او می دمد در جان عالم تا ابد شور مکه به خود بالد ز مولود گرامش از عمق دل گوید به صد گونه سلامش هر چند چون قدرست و پنهان شد مقامش نا دیده گشتیم از وفا عبد و غلامش وقتی که می ریزد ز هر دیده ستاره خورشید نامش سر زند از هر مناره امشب پیمبر جان خود در بر گرفته امشب نوای یا علی از سر گرفته در بر ز گل ها نوگلی بهتر گرفته امشب در آغوشش ببین حیدر گرفته امشب بگوش حیدرش قرآن بخواند آیه به آیه کوثر ایمان بخواند رو کرده ایزد یا علی حیدر مدد را در جلوه آوردست اللهُ صمد را تفسیر بنموده خداوندش احد را بنموده سرمست از گلش بنت اسد را بر کعبه و بر صاحب این خانه سوگند جز مرتضیٰ دیگر ندارد کعبه فرزند پیش از همه پیغمبران مولا علی بود بعثت قوام و علتش تنها علی بود امضای حکم انبیا هم با علی بود نصرت برای انبیا با یا علی بود عشقِ به حیدر معنی مهر و سعادت یک ضربتش برتر شد از کلّ عبادت کعبه علی در بر گرفت و محترم شد ایمان به حیدر معنی نون والقلم شد انگشترش معنای الطاف و کرم شد کعبه فقط با مقدم حیدر حرم شد کعبه فقط سنگ است صاحبخانه اصل است از کعبه و از آن تَرک همواره نقل است حیدر برای ما همه حبل المتین است مهرش دلیل پاکیُّ و مُهرِ جبین است ایمان در قلبم هماره این چنین است حقَّاً علی تنها امیرالمومنین است از دید من دست خدا جز مرتضیٰ نیست دستی به جز دست خدا مشکل گشا نیست ✍ ........ یا علی (ع) دل به حرف آمد همين يك بار شد سر مستمع حرف دل حرف خداوند است و باور مستمع مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد مدح مولا را خدا گفت  و پيمبر مستمع چشم چون منبر درون مسجد پلک است و اگر قفل مسجد را گشايد می‌شود تر مستمع مصرع شوق آور شعر اذان نام علی ست مابقی مانند شش الله اكبر مستمع در نماز او همه عالم شبيه گوش شد سائلي آمد همان دم گوش حيدر مستمع پاي دستان علي با ذوق از جا می‌پرد لشگري مبهوت و در اين حال خيبر مستمع در فنون جنگ گاهي مالك اشتر اگر در فنون رحم بر ايتام قنبر مستمع «لایُكلّف نفْس الّا وُسعَها» پس مطلقاً هيچ جا باهم نمی‌گردد برابر مستمع پاي درس و بحث ، گرچه طلحه پای ثابت است پاي درس و بحث ، امّا شد اباذر مستمع در تمام مدت خانه نشينیِ علي ديده‌ايم از منبری هم بوده سر تر مستمع «امرُهُم شُورا» سفارش می‌كند بر بنده‌اش حق اظهار نظر را داد بر هر مستمع گاه زين بر پشت و گاهي پشت مي‌آيد به زين گاهی از اوقات بايد بود رهبر مستمع ✍ .