eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
26.9هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
975 ویدیو
638 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کاروان را مُعطّلش کردند این چه جور احترام و اکرام است به کدامین بیان کنم تشریح فخرِ عالم به شام، گمنام است سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم همۀ شهر پُر ز دشنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهرِ تهمت زدن به آل علی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انگار این ولایتِ کفر بی خبر از ظهور اسلام است شامیان را حیا و عفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بر یتیم و اسیر بَد اَخمند از صغیر و کبیر بی رحمند کاروان شد به پیشِ منظرها همه دیدند پاره معجرها آستین های پارۀ زنها شد حجابی برای دخترها دور از چشم حضرت عباس ریختند آبروی خواهرها میهمانان خارج حتی همه دیدند بغضِ کوثرها سرِ شب تا سحر حرامی ها سنگ میریختند بر سرها این مصیبات را همان بهتر که ندیدند چشمِ مادرها حرف بَد میزدند نامردان پیش چشم و سر برادرها گریۀ آسمان درآمده بود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود پایکوبی و رقص و شادی بود وای بر شامیانِ لاکردار بدتر از کوفیانِ بَدرفتار اهل بیتِ حسین را بردند از محلِ یهود تا بازار رأسها با کجاوه ها نزدیک تا ببینند مردمِ بَدکار از غرورِ شکستۀ زینب تارسیدن به کاخِ استکبار نان و خرما تعارفش کردند صدقه دادنِ حقارت بار ناسزا گفتنِ حرامیِ پست گریۀ طفل و خندۀ حضّار ریسمان ها به دستِ اهل حرم کعبِ نی ها به پنجۀ کفار همه اینها به یک طرف اما وای از چشم های پُر آزار اُسرا را به شهر گرداندند شهدا را چه سخت گرياندند .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمان الرحیم (بعد از علی) ای کوفه حالا می‌چشی طعم یتیمی را از دست خواهی‌داد بابایی صمیمی را از رحمت حق بعد از او بی‌بهره خواهی‌ماند حتی نمی‌بینی به خود دیگر نسیمی را شمشیر زهرآلود جهل و کینه می‌کارد بر روی دل‌ها تا ابد داغ عظیمی را یک‌عمر از دست شما خون جگر خورده‌ست با این که بر دل داشته زخمی قدیمی را حکم علی حکم خدا بود و نفهمیدید محکوم کرده حکمتان حکم حکیمی را این چشم‌های خیره بر در تا سحر مانده باید کجا پیدا کند مرد کریمی را؟ از دست و پا افتاده کوه صبر در محراب تا حس کند دنیا کمی حال وخیمی را غیر از غمی جانکاه و زجرآور چه‌خواهد داشت؟ آه! این جهان بعد از علی دیگر چه‌خواهد داشت؟ ارکان دین با رفتن این مرد ویران شد محراب مسجد قتلگاه شاه‌مردان شد دیگر صدا از چاه نخلستان نمی‌آید از‌بس‌که شب‌هایش پر از آه یتیمان شد حالا جهان بی‌علی دنیای بی‌دین‌هاست دست بشر کوتاه از دامان ایمان شد دل‌های ما با رفتن او چون کویری خشک در آرزوی دیدن یک‌قطره باران شد مولای مظلومان همین که بار رفتن بست جولان ظالم‌ها در این عالم فراوان شد "فُزتُ وَرَبِّ الکَعبه" را وقتی که سر می‌داد تا روز حشر از محضرش شرمنده انسان شد خون دلی که از فراق فاطمه می‌خورد امروز از زخم سرش لعل نمایان شد لعنت به آن که با مرادش نامرادی کرد لعنت به آن که تا تو را کشتند، شادی کرد! دنیا پس از تو می‌شود آیینه‌ی غم‌ها رنگ عدالت را نمی‌بینند آدم‌ها دیگر فقیران مانده‌اند و خاطرات تو هر نیمه‌شب دارند با یاد تو عالم‌ها کار خلافت می‌رسد در دست نااهلان دار محبت می‌شود معراج میثم‌ها راه نجات این است که یار علی باشیم وقتی که دنیا پر شود از ابن‌ملجَم‌ها روزی که از نسل علی یک مرد می‌آید بر زخم‌های کهنه می‌بارند مرهم‌ها او عاقبت با ذوالفقار از راه می‌آید تا سرنگون گردند در هر گوشه پرچم‌ها پر می‌شود از دوستان او بهشت، اما پر می‌شود از دشمنان او جهنم‌ها ما چشم‌مان کور است، بین ما ولی هستی عین علی، عین علی، عین علی هستی ای منتقم ما شوق دیدار تو را داریم ما نیز مانند علی مشتاق دیداریم تو در لباس و سیره مانند علی هستی ما هم برایت قنبر و سلمان و تماریم هر روز ما روز قیامت می‌شود بی‌تو هرشب شب قدر است و با یاد تو بیداریم در سینه‌ی ما هیچ‌ترسی از شهادت نیست تا در رکاب یک نفر از نسل کراریم یا با تو باید بود یا با دشمنان تو این حرف سنگین است و ما آن روز مختاریم آن‌جا مشخص می‌شود هر دوست از دشمن ما دوستان از دشمنانت سخت بیزاریم حاشا که از این باور خود دست برداریم ما از سقیفه داغ "مادرکُشتگی" داریم وقتی بیایی مرهم این درد خواهی شد راه تمیز مرد از نامرد خواهی شد. @Asheghane_hazrat_zeynab ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا یار سفـر کرده ز نیــمه راه ، برگرد تاریڪ مانده شام غم اے ماه ، برگرد اے یاسمن اے نسترن اے عشق نرگس اے دلبـر دلـداده و دلخـواه ، برگــرد اے کعبه ے چشم سیاهت کعبه ے دل اے قبله ے هر دیده ے آگاه ، برگرد ســوگنـد بـر تنهــایے جـدّ غریبــت بـر بـے کســے آه ثــارالله ، بـرگــرد اے یوسف در چاه مانده ، حق حیدر وقتے که مے زد ناله ها در چاه، برگرد آقا قسم بر لحظه هاے اشـڪ زهرا آن دم که پشت در کشیده آه ، برگرد ((برگرد عالم در فراقت بے قرار است برگرد زهرا مادرت چشم انتظار است)) اے وارث طاها ابا صـالح کجایی اے مهربان مولا ابا صـالح کجایی آیا نیـامد لحـظه هاے انتقــامت اے زاده ے زهرا ابا صالـح کجایی بِینِ نیامت ذوالفقارے بے قرار است اے حیـدر تنهـا ابا صـالح کجــایی این عالمے که باید از عدلت شود پُر پُر گشته از غم ها ابا صالح کجایی ما و غم هجر و جفاے طعن اغـیار خون شد دل شیدا ابا صالح کجایے دانم بیایـے گر که قلـب اهل عـالم از دل بگویـد یا ابا صـالح کجـایی ((سیصد تن و آن سیزده عاشق کجایند راه ظهـورے عاشــقانه را گشـایند))
. ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ هوای دیدن رویت گرفته دیده ی من روان به سوی تو گشته دل رمیده ی من هزار نقش جمال تو می شود پیدا ز تار و پود رها و به هم تنیده ی من فروغ زلف سیاهت شده چو کعبه ی جان سپیدی رخ ماهت چنان سپیده ی من به بوی خاک تو آیم به آستان حضور مگر به پای تو افتد تن تکیده ی من رها و خرّم و شادم ز شور شیدایی جدا برای تو گردد سر رهیده ی من هزار چهره ی زیبا بدیده ام اما فدایی توام ای دلبر ندیده ی من رِسم به کوی تو آخر به شوق دیدارت که پر زده به امیدت دل رمیده ی من الا طبیب دو عالم بیا که بیمارم بیا که در همه عمرم به تو گرفتارم چه می شود که به سویم کنی نگاه ای دوست که بی تو هستی و عمرم شود تباه ای دوست به راهیان حریمت نظر نما یک دم به سائلان نگاهت بده پناه ای دوست ز خجلتت رخ خورشید می شود پنهان به حسرتت شده هر دم نگاه ماه ای دوست به هر تپش دل مستم تو را ندا کرده صدای خسته ی قلبم بوَد گواه ای دوست به شام تار وجودم بیا و جلوه نما که بی تو روز وجودم شود سیاه ای دوست اگر که لحظه ای از یاد تو جدا گردم برای این دل عاشق بوَد گناه ای دوست ز تو سخا و عطا و وفا و مهر و صفا ز من خطا و جفا جرم و اشتباه ای دوست بیا که بی تو دلم ای ستاره می میرد بدون روی تو یاس بهاره می میرد جمال چهره ی ماهت اگر چه نورانی است ز هجر روی تو سهم دلم پریشانی است اگر چه صاحب این دل تویی ولی هر دم ز یاد تو به من همیشه مهمانی است تمام رنجش و بیماری ام ز هجران است دوای درد دل اما نگاه رحمانی است به عمق زلف سیاهت ز شب بود عهدی برای دیده ات اما ز غمزه پیمانی است به تیر غمزه مرا می کُشی چرا ای دوست مگر که کشتن بیچارگان مسلمانی است برای لحظه ی وصلت نما شتاب ای یار که روزگار جدایی همیشه طولانی است به بارگاه تو هر چه گدا همه شاه اند مقام سائلیِ درگه تو سلطانی است اگر چه من ز حریم تو فاصله دارم امید لطف و عطا ، هدیه و صِله دارم اگر چه لحظه به لحظه به انتظارم من به غیر شوق نگاهت به دل ندارم من به سرو قامت خود جلوه ای نما و بیا که جز به خاک رهت سر نمی گذارم من اگر چه سرد و خزان و گرفته ام اما به اشتیاق نگاهت چنان بهارم من به کشتگان نگاهت بیا و رحمی کن به پای غمزه ی عشق تو سر به دارم من نسیم نفحه ی مویت همه قرارم بُرد ببین برای وصالت چه بی قرارم من به سینه از غم هجرت کویر سوزانم به دیده بهر فراقت چو چشمه سارم من به روز بی تو که باشد سیه تر از شب غم برای لحظه ی وصلت به انتظارم من هوای دیدن رویت مرا به سر باشد به شوق روی تو چشمم به رهگذر باشد دلم گرفته برای غریبی ات آقا رسد همیشه صدای غریبی ات آقا شود تمام وجود و تمام هستی ام فدای آه و نوای غریبی ات آقا به وقت دیدن کعبه به انتظار تو است نگاه من به ندای غریبی ات آقا که آیی و بزنی تکیه ای به دیوارش رسد ز کعبه دعای غریبی ات آقا به غربت دل ما هم نگاه کن یک دم میان حال و هوای غریبی ات آقا همیشه بوده و باشد دل شکسته ی من اسیر خاطره های غریبی ات آقا دلم نموده هوای طواف رخسارت دلم گرفته برای غریبی ات آقا همیشه و همه دم ذکر نام تو گیرم بیا ستاره ی جانم که بی تو می میرم ✍ .
. امشب بهشت را به تماشا گذاشتند امشب نمک به سفره ی دنیا گذاشتند امشب به روی دامن نرجس از آسمان ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند امشب به خانه ی حسن عسکری برو چون راه را برای همه وا گذاشتند از بس که آمدند پی دستبوسی اش از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند! یوسف ببین که آخر صف ایستاده است او را برای نوبت فردا گذاشتند لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند امشب پدر به خال پسر بوسه می زند کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است از یک طرف شبیه علی با عطوفت است از یک طرف چو مادر سادات غرق نور از یک طرف شبیه حسن با صلابت است با این همه صفات جمال و جلالی اش درسی که از حسین گرفته شجاعت است چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است مثل علی اکبر ارباب قد رشید مانند عمه زینب خود با ابهت است دست توسل همه انبیا به اوست از بس که کار دست کریمش کرامت است طاووس جنت آمده زیباتر از همه آقای آسمانی و آقاتر از همه او می رسد که عدل علی را به پا کند درد طبیب های جهان را دوا کند او می رسد که تربت مادر عیان شود بعد از مدینه روی به کرببلا کند دارم به روز آمدنش فکر می کنم وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان تا این که در نماز به او اقتدا کند بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است با صوت حیدری همه مان را صدا کند ای کاش روز آمدنش بین آن همه ما را خودش برای سپاهش سوا کند چون صاحب صفات جلالی حیدر است او لایق عماعه ی سبز پیمبر است آقای من تمامی جان ها به دست توست رمز عروج عالم بالا به دست توست ای وارث تمام ذوات مقدسه باران و رود و چشمه و دریا به دست توست ما غصه ی بهشت خدا را نمی خوریم وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست پرونده ی قبولی ما را رقم بزن مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسکری روز ظهور پرچم سقا به دست توست تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست چون انتقام حضرت زهرا به دست توست تو می رسی و ارض و سما می شود بلند در زیر پات عرش خدا می شود بلند ماندم چگونه نام شما را صدا کنم ماندم چگونه روی به سوی شما کنم چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای تا این که در نماز برایت دعا کنم کارم بدون تو همه دم معصیت شده من در گناه هم نشد از تو حیا کنم شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم شرمنده ام به جای دعای سلامتی روزی هزار بار به قلبت جفا کنم با حال معصیت به خدا می شود مگر شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش... .
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم لذت پرواز در اطراف گنبد با شما نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض زندگی ما همه از صفر تا صد با شما خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم» سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها در ازای قطره هایی اشک با خود می برند از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست از  اهالی رضا آباد باشم بهتر است هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است بسکه خاطرخواه دارد چای شیرین حرم در صف زوار، پس فرهاد باشم بهتر است راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد دست های بسته ام پای ضریحت باز شد عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم پای این حاجت فقط در بند امضای شماست الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان که آفرید مرا از غبار جاده تان   وبال گردن تان بودم از همان آغاز بعید هست بیایم به استفاده تان   ببین چه ساده برایت به حرف می آیم فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان   به لطف چشم شما دل همیشه آباد است خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان   خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان   از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام گدای دائمی حضرت رضا شده ام   بهشت کوچک دامان مادری آقا تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا   شب ولادت تو در مدینه می گفتند ز راه آماده خورشید دیگری آقا   دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو رواست حاجتم ار سر برآوری آقا   اگر چه منشاء نور شما یکی باشد تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا   که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی که تو برای خودت یک پیمبری آقا   تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند همان که عالم آل محمدش خواند   مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد   چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد   فقط برای تماشای دانه پاشی تان دل کبوتریم نذر چند گندم شد   شبیه محشر کبراست صحن های حرم که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد   به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد   ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد ز دست حوض فرشته شراب می نوشد   تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر   تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر   اگر چه باغ بهشت خداست رویایی ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر   از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر   در آستین بدون عصای تو موسی است و از مسیح نفس های تو مسیحاتر   نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی   فدای نام صمیمی و شاعرانه تان که باز کرده دلم را به سوی خانه تان   بود دست من و بی هوا هوایی شد گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان   نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان   دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان   چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست میان صحبت شیرین و عامیانه تان   بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست   کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد   اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟   کنار پنجره فولاد مادری خسته برای کودک خود دست بر دعا دارد   گرفته دامنه های ضریح را مردی به گریه حاجت امضای کربلا دارد   و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد   میان خانه که بستند دست مولا را میان کوچه شکستند دست زهرا را  
. السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام ای نجابت کامل ای به اسرار ایزدی قائل حاصل اربعین پیغمبر سایه‌ات مستدام بر سر دل دست من خالی و تو چشمه جود من به طوفان اسیر و تو ساحل نشده نا امید برگردم هرزمان از درت به صد مشکل دل من از ازل گرفته چنین به خم کوی عشقتان منزل افتخارم همین که در هرجا بوده‌ام در حریمتان سائل سائلی بوده‌ام که در هر جا لطفتان بوده بر دلم شامل امشب عاری ز هر چه وسواسم مست عطر خدایی یاسم * قصد من سائلی محضرتان خادمی در میان هیأتتان تا شما سایه‌ی سرم هستید نروم جای دیگر از درتان امشب ای مادر کرامت‌ها دست من آمده به دامنتان به خدا رشته‌های حبل الله نبود غیر تار چادرتان ای قنوت دعایتان لبریز آسمان معبر همیشه‌تان وسعت جودتان چو اقیانوس دست خالی که رفته از برتان من و احساس مستی کامل وقت ذکر شما به محفلتان مرغ دل گشته جلد بام شما کرده عادت به آب و دانه‌تان دل من بی‌شکیب و بی تاب است پی یک جرعه باده ناب است * من کی‌ام شاخه‌ای زمستانی تو گل یاسی و بهارانی من کی‌ام یک کویر خشکیده و تو آن روح سبز بارانی من کی‌ام جز اسیر محبوسی بین زندان تنگ نفسانی من اسیر جهنم نفسم تو بهشت رسول یزدانی آمدم با پیاله‌ای خالی بر در تو که روح احسانی مادری کن اگرچه ناخلفم بده یک لقمه نان عرفانی آمدم تا دخیل بر بندم به پر چادری که می‌دانی کن تفقد که سائل آمده است سائلی پای در گل آمده است * یاسی و عطر تو دلاویز است بی تو خلقت همیشه پائیز است یاسی و از حضور کوتاهت خاک خاکی هنوز لبریز است بی تو و بی شمیم جانبخشت زندگانی ما غم‌انگیز است آنقدر با شکوهی ای بانو که پیش تو نه فلک ریز است ای مسیحای حضرت حیدر عطر و بوی بهشت پیغمبر * سر مستودع خدا زهرا کوثر ختم‌الانبیا زهرا یاور و کفو حضرت حیدر حجت حق به اولیا زهرا از طلوعات تو به محرابت می‌چکد عطر ربنا زهرا امتحان داده قبل خلقت خود ساکن عرش کبریا زهرا تویی آنکس که محرم وحی است واقف سرّ انما زهرا تو تجلی اصل توحیدی سند وحدت خدا زهرا ((وًمن الماءٍ کلٌ شئیٍ حی)) بوده مهریه‌ی تو یا زهرا گوهر خلقتی خدا داند چشمه‌ی رأفتی خدا داند * با نزولت به روی خاک زمین این زمین شد همان بهشت برین بین محراب لحظه‌ی سجده عالمی حلقه‌ و تویی تو نگین دیدنی بوده وقت هر سجده روی دست رخ رسول امین ((اسوه لی)) سروده حجت عصر که تویی الگوی همیشه دین پیروهن داده‌ای به شام زفاف به گدایی تو از ره تمکین سفره‌ی نان خویش را بگشا میزند حلقه بر درت مسکین بده دستم نخی ز چادر خود تا شود بندگی من تضمین ای تمامی عشق تصویر همه‌ی شرح آیه تطهیر * منکه مشغول مدح و چاووشم از سرم رفته عقل و مدهوشم امشبی را به خدمتت بانو با تمام قوای خود کوشم پرچمی با شعار یا زهرا گیرم ای عاشقان سر دوشم نبود غیر ذکر او بر لب نبود جز صداش در گوشم می‌کشم نعره یا علی حیدر باده از کوثر خدا نوشم عاشقان حک کنید بر قبرم جمله‌ای که نشد فراموشم به خدا حب حضرت زهرا به همه عرش و فرش نفروشم حب زهرا جواز هیأت ماست حب زهرا برات جنت ماست * تو که ناموس حی ذوالمننی مرشد کامی اگر چه زنی خطبه‌های تو مرز مطلق دین واقف از سرّ وادی عدنی ذکر سربند فاتح خیبر وقت رزمش به جنگ اهرمنی تویی آن گوهر ثقیل حیا خارج از قدرت کلام منی هرچه هستم اگر چه ناچیزم با عنایات تو شدم حسنی تو که خیر کثیری ای بانو چه شود یک نظر به من فکنی نکند ای تمام روح کرم دست ردّی به سینه‌ام بزنی در حریمت نیاز آوردم آه و سوز گداز آوردم * گل سرخ ولایتی بانو تو چراغ هدایتی بانو ساکنان بهشت می‌گویند رونق باغ جنتی بانو از ازل تا ابد برای همه چشمه‌سار عنایتی بانو نه!! غلط گفته‌ام تو را مادر مادر کل خلقتی بانو نه فقط دخت و مادر احمد تو سند بر رسالتی بانو ای شلمچه ز ذکر تو مجنون تو کلید شهادتی بانو روز محشر تو ای خزانه مهر پادشاه شفاعتی بانو با دو دستی که رنگ علقمه‌اند پی امداد امتی بانو نکند رو ز من بگردانی این گدا را ز کوی خود رانی ✍ .
. السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با تمنای تو در سینه قراری داریم از عنایات شما باغ و بهاری داریم هر چه گفتیم نشد مدح مقامات شما ولی از فیض شما راه به جایی داریم بی شما قیمت ما قیمت ارزن هم نیست ما ز اکرام شما راه به جایی داریم یکسر از جود شما لطف به ما نازل شد وَ چنین شد که کنون منسب و کاری داریم ما غلامان شمائیم و گدایان شما وَ ز امداد شما شد که عیاری داریم بانوی آینه‌ها سخت تو را محتاجم وَ به احسان شما در همه جا محتاجم +++++ آبها معتکف پاکی‌تان ای بانو آسمان‌ها همه فرش رهتان ای بانو خیل سُکّان سماوات به حال تسبیح با ادب بر سر پا دربرتان ای بانو تو همان خیر کثیری که به احمد دادند می‌چکد جود ز سرپنجه‌تان ای بانو جودتان داده توان تا که قلم می‌لغزد و مدد یافته این نوکرتان ای بانو من و مداحی زهرا که خدا مدحش گفت؟ این بود فیض شما و دمتان ای بانو می‌سزد بار دگر باز وضو ساختنم تا برم نام پر از برکت‌تان ای بانو نامتان سحر عجیبی است خدا می‌داند گفتنش حس غریبی است خدا می‌داند +++++ همه آینه‌ها محو تجلای تواند آسمان‌ها همگی واله و شیدای تواند کیستی ای که بهشت نبوی سینه توست اهل فردوس برین نیز گداهای تواند کیستی ممتحنه، راضیه‌ی مرضیه اهل عالم همه محتاج دعاهای تواند آبها سجده به پاکی تو کردند ازل چشمه‌ها مادح هر روز سجایای تواند هر چه دارم همه در مقدم تو می‌ریزم این که سر نیست فقط فرش قدم‌های تواند سر من خاک قدم‌های تو باشد مادر دست من گیر که محتاج توام تا محشر +++++ سر مستودعی و مدح تو را گفت خدا آیه‌ی نوری و احساس و تمامی حیا برکت نام تو بوده که هدایت شده‌ایم تویی آن مقصد مقصود و تویی راهنما نمک دست تو بوده که نمک‌گیر شدیم از سر سفره تو خیر رسیده است به ما مصدر آیه تطهیری تویی ای بانو لیله القدر که گفتند تویی یا زهرا کهکشان چیست مگر؟ غیر غبار قدمت آسمان چیست همان معبر شبهای شما باید از لطف امداد به سائل برسد ورنه هر آینه صد لطمه بر این دل برسد +++++ ✍ .
. السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامتان اشتیاقمان بخشید شوق و شوری به حالمان بخشید نامتان تا که روی لب راندیم عزت و اعتبارمان بخشید با وجود شما ز فیض شما حق تماماً گناهمان بخشید ذکرتان بر وجود خاکی ما حالت آسمانمان بخشید لطفتان در برابر حاجات بیشتر از وجودمان بخشید مرده بودیم بی شما والله عشقتان روح و جانمان بخشید دل ز الطافتان شده لبریز ولب از مهرتان غزل انگیز *** آسمان خاک معبرت بانو عرشیان عبد محضرت بانو همه‌ی آیه عفاف و حجاب رشته‌ای نخ ز معجرت بانو مریم و آسیه کنیزانت حامل وحی نوکرت بانو نیست در کل ماخلق هرگز هیچ نوری برابرت بانو همه‌ی آسمان و عرش و زمین روشن از روی انورت بانو به خدا رشته‌های حبل الله نیست جز تار چادرت بانو مدحتان در کلام من هیهات گفتن از معدن حیا هیهات تو بزرگی در اوج افلاکی ماورای عقول و ادراکی روشنایی آب و باران‌ها از مقام شما بود حاکی من آلوده کی توان گفتن در مدیحت سخن به ناپاکی چه حقیریم پیش تو بانو تویی عرشی و ما همه خاکی باید از این همه حقارت خویش پیش شأن شما شوم شاکی من حقیرم مرا نگاه کنید الطفاتی به خاک راه کنید ای نگار دل رسول الله وی قرار دل رسول الله نام تو مرحمی است بانو بر انکسار دل رسول الله نه که دختر تو مادری مادر در کنار دل رسول الله گل لبخند تو شود هر روز خود بهار دل رسول الله تو به گاه عبادتت هستی افتخار دل رسول الله تو که خود فیض سرمدی هستی نور ناب محمدی هستی حضرت یاس بانوی محشر خیر بی انتهایی و کوثر تو تمام تمام احسانی به همه ما خلق تویی مادر پیش تو آسمان کند تعظیم فرش راه تو انجم و اختر تو جمال و جلال یزدانی نسخه بی بدیل پیغمبر نقطه ثقل عَلَّم الاسماء عصمت الله اعظمی مادر معنی انما یریدالله تویی ای دختر رسول‌الله من و این شعر و واژه‌ها مادر بر تو و جود تو گدا مادر گفتن از تو چه لذّتی دارد از تو ای حضرت حیا مادر من اسیر و یتیم و مسکینم و تویی اصل «هل اتا» مادر نخی از چادرت اگر گیرم میروم تا خود خدا مادر کاش مثل همیشه در هرجا نشوم از تو من جدا مادر کاش وقت شلوغی محشر دست من را بگیری یا مادر روز محشر که روز وانفساست چشم من بر عنایت زهراست ✍ .
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد خورشید از کرانه ی دوری بلند شد در بین شهر نغمه‌ی شوری بلند شد در دشت جهل،سرو شعوری بلند شد بالاترین تفکر آدم!..،خوش آمدی کامل ترین تعقل عالم!..،خوش آمدی مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی در عصرِ لال بودن منبر،صدا شدی بر شانه ی تفکر شیعه عبا شدی تو پنجمین تشرف توحید ما شدی در جاده ‌ی شریعت نُطق‌َت،مسافریم ما شیعیانِ خط به خطِ قالَ باقریم تو امتداد نافله های محمدی تعقیب های بعد عشای محمدی شخصاً کلیددار حرای محمدی آئینه ی تمام‌نمای محمدی تصویر با ملاحت روح خدا !..،سلام ای دومین پیمبر ایمان ما !..،سلام بر روح هرچه علم،بدن کیست مثل تو طوبای فهم،بین چمن کیست مثل تو شیرین ترین بیان سخن کیست مثل تو تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو! مهتاب بام این دوبرادر درآمده اینگونه دلربا‌شدن از تو برآمده در کوچه‌باغِ بحث شبی که قدم زدی تنها ز لفظِ آیه‌ی تطهیر دم زدی بر قلّه های قلب نَصاری علم زدی زیباترین مناظره ها را رقم زدی پس واجب است از هُنرت استفاده کرد باید فنون بحث شما را پیاده کرد ای خوش‌به‌حال هرکه درت را رها نکرد خود را کنار سفره ی بیگانه جا نکرد هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد آن‌کس زُراره شد..،که به زر اعتنا نکرد ظرف مرا شکسته‌سبوی‌َت کُنی خوش است ما را به جبر جابرِ کوی‌َت کنی خوش است در صُلح آب و آتش ما جنگ نیست که آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که ذاتی که جنس آینه شد سنگ نیست که هرکس کُمِیت عشق تو شد.،لنگ نیست که اهل قلم _به نون و قلم_ هست چاکرت ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت باید برات گنبدی از زر درست کرد رو به مزار خاکی تو در درست کرد عطر نفیسی از گُل قمصر درست کرد پائین پایِ قبر تو منبر درست کرد صحن تو را شبیه گوهرشاد می کنیم خاک بقیع را حسن‌آباد می کنیم تو یاکریم زاده‌ی آسیب‌دیده ای در ابتدا به آخِرت غم رسیده ای دردی ز جنس خار مغیلان چشیده ای در اوج‌ کودکی چه عذابی کشیده ای سر نیزه ها کتاب خدا را گسیختند در پیش چشم تو سر جد تو ریختند صبح غرور تو به شبی ظالمانه خورد خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد با دست زجر زلف سیاه تو شانه خورد همبازیِ سه‌ساله ی تو تازیانه خورد دیدی سرِ عمو سرِ سرنیزه آب شد دیدی طناب حرمله سهم رباب شد!
امشب شب نزول تمام ملایک است باور کنید بخت، به کام ملایک است هم کوثـر ولایـت و هم بادۀ بهشت پیوسته بحربحر به جام ملایک است بــارد بـرات عفــو الهـی ز آسمـان صبح قیامت است، قیام ملایک است بر هـر ملک کـه می‌نگرد از چهارسو چشمش به ماه روی امام ملایک است -امشب ز صدهزار شب قدر، بهتر است -قنداقـۀ حسین بـه دسـت پیمبر است ملک وسیـع حـق، یـم عفو عنایت است لبریــز، آسمــان ز فـروغ ولایـت است هر سوره‌ای که می‌نگرم صورت حسین هر آیـه در ولادت او یـک ولایت است نور حسین، ارض و سما را به بر گرفت این نور، همچو نور خدا بی‌نهایت است دوران تیـرگی و ضلالت بـه سر رسید امشب شب طلوع چراغ هـدایت است -این شمع جمع محفل اولاد آدم است -این کشتی نجـات غریقان عالم است پیغمبـران همـه شـده محو نظاره‌اش صف بسته‌انــد دور و بـر گاهـواره‌اش این است آن سپهر ولایت که وقت صبح خورشید و ماه گشته به دور ستـاره‌اش خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابد مرهون لطف و مرحمت بـی‌شماره‌اش بالله عجیب نیست که در روز رستخیز دوزخ بهشت گـردد بـا یـک اشاره‌اش -در روز حشر با کَرَم خود چه‌ها کند -ترسـم ز نار، قاتل خود را رها کند ملک وجود بسته به یک تار مـوی او گل کرده بوسه‌های محمّد به روی او این است کعبـه‌ای که تمامی کائنات بگرفته‌انــد دست توسـل به سوی او صورت نهد به خـاک قدم‌هـاش آبرو تـا کسب آبــرو کنــد از آبــروی او هرجــا کـه انبیـا بنشیننـد دور هـم باشد چراغ محفل‌شان گفت‌وگوی او -باید نـدا دهیم کـه عالم حسینی است -بالله قسم!رسول خدا هم حسینی است خرم کسی که در دو جهان با حسین زیست گمراه، آن کسی که امامش حسین نیست این است آن امـام شهیـدی که همچنان بایـد شـب ولادت او هـم بـر او گریست ایـن کشتـۀ خـداست وگرنــه بــرای او بعد از چهارده صده این‌ های‌وهو ز چیست؟ داده نشـان بـه قاتل خود هم ره بهشت یالعجب!خدای بزرگ!این حسین، کیست؟ -یک بنده و هـزار خصـال خدایی‌اش -در عین بندگی‌ست جلال خدایی‌اش خوبــان روزگـار همـه خـاک راه او آزادگی‌ست عبــد غــلام سیــاه او فرهنگ ما نتیجـۀ صبـر و مقـاومت دانشگــه تمــام مــلل قتلگــاه او مـن منکـر شفــاعت او نیستم ولـی کافی‌ست بر نجات همه یک نگاه او تنهاترین امام بزرگی که بود و هست در عین بی‌کسـی همـه عالم سپاه او -بی‌ او غریب و بی‌کس و تنهاست عالمی -یـارب!مبـاد سایـۀ او کـم شــود دمـی پوشیده شد به پیکر توحید، جوشنش قرآن مـاست مصحف صدپارۀ تنش خواهیـد دیــد روز قیــامت ز چـارسو ریــزد بــرات عفــو الهــی ز دامنش در روز حشــر، زخـم شیهدان عالم‌اند گل‌های سرخ روی خدایـی ز گلشنش از بس از او کرامت و قدر و جلال دید کفو کریم خوانـد بـه گودال، دشمنش -کی غیر او که داغ عطش بود بر لبش -با کام تشنه آب خورانـد بـه مرکبش؟ ما بی‌قـرار او شده‌ایم ایـن قــرار ماست هرجا که هست خـاک ره او مزار ماست تا بر حسین، سینۀ خـود سـرخ کرده‌ایم فـردا لبـاس سینه‌زنـی افتخــار ماست چون دعبل و کمیت و فرزدق تمام عمر فریاد یاحسین همـان چـوب دار ماست بر سنگ قبـر مـا بنویسید و حک کنید ذکر حسین تا صف محشر شعار ماست -روز ازل کـه آب و گل ما سرشته‌ شد -نامش به صدر لوح دل ما نوشته شد نــام حسیـن نـزد خـدا اسـم اعظم است خـون گلـوی تشنــۀ او اشــک آدم است خواهـی اگـر درست بدانی حسین کیست قــرآن روی قـلب رســول مکــرم است بـر خـون پـاک او که نیفتد دمی ز جوش تنهـا خـدای عزوجــل صــاحب دم است خون‌نامـۀ شهــادت او بــاغ لاله‌هــاست یک برگ آن به لطف خدا نخل «میثم» است 🍃🌼🍃🌼🍃🌼