.
#مرثیه
#شهادت_امام_رضا
ساحتِ عرش ، غرق غم ها بود
جگری در حصار سَمها بود
ناله ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده
هرچه را خورده بود ، پس می زد
من بمیرم! نفسنفس می زد
هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!
آه! با مادرش چه بد کردند
چادرش را همه لگد کردند
خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش ، زمین افتاد
در دل شیعه ها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت
سینه ی او مسیر سوختن است
اثر زهر ، تشنهلب شدن است
لااقل داده اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش
این غریبی که سخت ، بیحال است
کُنج حجره به یاد گودال است
یاد آن تشنهای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد
باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش
قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد
پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست
همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه ی حجاب نداشت
اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی
#امام_رضا
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنة
نور تو بر زمین اصابت کرد
عرش را غرق بُهت و حیرت کرد
باد با شاخه های سبز امید
کوچه ی شهر را نظافت کرد
بین " احساس" و "عقل" دعوا بود
این دو را " دل " به صلح دعوت کرد
صفحهی حُسن تو ورق می خورد...
دفترت عشق را روایت کرد
ابر ، دنبال تو به راه افتاد
آسمان در پی تو حرکت کرد
هر کجا حرف از بزرگی شد
باید از شوکتِ تو صحبت کرد
لایقِ جلوه ات نبوده کسی
حدِّ آن را خدا رعایت کرد
ماهبانوی مُلک ایرانی...
مِهر تو در دلم حکومت کرد
قم ، اگر عُشُّ آلِ احمد شد
خاکِ آن را دَم تو ، تُربت کرد
فاطمهبودنت مُسَجَّل شد
نامت این حُکم را کفایت کرد
وصف معصومه شرح عصمت توست
پاک شد هر که با تو بیعت کرد
یا رضا ، یا رضای هر شبهات
شیعه را غرق در رضایت کرد
با همان چادری که بر سر توست
می شود خلق را شفاعت کرد
قسمِ آخر دعای منی
" فاطمه؛ اِشْفَعیلَنای" منی
ای کریمه! کرامتت علنیست
همه جا از عنایتت سخنیست
هر که یکبار خورده نان تو را
گفته که سفرهداریات حسنیست
هیبتت ، آفتابِ ظلمت ماست
کار آئینهی تو شبشکنیست
عصرِ شعری که در حریم تو بود
خوشترین ساعت هر انجمنیست
سنگفرش حیاطِ صحن شدن
بهترین آرزوی هر بدنیست
کار من پیچ خورده..،کاری کن!
گره هر قَدر کور ، وا شدنیست
من به همسایگیت مفتخرم
همهی ذوق من به هموطنیست
نسل در نسل..،در جوار توایم
عجمیزادهی دیار توایم
مثل جَدَّم غلام خواهم شد
صاحبِ احترام خواهم شد
قالیات را به دوش من بگذار...
خادمی خوشمرام خواهم شد
پادشاهیست مُزد نوکری ات
با تو عالیمقام خواهم شد
قطره ، قطره به پات خواهم ریخت
رفته ، رفته تمام خواهم شد
کوه خضر تو ، کوه طور من است...
با خدا همکلام خواهم شد
با علیکت..،بریز خون مرا
کشتهی یک سلام خواهم شد
هرچه نَفْسم درندهخو باشد
در حریم تو رام خواهم شد
اذنِ گنبد به زاغ اگر بدهی
جَلد این پشتبام خواهم شد
طُعمه هایم اگر که گندم توست
عاشق هرچه دام خواهم شد
آهوی طوس یا کبوتر قم...
تو بگو هر کدام..، خواهم شد!
دمِ بابالجواد میافتم
فرش راه امام خواهم شد
با تو آن حاجتِ روا هستیم
زائر مشهدالرِّضا هستیم
فصل دلتنگیات زمستانیست
چشمهایت همیشه بارانیست
آسمانت اسیر شب شده است
گرچه دور و برت چراغانیست
آنقَدَر قلب تو پر از غم شد
قدر یک آه در دلت جا نیست
بی خبر بودن از پدر..،سخت است
نامه ات دلخوشی زندانیست
حسرتت ، دیدن برادر بود...
لحظهها،لحظه های پایانیست
سم به جانت نشسته بانوجان
چشم امّید تو به فردا نیست
باز هم شُکر ، خانه ات امن است
کُل قم در پی نگهبانیست
کافری با لگد نزد به دری...
رسم همشهریات مسلمانیست
" دُوُّمی داد زد سرِ زهرا "
نعرهاش،نعره های شیطانیست
پای نامحرمی به کوثر خورد
چکمه روی کلامِ قرآنیست
آه! با او چِقَدر بد کردند
چادرش را همه لگد کردند
#بردیا_محمدی ✍
#وفات_حضرت_معصومه
.
.
#مناجات
#فاطمیه
به رغم گُم شدن در بیکرانِ عشق ، پیدایی
برای رودهای تشنهی دیدار ، دریایی
جهان قبل حضورت غرقِ تاریکی مطلق بود
تو آن سرچشمهی نوری ، تو خورشیدی ، تو زهرایی!
خدا ، خُلق تو را سرلوحهی خَلقِ عوالم کرد
برای خِلقَت باقیِ مخلوقات ، مبنایی
خلاصه می شود ذات تو در دیروزها ؟! هرگز!
تمام روزها بیتو نخواهد داشت فردایی
کمالات تو شرح کاملِ آیات کوثر شد
بشر دیگر نمی بیند چُنین تفسیر گیرایی
یتیم مکّه روحِ مادری را در وجودت دید
به این ترتیب ثابت شد که تو اُمِّ اَبیهایی!
به لطف قصّهی " اَلْجّار ثُمَّ الدّار" ...،فهمیدیم
که قبل از سفره ات اوّل به فکر سفره ی مایی
فقیران را ، یتیمان را ، اسیران را...، پناهی تو
تو در اوج سخاوت ، هر نداری را پذیرایی!
همیشه وقت تنهایی تو را حس می کنم مادر!
همینجایی ، همینجایی ، همینجایی ، همینجایی
بگو که دوستم داری تو را جان حـسـن جانت
عجب نام دل آرایی! چه مولایی! چه آقایی!
...
برای یک پسر سخت است ، گیر افتادن مادر
ببین! کاری ز دستش برنمی آید به تنهایی
حسن هرچه تقلّا کرد ، دست دومی رد شد...
گمانم مادرش دیگر نخواهد داشت بینایی
#بردیا_محمدی ۱۴۰۳✍
#مناجات_با_حضرت_زهرا
#امام_حسن علیه_السلام
#کوچه_بنی_هاشم
.
.
📋 شبی که ختم خواهد شد دمِ صبحش به دیداری
#مناجات
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبی که ختم خواهد شد دَمِ صبحش به دیداری
هزاران ساعتش وَ اللّٰهِ میارزد به بیداری
سحر از تاب گیسویَت به گوش باد گفتم، گفت:
عجب یاری، عجب یاری، عجب یاری، عجب یاری
منِ بیعُرضه حتی عرضِ حاجتهام میلنگد
گره در کار خود انداختم وقت گرفتاری
چه بر میآید از دستِ من درمانده جز گریه
اَقَلاً دلخوشم با چشمهایم کردهام کاری
برای سنگِ طفلان سَرِ کویَت...، سَر آوردم
بیا دیوانهات را مفتخر گردان به آزاری
وَبال مَعصیت بال عُروجم را رُبود از من
کبوتر را قفس وِل میکند امّا به دشواری
قرار از ابتدا این بود...، بارِ هجر بَردارم
ببین حالا چگونه شُهرهی شَهرَم به سرباری!
گریز از ناگزیریِ فراقت کاش ممکن بود...
چه چاره دارد این بیچارهی تو غیر ناچاری
شهیدان تکلم، کُشتگان نُطق معشوقاند
بیا تکیه بزن بر کعبه...، ذِبحَم کن به گفتاری
اگرچه ظرف من ظرفیَّتش در حَدِّ مِهرَت نیست
ندیدم کاسهام را خالی از لبخند بگذاری
خودم خاک کف پای تو هستم حضرت عباسی
به قول لاتهای بامرام کوچهبازاری
به جز تو رو به هرکس میزدم، رو میگرفت از من
هوای این گدای رانده از هر خانه را داری
به حق خانمِپهلوشکسته خواهشاً برگرد
به حقِّ ردِّ خون مانده بر تیزی مسماری
نه تنها مادر ما سوخت...، بلکه گیر هم افتاد
نه ول کن بود میخ در، نه مهلت داد دیواری
*شاعر: #بردیا_محمدی
#فاطمیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#زبانحال_مولا
پُشت غم پنهان شدم ، شاید مرا پیدا کنی
کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی
چاهها آرامش من را تمنّا می کنند
نخلها تنهایی من را تماشا می کنند
هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر
شهر تحویلم نمی گیرد ، تو تحویلم بگیر
کَلِّمینی! دارم از این درد ، هق هق می کنم
از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق میکنم
آسمان خانه ی من ، ماه را گم کرده است
چشم کمسویت دوباره راه را گم کرده است
پُشت چادر چهرهی خورشید را مخفی مکن
ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن
ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی
چند وقتی می شود که آب رفتی ، کم شدی
قامت مانند سروت این اواخر دال شد
این سه ماه آخرت ولله ، سیصد سال شد
پر نداری که..، سبکبالی نمی آید به تو !
سن نداری که..، کهنسالی نمی آید به تو !
مثل سابق چند گامی با همان شوکت ، بیا
لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا
ول کن این دستاس را ، آئینهگردان علی!
از تنور گرم دوری کنی ، تو را جانِ علی
درس سختی را علی از رنج تو آموخته
طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته
دیده ام خود را درون آینه ، این مرد کیست؟!
فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست
صحنه ای که پشت در دیدم..،علی را پیر کرد
چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد
شیشهی عمر علی بین در و دیوار رفت
فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت
از بلورم دوده ی آتش ، تَبَلور را گرفت
دومی وقتی لگد زد..،از صدف ، دُر را گرفت
بعدِ کوچه هیچکس مانند من کمرو نشد
دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد
گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش
کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش
باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم
می شود قدری بمانی ، التماست می کنم
زود از پیش علیجانت نرو ، جان حسین
رحم کن بر خشکی لبهای عطشان حسین
تشنهای که بی صفتها منع آبش می کنند
آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند
دور این بیکس به غیر از لشکر ابلیس نیست
پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست
راهِ مــادر گفتنش را نیزه ای سد می کند
سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بردیا_محمدی ✍
.
.
📋تنها حرمی که روضه خون نداره - حرم کریمه
#زمزمه
#روضه_امام_حسن (ع)
....................................................
.(بند اول).
اون جا که غم از آسمونش میباره - حرم کریمه
تنها حرمی که روضه خون نداره - حرم کریمه
اومدم زیارتت بیگریه / بی زاری
چرا هر چی غربته تو داری
حتی توی خونتم بییاری / وای
سلام آقا
میشه به ما بگی چشات چی دیده
ای پسر مادر قد خمیده
موهات چرا از بچگی سفیده
.(بند دوم).
اونجایی که حتی سایه بون نداره - حرم کریمه
از گنبد و بارگاه نشون نداره - حرم کریمه
هنوزم صحن و سرات خاکیه / ای آقا
هنوزم غریبی مثل مولا
توو بقیع میگیره غربت معنا / وای
سلام آقا
سلام ما به بغضای شبونت
سلام به گریه های بی بهونه ت
حتی غریب بودی میون خونت
شاعر : #بهمن_عظیمی ✍
....................................
حاج مسعود پیرایش
📋ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
#مناجات
#مدح_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
🏴مراسم عزاداری #امام_حسن (ع)
....................................................
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
شاعر : #بردیا_محمدی ✍
....................................
📋غرور کودکیم هنوز دلگیر کوچههاست
#زمزمه
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
....................................................
.(بند اول).
غرور کودکیم هنوز دلگیر کوچههاست
شب گریههای من پر از تصویر کوچههاست
موهام اگه سفید شده تقصیر کوچههاست
یه روزی تو کوچهها ، یه مادری نشست
غرور چند نفر ، سر گوشوارهای شکست
یه سیلی بیحیا به مادرم زدش
از اونجا تا به خونمون نشسته اومدش
تو کوچهها خورد اون روز ، به صورت ما سیلی
یکی زد اما اومد ، صدای چند تا سیلی
.(بند دوم).
دلیل بغض هر شبم یه خاطر است فقط
یک سیلی زد یک عمر حسن شرمنده شد ازم
آتیش میگیره صورتم حرفش میاد وسط
هیشکی بهش نگفت ، اونکه زدی زنه
گوشواره با یه سیلی ساده نمیشکنه
دنیا تو حسرته ، روزای روشنه
دوران کودکیم ، شرمنده منه
....................................
👇
.
.
#فاطمیه
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت
فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراقدیده که درمانگری نداشت
ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده
این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت
گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود
جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت
از این به بعد یکنفری آه می کِشَم
دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت
پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم
شاید کسی برای تو چشم تری نداشت
سر را برای آمدنت نذر می کنم
شرمندهام ، گدای تو سیم و زری نداشت
طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست
کشتیِ موجدیده ی من لنگری نداشت
آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!...
اصرار بر گناه مرا کافری نداشت
من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام
این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت
در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت!
دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت
بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود
سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت
کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود
لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت
فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی!
طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت
آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست
شهری که پادشاه شریفش سری نداشت
آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا
یاسی که تاب حملهی زجرآوری نداشت
با ضربهی لگد دو سه تا دنده خُرد شد...
دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت
#مناجات_با_امام_زمان عج
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بردیا_محمدی ✍
...........
.
#فاطمیه
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود
با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه
پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت
صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد
میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد
با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد
زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت
با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری
پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد
هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست
پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید
تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
#شهادت_حضرت_زهرا
#گروه_یا_مظلوم
................
#رباعی
#حضرت_زهرا
هرچندکهاز جان وجهانسیر شدم
در اوج جوانیام زمینگیر شدم
با اینهمهغمکهدیدهام،خوشحالم
چون،پایامام بیکَسام پیر شدم
#محمد_قاسمی ✍
.
.
🏴 #فاطمیه ۱۴۰۳
#زمینه_احساسی
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_زهرا
#عبدالله_باقری ✍
✳️ اشعار تضمین از #بردیا_محمدی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
قربون مهرِ مادریت - که مایهی سعادته
قربون خاک چادرت - که درس استقامته
(هزینه داره از علی خوندن / میدونم
هزینه داره پای حق موندن / میدونم) ۲
ولی بازم میخونم
«در راه دوست هرچه هزینه دَهی کم است
اصلاً به پای یار نباید قصور کرد
تمرین سوختن به تماشا نمیشود
باید میان شعله همین را مرور کرد» ۲ ✳️
مادر زخمی // مادر غیرت ۲
مادر جبههی مقاومت ...
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
شکر خدا که ما شدیم - مست نجف، مست علی
مادر خودش دستمونو - گذاشته توو دست علی
(شاه نجف حصنِ حصین ماست / میدونم
پشت و پناه سرزمین ماست / میدونم) ۲
با اعتقاد میخونم
«از برکت ارادت سلمان به مادر است
این خاک پاک اگر شده ایران فاطمه
طبق حدیث قدسی لولاک، در ازل
ما را خدا نوشته مسلمان فاطمه» ۲ ✳️
مادر شیعه // مادر ایران ۲
مادر آزادگان جهان ...
.
👇
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللّهُ الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ
آنکه خوانده خداش مُمتَحَنَش
چل نفر خسته اند از زدنش
لگد دومی به پهلو خورد
آه از ضربهی کمرشکنش
مقتل آورده است: مادر سوخت
عالم آتش گرفت از این سخنش
فاطمه بین شعله ، گیر افتاد
چنگ انداخت "در" به پیرهنش
بی پناه است جانپناه علی
میخ رفته به جنگ تن به تنش
غرق خون است باغ سبزِ نبی
له شده زیر چکمه ها چمنش
فاطمه زیر دست و پا..،کوشید
نام حیدر نیفتد از دهنش
وسط کوچه گوشواره شکست...
این بلا را که دیده ؟! جز حسنش
به عیادت نیامده اَحَدی
اُف به همسایهها..،به مرد و زنش
خیره به خونِ بستر است حسین
کُشته ما را نگاهِ بی کفنش
▪️
▪️
دوره اش می کنند در گودال
تک و تنها..،به دور از وطنش
نوکِ مسمار می شود نیزه...
وای از وضعِ درهم بدنش
#امام_حسین
#بردیا_محمدی ✍
#هجوم_به_بیت_وحی
.
.
#شهادت_امام_هادی
کوچِ شب های تار نزدیک است
طِی شود دِی ، بهار نزدیک است
فصلِ وصلِ نگار نزدیک است
دستبوسیِ یار نزدیک است
نوکری را تو یادمان دادی
السَّلامُ عَلَیکَ یا هـــادی
تن ما فرش زیر پای تو شد
بال ما طالب هوای تو شد
دل ما ساکن سرای تو شد
عاشق سُرَّ مَن رَآیِ تو شد
به ضریحت قسم ، گرفتاریم
از تو یک سامرا طلب داریم
سایهی عرش کبریا هستی
سرپناه فرشته ها هستی
آینهدارِ شاهِ ما هستی
ای حسینی که سامرا هستی!
این شباهت به کربلا ، عشق است
کُنج ششگوشه ی تو را عشق است
غصه را تا عدم بِکِش گاهی
دور غم ها قلم بکش گاهی
پیش چشمم حرم بکش گاهی
دست روی دلَم بکش گاهی
شیر نَفْسَم کنار تو رام است
با وجودت همیشه آرام است
ریشه ی اِنَّما تویی قطعاً
شاخه ی رَبَّنا تویی قطعاً
میوه ی هر دعا تویی قطعاً
" مَن اَتاکُمْ نَجا " تویی قطعاً
نُطق تو شرح داده واقعه را
"جامعه" رُشد داده جامعه را
زلف در دست باد داری تو
کشته_مُرده زیاد داری تو
در کَرَم اجتهاد داری تو
جود را از جواد داری تو
با تو نرخِ کرم چه بالا رفت
دست و دلبازی ات به بابا رفت!
ماه بودی ، مُحاق را دیدی
خانه ای بی چراغ را دیدی
رفتهرفته فراق را دیدی
غربتِ در عراق را دیدی
اُف به هر ناکِسی که پیرت کرد
وسط پادگان اسیرت کرد
کاش از غم دلت کباب نبود
سهم تو داغ بی حساب نبود
حق تو این همه عذاب نبود
جای تو مجلس شراب نبود
بشکند کاش دست آن نامرد
بی حیا مِی به تو تعارف کرد
وسط هُرم غم ، جهانت سوخت
گُر گرفتی ، دل جوانت سوخت
تا خودِ مغز استخوانت سوخت
گرچه از سوز زهر جانت سوخت
دستِکم پیکر تو عریان نیست
اهل بیت تو بی نگهبان نیست
شمر تیغی به پیکرت نکشید
آن همه داد بر سرت نکشید
خنجرش را به حنجرت نکشید
زیور از گوش دخترت نکشید
هیچکس روی سینه ات ننشست
حرمت خانواده ات نشکست
#بردیا_محمدی ۱۴۰۳ ✍
#مناجات_با_امام_هادی_علیه_السلام
#امام_هادی علیه_السلام
.
.
#امام_زمان
" خدا نكرده اگر دلبرم نظر نكند
حديث عشق به دل ذره اى اثر نكند
اگركه او نپسندد به سينه درمان را
خدا گواست دگر نسخه اى اثر نكند
دلى كه از اثر معصيت سيه گشته
به جز نگاه ولايت بر او اثر نكند
تمام ترسم از اين است كه صبح يك جمعه
گه ظهور كه آيد مرا خبر نكند
اگر كه سايه رحمت كشد از اين سرِ ما
ز كوچه ی دل ما لحظه اى گذر نكند
منم كه بى نظرش سر شكسته مى گردم
و گرنه دلبر من ذره اى ضرر نكند
دلا ز دلبر خود خوب پاسداى كن
كه گر صفاى تو باشد دگر سفر نكند
كسى كه درد سرش را نخواست عاشق نيست
كسى كه اهل بلا نيست ترك سر نكند "
.........
#مناجات_با_امام_زمان
السّلامُ عَلیکَ یا سَبیلَ اللّهِ الذّی مَن سَلَک غَیرَه هَلَک
غروب بختِ مرا صبحگاهِ نیکو نیست
چراغ زندگیام را توان سوسو نیست
فراقِ یوسف مصری کجا وُ دوری تو...
قیاس داغ تو در حدِّ این ترازو نیست
شمیمِ زلفِ تو را حمل می کند با خود
وگرنه باد زمستانِ شهر ، خوشبو نیست
دل از هوای تو کندن ، برای من سخت است
همیشه کوچ ، مُراد دل پرستو نیست
شلوغبازیِ دنیا فریب داده مرا
تمام رونق این دَهر جز هیاهو نیست
به بی خیالی این روزگار می گِریَم
تو نیستی و از این غم خمی به ابرو نیست
عزیزکردهی زهرا ! مریض هجر تواَم
علاجِ درد مرا غیر وصل ، دارو نیست
غُبار کوچه برای تو بی قرار شده
کدام ذَرّه به شوق تو در تکاپو نیست؟!
مسیر آمدنت رفتگر نمی خواهد؟!...
نگو به پلک تَرَم ، وقت آب و جارو نیست!
چه نذرها که نکردیم تا تو برگردی
ببین! به دست زنان مَحَل ، النگو نیست
تمام آرزوی مادرم ظهور تو بود...
دگر بساط دعایش میان پَستو نیست
بیا وُ مثل رضاجان ، تو ضامن من شو!
اگرچه طینَت این گُرگ مثل آهو نیست
هنوز عشق تو را جار می زنم آقااااااا !
خوش است پی ببری عاشق تو ترسو نیست
سر مرا بکشان روی دارِ شاه نجف
که مرگِ ساده در اندیشهی علیگو نیست
علی به دست خودش دفن می کند ما را
نماز مَیِّت ما را امام ، جز او نیست
تو را به مادر ششماههی حسین..، بیا
رُباب ، آنکه شبیه اش هنوز الگو نیست
▪️
سهشعبه خورد به حلقوم طفل...، مادر مُرد
شبیه ذبحِ علی روضهای دوپهلو نیست
#مناجات
#امام_زمان
#حضرت_رباب
#بردیا_محمدی ✍
...........
#حضرت_رباب
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
#دوبیتی
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من او نان با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
#حسن_لطفی
.
.
#امام_زمان
" خدا نكرده اگر دلبرم نظر نكند
حديث عشق به دل ذره اى اثر نكند
اگركه او نپسندد به سينه درمان را
خدا گواست دگر نسخه اى اثر نكند
دلى كه از اثر معصيت سيه گشته
به جز نگاه ولايت بر او اثر نكند
تمام ترسم از اين است كه صبح يك جمعه
گه ظهور كه آيد مرا خبر نكند
اگر كه سايه رحمت كشد از اين سرِ ما
ز كوچه ی دل ما لحظه اى گذر نكند
منم كه بى نظرش سر شكسته مى گردم
و گرنه دلبر من ذره اى ضرر نكند
دلا ز دلبر خود خوب پاسداى كن
كه گر صفاى تو باشد دگر سفر نكند
كسى كه درد سرش را نخواست عاشق نيست
كسى كه اهل بلا نيست ترك سر نكند "
.........
#مناجات_با_امام_زمان
السّلامُ عَلیکَ یا سَبیلَ اللّهِ الذّی مَن سَلَک غَیرَه هَلَک
غروب بختِ مرا صبحگاهِ نیکو نیست
چراغ زندگیام را توان سوسو نیست
فراقِ یوسف مصری کجا وُ دوری تو...
قیاس داغ تو در حدِّ این ترازو نیست
شمیمِ زلفِ تو را حمل می کند با خود
وگرنه باد زمستانِ شهر ، خوشبو نیست
دل از هوای تو کندن ، برای من سخت است
همیشه کوچ ، مُراد دل پرستو نیست
شلوغبازیِ دنیا فریب داده مرا
تمام رونق این دَهر جز هیاهو نیست
به بی خیالی این روزگار می گِریَم
تو نیستی و از این غم خمی به ابرو نیست
عزیزکردهی زهرا ! مریض هجر تواَم
علاجِ درد مرا غیر وصل ، دارو نیست
غُبار کوچه برای تو بی قرار شده
کدام ذَرّه به شوق تو در تکاپو نیست؟!
مسیر آمدنت رفتگر نمی خواهد؟!...
نگو به پلک تَرَم ، وقت آب و جارو نیست!
چه نذرها که نکردیم تا تو برگردی
ببین! به دست زنان مَحَل ، النگو نیست
تمام آرزوی مادرم ظهور تو بود...
دگر بساط دعایش میان پَستو نیست
بیا وُ مثل رضاجان ، تو ضامن من شو!
اگرچه طینَت این گُرگ مثل آهو نیست
هنوز عشق تو را جار می زنم آقااااااا !
خوش است پی ببری عاشق تو ترسو نیست
سر مرا بکشان روی دارِ شاه نجف
که مرگِ ساده در اندیشهی علیگو نیست
علی به دست خودش دفن می کند ما را
نماز مَیِّت ما را امام ، جز او نیست
تو را به مادر ششماههی حسین..، بیا
رُباب ، آنکه شبیه اش هنوز الگو نیست
▪️
سهشعبه خورد به حلقوم طفل...، مادر مُرد
شبیه ذبحِ علی روضهای دوپهلو نیست
#مناجات
#امام_زمان
#حضرت_رباب
#بردیا_محمدی ✍
...........
#حضرت_رباب
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
#دوبیتی
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من او نان با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
#حسن_لطفی
.