.
#امام_حسین
#غزل_مناجاتی
دیشب کنار شمع از بال و پرم گفتم
او می چکید و من هم از چشم ترم گفتم
هر دفعه پرسیدند کارت چیست در روضه؟
مانند بابا در جوابش "نوکرم" گفتم
تا تحت قبه کاملا مشغول تو باشم
حاجات را به کفشداری حرم گفتم
در خواستگاری اولین حرفی که مطرح شد
از عشق دیرینم به تو، به همسرم گفتم
جای شما را هیچ کس در دل نمی گیرد
و الله این را با تمام باورم گفتم
«با دادن حاجات من، من را مران از خویش »
این حرف را وقتی که در پشت درم گفتم
گفتم چگونه زجر زجرش داده بعد از تو
هر بار که از دخترت به دخترم گفتم
از خشکی لب ها و ذبحت با لب تشنه
امروز چندین دفعه به چشم ترم گفتم
_______________
#گروه_یا_مظلوم
.
.
📋 کار دنیا رو میبینی فاطمه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارِ دنیا رو می بینی فاطمه
چه جوری با من و تو تا میکنه
تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تَنِت دهن وا میکنه
خندههای تو همه دل خوشیمه
من همون علی خوشروی توأم
به خدا درد تو هم درد منه
نگرانِ زخم پهلوی توأم
با خودم میگم کی فکرش و میکرد
یه روزی تو از علی رو بگیری
تو زنِ جوون خونهی منی
مجبوری که دست به پهلو بگیری
نزدیکه سه ماهه از خونهی ما
صدای بگو بخند نیومده
نَفَست بند اومده اما هنوز
خونِ زخم سینه بند نیومده
*شاعر: #گروه_یا_مظلوم ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطميه
گریه کنید مادر ما بیگناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود
یک لات هم نبود بگوید در آن میان
نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود
دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت
پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود
از شدت خجالت از هم در این سه ماه
راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود
جای تمام شهر برایش علی گریست
جای تمام شهر علی غرق آه بود
نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند
ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود
همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه
تنها کسی که گوش به او داد چاه بود
رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش
راه عبورش از وسط قتلگاه بود
#گروه_یا_مظلوم ✍
.
.
#فاطمیه
#در_و_دیوار
همدست شد مسمار با دیوار، با در
در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر
حال و هوای خانه یکباره عوض شد
افتاد روی مادر ما بیهوا در
باید بسوزد در هوای شمع اما...
این بار سوزانده پَرِ پروانه را در
در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ
در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در
از آن زمان که مادر ما را زمین زد
ما بچههای فاطمه قهریم با در
از پا درآوردند آخر مرتضی را
دیوار، آتش، کوچه و همسایهها، در
مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه
در کربلا باقی چوبش شد عصا، در
در کربلا زینب گلی گم کرده بود و
میگشت در گودال دنبال برادر
#شهادت_حضرت_زهرا
#گروه_یا_مظلوم✍
.
.
#امام_حسین
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود
ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او
محشر زمانی که پسر از دست دادی بود
پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند
در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود
حجم سلاحی که ته گودال افتادهست
حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود
آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد
گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود
اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد
اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟
یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر
پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود
غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند
جسمت برای دشمنان باب مرادی بود
میریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه
چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی
معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند
در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود
با دیدن حال ربابت شامیان گفتند
ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود
#گودال
#شب_جمعه
#گروه_یا_مظلوم ✍
.
.
.
#فاطمیه
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت
فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراقدیده که درمانگری نداشت
ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده
این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت
گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود
جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت
از این به بعد یکنفری آه می کِشَم
دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت
پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم
شاید کسی برای تو چشم تری نداشت
سر را برای آمدنت نذر می کنم
شرمندهام ، گدای تو سیم و زری نداشت
طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست
کشتیِ موجدیده ی من لنگری نداشت
آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!...
اصرار بر گناه مرا کافری نداشت
من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام
این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت
در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت!
دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت
بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود
سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت
کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود
لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت
فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی!
طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت
آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست
شهری که پادشاه شریفش سری نداشت
آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا
یاسی که تاب حملهی زجرآوری نداشت
با ضربهی لگد دو سه تا دنده خُرد شد...
دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت
#مناجات_با_امام_زمان عج
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بردیا_محمدی ✍
...........
.
#فاطمیه
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود
با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه
پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت
صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد
میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد
با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد
زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت
با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری
پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد
هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست
پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید
تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
#شهادت_حضرت_زهرا
#گروه_یا_مظلوم
................
#رباعی
#حضرت_زهرا
هرچندکهاز جان وجهانسیر شدم
در اوج جوانیام زمینگیر شدم
با اینهمهغمکهدیدهام،خوشحالم
چون،پایامام بیکَسام پیر شدم
#محمد_قاسمی ✍
.
.
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
دنیا اگر صفا داشت از دخت مصطفی داشت
این زندگیِ کوتاه بسیار ماجرا داشت
از غربتم همین بس ، در بین بی وفایان
تنها گذاشت من را آنکه به من وفا داشت
دستان بی حیا زد آئینه ی حیا را
رو میگرفت از کور آنقدر که حیا داشت
هم در شکست قلبش ، هم کوچه سینه اش سوخت
از ضرب سر شنیدم ، دیوار ناله ها داشت
وقتی که همسرم را با تازیانه میزد
میمردم از خجالت با دستِ بسته، جا داشت
نَقلِ شکستنش شد نُقل محافل شهر
این ماجرای کوچه خیلی سروصدا داشت
یادش به خیر روزی که جمع ، جمع ما بود
من هستم آن کسی که در خانه اش کسا داشت
آن یارِ دستِ تنها ، دستش شکست اما
فهمید اهل دنیا یک دست هم صدا داشت
زخم زبان مردم یک درد بی دوا شد
اى کاش زخم سینه حداقل دوا داشت
از زندگیش زهرا هرگز نگشت دل سیر
مسمار همسرم را به این فراق واداشت
هر طور بود آمد زهرا میان مسجد
با پهلوى شکسته دلشوره ی مرا داشت
گاهی پی عیادت ، همسایه ای می آمد
زهرا که بود، خانه ، خیلی برو بیا داشت
هی گریه پشت گریه هی ناله پشت ناله
کافر نبیند ای کاش دردی که مجتبی داشت
در کوچه احترام توحید را شکستند
از بسکه در جمالش او جلوه ی خدا داشت
در روز های آخر بی وقفه بود مضطر
دلشوره ی حسین و صحرای کربلا داشت
#بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
#زبانحال_مولا
#گروه_یا_مظلوم ✍
........
همه ی زندگیم دَرهم و بَرهم شده است
حسِ هر لحظه ی من گریه و ماتم شده است
سور و ساتِ غمِ دلتنگیِ شبهایم با
سر فرو بردنِ در چاه فراهم شده است
با من از شهر فقط خندۀ قنفذ باقی است
مونسِ بی کَسیم آهِ دمادم شده است
راستی فاتحۀ فاتحِ خیبر خوانده است
طالعِ مرثیه خوانِ تو، غم و غم شده است
آی نیلوفرِ بی رحمیِ این شهرِ حَسود
بعدِ تو عادتشان خنده به اشکم شده است
خبرِ مرگِ تو بانو، چقدر خواهان داشت!
راحتیِ همه با داغِ تو توأم شده است
ورمِ دستِ تو بهتر شده انشاء ا...؟
خاک بر سینۀ مجروحِ تو، مرهم شده است؟
با یتیمانِ تو هر روز بساطی داریم
گریۀ بر تو به هر چیز مُقَدَم شده است
هر طرف می نگرم روضۀ مکشوف به پاست
همۀ خانۀ من بعدِ تو زمزم شده است
سرِ میخی که در آتش به لباسِ تو گرفت
به خدا در نظرم داغِ مجسم شده است
احتیاجی به سیاهی زدن از مرگِ تو نیست
چند ماه است که این خانه مُحرَّم شده است
چاره ام رفته، به حالِ چکنم افتادم
بُغضِ سر گشته ام و طاقتِ من کم شده است
..............
.
حالا كه زخم هاي تو مرهم گرفته است
بانو تمامِ خانه ی من غم گرفته است
سِنّي نداشتي چقدر پير مي روي!
شرم از قدِ هلالِ تو حالم گرفته است
كِز كرده خاطراتِ تو را مي كند مرور
يك گوشه خانه دارِ تو ماتم گرفته است
جز چند تكهي كفني بينِ بُقچه چيست؟
بر ديده مي گذارد و محكم گرفته است
بانو گُمان نمي كني اندازهي تو را
تابوت سازِ خانه كمي كم گرفته است
بوسه حسين(ع)بر كفِ پايِ تو مي زند
امشب براي عمرِ كَمت دم گرفته است
لحظه به لحظه غسلِ تو را پير مي شوم
از زندگي نفس به نفس سير مي شود
***
با زخم بالِ پر زدنت سرخ گشته است
گلبرگ هاي ياسمنت سرخ گشته است
در لحظه هاي شُستنِ از زيرِ پيرهن
مثلِ غروب پيرهنت سرخ گشته است
چندين و چند جايِ تنِ تو شده كبود
چندين و چند جايِ تنت سرخ گشته است
اين زخمِ سينه بد قِلِقي مي كند هنوز
سرباز كرده و كفنت سرخ گشته است
واي شد گِره ز روسريت واي بر دلم
از زيرِ گوش تا دهنت سرخ گشته است
از بس كه آستين به دهن گريه مي كند
از بُغض صورتِ حسنت سرخ گشته است
از غُصه سر به چوبهي تابوت مي زنم
جان مي كَنم من از تو ولي دل نمي كنم
شاعر:#علیرضا_شریف✍
.👇