2. حجت ثانی عشر.mp3
9.75M
#روضه_امام_عسکری(علیه السلام)
حجت الاسلام والمسلمین #میرزامحمدی
تسلیت ای حجّتِ ثانی عشر
.
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
#شهادت_امام_عسکری
#روضه_امام_عسکری
.👇
.
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
آجرک الله یا صاحب الزمان
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
🔸زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
بمیرم برات یا صاحب الزمان...
پنج سال بیشتر نداشتید اقا...
داغ بابا رو به دلتون گذاشتند...
🔸قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
🔸سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
از همینجا یک کاروان دل بریم...
خانه امام عسکری...
🔸طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
🔸تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
راوی میگه لحظات آخر...
دیدم امام عسکری در بستر بیماری...
فرمود برید پسرم مهدی رو خبر کنید...
بگید پسرم بیاد...
میگه رفتم داخل حجره نگاه کردم دیدم...
یه آقازاده خوش سیمایی...
صورت مبارکش مثل ماه میدرخشه...
مشغول عبادت خداست...
(الهی... یعنی میشه ما زنده باشیم یک روز چشم ما هم به جمال دلربای یوسف فاطمه روشن بشه)
عرضه داشتم آقا جان...
حال امام عسکری منقلبه...
میگه تا بر پدر وارد شد...
نگاه امام عسکری به جمال دلربای مهدیش افتاد...
صدا زد...
یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ...
إسْقِنِی الْمَاءَ...
پسرم مهدی جان جرعه آبی برام بیار
بابا...
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی...
من دیگه رفتنیم بابا...
دیگه بعد از من یتیم میشی بابا...
دیگه بعد از من غریب میشی بابا...
پسرم.. بعد از من سر به بیابون ها میزاری...
همه تنهات میگذارند...
خدا ميدونه...
خیلی سخته برا فرزندی ببینه...
جلو چشمانش بابا داره جان میده...
نتونه کاری کنه...
اما هر طوری بود لحظات آخر...
حضرت با دستان مبارک به پدر آب دادند...
نگذاشتند امام عسکری با لب تشنه از دنیا برند...
عرضه بداریم یا صاحب الزمان...
خوب شد لحظات جان دادن شما کنار بابا بودید...
پدر رو سیراب کردید...
🔸پدرت لحظه های آخر عمر
🔸آب از دست پاکتان نوشید
اما یا صاحب الزمان...
میخوام بگم...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
آی کربلایی ها...
آماده ای بگم یا نه...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
🔸تشنگی از گلویش می جوشید
مردم.. من از شما سوال میکنم...
لحظه آخر پسران ابی عبدالله کجا بودند؟...
عزیزان ابی عبدالله کجا بودند سر بابا رو در آغوش بگیرند...
یک طرف علی اکبر...
با بدن قطعه قطعه...
روی زمین کربلا...
یک طرف دیگه هم امام سجاد...
از شدت بیماری...
با صورت به زمین افتاده...
نميتونه از جاش بلند شه...
لحظات آخر هر چی نگاه کرد ابی عبدالله...
دید کسی نمیاد کنارش...
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
یک وقت چشمان مبارک باز کنه ببینه...
( وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ )
شمر روی سینه حسین...
خنجر برهنه کرده...
تسلای دل امام زمان...
ناله بزن یاحسین...
🔸مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
🔸وقتي که زير چکمه ي آن نانجيب بود
🔸پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود
🔸تنها سلاح خواهرش" امّن يجيب "بود
#روضه_امام_عسکری
#شهادت_امام_عسکری
👇
.
🎙 #میرزامحمدی
#️⃣ #روضه_امام_عسکری
#️⃣ #شهادت_امام_عسکری
تسلیت ای حجت ثانی عشر یابن الحسن
*کسی تو سامرا به آقامون تسلیت نگفتا*
تسلیت ای حجت ثانی عشر یابن الحسن
*میدونی دل آدم کجا میره؟یه مرتبه یاد گودال افتادم ..."اونجام به یتیمان ابی عبدالله کسی تسلیت نگفت ..."*
زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
*معمولا فامیلا جمع میشن ، عمو،دایی، عمه و دیگر بستگان؛ نمیزارن بچه یتیم کنار پیکر پدربی تابی کنه" اما برا امام زمان ما این اتفاق نیفتاد ..." حتی کربلا هم اینجوری نبود ... اونجا عمه ی امام زمان بچه های ابی عبدالله رو سرپرستی کرد ...*
قلب باب ت از شرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پاتا به سر یابن الحسن
طفل بودی،پیش چشمت چشم بابا بسته شد
تونگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
*آخ دلم یه جایی رفت،نگی امشب چرا داره پریشون خوانی میکنه..." به خدا دست من نیست؛دلم با این یه بیت رفت کوچه بنی هاشم*
حسین جان ...
طفل بودی پیش چشمت دست بابا بسته شد
تو نگه کردی و قنفذ ......
کودک 6 ساله بودی بر پدر خواندی نماز
ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن
قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش
از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن
مادر؛کاش بودم تا علی را یار بودم
من جای تو بین در و دیوار بودم
مادر شنیدم بارها از پا فتادی
دیدی علی تنها بود باز ایستادی
یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا
تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن
*فرمود عقیل برو به اون کودکی که تو حجره هست ،بگو بیاد ..." اومدم دیدم یه ماه شب چهارده گوشه ی هجره مشغول عبادته" آقامون حجت ابن الحسن بود تا پیغام رو دادم سراسیمه اومد؛ سر بابا رو بغل گرفت ... تا امام عسکری اونو دید نفرمود پسرم،فرمود یا سید أَهْلَ الْبَیْتِ اسْقِنَا المَاءٍ ...." یعنی تشنمه به من آب بنوشان ..... اسْقِنَا المَاءٍ .... (آخ بمیرم ...) هر طوری بود نزاشت بابا لب تشنه از دنیا بره .... امام جوادم یه کودک 6،7 ساله بود نزاشت باباش امام رضا تشنه لب جون بده ..."اما لایوم کیومک یااباعبدالله .....حسین ......بمیرم،هر چی صدا زد جماعت جگرم داره میسوزه ...."جی جوری آبش دادن ؟؟ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّیُوفِ .....حسین ........
👇
.
|⇦•سلامِ دورِ ما....
#قسمت_دوم #روضه و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
"یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه "
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها
غریب ابن غریبِ وادی نا آشنایی ها
تویی که مرزهای نقشه ها را خطّ بُطلانی
سلام ای هستی اعراب، فخر آریاییها
سلامِ دور ما جان داد در راهِ علیک تو
کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی ها
کمی هم کاسه های چشم مان را پر کن از دیدار
که با دینار کاری نیست ما را در گدایی ها
*گرچه فرمودند: آشی که میپزید نمکشم از اهل بیت بخواین..فرمودند: راحت باشید دنیا بخواید اما آقا !مرا با دینار کاری نیست
آقاجان من خودتو امشب میخوام...چیزای بزرگ بخواید. یه کسی اومد به حضرت گفت آقاجان یابن رسول الله ! مگه این نیست پیغمبران به پشت میخوابیدن؟ فرمود: درسته..مگه این نیست خواب مومن به راسته خواب منافق به چپه
خواب شیاطین به روست؟ حضرت فرمودن: درسته..گفت: آقا! من هر کار میکنم نمیتونم شب به راست بخوابم هر کار میکنم باز به چپ عادت کردم حضرت یه نگاه کردن گفتن بیا جلو، اومد جلوحضرت فرمود: حالا دستاتو ببر زیر عبا.. حضرت دو تا دست خودش رو از عبا آورد بیرون دستشو برد سمت دست این شخص سه بار اشاره کرد از چپ به راست از چپ به راست.. میگه دیگه بعد اون نتونستم به چپ بخوابم. تا اینجا اینجوری از حضرتت میخواستن.. .جزئیات زندگیشون رو..فرمودن بخواید، کمم نخواید هر چی دوست دارین بخواید ازشون..یکی داشت از کنار امام حسن عسکری رد میشد یه لحظه به ذهنش اومد یعنی خدا به منم فرزند میده.. حضرت داشتن رد میشدن فرمودن: بله. خدا به تو هم فرزند میده. یهو یه لحظه گفت یعنی خدا به من پسر میده حضرت فرمود: نه خدا به تو دختر میده یه مدت گذشت خدا بهش دختری عنایت کرد. بخواید کمم نخواید زیادم بخواید اماخودتونو پابند همین مسائل ریز و دم دستی و مسائل ریز دنیوی نکنید گرچه اینارم فرمودن بخواید..بگو یا امام حسن عسکری من ازت میخوام دستمو تو دست مهدی بگذاری اینجوری بخواه..بگو آقا ما دور افتادیم یا بقیه الله..امشب شب یتیمی شماست. اما پیغمبر فرمود: "أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ"پیغمبر فرمود: یتیمتر از اون یتیمی که پدر از دست داده اونیه که از امامش دور افتاده. یا بقیه الله منم دور افتادم ازت، منم یتیمم، اما حواسم نیست. همینکه بفهمم دور افتادم خودش کلیه..من شأن امامو نفهمیدم درک نکردم آقاجان! اون باورو امشب به من بده.آقاجان! اون اعتقاد راسخو به من بده..*
(*بعضیا از اول محرم تا به امشب لباس مشکی به تنشونه شصت و نه شب به عشق حضرت زینب لباس مشکی به تنشون بود..بعضیا بالاخره شام غریبان امام رضا لباسو درآوردن بعضیا گفتن این ایام وفات حضرت سکینه و شهادت امام عسکری تا امشب لباس سیاه تنشون بود. از زبان اونها دو سه خط بگم..*)
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساط نوکر بی دست و پای تو
ما را ببخش گریهٔ سیری نکرده ایم
چشمان خشک ما خجل از این عزای تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دستِ پر است تا به قیامت گدای تو
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_عسکری
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_پایانی #روضه امام حسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
*تا زمان امام صادق این سکینه خانوم امام حسین زنده بود.ازدواجم نکرد چون هم شأنی نداشت. ابی عبدالله در مورد ایشون فرمود: ذوب شده در ذات خداست. مثل علی اکبر امام حسین. عجیبه شأن این خانوم چقدر تاریخ بهش جفا کرد..تو مجلس منزل امام صادق گاهی روضه خون روضه میخوند دیدن از پشت پرده یکی میگه.. ابتاه!با گریه حضرت همه گریه میکردن. تو گودال قتلگاهم عمه بدن بی سر باباشو بغل کرده بود اومد دست رو شونه عمه گذاشت عمه این بدن کیه؟
حضرت فرمود:این بدن باباته..اومد کنار بدن بی سر نشست. دیدن این انگشتا رو میکشید به رگهای گلوی بابا.. میکشید به موهای خودش..نوشتن لشگر عمرابن سعد نشست کنار گودال و گریه کرد..خب حالا با این صحنه تو ببینی یه بچه داره اینجوری عشق بازی میکنه با بابای خودش چیکار میکنی؟ یه جوری آرومش میکنی.. ولی نوشتن:*فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ* یه عده از این بی حیاهای عرب ریختن تو گودال این بچه رو کشیدن رو زمین.. اینقده زدن این بچه غش کرد..
ابی عبدالله تو خواب بهش فرمود: دخترم
"شیعتی مهما شربتم" برو به شیعیان بگو آب میبینن یاد ما کنن، صحبت غریب و شهید میشه یاد ما کنن..میدونین علی اصغر و سکینه با هم خواهر و برادرن که از یه مادر بودن مادرشون ربابه. ابی عبدالله گویا پدر دختری میخواست باهاش حرف بزنه صدا زد" لَيْتَكُم في يَوْمِ عاشورا جميعاَ تَنْظُروني "برو بگو: ای كاش، همگی در روز عاشورا بوديد و می ديديد. کاش میدیدن به بچه ما رحم نکردن..این هم پسر منه هم برادر توئه سکینه جان..نوشتن تا چشاشو وا کرد صدا زد.. ابتا! "انظر الی رُؤسنا المکشوفه" گفت: بابا چشاتو وا کن ببین دارن عمهٔ ما رو میزنن..
«هر جا هستی صدا بزن یا حسین»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_عسکری
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇