eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
26.9هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
975 ویدیو
638 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•همین‌که دوتایی... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── همین که دو تایی به میدان رسیدند روی دست خورشید شش ماهه دیدند *حالا امام حسین گرفتَتِش، همه رفتن، اباالفضل رفته، علی اکبر رفته، هیشکی براش نمونده، اما فقط یه بچه ی شیرخواره ست انقد تکون خورد خواست بگه بابا منم هستم... * به واللهِ کارش علی اکبری بود اگر چه علی اصغرش آفریدند سرش را روی شانه بالا گرفته ست کسی را به این سربلندی ندیدند از این سمت علی که جلوتر می آمد از آن سمت لشکر عقب می‌کشیدند همین که گلوی خودش را نشان داد تمامیِ دل ها برایش تپیدند *فرمود ای قوم! با ما جنگ دارین، این بچه چه گناهی داره؟ یه خورده آب بهش بدید، اگه میخواید این بچه رو بگیرید ببرید سیرابش کنید...* پدر گردنش کج، پسر گردنش کج چقدر این دو از هم خجالت کشیدند لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک چه راحت گلوی علی را بریدند *بچه ی شیرخواره نمیتونه گردن بگیره، همچین که ابی عبدالله رو دست گرفت، یه وقت نگاه کرد دور و برش رو، صدا زد حرمله...! تو کوچه وقتی مادر ما کمربند علی رو گرفت، نامرد صدا زد قنفذ، چرا بیکار ایستادی؟ دست زهرا رو کوتاه کن، یجوری به بازوی مادر زد که داد علی بلند شد، گفت اسما نگا بازوی فاطمه رو... اینجا هم همینطور شد، صدا زد حرمله! بله، گفت چرا بیکار ایستادی؟ گفت چه کنم، گفت مگه سپیدیِ گلوی علی رو نمی‌بینی؟ حسین همچین که علی رو بغل گرفته بود حرف حسین تموم نشده بود یه وقت دید علی داره بال بال میزنه، پسرم! عزیز دلم!... هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم همه با هم وسط خطبه ی من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند حرمله، خیر نبینی گلِ من نورَس بود کشتنش تیر نمی خواست نسیمی بس بود قدیم وقتی می‌خواستن قربونی کنن،وقتی قربونی رو ذبح می کردن تا میومدی برداری، هی بال میزد، بعد آروم میشد فکر میکردن جون داده، هی این بال ها رو می‌کشید، تا میومدن بردارن دوباره تکون می‌خورد، به لحظه میگن بِسمِل... برا همین بود آقای من و شما میومد سمت خیمه، میدید این بچه بال بال میزنه برمی‌گشت، میگفت مادرش نبینه.... شب باب الحوائجه، فریاد بزن بگو، حسین...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── *امشب شب تاسوعاست جمع شدیم برا قمرالعشیره گریه کنیم مبادا کسی امشب کم بذاره..* ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من دیدی آخر چشم خوردی خوش قد و بالای من عباس من! پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم تیر خوردی نیزه خوردی جای زینب جای من قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا عباس!بعد از این هر کس که حرفی از عطش زد پای من.. مسجد کوفه هست اینجا یا کنار علقمه فرق عباس است یا فرق سرِ بابای من آنقدر بازو زمین کوبیدی آبم کرده ای داغ تو پشت مرا خم میکند دریای من هیچکس اینگونه در بین اراذل هو نشد گریه کن، خون گریه کن عباس بر غمهای من این خجالت چه بلایی به سرت آورده است قدر یک طفل است اینجا قامت سقای من دارد از امروز خولی فکر معجر میکند وای بر امروز من ای وای از فردای من در شلوغی سرِ بازار بین مستها رو نگردان روی نی از دخترِ تنهای من منو این همه غم چه کنم شدی این همه کم چه کنم تنِ پاشیده اتو به حرم ببرم نبرم چه کنم مثل شیشه تنت شده خورد جای تیرو نمیشه شمرد یه عبا اگه پیدا بشه تو رو مثل علی میشه برد به خدا تو برام نفسی منو میکشه دلواپسی یاعلی بگو پاشو داداش همه منتظرن برسی بی تو خیمهٔ من چی میشه کار این همه زن چی میشه حرمله، شمر و سنان به حرم برسن چی میشه نمیدونی چی سخته برام دیگه نایی نداره صدام تو فقط پاشو خیمه بریم به خدا دیگه آب نمیخوایم خودت کار حرم رو جمع و جور کن خودت حرمله رو از خیمه دور کن به حرم برسون مددی شده چند قدمم اومدی یعنی باورمون بشه که نا امید شدی زانو زدی شده طعنهٔ دشمن همین پهلوون حرم رو ببین *اومد با عمود آهن به سر بزنه یه نگاه کرد گفت: عباس تویی که از صبح تا حالا میگن همه رو معطل کردی همه از تو حساب میبرن؟ یه وقت آقا صدا زد یه موقع اومدی من دست در بدن ندارم ..صدا زد تو دست نداری من دست دارم.. چنان با عمود آهن زد به فرق ابالفضل..نوشتن عباس با صورت به زمین افتاد...* شده طعنهٔ دشمن همین پهلوون حرم رو ببین شدی مثل همون روزی که بابامون علی خورده زمین هنوز حرمله سیر نشده پاشو آخه تا دیر نشده پا شده تا که هنوز مثلا عباس! زنی از ما اسیر نشده چیشد تا مشک پاره شد شکستی تا حرف از گوشواره شد شکستی میرم میگم به زینب روضه اینجاست خدا صبرت بده از بعد عباس میبینی، آهمو افسوسمونو به کی ما بسپریم ناموسمونو *یه‌ جا گفتم مثل بابا زمین خوردی میدونید یاد چی افتادم.. یزید ملعون یه جور میخواست امام سجاد رو راضی کنه حضرت فرمود: مال ازت نمیخوایم فقط هر چیزی از ما به غارت بردن رو بگو برگردونن تو چیزایی که غارت شده دست بافت مادر ما زهراست، بگو برگردونن..دستور داد هر چی به غارت رفته برگردونن... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── برای دلخوشی نوکران این درگاه دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد سنان رسید ولی با ادب جوابش داد دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده حسین فاطمه را تشنه لب صدا نزده دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزدند شبیه فاطمه اصلاً به او لگد نزدند *امام رضا علیه السلام فرمود: چشم‌های ما از بس در عزای جد غریبمون گریه کردیم این پلکا زخم شده.. گریه برا امام‌حسین فقط برا عاشورا نیست در طول ساله.. چون امام زمان ما صبح و شب گریه می کنه فرمود:اگر اشکم تمام بشه خون گریه می‌کنم. دیگه اباعبدالله همه یاراشو از دست داد حتی به شیرخوارشم رحم نکردن.. صدای استغاثه حضرت بلند شد"هَل مِن ناصر یَنصُرُنی؟ هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟" خدای عالم لبیک گفت، انبیاء لبیک گفتن، اولیاء لبیک‌گفتن، حتی ابدان شهدای کربلا به لرزه افتاد.شب عاشورا بعضیاشون گفته بودن حسین‌جان ما حاضریم هزار بار برات جون بدیم.. ابی عبدالله به نیزه غریبی تکیه داد شروع کرد به یارانشو خوندن.. یا مسلم بن عقیل، یا هانی ابن عروه،یا مسلم ابن عوسجه، یا حبیب ابن مظاهر، چتون شده؟ حسین داره صداتون می‌زنه جواب منو نمی‌دید. بسه دیگه از خواب بیدار شید بلند شید بیاید می‌خوان دست زینبو ببندن.. می‌خوان ناموسمو به اسارت ببرن.. چند تا وداع داره ابی عبدالله.. تا صداش بلند شد یا سکینه! یا فاطمه! یا زینب! یا ام کلثوم! من هم دیگه رفتنی شدم. زن‌ها دور ابی عبدالله رو گرفتن دارن ناله می‌زنن گریه می کنن... مَثَلِ امام مَثَلِ کعبه است همه باید بیان دوره کعبه. این زن‌ها هم دور این کعبه مقصود دارن می‌گردن. به ما رحم کن، به غریبی ما رحم کن، اما این کعبه یه صحنه‌ای دید خود این کعبه اومد سمت زن ها دید یه گوشه ی خیمه سکینه زانو بغل کرده همه اومدن اما سکینه نیومده..ابی عبدالله رفت سمت سکینه یه دستی رو سرش کشید. سکینه آرام آرام چشماشو آورد بالا با یه حزنی پرسید "یا اَبِه اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت؟"بابا تسلیم مرگ شدی تمومه؟ ابی عبدالله متصل اشک‌هاش جاری بود.یه وقت یه جمله گفت زن ها جیغ میزدند با این یه جمله ی سکینه..آرام صدا زد: "يا أبه ردّنا إلى حرم جدّنا" ما رو برگردون ببر مدینه.. آقا صدا زد.. "لا تُحْرِقِی قَلْبِی" آتیشم نزن. راوی میگه نگاه می‌کردیم ابی عبدالله از خیمه اومد بیرون یه دختر چند ساله پای حسینو گرفته. همراه بابا راه میاد داره التماس می‌کنه.. میگه بابا من تشنمه.. این حال حسین بیچاره کرد برای پدر سخته دختر تو شرایط این چنینی باشه اما پدر نتونه براش کاری کنه.. حسین آرومش می‌کرد ان شاءالله سیراب میشی بابا..یه وداع دیگه ابی عبدالله برای وقتی که تو خیمه ی امام سجاد اومد.امام سجاد تا متوجه حضور ابی عبدالله شد صدا زد.. عمه جان زینب!کمکم کن من به شما تکیه بدم..به زحمت تکیه داد به عمه ی سادات زینب. توان نداشت...صدا زد.. پدر جان! أینَ حبیب؟آقا فرمود: قُتِل..أینَ أخی علیٌ اکبر؟ علی اکبرم آقا فرمود: قتل..أین عمی العباس؟ بابا عمو کجاست؟ ابی عبدالله فرمود:همینقدر بگم غیر من و تو دیگه مردی نمونده..ودایع امامت رو‌منتقل کرد.. اینجا امام سجاد صدا زد.. عمه! شمشیرمو بیار چه می‌کنی؟ حجت خدا غریب مونده دارم میرم جانمو براش بدم.. ابی عبدالله فرمود: خواهر نگهش دار، زمین از حجت خدا خالی نمونه.. اینم یه ، یه وداع دیگه ام ابی عبدالله داشت. اومد تو خیمه زن ها دید این خانما یکی نیزه شکسته به دستشون یکی شمشیر به دستشه .. چادر به کمر بستن یه جوری صورتشونو پوشوندن فقط چشم‌ها معلوم باشه.‌ابی عبدالله فرمودن: زینب جان چی شد اینجوری شد؟ گفت: آقا سرباز نداشتی برات یار آوردم.. اینا میخوان بگن آقا مگه ما مرده یم..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
وتوسل به کریم اهل بیت امام‌حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌محمد رضا بذری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ فقط اینجا نبود امام معصوم داشت حرف میزد صحبتش رو قطع کردند.ابی عبدالله علی اصغرو رو دست گرفته بود داشت حرف میزد.. چنان تیری به گلوی علی اصغر زدند... دیگه کجا حرف معصوم رو قطع کردن ؟ ارباب من و شما داشت با این ملعون حرف میزد..حسین ابن علی داشت حرف میزد.. سر از بدن حسین جدا کردند. مادر ما هم سرش پایین بود و داشت حرف میزد یه وقت جلو چشمای امام حسن چنان سیلی به صورتش زدن.....* ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم، سینه ی خون، دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریبَ الغُربا جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم *چند بار در عمرش به حضرت زهر دادن اما این زهر آخر خیلی اثرش زیاد بود.. حضرت رو زمینگیر کرد.. پیغمبر فرمود: همه چشمها روز قیامت گریانه مگر چشمی که بر حسن گریه کرده باشه.. وچشمی که بر حسین‌گریه کرده باشه... جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همه خاطرها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از حالِ پریشانِ حسن فرمود: حسین جان! دستت رو بده به من دست حضرت رو‌گرفت فرمود:حسین‌جان! هر وقت دستت رو فشردم بدون که ملک الموت رو دارم میبینم. چقدر به ابی عبدالله سخت گذشت..بیخود نبود وقتی برادر رو دفن‌ کرد فرمود:غارت زده اونی نیست‌که مالش رو ببرن، غارت زده منم که برادری مثل حسن رو به خاک سپردم.. دست امام‌حسن دست امام‌حسین رو‌گرفته دل تو دلش نیست یه وقت دست برادر رو فشرد..ابی عبدالله آرام آرام صورتش رد آورد به صورت برادر نزدیک‌کرد دید صدای بی رمق امام‌حسن میگه الان ملک الموت رو دیدم حسین‌جان..بهم میگه بهت بشارت میدیم یا حسن ابن علی خدا ازت راضیه ... امام‌حسین میگه دیدم عرق مرگ رو‌پیشونی برادر نشسته..* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
. شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی ●━━━━━━─────── سلام ما به امامی که پاره شد جگرش سفر رسید به آخر در آخرِ صفرش سلام ما به شهیدی که مرگ خود طلبید چو شخص مارگزیده به خویش میپیچید سلام ما به رضا و به گریه ى پسرش که قاتلش شده فرزندِ قاتل پدرش میان حجره در بسته دست و پا میزد جواد و حضرت معصومه را صدا میزد کجا روم به که گویم که سوخت سورهٔ نور گرفت شعله دلش با سه دانهٔ انگور *شیخ صدوق نوشته آقا رو صدا زد: آقای من قبل از اینکه بره دارالاماره فرمود: ای اباصلت اگه دیدی برگشتم عبا به سر کشیدم با من حرف نزن.وارد بر اون ملعون شد.طبقی از انگور مقابلش گذاشته یه خوشه ی انگور به دست گرفت گفت من از این انگور بهتر ندیدم تناول کنید. آقا امتناع کرد.اون ملعون گفت مجبوری باید تناول کنی اینقدر این میوه مسموم بود..روایت میگه تا کمی خورد دو سه دانه تناول کرد بلند شد.یه وقت ملعون صدا زد.. کجا میری؟ فرمود: به همون جایی که منو فرستادی..عبا به سر کشید.اباصلت میگه: من با آقام حرف نزدم وارد خانه شد فقط اشاره کرد اباصلت درها رو ببند.آقای ما بر بستر خوابید.اباصلت یه جوری حال خودش رو شرح کرده میگه:من همینجوری داخل حیاط خانه ایستاده بودم.."مَهموماً محزونا"غصه دار بودم، نمیدونستم چیکار کنم.."فبينا أنا كذلك إذ دخل علي شاب حسن الوجه"یه وقت دیدم یه ماهپاره ای یه جوانی وارد منزل شد."اشبه الناس بالرضا"شبیه ترین مردم به علی بن موسی الرضا..صدا زدم. آقای من! شما از کجا وارد شدین درها بسته است؟صدازد.. ای اباصلت اون خدایی که من رو از مدینه به مرو آورد از در بسته رد میکنه..عرضه داشتم شما چه کسی هستین؟فرمود: "انا حجت الله علیک انا محمدبن علی" رفت خدمت پدر. تا پدر رو دید.. پدر و پسر همدیگر رو که دیدن..وقتی چشم علی بن موسی الرضا به پسر افتاد جوان خودش رو به سینه چسبانید..بین دو دیدگان جوانش رو بوسه زد..* کجا روم به که گویم که سوخت سوره نور گرفت شعله دلش با سه دانهٔ انگور تمام عمر غم دوستان کبابش کرد شرار زهر به یک نیمه روز آبش کرد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
|⇦•بابا صدا می زد... و توسل ویژهٔ شهادت اباالمهدی آقا امام‌حسن عسکری علیه السلام اجرا شده به نفس حاج عباس حیدر زاده•✾• این شب ها و روزها، بابا صدا میزد پسرم مهدی، همین روزهاست مادرش بینِ در و دیوار صدا میزنه : پسرم مهدی، کی می آیی ؟ ...همه ی غم های عالم روی سینه ی امام زمانه ... امام عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، بدن کفن شد ، تدفین شد، شیعیان منتظرند ببینند کی به بدن نماز میخواند؟ همان کسی که به بدن نماز می خواند، امام بعد از امام عسکریست ... یه مرتبه دیدند جعفر، برادر حضرت آمد، رفت جلو بایسته به نماز، هنوز نماز رو شروع نکرده بود، دیدند درب حجره باز شد، یه آقازاده ی پنج ساله ای، شال عزا به گردن انداخته، از حجره بیرون آمد، عبای عمو رو کشید، فرمود :عمو کنار برو، من باید به بدن بابام نماز بخوانم ... قربون نماز خوندنت آقاجان ... تصور کنید طفل پنج ساله ای ایستاده به بدن بابا نماز می خواند... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
|⇦•سلامِ دورِ ما.... و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امام‌حسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری •✾• "یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه " سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها غریب ابن غریبِ وادی نا آشنایی ها تویی که مرزهای نقشه ها را خطّ بُطلانی سلام ای هستی اعراب، فخر آریاییها سلامِ دور ما جان داد در راهِ علیک تو کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی ها کمی هم کاسه های چشم مان را پر کن از دیدار که با دینار کاری نیست ما را در گدایی ها *گرچه فرمودند: آشی که میپزید نمکشم از اهل بیت بخواین..فرمودند: راحت باشید دنیا بخواید اما آقا !مرا با دینار کاری نیست آقاجان من خودتو امشب میخوام...چیزای بزرگ بخواید. یه کسی اومد به حضرت گفت آقاجان یابن رسول الله ! مگه این نیست پیغمبران به پشت میخوابیدن؟ فرمود: درسته..مگه این نیست خواب مومن به راسته خواب منافق به چپه خواب شیاطین به روست؟ حضرت فرمودن: درسته..گفت: آقا! من هر کار میکنم نمیتونم شب به راست بخوابم هر کار میکنم باز به چپ عادت کردم حضرت یه نگاه کردن گفتن بیا جلو، اومد جلوحضرت فرمود: حالا دستاتو ببر زیر عبا.. حضرت دو تا دست خودش رو از عبا آورد بیرون دستشو برد سمت دست این شخص سه بار اشاره کرد از چپ به راست از چپ به راست.. میگه دیگه بعد اون نتونستم به چپ بخوابم. تا اینجا اینجوری از حضرتت میخواستن.. .جزئیات زندگیشون رو..فرمودن بخواید، کمم نخواید هر چی دوست دارین بخواید ازشون..یکی داشت از کنار امام حسن عسکری رد میشد یه لحظه به ذهنش اومد یعنی خدا به منم فرزند میده.. حضرت داشتن رد میشدن فرمودن: بله. خدا به تو هم فرزند میده. یهو یه لحظه گفت یعنی خدا به من پسر میده حضرت فرمود: نه خدا به تو دختر میده یه مدت گذشت خدا بهش دختری عنایت کرد. بخواید کمم نخواید زیادم بخواید اماخودتونو پابند همین مسائل ریز و دم دستی و مسائل ریز دنیوی نکنید گرچه اینارم فرمودن بخواید..بگو یا امام حسن عسکری من ازت میخوام دستمو تو دست مهدی بگذاری اینجوری بخواه..بگو آقا ما دور افتادیم یا بقیه الله..امشب شب یتیمی شماست. اما پیغمبر فرمود: "أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ"پیغمبر فرمود: یتیمتر از اون یتیمی که پدر از دست داده اونیه که از امامش دور افتاده. یا بقیه الله منم دور افتادم ازت، منم یتیمم، اما حواسم نیست. همینکه بفهمم دور افتادم خودش کلیه..من شأن امامو نفهمیدم درک نکردم آقاجان! اون باورو امشب به من بده.آقاجان! اون اعتقاد راسخو به من بده..* (*بعضیا از اول محرم تا به امشب لباس مشکی به تنشونه شصت و نه شب به عشق حضرت زینب لباس مشکی به تنشون بود..بعضیا بالاخره شام غریبان امام رضا لباسو درآوردن بعضیا گفتن این ایام وفات حضرت سکینه و شهادت امام عسکری تا امشب لباس سیاه تنشون بود. از زبان اونها دو سه خط بگم..‌*) شبهای آخر است گدا را حلال کن این هم بساط نوکر بی دست و پای تو ما را ببخش گریهٔ سیری نکرده ایم چشمان خشک ما خجل از این عزای تو کی دست خالی از در این خانه رفته است دستِ پر است تا به قیامت گدای تو ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
. |⇦•سلامِ دورِ ما.... و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امام‌حسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── "یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه " سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها غریب ابن غریبِ وادی نا آشنایی ها تویی که مرزهای نقشه ها را خطّ بُطلانی سلام ای هستی اعراب، فخر آریاییها سلامِ دور ما جان داد در راهِ علیک تو کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی ها کمی هم کاسه های چشم مان را پر کن از دیدار که با دینار کاری نیست ما را در گدایی ها *گرچه فرمودند: آشی که میپزید نمکشم از اهل بیت بخواین..فرمودند: راحت باشید دنیا بخواید اما آقا !مرا با دینار کاری نیست آقاجان من خودتو امشب میخوام...چیزای بزرگ بخواید. یه کسی اومد به حضرت گفت آقاجان یابن رسول الله ! مگه این نیست پیغمبران به پشت میخوابیدن؟ فرمود: درسته..مگه این نیست خواب مومن به راسته خواب منافق به چپه خواب شیاطین به روست؟ حضرت فرمودن: درسته..گفت: آقا! من هر کار میکنم نمیتونم شب به راست بخوابم هر کار میکنم باز به چپ عادت کردم حضرت یه نگاه کردن گفتن بیا جلو، اومد جلوحضرت فرمود: حالا دستاتو ببر زیر عبا.. حضرت دو تا دست خودش رو از عبا آورد بیرون دستشو برد سمت دست این شخص سه بار اشاره کرد از چپ به راست از چپ به راست.. میگه دیگه بعد اون نتونستم به چپ بخوابم. تا اینجا اینجوری از حضرتت میخواستن.. .جزئیات زندگیشون رو..فرمودن بخواید، کمم نخواید هر چی دوست دارین بخواید ازشون..یکی داشت از کنار امام حسن عسکری رد میشد یه لحظه به ذهنش اومد یعنی خدا به منم فرزند میده.. حضرت داشتن رد میشدن فرمودن: بله. خدا به تو هم فرزند میده. یهو یه لحظه گفت یعنی خدا به من پسر میده حضرت فرمود: نه خدا به تو دختر میده یه مدت گذشت خدا بهش دختری عنایت کرد. بخواید کمم نخواید زیادم بخواید اماخودتونو پابند همین مسائل ریز و دم دستی و مسائل ریز دنیوی نکنید گرچه اینارم فرمودن بخواید..بگو یا امام حسن عسکری من ازت میخوام دستمو تو دست مهدی بگذاری اینجوری بخواه..بگو آقا ما دور افتادیم یا بقیه الله..امشب شب یتیمی شماست. اما پیغمبر فرمود: "أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ"پیغمبر فرمود: یتیمتر از اون یتیمی که پدر از دست داده اونیه که از امامش دور افتاده. یا بقیه الله منم دور افتادم ازت، منم یتیمم، اما حواسم نیست. همینکه بفهمم دور افتادم خودش کلیه..من شأن امامو نفهمیدم درک نکردم آقاجان! اون باورو امشب به من بده.آقاجان! اون اعتقاد راسخو به من بده..* (*بعضیا از اول محرم تا به امشب لباس مشکی به تنشونه شصت و نه شب به عشق حضرت زینب لباس مشکی به تنشون بود..بعضیا بالاخره شام غریبان امام رضا لباسو درآوردن بعضیا گفتن این ایام وفات حضرت سکینه و شهادت امام عسکری تا امشب لباس سیاه تنشون بود. از زبان اونها دو سه خط بگم..‌*) شبهای آخر است گدا را حلال کن این هم بساط نوکر بی دست و پای تو ما را ببخش گریهٔ سیری نکرده ایم چشمان خشک ما خجل از این عزای تو کی دست خالی از در این خانه رفته است دستِ پر است تا به قیامت گدای تو .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس کربلایی حسین طاهری •✾• شب عاشورا شد زینب شنید سر شبی نانجیب برا عباس امان نامه آورده. پاسبان خیام شب عاشورا عباس بود. گفت: همه برن استراحت کنن میدونیم فردا چه خبره من امشب خودم یه تنه از خیام حسین مراقبت میکنم.دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه. گفت:کیستی؟همونجا بایست، امشب پاسبان خیام حسین عباسه... دید داره میاد نگاه کرد کی هستی؟ گفت: عباس جان منم نگاه کرد دید.. صدا آشناست.. صدا صدای زینبه. سیدتی سیدتی مولاتی باید تو خیمه باشی چرا اومدی اینجا؟ گفت عباس جانم! من که در وفای تو شکی ندارم.. دم‌ نماز داشتم خاطراتم رو‌ مرور می کردم.یادم اومد از وصیت بابام امیرالمومنین.. یادته دستت رو تو دست حسین گذاشت یادته گفت نیاد روزی که حسینم و تنها بذاری.. دیدن عباس سرش رو پایین انداخت. میدونست زینب چی میخواد بگه.. عباس جان! شنیدم برات امان نامه آوردن. نکنه حسینم رو تنها بذاری.. فرداش رفت کنار داداشش گفت:من اومدم برات علمداری کنم بذار من برم میدون.. در همون لحظه صدای العطش خیمه ها بلند شد.دختر بچه مشک و بیرون آورد.عمو! علی‌اصغر داره جون میده، عمو! رقیه داره جون میده، ابی عبدالله نگاه کرد گفت: عباسم میخوای بری میدون باشه. اول برو مشک رو آب کن این بچه ها تشنه اند. سمعاً وطاعتا رفت. اما دید یه صدایی میاد صدا آشناست. اما نوع کلام نه.. "اخا ادرک اخا" تا حالا حسین نشنیده بود عباس این طور صداش کنه.وصیت بابا م این بود همه رو بیرون کرد فقط بچه های فاطمه بودن قمر بنی هاشم رفت. امیرالمومنین فرمود: تو کجامیری .همه حرفهام با توعه.. سر شبی نانجیب برا عباس امان نامه آورده پاسبان خیام شب عاشورا عباس بود گفت همه برن استراحت کنن میدونیم فردا چه خبره من امشب خودم یه تنه از خیام حسین مراقبت میکنم. دید از دور یه سیاهی نزدیک میشه گفت بایست امشب پاسبان خیام حسین عباسه. دید داره میاد نگاه کرد کی هستی گفت عباس جان منم نگاه کرد دید صدا آشناست صدا صدای زینب..سیدتی مولاتی باید تو خیمه باشی گفت: عباس جانم میدونم..من که در وفای تو شکی ندارم.. یه خاطره ای یادم اومد از وصیت بابام امیرالمومنین. یادته دستت رو تو دست حسین گذاشت؟ یادته گفت نیاد روزی که حسینم و تنها بذاری؟ دیدن عباس سرش رو پایین انداخت. گفت: عباس جان! شنیدم برات امان نامه آوردن. نکنه حسینم رو تنها بذاری. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
|⇦•گر به زهرا برسد... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۲ به نفس حاج حسن کاشانی •✾• از کرامت بر جبینِ ما همه ثبت کن هذا محبُ الفاطمه نامه ی احوال نوکرها به دست فاطمه ست آنقدر می بخشد او نوکر خجالت می کشد گر به زهرا برسد نامه ی ما نیست غمی هر کسی بچه ی بد را زده مادر نزده *امیر عالم هستی فرمود: دنیا با بلا پیچیده شده. دیدی توی خانواده یه بچه ناخلف دارن از چشم خواهرمیوفته، از چشم برادرمیوفته، از چشم بابا میفته، اما وقتی میری سر سجاده میبینی مادر همش میگه بچه ام، بچه بدم باشه برا مادر، بچه ست.. امشب برا ما مادری کن..* «چادرت را بتکان روزی ما را بفرست ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
. |⇦•اوضاع زهرا پشت در... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۳ به نفس حاج محمد رضابذری ●━━━━━━─────── این غصه زهرا رو بیچاره کرد غصهٔ امیرالمومنین..لذا آخر عمرش مولا دید زهراگریه میکنه فرمود: چرا گریه میکنی؟برای این گریه میکنم بعد من تو خیلی غریب و تنهایی علی..گریه های زهرای مرضیه خیلی عجیب بود مردم همه اش راهگشاست. داره به ما میگه رفقا غصه ات چی باید باشه..گریه ات برای چی باید باشه. زهرای مرضیه همه دردهاش رو یه کنار گذاشت هیچوقت از دردش ناله نکرد..غصهٔ علی زهرا رو بیچاره کرد و فقدان پیامبر...زنهای مدینه اومده بودن عیادت بی بی چنان بهشون تشر زد مرداتون چه کردن با علی ..علی رو رها کردن غصه زهرا اینه همش درده والله قسم..سیاسی ترین شهید تاریخ فاطمه زهراست.بین درو دیوار جان داد برای امیرالمومنین....اولیش این غربت علی بود نمیذاشت زهرا علی رو صدا بزنه.. دلیل دومش این بود کار زنانه شده بود جایی شده بود که زن به زن احتیاج داره لذا صدا زد "یا فضه خذینی" فضه زهرا رو دریاب به خدا محسنمو کشتن..* *آخه امروز صبح تا غروب کسی در خونه علی رو نزد مقداد داشت برمیگشت تو راه ملعون دومی و همراهاشو دید مقداد بیا با ما بریم تشییع پیکر فاطمه زهراما براش نماز بخونیم صدا زد نیاز نیست دیشب علی کارو تمام کرد. دیشب علی زهرا رو دفن کرد.تا اینو گفت چنان سیلی زد تو صورت مقداد، دور خودش گشت خورد به دیوار نشست رو زمین زانوهای غم بغل کرد شروع کرد گریه کردن طعنه زد گفت دردت اومد داری گریه میکنی؟ مرد جنگی مثلا..یه نگاه کرد گفت گریه ام برای این سیلی خوردنم نیست.من مَردَم تحمل این سیلی رو نداشتم فقط بگو ببینم زهرا رو هم همینجوری زدی با همین دست زدی؟* مردان نمیفهمند بهتر که نمیفهمند اوضاع زهرا پشت در فضه بیا هم داشت یک سیلی معروفو صدها سیلی پنهان بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا یک چادرِ افتاده زیر دست و پا هم داشت *نقل اینه مولا وقتی بند کفن فاطمه زهرا رو بست این قسمت صورت فاطمه زهرا رو باز گذاشت..اصلاً این بچه ها چنان با حسرت آستین به دهن منتظر بودن بابا اذن بده بیان برا بار آخر مادر و ببینن. این لحظه لحظه ای هی مولا میخواست صورت زهرا رو ببنده هی باز میکرد دوباره صورت زهرا رو میدید..یه نگاه به بچه ها کرد.بچه ها بیاید برای بار آخر مادرتون رو ببینین دویدن سمت مادرخودشونو رسوندن مولا میفرماد: یه وقت دیدم بند کفنی که خودم بسته بودم باز شد دستهای فاطمه از لای کفن بیرون اومد با یه دست حسنو بغل کرد با یه دست حسینو بغل کرد.مولا گریه، حسن گریه، حسین گریه، اسماء گریه،یه وقت دیدم صدای گریه زهرا هم از لای کفن میاد.. اینجا ملکی بین زمین و آسمان صدا زد یا علی! بچه ها رو از مادر جدا کن آخه ملائکه آسمان طاقت ندارن..* *کار به کجا رسید نیمه های شب سلمان میگه مشغول نماز بودم دیدم در میزنن در و باز کردم دیدم آقازاده امیرالمومنین سر به دیوار میگه عمو بابا شما رو صدا زده..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•جان بر لبم رسیده... و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج‌محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── روضه حضرت ام البنین و بریم در خانه اش، ان شاءالله بزودی تو بقیع حرم می سازیم براش....اونقدر ادب داره وقتی با امیرالمؤمنین ازدواج کرد.همراهان خانم ام البنین تا دم در خانهٔ مولا همراهیش کردند. اسمش فاطمه بوده به مولا عرض کرد..آقا جان شما منو فاطمه صدا نزنید این خانه یک فاطمه ایی داشت.من کنیز فاطمه ام..مولا فرمود: بهت میگم ام البنین گفت آقا من پسری ندارم مولا فرمودخدا به تو پسرها میده..یه نمونه از ادبش عجیبه، میگه وقتی همراهان خانم ام‌البنین اومدند خواستند دست عروس رو دست داماد امیرالمومنین بگذارند و برند. بی بی ام البنین به همراهاش فرمود: صبر کنید من باید از یه موضوع مطمئن بشم بعد بگم شما برید. وارد خانهٔ مولا شد نقل میگه روزی که مولا با ام البنین ازدواج کرد حسنین بیمار بودند، بستری بودند در منزل، نیاز به پرستاری داشتند از همان روز اول ام البنین لباس خدمت به تن کرد. حسنین، زینبین خوش آمد گفتند با اینکه حسنین مریض بودند. بی بی ام البنین اومد محضرشون گفت فقط یه جمله به من بگید من مطمعن بشم به همراهام بگن برن..بفرما... فرمود: این خانه جایگاه فاطمه زهراست نه جای من.. اگه اجازه بدید من کنیزی اهل این خانه را کنم. انقدر بچه های فاطمه زهرا ادب و احترام کردند به این‌ خانم. اومد دم در به همراهانش گفت کنیزی منو بچه های فاطمه قبول کردند حالا برید.* جان برلبم رسیده و در بین بسترم از سینه آمده است، نفس های آخرم *نقله با همان عسل مسمومی که امام حسن رو مسموم کردند،محمدبن ابی بکر رو مسموم کردند مالک اشتر رو مسموم کردند با همون عسل خانم ام البنین رو مسموم کردند .می دونید چرا؟ چون وجود خانم براشون ضرر محض بود می تونست توخونه گریه کنه اما تأسی کرد به خانم فاطمه زهرا ،بین گریه های فاطمه زهرا و خانم ام البنین پنجاه سال فاصله است.فاطمه زهرا دست حسنین رو میگرفت میرفت بیت الاحزان.. زن های مدینه گله کردن فاطمه یا روز گریه کن شب آروم بگیریاشب گریه کن روز آروم بگیر بی بی دست حسنین رومی گرفت می رفت تو بقیع بیت الاحزان آنقدر گریه می کرد که ملعون ها همون جا رو هم خراب کردند و درش رو هم بستند.پنجاه سال در بیت الاحزان بسته بود. بعد پنجاه سال خانم ام البنین میتونست تو‌ خونه گریه کنه اما دست پسر عباس رو می گرفت میومد تو بقیع چهار تا صورت قبر درست میکرد گریه می کرد. گریه خانم ام البنین سیاسی بود اهل ادبیات بود، ذوق شعر داشت فصیحه بود. با شعر هم روضه میخوند برا بچه هاش هم ازظلمی که این نامردا میگفت. همه جمع میشدند گریه میکردند تا جایی که نوشتند خود مروان والی مدینه بود میومد لابه لای جمعیت گریه میکرد به سرش می زد. حتی دشمن روهم به گریه می انداخت. تو گریه هاش میگفت دیگه به من ام البنین نگید. اون زمانی ام البنین بودم که چهار تا پسر داشتم. ای همه مادرها فدای این نامادری.. خودشو شاگرد مکتب زهرا می دونست مث فاطمه زهرا گریه می کرد.* جان برلبم رسیده و دربین بسترم از سینه آمده است نفس های آخرم خاک بقیع شاهد آه و فغان من دشمن گریست بر من و بردیده ی ترم بالا بلند من، که شدی نقش زمین نقش است یاد تو در قاب خاطرم گفتند:دستهای کریمت بریده اند اما نبود داغ دو دستِ تو باورم وقتی عمود ابروی پیوسته ات گسست در سینه آب شد از غصه قلب مضطرم گفتم سکینه را که عمو را حلال کن در خون فتاد و آب نیاورد در حرم گفت ای ماهِ آسمان من از علقمه بیا تابوت من به شانه بگیر ای دلاورم با صد امید چهار پسر کرده ام بزرگ تا وقت مرگ جمله نشینند دربرم دیگر پسر نمانده برایم بی پسر شدم جز گریه نیست کار دیگرم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇