.
#زمينه
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا ١٤٠٣
از زبان حضرت سكينه سلام الله عليها
خودم ديدم ، كه بابائيم
خاموش كرد چراغِ توي خيمه شو با يه دل خون
با اشك ميگفت ، به اصحابش
كه هركي قراره بره پاشه بره ازين بيابــون ٢
خيمه مون خلوت شد ، خيلياشــون رفتن
بدنم ميلرزيد ، كه تنها مونديم ، ميونِ دشمن
كجا دارين ميرين
تنها نذارين ما رو
نميبينين مگه رو پيشونيه بابام نشسته عرقِ سرد
كجا دارين ميرين
تنها نذارين ما رو
كاشكي لا اقل يكيتون با باباي من خداحافظي ميكرد
كجا دارين ميرين
تنها نذارين ما رو
بخدا بابا حسين من غريبه ميونِ لشكرِ نامرد
وااااي ، غريب حسين
باباجون ، چرا امشب
داري ميكَني خار و خاشاك و از كنارِ خيــمه
خودم ديدم ، كه با گريه
داري تو سفارشِ منو ميكني به رباب و عمه ٢
چرا يك جور ديگه ، بغلم ميگيري
نگو كه از پيشم ، واسه هميشه ، باباجون ميري
كجا داري ميري
سكينه ميميره
خواهرم رقيه رو چطوري آرومش كنم بعدِ تو بابا
كجا داري ميري
سكينه ميميره
منكه ميدونم ماها رو ميبرن تو بازار برده فروشا
كجا داري ميري
سكينه ميميره
تو كه خوب ميدوني ما رو ميزنن جلو چشات به روي نِي ها
وااااي ، غريب حسين
#زبانحال_حضرت_سکینه
.
#نوحه
#زبانحال_حضرت_سکینه سلام الله علیها با بدن بی سر پدر مظلومش در #گودال #قتلگاه
قلبم گرفته بویِ خاک گرمِ گودال
افتاده ای بر روی خاک گرمِ گودال
ای دلربا و دلبرم
ای قهرمانِ بی سرم
بابا حسین جان...
بابا ببین دشمن به زخم ما نمک زد
بعد از تو دائم عمه ی ما را کتک زد
بنگر به حال خواهرت
شده شبیه مادرت
بابا حسین جان...
تو رفتی و شد بر عزیزانت جسارت
اهل و عیال تو کجا؟ رنجِ اسارت
ستم به هر بهانه و
زنجیر و تازیانه و
بابا حسین جان...
#حضرت_سکینه
#شب_دهم_محرم
#شام_غریبان_امام_حسین
#حاج_امیر_عباسی ✍
👇
.
#امام_حسین
#حضرت_سکینه
#زبانحال_حضرت_سکینه سلام الله علیها با پیکر بی سر پدر مظلومش در #گودال #قتلگاه
بابا ببین که حال دل ما خراب شد
بر عترت تو ظلم و ستم بی حساب شد
بابا بیین به زخم دل ما نمک زدند
در قتلگاه عمّه ی ما را کتک زدند
تیر بلا به آل پیمبر نشانه شد
بر اشکِ ما جواب عدو تازیانه شد
بابا زِ دیده خونِ دلم را روان ببین
خیز و مرا میانه ی نامَحرمان ببین
تا شام نیست غیرِ فغان و شرر مرا
شمر و سَنان و حرمله شد همسفر مرا
#دلنوشته
#شب_دهم_محرم
#حاج_امیر_عباسی ✍
.
4_6023610208650005841.opus
زمان:
حجم:
196.9K
#بزمی_روضه_ای
#زبانحال_حضرت_سکینه
بنداول
ای آفتاب غوطه ور گشته به خون ز کینه
بنما نظر حال پریشان گشته ی سکینه
ای لاله ی بهارم.... پرپر شدی کنارم
بعد تو بابا من غريبم... ای لاله ی بهارم...
بند دوم
آن دم که دیدم عمه ام زد بوسه بر گلویت
فهمیدم از جام شهادت پر شده سبویت
از غصه ات خمیدم.... دنبال تو دویدم
بعد تو بابا من غريبم... ای لاله ی بهارم...
بندسوم
دیدم میان قتلگه زینب عزا گرفته
با آه و زاری در بغل جسم تو را گرفته
با حال زار و خسته... برخاک غم نشسته
بعد تو بابام غريبم... ای لاله ی بهارم...
بندچهارم
زیر سم اسبان بدیدم پاره پیکرت را
بر روی نیزه از ستمها دیده ام سرت را
برغربتت بمیرم... من کودکی اسیرم
بعد تو بابا من غريبم... ای لاله ی بهارم...
#داود_تيموري عاصي