.
#زمینه
#مناجات با #امام_زمان عج
من ازت بی خبرم - تو که از حال دلم با خبری
چی میشه تاج سرم - منو تا خیمه سبزت ببری
به نگاه تو قسم - آرزومه به وصالت برسم
ای به آه تو قسم - آقاجون فقط تویی همه کسم
بی تو لحظه ها ، محکومِ غَمَن
شد ذکر لبهای ما ؛ یابن الحسن
حتی یاد تو ، احلی من عسل
ای منجی عالم مولا العجل
العجل یا مهدی یا مهدی یا مهدی
از کدوم جاده میای - با عبا و شال سبزِ نبوی
از کدوم جاده میای - با شکوه بی نظیر علوی
تو بیای بهار میشه - حال و روز همه روبرا میشه
تو بیای بهار میشه - دل شیعه با تو هم صدا میشه
ای صاحب زمان ، مولا الامان
داری از علی و از زهرا نشان
قربونت برم ، سایه ی سرم
من دردت رو آقا به جون میخرم
العجل یا مهدی یا مهدی یا مهدی
تو برام روضه بخون - پا به پات گریه کنم صبح و مسا
بخون از اون قتلگاه - از سنان و سنگ و شمشیر و عصا
روی سینه ی حسین - مونده جای چکمه ی یه بی حیا
تو بگو که عمه جان - داره با قد کمان میره کجا ؟
غربت رو ببین - که ناموس دین
رو زد به شمرو ، او روشو زد زمین
افتاده رها - زیر دست و پا
پیکر بی سر شاه اولیا
العجل یا مهدی یا مهدی یا مهدی
#زمینه_امام_زمان
#حسین_رحمانی ✍
.
#زمینه
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه(س)
*بند اول*
جسمم شده؛زار و نحیف
میبینی احوالم/شکست پرو بالم...
بابا،یی بیا؛دیگه نمیتونم
سه سالمه ولی پیرم
بابا همینه تقدیرم
شبیه پیرزنا زمینگیرم...
حسابی درد سر دارم
انگار به زجر بدهکارم
میده همیشه با سیلی آزارم...
///من الذی ایتمنی...///
*بند دوم*
جوری زده؛توو صورتم
ضعیف شده چشمام/کبوده گونه هام...
زخم،گوشام؛بازم شده تازه...
بابا پاهام پره خاره
چشام ضعیف شده تاره
این طرز راه رفتنم خنده داره...
بابا برات بگم چیزی
یه نانجیب و چشم هیزی
ماها رو میخواست برای کنیزی...
///من الذی ایتمنی...///
*بند سوم*
چند روزیه؛منتظرم
تا که بیای بابا؛خستم ازین دنیا...
دستام؛پاهام؛دیگه نداره نا...
توی موهات پره خاکه
سنگ خورده روو لبت یا که
جا ضربه ی خیزرانه که چاکه...
یکی میزد منو با مشت
موهامو میکشید از پشت
سنان و زجر میزدن به قصد کشت...
///من الذی ایتمنی...///
شعر: #مهدی_ندرخانی کرج
#شب_سوم_محرم
.👇👇👇
.
#زمینه_حضرت_رقیه(س)
*بند اول: #زبانحال_حضرت_زینب(س)
*بند دوم: #زبانحال_حضرت_رقیه(س)
*بند سوم: #زبانحال_امام_حسین(ع)
*بند اول*
دخترت تب داره/این روزا بیماره/زیر پاهاش خاره/داداش...
صورتش شد نیلی/بس که خورده سیلی/ارثیه فامیلی/داداش...
تا میگفت بابامو میخوام ؛ میزدن بی هوا...
مسخره میکردن اونو ؛ تموم بچه ها...
گریه کردم وقتی که...
پرسید از من یه چیزی...
خارجی میگن به ما...
چیه عمه کنیزی...
///من الذی ایتمنی...///
*بند دوم*
مضطر و آشفتم/راه میرم می افتم/شب با گریه خفتم/بابا...
تا صدات میزنم/میزنه دهنم/خونیه بدنم/بابا...
حوصلم سر رفته بابا ؛ منو هم میبری...
نون خشکاشونو میریخت ؛ جلو من دختری...
میبینی سرو روومو...
ریخته بابایی موهام...
شدم مثل مادرت...
شکسته استخوونام...
///من الذی ایتمنی...///
*بند سوم*
من فدای زخمات/خونیه گونه هات/ریخته انگار موهات/گلم...
دختره بابایی/تو مث زهرایی/موجی از دردایی/گلم...
خیلی لاغر شدی گلم ؛ دختره بابایی...
جون بابا فدای تو ؛ چرا روو خاکایی...
از روو نی میدیدمت...
وقتی زد تووی سرت...
وقتی موهاتو کشید...
زد لگد توو کمرت...
///من الذی ایتمنی...///
#مهدی_ندرخانی -کرج*
👇
#مجلس_یزید_ملعون
کی دیده کنار هم، جام می و قرآن را
جام می و قرآن و، چوب و لب عطشان را
ای فـاطمهی اطـهر! ای دختـر پیغمبـر!
در طشت طلا بنگر، وجه الـلَهِ سبحان را
فریاد که سوزاندند، آخر دل زینب را
افسوس که بشکستند، آن گوهر دندان را
یارب جگرم شد خون، دیدم که یزیدِ دون
با چوب زند بوسه، لعل لب مهمان را
قلب نبی آزردند، در مجلسِ مِیْ بردند
هم آیهی تطهیر و، هم سورهی فرقان را
فریاد از آن چوب و، افسوس بر آن دندان
کز سوره جدا کردند، یک آیهی قرآن را
فریاد که از این غم، خون شد جگر عالم
آتش زدی ای «میثم»! این عالم امکان را
✍ #غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید_ملعون
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت غائله در مجلس یزید
اشک سر بُریده در آمد که پاگذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خستهای
با پای پُر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظهای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینهای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین، سرِ مقابله در مجلس یزید
دفها به روی دست، و کِل میکشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصهها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد اینچنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
✍ #مصطفی_متولی
#امام_حسین_ع_شهادت
#حضرت_زینب_س_شام
کوتاه کن کلام... بماند بقیهاش
مرده است احترام... بماند بقیهاش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام... بماند بقیهاش
شمشیرها تمام شد و نیزهها تمام
شد سنگها تمام... بماند بقیهاش
گویا هنوز باور زینب نمیشود
بر سینهی امام؟... بماند بقیهاش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیهاش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام... بماند بقیهاش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام... بماند بقیهاش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام... بماند بقیهاش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام... بماند بقیهاش
::
بر خاک خفتهای و مرا میبَرَد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیهاش
دلواپسم برای سرت روی نیزهها
از سنگ پشت بام... بماند بقیهاش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام... بماند بقیهاش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام... بماند بقیهاش
تنها اشارهای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام... بماند بقیهاش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام... بماند بقیهاش
✍ #محمد_رسولی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حضرت_زینب_س_شام
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟
شامیان عید گرفتند به قتل پسرت
سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان
کوچه کوچه شده مزد زحمات پدرت
بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن
اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت
شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز
گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت
دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی
بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت
چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید
سر عباس که خود هست حسین دگرت
مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس
دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟
یا محمّد بنگر حق ذوی القربی را
کشت اولاد تو را امت بیدادگرت
"میثم!" از بس سخن از سوز جگر میگویی
شعر تو در نفس سوخته گشته شررت
✍️ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بهار تبزده قربانی خزان شده است
زمین بهانهی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است
به نی مراقب خود باش ماه محرابم
حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی خیالت آسوده
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولولهای بین کاروان شده است
✍️ #سیدمیلاد_حسنی