eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
212 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۳۰♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۳۷ °°بونژوغ موسیو حلما دستی به کمرش کشید و گفت: _صدای هم همه و سوت ممتد یه دستگاهی که نمیدونم چیه زیاد بود ولی چیزی که از این دو ساعت فهمیدم اشاره به جلسات سه گانه سال۱۹۸۹ داشتن. نگاه حلما گردشِ چشمان حسین را دنبال کرد و به عباس رسید. عباس اخم هایش را درهم کشید و درحالی که به حسین اشاره میکرد گفت: +یعنی سال۶۸...منظورشون... حسین شروع کرد سرفه کردن بعد لیوان آبی برای خودش ریخت و  گفت:  -جلسات... که رهبر همون سال بهش اشاره کردن...اولیش بود و دومی ... عباس دستش را مشت کرد و گفت: +سومیشم حلما آرام از جایش بلند شد، که حسین طرفش رفت و دستش را گرفت تا چند قدمی راه برود.  عباس بیرون رفت و بعد از دقایقی در زد. حسین که در را باز کرد، عباس با یک پاکت آبمیوه و یک پوشه باریک جلو آمد و رو به حلما گفت: +عمو اینا رو هر وقت استراحت کردی ببین ترجمه بچه ها از جلسه دومه یک مقدار ناقصه،  گفتن یه کلمه زیاد تکرار میشده اما واضح نبوده هر وقت تونستی ببین... حلما دستش را دراز کرد، و پوشه را گرفت و بازش کرد. نگاهی به برگه ها انداخت و بعد از دقایقی گفت: _به نظر میاد overthrow همینه چون تو این جلسه ای که من امروز تماشا کردم هم مدام تکرار میشد. حسین دستی بر ریش سفیدش کشید و پرسید: -حالا این overthrowیعنی چی؟ حلما نفس عمیقی کشید و  با نگرانی گفت: _براندازی! بعد با برگه ها شروع کرد باد زدن خودش و رو به حسین گفت: _بابا میشه بریم حالم یه جوریه... حاج حسین برگه ها را آرام از دست حلما گرفت و به عباس داد. بعد گفت: -بریم بابا همینکه سوار ماشین شدند حلما کمربندش را بست و گفت:  _بابا اینکه با عمو عباس میگفتین سر فتنه آخوندای انگلیسین منظورتون با... حسین هم کمربندش را بست و ماشینش را روشن کرد و گفت: -آخوند انگلیسی یعنی هرکی که روحانیت تن کرده ولی عمل میکنه، اونی که به اسم اسلام اومده جلو ولی از خط میگیره که تفرقه ایجاد کنه ، از نظام اسلامی ایجاد کنه کشورو کم کنه... حلما باتعجب پرسید: _مگه میشه بدون حضور توی دستگاههای اجرایی و دولت بتونن قدرت نظامی کشورو کم کنن؟ حسین دستهایش را روی فرمان فشار داد و گفت: -اول که تمام سعیشونو میکنن همچین جاهایی نفوذ کنن، بعدشم قدرت جنگ نرمو دست کم نگیر...با کمک رسانه های غربی جنگ روانی راه میندازن مثل همه این سالها علیه سپاه و قدرت موشکی و سعی میکنن بین ارتش و سپاه جدایی و دو دسته گی بندازن... حلما با نگاهش دستان حسین که دنده را عوض میکرد، دنبال کرد و پرسید: _بابا...من میدونم رهبر کاراشون از رو فکر و بصیرته ولی دلیل این همه سال دیدن و حمایت از رزمایش های سپاه رو نمی فهمم یعنی حالا که... حاج حسین  لبخندی زد و مانع روی جاده را پشت سر گذاشت و گفت: -باباجون، حلما ساداتم، ببین یه وقتایی برای اینکه جلوی جنگ و حمله دشمن رو بگیری کافیه بهش نشون بدی چقدر داری اینجوری دو دوتا چهارتا میکنه که زورش به گرفتنت نمیرسه و نمیاد جلو. بعد از مدتی حسین جلو خانه پسرش نگهداشت. حلما با تعجب پرسید: _مگه نگفتید چند روز بمونیم خونتون برا رفتن ... حسین لبخندی زد و گفت: -قبلِ اومدن دیدی با موبایلم حرف زدم؟ یکی از دانشجوهام بود از دانشگاه افسری.. میتونه ترجمه کنه دیگه به تو فشار نمیارم بابا جان حلما نگاهش را پایین انداخت و گفت: _ازکارم راضی نبودین که... حسین حرف عروسش را قطع کرد و گفت: -نه اصلا اینطور نیست. خیلی فوق العاده بودی یعنی هستی. ولی بابا من به محمد قول دادم به محض پیدا شدن یه نفر مطمئن دیگه، جایگزین کنم...خیالت راحت باشه بابا تا هست فتنه های دشمنای این آب و خاک به نتیجه نمیرسه، کنار بقیه همه تلاشمونو میکنیم. ان شاالله با فرماندهی  امام خامنه ای پرچمو دست خودِصاحب الزمان(عج) می رسونیم... حالا برو غذا تو حاضر کن که یه ساعت دیگه شوهرت میرسه +چشم -چشمت روشن به دیدار منجی عالم ان شاالله 🇮🇷ادامه دارد... 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🕊🕊🕊🌷🌷🌷🌷🕊🕊