eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
6هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
299 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌ها،نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۶۳♡ هم تمام شد.....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 مانمڪ‌خــوࢪدھ‌عشقــیم‌بہ‌زینب‌سۅگنــد.. ݐــاسبانان‌دمشقــیم‌بہ‌زینب‌سۅگنــد.. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 رمــــــان زیبــا و ❤️ ❤️ 🍃قسمت ۱۳ …همه گلستان را گشتیم. همه بچه‌ها متاثر شده بودند. آقاسید هم تمام وقت پشت سر بچه ها، صورتش را با دستش پوشانده بود و شانه هایش تڪان میخورد. ڪنار مزار ،‌ میتوانستم صدای هق هق اش را به راحتی از بین ناله های بچه ها بفهمم. با ڪمڪ خانم پناهی و خانم محمدی زیراندازها را پهن کردیم، و قرارشد بچه ها یڪ ساعتی آزاد باشند. منتظر این فرصت بودم. رفتم سراغ شھدای فاطمیون و کنار یکی شان نشستم. روی سنگ مزار آب ریختم، و شروع ڪردم به درد و دل کردن. دیگر نه حواسم به گریه ڪردنم بود و نه به گذر زمان. احساس ڪردم ڪسی بالای سرم ایستاده؛ سایه سنگینش را حس میڪردم. روحانی بود: آقا سید! خودم را جمع و جور ڪردم. آرام گفت: -باهاتون نسبت دارن؟ -خیر ولی چون غریب‌اند میام بالای سرشون. -عجب… اون شھید که اول رفتید سر مزارش چی؟ -از اقوام هستن. -ببخشید البته… سوال برام پیش اومد. -خواهش میکنم. رفت، و کنار مزار یڪی از شھدا نشست. موقع اذان بود، نماز را به آقاسید اقتدا ڪردیم و رفتیم برای ناهار… 🍃ادامه دارد .... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃