eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی 🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶. 🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی 🌟قسمت ۶۱ و ۶۲ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بار دیگر نگاهش را بین جمعیت چرخاند و روی علی علیه‌السلام متمرکز شد و همانطور که لبخندی کل صورت مبارکش را پوشانیده بود، علی را به سمت خود خواند‌...علی علیه السلام در کنار او قرار گرفت... و پیامبر همانطور که دست علی را در دست می‌گرفت شروع به تلاوت آیه‌ای کرد که هم اینک خداوند از جانب پروردگار برای او آورده بود: _«ای رسول آنچه را که از سوی خداوند به تو نازل شده است به مردم برسان، که اگر چنین نکنی خدا را انجام نداده ای و خداوند تو را از آسیب مردم می‌نماید و گروه کافران را نمی‌کند. مائده۶۷» پیامبر آیه را تلاوت کرد و در این هنگام ولوله ای در جمع افتاد: _این چه امری ست که دین خدا و رسالت پیامبرش را کامل می کند؟ این چه عملی‌ست که بدون آن رسالت رسول الله ناقص است و بی‌فایده؟ خداوند پیامبرش را از کدام خطر آگاه کرده و همه ٔاینها چه ربطی به دارد که پیامبر قبل از تلاوت آیه، او را نزد خود خواند؟..باران سؤالات مردم لحظه به لحظه بیشتر و رگباری تر می شد و همهمه ای عجیب تمام جمع را فرا گرفته بود. فضه از گوشه ای در سرزمینی که «خم» می‌نامیدندش، شاهد این موضوع بود ، حالا می‌فهمید واقعا امری مهم در پیش است که چنین آیه ای نازل شده و خداراشکر که مبین آیات، رسول خدا در جمع حضور داشت و اینک پرده از راز و رمز این آیه بر میداشت، اما فضه خوب می‌دانست که این آیه هرچه هست باز هم مدحی از را در خود نهفته دارد باید می‌بود و سخنان پیامبر را گوش می‌کرد تا بفهمد آن مدح چیست و چگونه است.. هیاهوی مردم به اوج رسیده بود که ناگهان دست پیامبر بالا رفت و با پایین آمدن دست مبارک او،سرو صدا هم خوابید... پیامبر نفسش را محکم بیرون داد و فرمود : _من نگران دسیسه و توطئه جمعی از مردم بودم که خداوند با نزول این آیه حرف آخر را زد و سپس دست مبارکش را دور شانهٔ علی حلقه نمود او را به خود نزدیک کرد و ادامه داد: _خداوند مرا مأمور کرد تا و بعدازخودم را به شما معرفی کنم تا پس از من دین خدا از راه خودش نشود و توطئه‌های مغرضان از بین برود، آهای مسلمین، آی حاجیان حرم امن پروردگار بدانید و آگاه باشید که پس از من علی، و مومنان خواهد بود. تا این حرف از دهان مبارک پیامبر خارج شد ، ناگاه مردی از بین جمعیت بلند شد و گفت : _پس چه بهتر که این آیه را اینچنین بخوانیم « ای رسول! آنچه که از جانب خداوند بر تو نازل شده است که علی مولا و سرپرست مؤمنان است به دیگران ابلاغ کن که اگر این کار را نکنی رسالت خداوند را به انجام نرسانده‌ای و خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می‌کند» با این حرف مرد عرب ، لبخند پیامبر پر رنگ تر شد و فرمود : _تبارک الله...به راستی که حرفت عین کلام حق است و اینچنین بود که یاران پیامبر این آیه را به این صورت تلاوت می کردند. فضه از شنیدن سخنان و تفسیر پیامبر غرق شوق و لذت و سرشار از هیجان شده بود و ناگاه مانند عاشقی که به مراد دلش رسیده سر بر آستان پروردگارش سجده شکر نمود و اما نمی‌دانست که این نزول اشعار عشق خداوند در مدح مولایش علی هنوز ادامه دارد....هنوز در سجده شکر بود که دید تلی از جهاز شتران آماده شده ،انگار پیغامی دیگر از جانب خدا رسیده بود..فضه که سرشار از شوق بود، سر از سجدهٔ شکر برداشت و متوجه شد، جنب و جوشی عجیب در بین است و دانست که این پیام های عاشقانهٔ خداوند ادامه دارد. عده ای زیر چند درخت را در غدیر خم جارو می‌کردند و عده ای دیگر در تدارک منبری بودند که از جهاز شتران بنا کنند...زیر درختان تمیز شد، پیامبر صلی الله علیه واله در آنجا قرار گرفت و علی علیه السلام هم همواره دست در دست او همراهش بود ، گویی پیامبر از علی اش دل نمی‌کند و علی هم خود را پاره ای از وجود پیامبر میدانست و براستی که خداوند چه زیبا در قرآنش علی را نفس و جان پیامبر معرفی نمود. رسول الله زیر درختی نشست و علی در کنارش و اصحاب گرداگرد آنان حلقه زدند، پیامبر چندین قاصد به اطراف فرستاد. آنها مأموریت داشتند که حاجیان جلو افتاده را به غدیر برگردانند و حاجیانی که به نرسیده‌اند را شتابان به آنجا فراخوانند، شور و شعفی که در حرکات پیامبر مشهود بود، خبر از واقعه ای بزرگ میداد و فضه شک نداشت که محور این واقعهٔ بزرگ کسی جز مولایش علی نخواهد بود.