eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
236 ویدیو
37 فایل
💚 #الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 🤍ن‍اشناسم‍ون https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۴♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
بهم تعارف زد نشستم روی مبل ساده ای که داخل اتاقش بود. خودشم اومد نشست روبروم. لبخند تلخی روی لباش دیده میشد. قبلا خیلی رفتارش بهتر بود. این سیف، اون سیف دوسال قبل نبود. نمیدونستم چشه! با خودم گفتم حتما فعلا مشکلی داره و ذهنش درگیره! بگذریم... سر حرف و باز کرد ، که دیگه لزومی نداره براتون تعریف کنم و وقت شما مخاطبان محترم رو بگیرم. یه راست میرم سر اصل مطلب...  وارد بخش گفتگوی کاری شدیم... با اخمی که روی صورتش نقش بسته بود، با صدای بم و نسبتا آرامی گفت: _آقا عاکف، میدونم روزهای سختی رو پشت سر گذاشتی و هنوز داغ همسرت برات تازه هست و یقین دارم با عشقی که نسبت بهم دیگه داشتید، این داغ، الی الابد برای شما ماندگار هست. اما هم تشکیلات و هم بنده با سوابق درخشانی که از شما و پرونده شما سراغ دارم، میخوام ازتون که مجددا وارد میدان جهادی و کاری بشی. آماده ای؟ لبخندی زدم و سری به نشانه تأیید تکان دادم... حاج آقا یه نگاه بهم انداخت و مجدد سرش و انداخت پایین، با همون صورت اخمو گفت: _من دلم میخواد بمونی و معاونت اطلاعات و عملیات ضدجاسوسی رو عهده دار باشی. +من تحت امرم. هر دستوری بدید آماده ام... _یکی از پرونده هایی که الان در دست اقدام هست، وَ من میخوام شما اون و به عهده بگیری، حالا یا بطور مستقیم یا غیر مستقیم، مربوط میشه به شخصی که هم ما رو درگیر مفاسد خودش کرده، وَ هم وَ هم زدو بندهای . متاسفانه برخی اشخاصی که ازشون توقع نداریم، به طور ناخواسته با این شخص وارد رابطه کاری شدند و به هیچ عنوان نمیدونن چه ضررهای‌اقتصادی و حیثیتی در انتظارشون هست. همین طور خیره شده بودم به صورت نورانی ولی عبوس حاج آقا سیف و به صحبتاش گوش میدادم. حاج آقا سیف ادامه داد گفت: «کسانی که در امور اقتصادی باهاش فعالیت میکنند، از مفاسد اخلاقی این آدم با خبر نیستند.» گفتم: +جسارتا میخوام مطلبی رو عرض کنم. _بفرمایید. +عادت ندارم قبل از مطالعه ی زوایای روشن شده در پرونده ای که قرار هست برسه به دستم، چیزی رو بپرسم. اما برای اینکه درگیر کلاف های سردرگم نشم، وَ اینکه زودتر و با کیفیت بالا بتونم پرونده رو جمع کنم سوالی دارم از خدمتتون. _بفرمایید جناب عاکف. +این شخص برای پیشبرد اهداف‌اقتصادی خودش از کجا خط میگیره؟ وَ اینکه این کیس اقتصادی چه ربطی به ضدجاسوسی داره؟ _ طی این مدت کوتاهی که زیر چتر ما قرار گرفته، هنوز هیچ ردی از خودش باقی نگذاشته. اما یکسری روابط مشکوک با برخی افراد داره که ما رو حساس کرده. +جالبه! یعنی میخواید بگید این آدم، اقتصادی نیست؟ _هست. حاج آقا سیف کم حرف هم شده بود. به سوالات من با جملاتی تک کلمه ای، یا خیلی کوتاه جواب میداد! توی دلم گفتم خدایا خودت بخیر کن! هرچی هادی گند اخلاق بود، این بدتر!!! این بار جسارت به خرج دادم و گفتم: +میشه من و روشن‌تر کنید تا بدونم چی به چیه؟ نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم انداخت، با تسبیحش کمی ور رفت، آهی کشید و معلوم بود حوصله زیاد نداره... گفت: _عاصف و تیمش به خوبی بر روی این کِیس سوار شدند. اما نتونستند ازش چیزی پیدا کنند. +پس این آدم، فقط اقتصادی و... مشکل نداره. _منظورت و واضح تر بگو. +مطلبی که میخوام عرض کنم فقط یک تحلیل و فرضیه هست. ممکنه اصلا چنین چیزی نباشه اما خب در حد همون فرضیه و تحلیل میخوام روش حساب کنم. _بگو. +ممکنه در پوشش کارهای اقتصادی، جاسوس باشه. _بعید نیست. اما در حد تحلیل و فرضیه میتونم روی حرفت حساب کنم. اگر تا مدتی که تعیین شده، ما به نتایج مطلوبی نرسیم، کیس و واگذار میکنیم به حوزه مربوطه. چندثانیه ای به سکوت گذشت و دستی به محاسنش کشید و به روی زمین خیره شد... همونطور که در فکر فرو رفته بود گفت: _میخوام از این لحظه به بعد، این پرونده زیر نظر خودت هدایت بشه. +درخدمتم حاج آقا. گوشی رو برداشت و تماس گرفت. به اون کسی که پشت خط بود گفت «بیا اتاقم.» چندلحظه بعد در باز شد دیدم عاصف اومد داخل. بلند شدم با هم سلام علیک کردیم. همدیگر و در آغوش گرفتیم. آخ که چقدر من دوسش دارم این عاصف و! هنوزم که هنوزه عشق منه. خدا کنه همتون یه سیدعاصف عبدالزهرا توی زندگیتون داشته باشید. رفیق روزهای سخت، مرد، مهربون، دلسوز، جهادی، امام حسینی، و... عاصف هم به جمع اضافه شد. حاج آقا سیف با همون سگرمه های تو هم رفته به عاصف نگاهی کرد و بعد از چند ثانیه گفت: «میخوام از این لحظه به بعد، پرونده ی آقای آرین محمد زاده، زیر نظر مستقیم آقای عاکف سلیمانی هدایت بشه و شماهم در کنار ایشون زحمات لازم و بکشید.» ✍ادامه دارد.... ⛔️ https://eitaa.com/akef_soleimany https://eitaa.com/kheymegahevelayat 💫نویسنده؛ 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 💫💫💫🇮🇷🌷🇮🇷💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴سلام تشکر. اتفاقا خیلیم پیگیری کردم ولی خبری ازشون نیست نمیدونم والا. ان‌شالله که چیزی نیست 🌴🌴حالا نگاه میکنم اونی که کامله میذارم چشم 🌴🌴🌴اره خود خودشه😄😄 🌴🌴🌴🌴خداروشکر😄🤲
🎀 سلام نه مطمئن باشین خیالتون راحت. من تا رمان رو خودم به شخصه نخونم اصلا نمیذارم کانال. حتما چشم. ممنونم که گفتین🌹🌹 🎀🎀 سلام چشم رمان خوب میگردم پیدا کردم حتما میذارم
💢 خداروشکر که دوست دارین 💢💢اره دقیقا چقدر نیروهای امنیتی‌مون باید هزینه بدن بخاطر ما🥺 💢💢💢هر دو تا رو میذارم. هم عاشقانه هم امنیتی. چشم سعی میکنم بعدیو عاشقانه بذارم😄
🌟سلام خداروشکر خوشتون اومد 🌟🌟دیگه نمیشه داستان رو لو داد دیگه هیجانش به اینه که ادم ندونه چی میشه😄 🌟🌟🌟اتفاقا دارم مینویسم تموم شد میذارم بخونین نظر بدین
اینم از ناشناس های امروزمون که تموم شد در پناه مادر سادات باشید ✋🏻🌱