eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
236 ویدیو
37 فایل
💚 #الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 🤍ن‍اشناسم‍ون https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۴♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۱۰۹ و ۱۱۰ _...شما اومدین توی سازمان که هدفمند باشین و چند روز عمرتون مثل سگ ولگرد نباشه! پس برید داخل! خشم رگ هایشان را متورم میکند. داد میکشند: _تو به ما میگی سگ ولگرد؟؟؟ من هم خیلی محکم و جدی سر جایم می ایستم‌. _ببین مادمازل ما اینا چیزا حالیمون نیست.توقع نداشته باش به حرف زن جماعت چشم بگیم. پس راهتو بکش کنار، بزار ما هم کارمونو بکنیم. از این بی قانونی‌هایشان به تنگ می آیم. اگر الان کوتاه بیایم فردا معلوم نیست چه دمی برایم در نیاورند! پس خیلی جدی جلوشان می ایستم و میگویم: _نمیشه! دستش را برایم بالا میبرد و میگوید: _نری میزنمت! _بزن! اصلا بکش!!! دندان میساید و همینکه دستش بالا میبرد صدای پیمان بلند میشود.با نفرت می غرد: _آره بزن! ببینم چقدر دلاوری! بعد دست هردوتایشان را محکم میکشد و به طرف خانه میبردشان.وسط نشیمن با کفش می ایستد و عصبانیتش را چاشنی لحنش می کند: _شما باید تنبیه بشین! ایشون شاید یه خانم باشن اما برای سازمان اثبات شده هستن.توهین به ایشون، توهین به سازمان و قوانین هستش! پس کاری نکنین که به جرم سرپیچی و خیانت بگم باهاتون تسویه کنن. حالا هم مثل بچه‌ی آدم از ایشون عذرخواهی میکنین و هر چی گفتن میگین چشم! غرورشان را زیر پا لگدمال میکنند: _ما... عُ..ذر میخوایم. پیمان فرصت نمیدهد سریع آنها را از جلوی چشمم دور میکند. _کیوان گفت الان که یه رابط شدی بودنت برای سازمان مهمه. هر چند روزی که با کیوان در تماس نیستی روی یه کیوسک تلفن علامت میزاری. توی سازمان دایره یعنی سلامتی و مربع یعنی مشکل داری و اینا. بعد هم آدرس کیوسک را میپرسم و جواب میدهد. چشم میگویم و به طرف در میرود. متوجه کتابخانه‌ی انتهای اتاق میشوم که دیشب ندیده بودم! یکی از کتابهای عقیدتی را که در بدو ورودم از پری گرفتم و خواندم، پیدا میکنم.آن کتاب را برمیدارم و در اتاقشان را میزنم. _بیاین بیرون. پشت صندلی می‌نشینند _آقایون برای شروع بهتر این کتاب رو بخونین. مهمترین اصل بعد از اطاعت محض اینکه شماها به کاری که میکنین ایمان داشته باشین.این کتاب جواب خیلی از سوالاتون رومیده‌و..اینکه... کتاب را مقابلشان میگذارم.روی جلدش را آهسته میخواند _شناخت؟ سر تکان میدهم و بعد از کمی سکوت میپرسم. _شما اسمتون چیه؟ آن یکی که قلدرتر به نظر میرسد، جواب میدهد: _من رضام. آن یکی هم لب می زند: _احمدم. توضیحاتی که از سازمان تا به حال تجربه کرده ام را بهشان میگویم و آن ها هم سوالاتی از من میپرسند.رضا با بی‌حوصلگی از من‌ میپرسد: _قراره کی بهمون ماموریت بدن؟ _معلوم نیست. توقع نداشته باشین همین اول یه ماموریت درشت جلوتون بزارن. شما باید لیاقت و وفاداری تونو به سازمان ثابت کنین و بعد. احمد پسر آرامتری به نظر میرسد. _شما تحصیلاتتون چیه؟ از کجا با سازمان آشنا شدین؟ رضا که پسری حراف به نظر میرسد، زودتر می گوید: _ما دیپلممونم به زور گرفتیم با چندتا مردودی! تو بعد میپرسی تحصیلاتمون چیه؟ احمد سرش را به سختی بالا می آورد و بدون نگاه به من لب میزند: _ما شنیدیم وقتی بشه نون مون تو روغنه و گفتیم بیایم.. با اهم رضا و آخ احمد بینمان سکوت میشود.به اتاق میروم به اتفاق امروز فکر میکنم و به پیشنهاد پیمان که هنوز هم برایم غیرمنتظره است. این اتاق حکم زندان شش متری برایم است. نمیفهمم کی اما خیلی زود خوابم میبرد. صبح با صدای در بیدار میشوم.قامت پری در پشت در اولین شوک امروز را به من میدهد.پری زودتر لب میزند: _سلامت کو! چرا اینقدر سرد شدی؟ _سَ... سلام.خوبم من. دستم را میکشد و به داخل میبرد.میروم تا صورتم را بشویم.وقتی برمیگردم میبینم کنار قفسه‌ی کتابها ایستاده.چای را برایش روی تخت میگذارم _عجب جاییه! تو این همه خاک چجوری اینجا طاقت میاری؟ _مگر چقدر اینجا موندم که بخوام طاقتم بیارم! با نمی دانم کنارم مینشیند. نمیدانم چرا با فکر اینکه الان است که او حرفی از ازدواج بزند میترسم! لبخندش بعد از نوشیدن چای بیشتر میشود: _میخواستم درمورد یه چیزی صحبت کنم. _چی؟ _در مورد پیمان. اون بهم گفت که تو رو انتخاب کرده و ظاهراً پا پیش گذاشته.منم تعجبی نکردم چون اون بشر هیچ کارش مثل آدم نبوده! من معذرت میخوام که سنتی عمل نکرده و مثل بی‌حیاهامستقیم بهت گفته‌. تو حق داری بهش جواب نه بدی.خب..تو از قشری هستی که هرچی بخوان دارن و ژن ثروت توی رگهاته اما ما نه! پیمان تموم داراییش یه است که اونم مال سازمانه! پدر و مادرشم که روستایی و بیسواد هستن با درآمد کم. میخوای جواب نه بدی بده!منتهی من اومدم خودم جواب نه رو ازت بگیرم.اگه جوابت نه هست به من بگو. من باید طوری بگم که هول نکنه. اون... ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻سخن رهبری🌻 🔷انحطاط اخلاقی غرب 🔻تخریب آموزش میدهند 🔻اغتشاش آموزش میدهند 🔻درست کردن یاد میدهند 👈بیشتر بخونیم https://eitaa.com/khamenei_ir/15131
. . 🔷انحطاط اخلاقی منافقین 🌻فعالیت مسلحانه گروهک تروریستی مجاهدین خلق سال ۱۳۵۸👇 🔻کشف مقادیر زیادی سلاح و مهمات از انبار مجاهدین خلق(منافقین) 🔻توسط مأموران جمهوری اسلامی مردادماه ۵۸
. 👈داستان تا سال ۵۷_۵۸ داره پیش میره ادامه ترورها و فعالیت‌هاشون در قسمت‌های بعدی👉 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا