eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.7هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
219 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۳۷♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۳۵ و ۲۳۶ _با حجاب از ریخت نمی افتی فقط پنهان میشی برای جایی که به نمایش گذاشتن اون زیبایی ها هیچ فایده ای که نداره هیچ خطرناک و مضر هم هست انجمن های فمنیستی برای اعتراض به تجاوز کچل میکنن دسته جمعی اونجا از ریخت نمی افتن ولی اگر روسری سر کنن از ریخت می افتن؟ ببین این توئه دقت کن ما هنوز وارد فضای دین نشدیم طبق چیزی که داریم میبینیم حضور اجتماعی و فعال خانمها با یکی از این دو صورت مقدوره یا هر طور که دلشون میخواد بپوشن و حدودی نداشته باشن که هزینه ی این آزادی همون آزار های گاه و بیگاهه که باید قبول کنن و غر نزنن یا برای حفظ خودشون حدود و چارچوبی معین کنن حالا خودت حساب کن ببین کدوم به صرفه تره همون کارو بکن _خب یعنی چی چرا همش ما باید دنبال راه چاره باشیم چرا نمیگی مردها به یه شعور اجتماعی و خودکنترلی برسن که حدود و اختیاراتشون رو بفهمن _اینکه یه ایده آله ولی با تعادل حل میشه این امکان مال توئه بعد میخوای همه کارا رو یکی دیگه بکنه؟ تو نمیتونی یه بشقاب غذا بذاری جلوی یه آدم گرسنه هی بگی نخوریا نخوریا خب مسخره ست دیگه مگه مجبورت کردن؟ الان مثلا من یه پیراهن بلند و یه روسری دارم چه اتفاقی برام افتاده؟ حجابم به کی صدمه زده تو جامعه؟ تو متن این آیه رو دوباره بخون دقیقا همین رو میخواد تازه اول هم به آقایون میگه اول میگه مردها کنترل داشته باشن تا از اساس نیازی تولید نشه بعد به خانومها میگه شما هم حدود داشته باشید تا جامعه از تنش حفظ بشه هر کسی سهم خودش رو داره نمیشه فقط از طرف مقابل طلب رعایت کنی خودت بی تفاوت و رها هر دو طرف برای حفظ جامعه و تامین امنیت و سلامت اخلاقی هزینه هایی میدن توجه نکردن از یه دست لباس تن کردن خیلی سخت تره اگر بخوای منطقی نگاه کنی توقع زیادی ازت نداره اونم برای حفظ شانیت و امنیت و آرامش خودت! تمام تلاش جامعه اسلامی کم کردن حاشیه ها و فراهم کردن یه فضای سالم اجتماعی برای پیشرفت و توسعه ی سالم و بدون آزار و امن برای همه ست نه یه جامعه صنعتی که یه هشتگ توش راه میفته چند هفته ترند میشه کلی از زنان موفق و صاحب منصب سیاسی فرهنگی هم ریتوییتش میکنن! ژانت:_خب ما هم نمیگیم هیچ چارچوبی برای پوشش نباشه اصلا وجود بعضی انواع پوشش خیلی زننده ست خود ما هم میگیم آزادی اینجا معنی نداره چون برای دیگران صحنه های تهوع آور و خجالت آوری رو تداعی میکنه مثلا چه میدونم تظاهرات برهنه و اینها _درسته چون نمیشه هر کاری توی جامعه به اسم آزادی انجام داد آزادی هر کار دلم میخواد نیست شاید دلت بخواد دزدی کنی معلومه که جرمه وقتی کارت صدمه به دیگران میزنه و روان دیگران رو دچار تشویش و تنش میکنه و هر عقل سلیمی اینو میفهمه پس قطعا اینکار اینجا بدن خودمه معنی نمیده! حکومتی که برای آزار روانی مردم ارزشی قائل نباشه و هیچ قانون اجتماعی بدرد بخوری تو این حوزه نداشته باشه به شدت ناکارآمد و بی تفاوته! مفهوم آزادی رو برای مردم دنیا بد جا انداختن چون اینطوری میصرفید آزادی یعنی اینکه همیشه کار درست رو انجام بدی و از حق دفاع کنی بدون اینکه بترسی نه اینکه هر کاری به ذهنت رسید انجام بدی خصوصا تو فضای اجتماعی چون ما کاملا زنجیر وار به هم وصلیم و ارتباط داریم تک تک رفتار های ما روی دیگران اثر میگذاره اونم چنین چیزی ولی میدونی که تو خیلی از کشورا تظاهرات برهنه جرم نیست یا سینمای برهنه یا نمیدونم هرچی ولی حجاب چرا! چیزی که به کسی صدمه ای نمیزنه! _حق با توئه و این قانون غلطیه منم موافقم که پوشش چارچوب داشته باشه ولی نه تا این حدی که مسلمون ها خودشون رو محدود میکنن _دو تا سوال اول اینکه این نوع پوشش دقیقا مسلمون ها رو از چی محروم کرده؟ یعنی با لباس چه کاری ازشون بر نمیاد؟ دوم اینکه چه کسی و بر چه مبنایی حدود پوشش رو برای جامعه جهانی تجویز کنه؟! _خب معلومه خیلی کارها خانوما با این تفاسیر نمیتونن ورزش کنن مثلا نمیتونن دوچرخه سواری و شنا انجام بدن _هیچ ممنوعیتی برای هیچ کدوم از این کارهایی که گفتی برای خانومها وجود نداره! چرا فکر کردی خانومای مسلمون ورزش نمیکنن میبینی که توی همه مسابقات هم شرکت میکنن فقط با حجاب _خب سخته دیگه یه مانعه! _آدم با زحمتی که میکشه ارزش گذاری میشه خیلی کارا سخته خود اون تمرینات ورزشی مگه راحته؟ اونم کار سختیه ولی انجامش میده چون اثرش مطلوبه این رو هم اگر به صحتش ایمان بیاری و اثرش رو ببینی انجام میدی تازه لذت هم میبری ازش چون میدونی که کار مفیدی میکنی اگر چه کمی سختت هم باشه! گفتم این هزینه ی حضور سالم اجتماعی خانومهاست یه راه دومی هم وجود داره که گفتم... درمورد ورزش هایی مثل شنا و دوچرخه‌ سواری.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۳۷ و ۲۳۸ _...و دوچرخه سواری هم باز کسی خانومها رو نهی نمیکنه فقط کافیه توی یک محیط زنانه ورزش کنن واقعا لازم و واجبه که خانومها در حضور آقایون شنا کنن و اگر اینطور نباشه چیزی ازشون کم میشه؟ اینهمه استخر وجود داره که خانومها مستقلا اونجا شنا میکنن پیست های دوچرخه سواری توی پارک های بانوان خانوما اونجا راحتترم هستن میتونن اصلا بدون حجاب ورزش کنن اصلا به نظر من خانمها باید به سمتی برن که فضاهای تفریحی مخصوص به خود داشته باشن هم ورزشی هم هنری! چرا که نه... ضمنا تو هنوز بخش دوم صحبت من رو جواب ندادی دقیقا چه کسانی میتونن برای حدود حجاب قانون بگذارن و همه جای دنیا رعایت بشه؟ _خب یه عده روانشناس بشینن اظهار نظر کنن _ژانت قبول داری که این دنیا و داره؟ _این چه سوالیه من که قبلا عقیده م رو گفته بودم _میدونم ولی با این حرفت لازمه دوباره بپرسم اگر قبول داری، قبول داری که اون خدا که خالق ماست ما رو با تمام ویژگی های جسمی و روانی و روحی بسیار بسیار دقیقتر و عمیق تر از شناخت تجربی و ناقص بشر از خودش میشناسه؟ من علم رو نفی نمیکنم روانشناسی و جامعه شناسی علوم بسیار مفیدی هستن اما در مقام قیاس با خدا آیا واقعا میشه گفت بشر علم کاملتری از خودش نسبت به خالقش داره؟ _من کی اینو گفتم _وقتی خدا که خالق ماست برای پوشش متناسب شناختی که داره حدود مشخص کرده و تو میگی کارشناس ها بشینن و از نو چارجوب طراحی کنن میشه بگی معنی حرفت چیه؟ ضمنا اینجور مباحث صفر و صدی نیست که به این راحتی حولش اجماع صورت بگیره کلی نژاد و فرهنگ و مذهب و رفتار متفاوت وجود داره اصلا ممکن نیست چند تا کارشناس بتونن نظر اجرایی و پروتکل درباره پوشش جهانی یا حتی بومی بدن و قابل اجرا باشه معقول در مورد اینطور مسائل اینه که دستور از بالا برسه یعنی کسی قانون رو بگذاره که شانیت فراانسانی داره و همه قبولش دارن که حولش توافق کنن و اختلافی پیش نیاد و به یک نظم و همگونی اجتماعی برسیم ضمنا خانومها خودشون معمولا برای خودشون یه حریمی دارن به لحاظ روانی اخلاقی و حتی جسمی و فیزیولوژیک خب به نظر شما راحتترین راه برای نشون دادن این حریم به دیگران چیه؟ کمک میکنه به زنها که در اجتماع با بُعد مادینگی ظاهر نشن! حرف هاشون تفکرات و ایده هاشون رو بیان کنن بدون اینکه بخوان از ظاهرشون برای تصاحب جایگاه یا موقعیتی سوء استفاده کنن یا بالعکس کسی از اونها سوء استفاده کنه حجاب بزرگترین خدمت رو به میکنه چون در حوزه امور اجتماعی اونها رو از قیود ظاهری خلاص میکنه تا بیشتر روی اهداف تخصصی و حرفه ای شون تمرکز کنن حجاب آرامش روانی عجیبی داره اینکه دیگه نگران نباشی که در چشم بقیه چطور به نظر میای! اینکه ساعتها وقتت رو صرف ارائه خدمات به دیگران نکنی! دیگرانی که مفت! از این زیبایی حظ بصری و بعضا جنسی میبرن! حجاب جلوی تنوع طلبی کاذب رو میگیره برای همین برای مدلینگ و فشن مد های کاذب یه خطره اگر مدل های جدید برندهای لباس رو تو چند سال اخیر رصد کرده باشید متوجه منظورم میشید که چطور این سیر تنوع طلبی به قهقهرا میره و دنبال کننده هاش رو هم با خودش میبره مثلا مدل لباس کیسه زباله رو دیدید اخیرا؟!* خلاصه اینکه حجاب یعنی کار مفید، عادلانه و بدون تبعیض و امنیت برای خانومها و آرامش روانی بیشتر برای آقایون میبینی که اگر سختیش برای خانومهاست سهم خانومها هم از فواید و اثراتش بیشتره مهمترین ره آوردش که انجمن ها مدتهاست برای تامینش به در و دیوار میزنن ولی دائم بدتر هم میشه اوضاع! اسلام میخواد فضای اجتماعی فضایی باشه بدون تنش یا با حداقل تنش که توش مهمترین و زیبا ترین وجوه توانمندی های انسانی متبلور بشه و امت به معنای تک تک اعضای جامعه، با حداقل دغدغه های روانی و غریزی به مسائل مهمتر بپردا برای همین منظور هم خانواده رو به عنوان یک نظام طراحی کرده که کارکرد چند وجهی داره هم همه نیاز های جسمی و روانی انسان ها درش پاسخ داده میشه و هم در عالی ترین وجه رشد و پرورش برای همه اعضا هر یک به نحوی حاصل میشه و میشه گفت مهمترین حاصل حجاب حفظ بنیان ست که گفتم برای اسلام از اهم اموره چون تربیت از اهم اموره چون سلامت جسمی، روانی و روحی از اهم اموره این ارکان که حفظ بشه جامعه افراد سالم و متعادلی رو درون خودش میبینه و جامعه ای که انسان ها رو با ساختار به بدافزار تبدیل میکنه مطمئنا دچار خلا ایدئولوژیک تربیتیه اما حالا حجاب چطور کمک میکنه به حفظ خانواده؟ تشکیل خانواده در نگاه خدا بسیار با عظمت و با اهمیته و بسیار موکد سفارش شده و خیر کثیر مادی و معنوی برای این مدل زندگی طراحی شده چون اثرات مثبت فردی اجتماعی داره که گفتم مهمتر از اون بزرگترین و... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۳۹ و ۲۴۰ _...بزرگترین و مستمرترین ورطه چالشی که انسان میتونه خودش رو باهاش مواجه کنه همین ازدواجه چون شکل تعاملات پیچیدگی داره و سختی های خاص خودش رو داره و از این جهت منشا رشده ولی بخاطر همون سختی هایی که در این تعامل هست مثل کسب خصلت مسئولیت پذیری، فداکاری و... ممکنه انسان های یکم تنبل و مثلا زرنگ نخوان و نپذیرنش و بعد از همه این مواهب فردی اجتماعی تربیتیش محروم بشن و بعد توی جامعه خلا ش رو تخلیه کنن پس برای رخدادش خداوند کشش بین زن و مرد رو طراحی کرده اما... حتما این مثال زشتی که میزنن رو شنیدید که میگن کسی برای یه لیوان شیر گاو نمیخره پس قاعدتا برا رفع میل جنسی هم زن گرفتن معقول نیست چون به شدت مسئولیت آور و به نسبت روش های دیگه پرخرجه! پس خیلیا ترجیح میدن نیازشون رو بخرن! همینطور که الان توی کازینو ها و صنعت اسکورت این اتفاق میفته گفتم حجاب فقط به معنای پوشش نیست مجمومه ای از رفتار های عفیفانه و مراقبانه ست که حریم زن رو امن و محترم میشمره و هر غریبه ای رو راه نمیده اگر همه زنها اینطوری فکر میکردن و کسی تنش رو نمیفروخت، این مردای زرنگ جز ازدواج راه دیگه ای داشتن؟ به این میگن ساختار سازی برای روال سازی اجتماعی چرا کشور های اسلامی توی بافت جمعیتیشون رکنه ولی اینجا نه؟ چون اولا مدل تربیتی فردگرا بار نمیاره مردم رو و ثانیا حجاب و فرهنگ عفاف اینجور پدیده ها رو به حداقل رسونده من نمیگم اصلی ترین دلیل تشکیل خانواده اینه به هیچ وجه ولی میگم باید همه خلا ها پر بشه تا بالاترین راندمان رو بگیریم تصور کن جامعه ای که یک مرد توش صبح تا شب تمام زیبایی های خانومها رو با جزئیات تماشا میکنه و هر کسی رو اراده کنه یا با پول یا با رفاقت و صرف انرژی اندک به دست میاره دیوونه ست که ازدواج کنه مسئولیت بپذیره و هزینه کنه؟ اسلام برعکس تو قضیه ازدواج به فکر زنه ازدواج برای مرد صرفه ای نداره منطقی نگاه کنی اگر تقوایی نباشه بهترین روش همینه که نیازت رو هر بار با یکی تامین کنی با یه هزینه اندک نه که یه عمر خرج خورد و خوراک زن و بچه بدی! البته نمیگم مردها عاطفه ندارن یا خانواده رو نمیفهمن اینطور نیست ولی محاسبه سود و زیان که بکنی واسه زرنگا این مسیر راحت تر درمیاد همونطوری که امروز تو دنیا این روش مبنا و محوره و همه داریم میبینیم اسلام به زن میگه تو انقدر ارزون حریمت رو به روی هر کسی باز نکن ارزش زن رو حتی با کیفیت جسمی(چه برسه به روحی!) اونقدر بالا میبره که میگه اگر مردی تو رو میخواد باید برای همیشه بخواد نه چند ساعت! نه یه مدتی که هر وقت سیر شد مثل دستمال کاغذی بندازدت دور، نه تا وقتی جوونی، نه فقط ایام خوشی که مریض شدی تموم شه بره، نه همخونگی با سهم مشترک تازه خرجتم باید بده! برات خونه و زندگی فراهم کنه رو تخم چشم نگهت داره! چرا فکر میکنی ارزونی؟ بی ارزشی! داشتن تو باید خیلی سخت باشه پس اون چیزی که عامل پایین اومدن ارزش زنهاست بخشی از خود جامعه آماری ماست که نه تنها شخص خودش که جنس خودش رو بی ارزش میکنه حالا با فرض اینکه خانواده تشکیل بشه در جامعه اونهایی که حجاب رو نمیخوان و میخوان راحت باشن چه ضربه ای به بقیه میزنن؟ آقایون ذات جسمشون تنوع طلبی رو میطلبه وقتی ما خانومها انقدر راحت تفاوتها و نقاط قوت و ضعفمون رو به نمایش میگذاریم قدرت مقایسه پدید میاد و با این امکان خطرناک از اونجایی که از هر خوشگلی خوشگل تر وجود داره و این کاملا سلیقه ایه و با ذائقه سازی میتونه تغییر کنه! دیگه هیچ زندگی ای در امان نیست سردی روابط زوجین یعنی که علاوه بر سرخوردگی خودشون در تمام وجوه شخصیتی اثر مستقیمش رو روی میگذاره و خانواده های ناسالم افراد نامتعادل رو وارد اجتماع میکنن و سیکل های معیوب جرم و جنایت شکل میگیره! اینم یادت نره که بال زدن پروانه ها تو آمریکای جنوبی باعث ایجاد طوفان تو بیابونای آسیا میشه! یعنی یک اتفاق به ظاهر کوچک و بی اهمیت توی مناسبات اجتماعی میتونه اثرات بزرگی خلق کنه حالا عکسش رو تصور کن اگر این تزی که اسلام داده پیاده بشه کنترل نگاه و حفظ حریم کنار هم قرار بگیره و سلیقه سازی بی مورد صورت نگیره اونوقت چی میشه؟ زندگی همه زوجین بهشت میشه! چون به هر حال که همه نمیتونن با زیبا ترین زن یا مرد دنیا ازدواج کنن درسته؟ حالا دو تا راه داریم یا بشینیم سلیقه سازی کنیم و مدام غصه ی نداشته ها رو بخوریم یا از داشته هامون لذت ببریم الان زنها دارن برای ارضای حس تنوع طلبی مرد ها با هم مسابقه میدن! بی مزد و منت! اما اگر همین معادله رو معکوس کنی؛ هر مردی زن خودش رو میشناسه و هر زنی شوهر خودش رو و هر زنی توی منزل خودش ملکه ست خب چی بهتر از این؟ مگه همه این.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۴۱ و ۲۴۲ _مگه همه این خوشگل کردنا مال این نیست که زیبایی هات به چشم بیاد و تحسین بشی و این حس زیبایی خواهی و تحسین خواهیت ارضا بشه خب اگر این یه رقابت اجتماعی باشه تو این رقابت خوشگل ترا برنده میشن که متناسب جامعه هدف متغیره و همه همیشه توش برنده نیستن اما تصور کن هر زن با هر ظاهری که داره همیشه یک مرد رو داشته باشه که زیبایی هاش رو درست ببینه و تحسینش کنه همسری که برای و با حفظ احترام خواهانشه و بعد از اینکه کارش تموم شد نمیندازدش دور! اینجوری بهتر نیست؟ ژانت سرتکون داد: _چرا خیلی بهتره ولی همه ی اینا با حجاب حاصل میشه؟ _قطعا هزاران بار بیشتر از بقیه روش ها هرچی هم همه گیر تر باشه اثر بهتر و بیشتری داره کتایون زبون روی لب کشید و بالاخره به حرف اومد: _ولی حجاب خودش حس کنجکاوی رو تحریک میکنه _قرار هم نیست حجاب انسان ها رو نسبت به هم خنثی و بی تفاوت کنه در این صورت منطق طراحی این مدل چی بود؟ اصلا لازمه این کنجکاویه باشه وگرنه کسی نمیکنه! حجاب تنش ها رو کم میکنه و تحریک بصری رو کاهش میده اصل نیاز رو که از بین نمیبره! اما برای اون حس کنجکاوی و کنترل نگاه همینجا معنی پیدا میکنه دیگه تا حد امکان تنش ها با پوشش کاهش داده میشه ولی از اونجا به بعدش با کنترل نگاه معنا پیدا میکنه و مکملش همون پاسخ درسته یعنی ازدواج! حالا آخر آیه رو ببین میگه با حجاب به سمت خدا برگردید! یعنی حجاب توبه اجتماعیه! چرا؟ چون پیشانی تقوا در جامعه ست بزرگترین تابلوئی که میشه دست گرفت تصور کن یه بافت جمعیتی رو توی عکس میبینی اولین چیزی که میتونه تو رو متوجه مسلمان بودن اون شهر بکنه چیه؟ قطعا حجاب پس حجاب قانونه چون شکل گیری تمدن اسلامی نیازمند پیاده سازی ایده هاییه که همه مثل چرخ دنده های ساعت به هم مرتبطن و هم رو تکمیل میکنن و اگر هرکدومشون نباشه اون خروجی نهایی که انتظارش رو داریم حاصل نمیشه! کتایون_ولی ممکنه یه عده موافق رعایتش نباشن! _قانون برای اکثریت و منطق کلی اجتماع صادر میشه و همه موظف به انجامشن همه جای دنیا منطق قانون گذاری همینه کار دیگه ای نمیشه کرد هیچوقت صددرصد جمعیت روی چیزی اجتماع نمیکنن به دموکراسی که دیگه اعتقاد داری؟ در مورد آیه 32 هم فقط بگم، مهمترین ثمره ازدواج همون قرار گرفتن در شرایط چالش جدیده چالشی که در ابتدا تو رو با خود واقعیت و درونیات پنهان شده ت مواجه میکنه و در ادامه خدا رو به شکل درست تری به انسان میشناسونه الان میگم چطوری ببین گفتم همه ما درونیاتی داریم که اکثرا بدون اینکه بخوایم اصلاحش کنیم پنهانش میکنیم غافل از اینکه اصلا به دنیا اومدیم تا این درونیات رو بسازیم و رشد بدیم و به نمایش بگذاریم و گنجه ای نیست که بشه این چیزها رو توش پنهان کرد و خدا اصرار داره همه اینها آشکار بشه و دقیقا ما رو توی موقعیت هایی قرار میده که اون درونیات آشکار بشه یعنی همون فضای چالش یا امتحان حالا ازدواج یکی از بزرگترین چالش هاییه که درونیات پنهان شده رو آشکار میکنه تصور کن تو با کسی از یک خانواده دیگه با خرده فرنگ متفاوت عادات متفاوت سلایق و ویژگی های شخصیتی متفاوت میخوای شروع کنید با هم زندگی کردن درسته در ازدواج باید سعی بشه که شبیه ترین فرد به خودت رو پیدا کنی و همه تفاوت ها رو با چشم باز ببینی و با محاسبه نموداری تفاهم رو اندازه بگیری و توافق هم بکنی و همه وجوه تاریک طرفین برای هم روشن بشه ولی به هر حال دو تا عین هم نیستید آدمها گاهی حوصله ی خودشون رو هم ندارن! و این یعنی چالشی که تو توش مثل آزمایش خون تمام مرض های روحیت رو و ویژگی های بدت رو میبینی و که خودت رو بشناسی و برای اصلاح و رشد تلاش کنی و با تمرین و تعامل مثبت خود سازی کنی فرض کن تو قبل از ازدواج یه حوض راکدی که آب سطحی تمیزی داره ولی کفش چرک کبره بسته ازدواج اون پاروئیه که میزنن رسوبات ته حوض رو جدا میکنن بهترین وقت برای تمییز شدنه البته کلی هم شیرینی داره اما این رو هم داره که اگر متوجهش نباشی خیال میکنی زندگیت مشکل داره و اذیت میشی باید بپذیری که تمام مناسبات دنیا چالش و امتحانه که با لذت و هیجان واردش بشی و برای رشد تلاش کنی حالا تصور کن این زوج صاحب فرزند میشن این فرزند دقیقا به شما رابطه ی بین خدا و بنده رو در اشل کوچیکتر نشون میده پدر و مادر هستن برای تربیت بچه موجود بی تجربه و خالی از آگاهی که به شدت حرف گوش نکنه بخاطر نادانیش و احساس هم میکنه داناست و سر و کله زدن باهاش به شدت سخته ولی در عین حال بسیار هم برای پدر و مادرش دوست داشتنی و مظلومه دقیقا رابطه هم همینطوره! عسلی های ژانت میدرخشید وقتی گفت: _چه تعبیر قشنگی 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۴۳ و ۲۴۴ کتایون بلافاصله جمله ش رو به زبون آورد: _ولی قبول داری در مجموع در این نوع خلقت زنها محدودیت های بیشتری رو تجربه میکنن؟ _مردها هم محدودیت ها و سختی هایی از انواع دیگه رو درک میکنن گفتم اتفاقا این سختی ها در این مدل جهانبینی حسن محسوب میشه کار بزرگتر پاداش بزرگتر رشد بیشتر. خاصه درباره این مطلب هم قبول دارم زنها محدودترن اما علت داره چون زن خاصتا نمایندگی انحصاری آدم سازی اعم از جسمش تا روح و روان و پرورشش رو از خداوند گرفته و رکن روحی خانه و خانواده ست میطلبه که پاکیزگی زیادی داشته باشه و مراقبت های خاص تری هر که بامش بیش برفش بیشتر تو نماینده خاص خدا در عالی ترین خلقت یعنی رشد و رویشی چه جسمی و چه روحی معلومه که باید بیشتر از خودت مراقبت کنی چه جسمی و چه روحی! احساس خشکی گلو میکردم ولی ادامه دادم: _آیه 35 معروفه به آیه نور دقت کنید آیات 35 و 36 و 37 و 40 چقدر عجیب و پیچیده ان هیچی نمیشه ازشون فهمید بعدا بهش اشاره میکنم جزء نوزدهم سوره فرقان آیه ۵۳ از مرز بین دو دریا صحبت می‌کنه که محشره نمیدونم شما هم دیدید این مرز رو یا نه عکسهاش موجوده جایی که دو جریان آب با دو چگالی مختلف و دما و شوری و سنگینی متفاوت به هم می‌رسن و با هم مخلوط نمیشن چندین جا این اتفاق میفته هم توی مرز مدیترانه و آتلانتیک و هم جاهایی که رود با چگالی متفاوت به دریا میریزه یا جریانات گلد استریم عبور میکنن در صورتی که قطعاً پیغمبر نمیتونسته چنین پدیده ای رو دیده باشه و این یه معجزه است سوره شعرا آیه 77 تا ۸۵ ؛ یه نیایش عاشقانه ست خیلی زیباست! عربیش رو حتما بخونید آیه 84 : لسان صدق فی الاخرین یعنی چی؟ بهش فکر کنید _ آیه ۱۳۳ میگه خدا شما را به پسران امداد کرده یعنی پسرا کمک پدرن دخترا لابد سربار و نون خور اضافی خندیدم: _آخه آدم چرا باید همه چی رو برای شما توضیح بده کمک یدی رو میگه خب معلومه پسرا کار می‌کنن میگه به چهارپایان و پسران شما را کمک کردیم دیگه چی بگم! خب معلومه مردها توان جسمی بیشتری دارن و کار یدی رو بهتر انجام می‌دن منظور کار و منابع اقتصادیه اگر زن از نظر خدا موجود بی مصرفی بود کسی مجبورش که نکرده بود خلق نمیکرد! آیه ۲۲۴ : به این معنی نیست که شعر و شاعری بده ولی متناسب شرایط اجتماعی این جامعه شعرهای اونا همش کفر بود و دری وری و با پررویی تمام میخواستن با قرآن هم رقابت کنن! وگرنه اگر سیاست دین کلا ضد شعر و شاعری بود خود پیغمبر چرا به شاعرانی که برای اسلام شعر می سرودن صله میداد؟ شعرهم یه ظرفه مثل سایر هنرها محتواست که بهش ارزش میده تازه توی آیه ۲۲۷ دفاع میکنه از کسانی که با هنرشون رسانه هستند و از دینشون دفاع می‌کنن _ سوره نمل آیه ۳۷ سلیمان چرا بی دلیل به یک کشور همسایه حمله میکنه بدون اینکه تهدید شده باشه؟ _قبلا گفتم حکومت های الهی چون از جانب خدان وظیفه دارن با ظلم مبارزه کنن و انسان های تحت ستم رو رهایی بدن اون حکومت یه حکومت آپارتاید بوده با قوانین طبقاتی شدید برای همین حضرت سلیمان وظیفه داشت باهاش برخورد کنه جزء بیستم آیه ۸۸ : کوه ها چطور حرکت می کنن جز با حرکت ذره ای و اتمی و جنبش مولکولی که به علم اون زمان قد نمیده! معجزات علمی قرآن خیلی زیادن خیلیهاش رو من چون زمان توضیح دادنش نبود اشاره نکردم و رد شدم سوره قصص آیه ۴۱ ... امام هایی که به سمت آتش دعوت می‌کنند پس هر گروهی امامی داره حتی گمراهان چه برسه به مومنین اصلاً روش تربیتی خداوند امت سازیه که انسان ها ذیل دسته ها و با رهبرانشون تعریف میشن که ما بهش میگیم یعنی قرآن بهش میگه امام به ابراهیم هم میگه تو امام شدی یعنی برای هر دو گروه اسمش همینه کتایون:_آیه ۷۶ خدا کسی که شاد باشه رو دوست نداره!؟ _ اصلاً منطقیه خدا بیاد بگه هرکی شادی کنه دوستش ندارم؟ باید همش بزنید تو سرتون گریه کنید؟خود پیامبر میگن لبخند از لبشون نمی‌افتاد! واضحه که نه خدا الکی خوشا رو دوست نداره کسایی مثل قارون که حقیقت مسائل رو درک نمیکنن و فقط سرگرم خودشونن هیچ دغدغه دیگه ای ندارن! سوره عنکبوت آیه ۲۰: دعوت میکنه مردم رو که تحقیق کنن موجودات چجوری به وجود اومدن! یعنی دین اصلا میگه برو سراغ علم چون نه تنها براش این تهدید نیست اگر درست بررسی بشه نقطه قوته چون بهرحال رزومه خالقیت خداست جزء بیستم تمومه به نظرم ساعت چنده؟ کتایون با لبخند کجی به ساعت مچیش نگاه انداخت: _تا اذان مونده! گرسنته؟! لبخندی زدم: _نه خیلی شما برید به کارتون برسید منم یه کم بخوابم دم اذان بیدارم کنید! ........ شبهای قدر که رسید یک هفته ای سرم به خودم و خدای خودم گرم بود و حواسم به بچه ها نبود که چکار میکنن و چطور میگذرونن تمام عشقم در طول سال همین... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۴۵ و ۲۴۶ همین شبها بود و تفریحم هم توی غربت همین بود که یک شب درمیون برم مسجد نیویورک و یکم هوای تازه بگیرم برای زندگی چقدر خوبه یک مسجد شبیه یک درخت تو دل بیابون توی بی آبی اینجا هم دووم میاره و بهمون اکسیژن میرسونه! اولین افطار سه نفره بعد از آخرین شب قدر حین خوردن غذا ژانت کنجکاوانه پرسید: _خوش بحالت انگار ریست شدی! دقیقا چکار میکنید توی این شبهایی که میرفتی مسجد؟ اصلا علت و مناسبتش چیه؟ _خب این شبها شبهای که اولین بار وحی دفعتا نازل شده چون به اعتقاد ما قرآن یکبار آنی با ابلاغ رسالت به پیامبر نازل شده و بعد به مرور در طول 23 سال نازل و کتابت شده و در منطق اسلام این شبها ارزش خاصی داره برای طلب خیر و دعا و توبه و استغفار _ پس چرا اونروز که میرفتی مسجد مشکی پوشیده بودی پرسیدم چرا گفتی بخاطر اینکه تاریخ شهادت امام علی‌بن‌ابی‌طالب رسیده! _آره خب بعدا شهادت امیرالمومنین با شبهای قدر مصادف شد ژانت کمی جا به جا شد و حرفش رو سبک سنگین کرد و بعد اینطور به زبون آورد: _راستش من اونروز که نهج البلاغه رو بهم دادی یه نگاهی بهش انداختم بعد شروع کردم خوندنش این مدت بخش‌هاییش رو خوندم به نظرم خیلی جالب بود یعنی اون حرفها رو خیلی دوست داشتم ولی فقط اون کلام نبود عجیب بود که احساس میکردم یعنی الان هم احساس میکنم که با گوینده اون حرفها ارتباط گرفتم یه جورایی... یه حس خاصی بهش پیدا کردم حس محبت و تحسین اصلا حس میکنم باهاش برقرار کردم نمیدونم چرا اصلا تابحال همچین اتفاقی برام نیفتاده بود امیدوارم بهم نخندید ولی... حتی دلم میخواد گاهی باهاش حرف بزنم! _چرا بخندم؟ تو فکر کردی من باهاش حرف نمیزنم؟ مگه میشه آدم پدرش رو دوست نداشته باشه یا باهاش حرف نزنه؟ چشمهاش پر از حرارت شد: _پدر؟ _بله پدر "انا و علی ابوا هذه الامه" خوندم که براتون... امام برای انسان از پدر هم مهربان تر و دلسوزتره دوست داشتنی ترین انسانی که روی زمین میتونی درکش کنی امامه چون تکامل محضه و تازه این تکامل محض تو رو هم خیلی دوست داره _منو دوست داره؟ _بله امام به مامومش علاقه داره مثل پیامبر که در همین قرآن خدا میگه حریصه به هدایت شما واقعا حرص میخوره که شما راه درست رو پیدا کنید مثل پدری که دغدغه تربیت و خوشبختی بچه هاش رو داره و بارها بیشتر از اون _آخه اون که زنده نیست! _چطور زنده نیست قرآن میگه شهدا زنده ان این جسمه که محدود به زمان و مکانه روح که محدودیت نداره ژانت کمی توی جاش جا به جا شد و متحیر گفت: میخوای بگی اون این حس منو درک میکنه؟ و اگر باهاش حرف بزنم میشنوه؟ _فراتر از اون میخوام بگم اگر تو موفق به گرفتن ارتباط قلبی با امامت شدی یعنی اون اول این درخواست رو داده اون بوده که اراده کرده تا محبتش وارد قلب تو بشه احساس کردم هر آن ممکنه اشکها از چشمش فرو بریزه و به همین دلیل رو کردم به کتایون تا راحت باشه: _کتایون تو چی؟ این مدت اصلا خوندی اون کتابو؟ به سختی نگاهش رو از ژانت و حال منقلبش گرفت و معطوف من کرد نفس عمیقی کشید: _من... آره یکم ورق زدم چند تا از اون معروف ترا رو خوندم اونایی که کنارشون علامت زده بودی لبخندی زدم: _متقلب آره اونا بخش هایی هستن که خودم خیلی دوستشون دارم حالا نظرت چیه؟ _من یه نگاهی به عربیش هم انداختم در فن بیان و ادبیات که خیلی غنی بود در صدر اسلام کلامی هم ترازش وجود نداره تا اونجا که تحقیق کردم در محتوا هم بقول تو علم و حکمت نمایانه کلا تمایزش حس میشه نسبت به بقیه ولی خب اونم مثل بقیه مردها به زنها اجحاف کرده! _چطور؟ _خب همین که زنها رو ناقص عقل میدونه توهین و اجحاف نیست؟ لبخندی زدم: _اینکه ما یه چیزی رو درست بررسی نکنیم همیشه موجب کژتابی و سوء تفاهمه اولا توی اون خطبه مد نظر امیرالمومنین داره زنها رو برای مردها توصیف میکنه و سعی میکنه بهشون شناخت بده پس نقاط قوت و ضعفشون رو بیان میکنه همونطور که اگر میخواست مردها رو برای زنها توصیف کنه همینکار رو میکرد با چشمهای گرد شده گفت: _یعنی تو میپذیری که عقل زنها ناقصه؟ واقعا که! _اجازه بده حرفم رو تموم کنم حالا چرا میگه زنها نقص هایی دارن و یکیش نقصان عقله؟ اولا عقلانیت با مفاهیمی مثل هوش و درک و شعور متفاوته نمیگه زنها قدرت درکشون کمه اتفاقا زنها مفاهیم رو راحتتر درک میکنن میفرماید کمتر بر و حاکمه اینم که حقیقته و چیزی نیست که لازم باشه بهت بربخوره زنها به نسبت مردها کمتر به منطقشون مراجعه میکنن تو تصمیم گیری و رفتار بیشتر تابع احساس و هیجانن اینم دوز داره تو هر زنی ولی به طور کلی درصدش کمتره ممکنه زنی هم پیدا بشه خیلی عقل گرا یه مردی هم پیدا بشه خیلی هیجانی ولی... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۴۷ و ۲۴۸ _...ولی به طور عمومی این تعریف درسته و روانشناسی و جامعه شناسی و ... هم تاییدش میکنه ثانیا امام که این رو به عنوان توهین نمیگه درصدد بیان تفاوتهاست وقتی میگه عمومیت خانمها اینطوری ان یعنی فرم خلقتشون اینه چیزی نیست که همه با هم کسب کرده باشن خداوند زنها رو احساساتی تر از مردها خلق کرده و براش دلیل هم داشته چون وظیفه بهش محول کرده و کارکردش تو این فضا لازم بوده پس یعنی امیرالمومنین داره به خدا در خالقیت خرده میگیره؟ ابدا... فقط داره توضیح میده این ویژگی خانمهاست در دو مورد دیگه یعنی نقص بهره مندی و ایمان هم همینه اگر دقت کنی دلایلی که ذکر میکنه اصلا دلیل مذمت نیست اینکه زن ایامی از ماه رو نمیتونه عبادت کنه و اینکه ارثش کمتر از مرده که ایراد زن نیست! یکی فیزیولوژیشه یکی هم تکالیف مالی ایجاب میکنه که قبلا گفتم پس نگاه در این بیان توهین آمیز نیست صرفا بیان کننده تفاوتهاست و اصلا یکی از معانی نقصان تفاوته احتمالات دیگه هم وجود داره یکی اینکه اصلا درباره اینکه این خطبه ست یا نامه شکه و بعضیها میگن بخشی از این کلام با سخن غیر ادغام شده یک احتمال هم میگه اگر مذمتی باشه به طبیعت زن نیست به تربیت روز زنه که جبر فضای اجتماعی بعضا زنها رو مهجور و بیسواد نگه داشته و از منطق دور کرده و دچار جهل و شرارت کرده ولی در کل باید در بررسی نگاه همه جانبه حاکم باشه اینهمه جاهای دیگه تعریف شده از زنها پیامبر میفرماید زنان به بهشت نزدیک ترند! بهشتی که غایت آرزوی همه انسانهاست یا به طور کلی پیامبر و امیرالمومنین هردو طبق روایات صحیح نسبت به حضرت زهرا چنان احترامی میگذاشتن و شانی قائل بودن که مشخص میکنه هیچ زاویه ای با جنس زن وجود نداره اگر هم نکوهشی باشه متوجه زنان فتنه گر و جنگ افروزه همونطور که مردهای اینچنینی مذمت میشن و بارها در متن روایات دیده شده جامعیت در نگاه و پردازش جلوی سوءتفاهم رو میگیره ...... کلاس های ترم تابستون کم و بیش شروع میشد اولِ همه آزمایشگاه ها دروس این ترم نسبت به ترم قبلی سبک تربود و سنگین تر ها رو گذاشته بودم برای دو ترم بعدی که تا پایان این مباحثه درس چندان فشار زمانی نداشته باشه روز 5 ژوئن عید فطر بود و من به فتوای خودم تعطیل اعلام کردم و یک از جلسه غیبت مجازم استفاده کردم صبح زود نماز عید فطر و بعد هم یه یادش به خیر به خاطرات کوچ خانوادگی به مصلی صبح های هر سال و صف های پرجمعیتی که هیچوقت قدرشون رو ندونستم و نمازهایی که واقعا هوای دیگه ای داشت و کله پاچه ای که برگشتنی برای صبحانه میخریدیم! ....... بعدازظهر شنبه ی قرار دور میز چای و گز خوران شروع کردیم: _جزء بیست و یکم سوره عنکبوت آیه ۶۷ خیلی عجیبه خداوند میفرماید یه حرم امنی قرار دادم به عنوان کهف حصین از عذاب اونایی که داخلشن در امانن اونایی که بیرونن روان و روح شون توسط شیطان ربوده میشه و از دست می‌رن خب این حرم امن الهی کجاست که بریم پناه بگیریم؟ کتایون خندید: _بعدا میگی! _آفرین! سوره لقمان آیه ۱۰ به پادماده اشاره میکنه که در جزئی ترین موارد مثل درون اتم وجود داره تا گیاهان و جانوران که به صورت زوج خلق شدن در کوچک ترین و بزرگترین ابعاد خلقت خدا مدل زوج رو طراحی کرده و فرد این عالم فقط و فقط خودشه سوره احزاب؛ جنگ احزاب یا همون جنگ خندق سومین جنگی بود که مسلمانها درگیرش شدن یهود شمال مدینه مشرکین رو تحریک می‌کرد برای حمله به مسلمون ها حتی گرا میداد که مثلاً اینا تو چه وضعیتی هستن توی مدینه آسیب‌پذیری شون بالاست شما اگر الان تجهیز بشید حمله کنید میتونید شکست شون بدید و تمومش کنید و بالاخره مشرکین دوباره تصمیم گرفتن بعد از احد چند سال بعد در خندق مجدداً حمله کنن به مدینه و مسلمان ها هم توی وضعیتی نبودن که بتونن با اون سپاهی که اونها جمع کرده بودن بجنگن اصلا جنگ احزاب بهش میگن به خاطر اینکه از احزاب و گروه‌های مختلف جمع شده بودن حتی خود یهود هم در شمال بهشون وعده داده بود اگر بیاید همراه شما می‌جنگیم البته اقدامی نکرد اینا هیچ وقت خودشونو دخیل نمی‌کنن همیشه دست پشت پرده ان اول فتنه میکنن بعد قایم میشن مسلمانها چون عده و عُده جنگیدن در برابر اونها رو نداشتن به پیشنهاد سلمان فارسی خندق دور شهر حفر میکنن که مانع از ورود سپاه به داخل شهر بشه و خودشون داخل شهر میمونن اون زمان پهلوانان و جنگاوران سرمایه اجتماعی محسوب می شدن شهرت و جایگاه داشتن هر عشیره ای به پهلوون خودش فخر میکرد قصه هاشون می‌شد نقل مادران برای فرزندان یکی از نام‌آورترین پهلوانانی که تو حجاز سرآمد بود عمروبن عبدود بود از قبیله ی قریش که توی اون جنگ موفق میشه با اسب از روی خندق بپره و وارد مدینه بشه و.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۴۹ و ۲۵۰ _... و هل من مبارز میطلبه از مسلمانان فقط یک نفر داوطلب مبارزه باهاش میشه اون هم علی بن ابیطالب پسر عموی پیامبر بود که اون زمان سن و سال زیادی نداشت شاید ۲۰ و خورده ای برای همین ایشون از پیغمبر سه بار اجازه میخواد و پیغمبر بهش اجازه نمیدن بار سوم چون کس دیگه داوطلب نمیشه پیغمبر بهشون اجازه میده که بجنگه امیرالمومنین با یه ضرب شمشیر سرش رو میندازه همون پهلوانی که افسانه شکست ناپذیری داشت! با یک ضربه کارش رو تمام می‌کنه و این خبر مثل یک بمب سپاه احزاب رو منهدم میکنه یه طوفانی هم در میگیره و خیلی زود لشکر از دور مدینه متفرق میشن و برمیگردن و این پیروزی برای مسلمانان حاصل میشه این جنگ نقطه عطفی بود که بعدش دوره پیروزی‌های صدر اسلام رقم میخوره حدیثی هست که می فرماید ضربه علی بن ابی طالب در روز خندق برتر است از عبادت ثقلین ثقلین یعنی جن و انس از ازل تا ابد! چون کلید پیروزی اسلام شد چه به لحاظ نظامی چه به لحاظ فرهنگی یعنی این باور شکست ناپذیری رو در اونها فرو ریخت یک جوان مسلمان یک یل نامی رو زمین زد و از اون نقطه پیروزی اسلام مسجل و دنباله دار شد آیه ۲۱ صریحا میگه : پیغمبر و رفتارش و زندگیش اسوه و الگوی شماست... جزء 22 آیه 50... کتایون:_صبر کن آیه ۳۳ داره به زنها میگه که توی خونه بمونید خب چرا! _اشتباه ترجمه میکنی میگه "در خانه‌هایتان آرام بگیرید" این به این معنی نیست که نباید بره بیرون بلکه معنیش اینه که مامن و مرجع زن است نه خیابون یعنی بدون دلیل و به قصد تجمل نرو بیرون اون زمان باب بود بعضی خانمها آرایش کرده و خوشتیپ می‌اومدن بیرون نه به قصد انجام کاری فقط برای مانور و تو چشم اومدن برای اینکه دیده بشن و یه سری رابطه ها شکل بگیره و اسلام به شدت از این کار نهی میکنه و اسم اون دوره قبل از اسلام رو هم میگذاره جاهلیت اولی جاهلیت ثانی همین عصر ماست که دوباره همه اون کار ها شده ارزش و روال این آیه ، هم هست آیه معروفیه ذیلش در روایات بسیار سخن گفته شده _ خب واضحه منظور زنهای پیامبر هستن چون داره درباره همسرانش صحبت میکنه _ پس چرا یهو ضمیرش تغییر میکنه؟ تو تمام این آیه داره میگه "کنً" داره با خانم ها صحبت میکنه ضمیر مونث میاره ولی تو همین یه تیکه از آیه میگه "کم" ضمیر مذکر میاره؟! نقل شده که ام سلمه از پیامبر سوال کرد اهلبیت کیا هستند من هم جزوشون هستم؟ ایشون فرمودند شما همسر من هستی ولی من دختر و دامادم و فرزندانشون (حسن و حسین) هستن* حالا اینکه چرا خدا خواسته اینها پاک بشن و فلسفه اش چیه رو توضیح میدم دقیق بعدا آیه ۵۰ با فرض شما واقعا چرا خودش رو محدود و محروم میکنه؟ چرا میگه اصلا نه دیگه میتونی ازدواج کنی نه حتی میتونی جایگزین کنی خب چرا؟ یا با فرض ما خدا چرا با پیغمبرش این کارو میکنه؟ قبلا هم گفتم ازدواج‌های پیغمبر بیشترشون بود بعضا هم بود و دیگه داشت به جاهای باریک می کشید که خدا اینجوری در واقع متوقف شون کرد چون پیغمبر خوش اخلاق بود رعایت شون رو میکرد اونها سوء استفاده می‌کردن و اهدافشون رو پیش میبردن که مثلا با پیغمبر فامیل بشن و پس فردا فامیل خلیفه بعدی باشن ولی خداوند با قاطعیت تمام جلوی این جریان رو گرفت مثلا همین ابوسفیان دخترش ام حبیبه رو داد به پیغمبر ولی باردار نشد اومد به پیغمبر گفت بیا اون یکی دخترمو بهت بدم پیغمبر گفت جمع بین دو خواهر حرامه گفت خب اون یکی رو طلاق بده این یکی رو بگیر پیغمبر عصبانی شد از این برخورد بعد از نماز رفت منبر گفت دیگر خواهران و دخترانتان را به من عرضه نکنید من دیگه زن نمیگیرم و چون خدا میدونست که به حرف پیامبر اعتنا نمیکنن و قطعیت نیاز داره این آیه نازل شد و کار پیغمبر رو راحت کرد دقت کن حتی میگه عوض هم نمیشه کرد! که شبیه اون درخواست دوم ابوسفیان هم مقدور نباشه و پرونده فامیلی با پیغمبر بسته بشه اصلا اگر درست نگاه کنی وقتی یه شیخ عشیره دویست تا زن میگرفت پیغمبر و خلیفه مسلمین اگر میخواست خیلی بیشتر از این حرفها براش مقدور بود با اون مقیاس 9 تا اصلا عددی نیست پیغمبر خیلی هم مقاومت کرده تازه! _ چرا آیه ۵۱ برای پیغمبر استثناء قائل میشه؟ _ به چند دلیل یکی اینکه خدا بعضی جاها با آوردن قوانین متمایز میخواد تفاوت پیغمبر با باقی امت رو مشخص کنه از اونورشم میگه اگر برای همه نمازشب مستحبه برای تو واجبه حالا یه سری اختیارات هم بهش میده که به بقیه نداده برای اینکه نشون بده کلا این آدم با شما متمایز و متفاوته یه فرقی داره فقط پستچی نیست که بگید حسبنا کتاب الله حرفش اهمیت داره هم اینکه اگر دقت کنید هر چی قانون متمایز توی قران در مورد پیغمبر هست در رابطه با..... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه فردا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺قسمت ۲۵۱ تا ۲۸۰ (۳۰ قسمت)👇
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۵۱ و ۲۵۲ _..در رابطه با زنهای ایشون هست حالا یا مثل آیه 33 محرومیته یا مثل این آیه عافیته ولی به هر حال دلیلش مشکلات و اختلافاتیه که وجود داشت و حالا خیلی مجال صحبت نیست* خلاصه بعضی احکام فقط مخصوص پیغمبره چون خدا به عدلش اطمینان داره و میدونه که از روی حب و بغض تصمیم نمی‌گیره و ظلمی به هیچکسی نمیکنه ولی عموم مردم باید با قانون کنترل بشن ۵۹ هم باز حدود حجاب رو مشخص میکنه ژانت کنجکاو پرسید: _میشه حدود دقیق حجاب در اسلام رو بگی؟ من از این آیه دقیق نفهمیدم _این حکم هم مثل نماز در روایت جزییاتش نقل شده حجاب اسلامی یعنی تمام بدن منهای گردی صورت و دستها تا مچ باید پوشانده بشه به نحوی که لباس چندان تنگ و بدن نما نباشه _پس تمام موها باید پوشانده بشه؟ _بله کاملا آیه ۶۵ کافران ولی و سرپرستی ندارن که از جهنم نجاتشون بده یعنی بقیه دارن! جزء بیست و سوم سوره ص آیه ۱۰ : هم عملاً فراخوان میده میگه اگر این وحی الهی نیست جلوی این وحی رو به هر طریقی بگیرید که ادامه پیدا نکنه میتونستن با کشتن پیغمبر اینکارو بکنن ولی میبینی که نشد خودت تصور کن هر انسانی هر گوشه این دنیا هر وقت اراده کنه زیر ۱۰ دقیقه می‌تونه این کتاب رو به دست بیاره اپلیکیشنی که نصب کنه یه فایلی که دانلود کنه یا اگر جایی باشه که در دسترس باشه که کتابش رو بخره خب این پیام از ۱۴۰۰ سال پیش از یه سرزمین دور افتاده به تو رسیده به این وسعت و به این راحتی تهیه می‌شه و در دسترست قرار می گیره واقعا این از نظر تو معجزه نیست؟ کدوم نسخه تاریخی دیگه ای جز کتاب های الهی در این حد به راحتی در دسترس مردم هست؟ این همون حفظ و گسترشیه که خدا قولش رو داده بود دیگه ۸۷ و ۸۸ قرآن چه خبری داره : که بعد از آمدن خود قرآن با فاصله قراره بیاد "نبا" راجع به این نبا ویژه صحبت کنیم به وقتش سوره زمر آیه ۶ میگه : در رحم در تاریکی های سه گانه شما را خلق کردیم با اینکه مسئله کاملاً علمی و منطبقه و اشاره به لایه های شکم و رحم و مشیمیه داره کاری ندارم اما با فرض شما کسی بخواد یه شریعتی بیاره مردم رو دور خودش جمع کنه واقعا لازمه انقدر وقت بذاره ریزه کاری هایی که هیچ تأثیری تو جذب مردم نداره تو کتابش بیاره و از اینجور مثالا بزنه؟ چرا نثر قرآن هیچ شباهت محتوایی به شعرهای معروف عرب در همون زمان یا اصلاً قبل و بعدش نداره و کلاً محتوا یه جور دیگه است حتی با محتوای کتب دینی دیگه مثل تورات و انجیل هم خیلی متفاوته واقعا چرا؟ جزء ۲۴ سوره فصلت 34 و 35 ؛ راه ارتباط درست رو آموزش میده میگه میخوای کینه ها در جامعه کم بشه بدی رو با خوبی جواب بدید با این فرمول دشمن دوست میشه مثل کاری که پیغمبر در صدر اسلام انجام میداد و واقعا هم جواب میداد جزء بیست و پنجم سوره شوری آیه ۲۳ این چه درخواستیه که نزدیکان من را دوست داشته باشید به عنوان اجر رسالت؟ مگه پیغمبر باید برای رسالت از امت مزد بگیره؟ مگه قرار نبود چیزی نگیره؟ اصلا مگه دوست داشتن زوریه؟ بعدم این دیگه چه جور اجریه به چه دردی میخوره؟ کتایون زد زیر خنده: _جدیدا خودتم سوال می‌پرسی الان ما باید جواب بدیم؟! خندیدم: _نه خودم جواب میدم اصلاً مودت با محبت فرق داره به معنای دوستی کردن و یاری رساندنه، نه به معنای دوست داشتن پس درخواست غیرمنطقی نداره که دوستشون داشته باشید حتماً بلکه میگه کمکشون کنید حالا چرا باید کمکشون کنید و اصلا اساسا این کمک به چه دردی میخوره که در سطح اجر رسالت پیامبر باشه و اصلا چرا پیامبر اجر رسالتش رو از ما میخواد در حالی که قبلش گفته اجری نمیخوام خب واضحه که این کار آورده مالی برای پیامبر نداره که مزد محسوب بشه بلکه در واقع کمک میکنه به همون تحقق اهداف رسالت و به خود امت پس در واقع اجری برای خودش نمی خواد چیزی برای امت میخواد و این یاری رساندن واجبه به خاطر اینکه کمک میکنه به اصل دین وگرنه منطقی نیست که برای رسالت اجری بخواد در حالی که قبلش گفته نمیخوام حالا اینکه این فاکتور چطور کمک میکنه به امت و به دین رو دقیق توضیح میدم به وقتش! ۳۹ ویژگی مومنین اینه که: وقتی بهشون ظلم میشه خدا و مومنین دیگه رو به یاری می‌طلبن و علیه ظلم قیام می‌کنن تسلیم‌نمیشن تیم میشن مبارزه می‌کنن تا احقاق حق زیر بار حرف زور نمی‌رن شاخص این تفکر رو هم بزودی بهتون معرفی میکنم* سوره زخرف آیه ۵۸؛؛ مشرک ها ناراحت شده بودن که چرا خداهای ما بدن ولی خدای مسیحی‌ها یعنی مسیح و مریم رو تقدیس می کنی خب با فرض شما واقعا پیغمبر نباید این کارو میکرد دیگه یعنی باید همه خدایان رو یکجا نفی میکرد چون عرب که نبودن عیسی و مریم هیچ قرابتی بین اینا و اونا نبود و از این نظر واقعا عجیبه که مشرکین رو که هم نسبت بیشتری باهاش دارن و... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۵۲ و ۲۵۳ _... و هم تعدادشون تو مکه بیشتره هیچ رقمه با خدایانشون کنار نمیاد ولی خدای مسیحی ها رو کامل منکر نمیشه فقط میگه اینا بنده خوب خدا و پیامبر بودن ما که علتش رو میفهمیم ولی به نظر شما چرا؟! سوره دخان؛ دخان به معنی دود درباره یه فضای غبار آلود صحبت میکنه ابتدای این سوره این دود به نظر من شرایط فعلی جامعه بشریه این ظلم و بی تفاوتی که اتمسفر رو آلوده کرده و ما داریم توش نفس میکشیم و بدترین عذابه که بهش عادت کردیم ژانت:_خدا چه جوری دود رو کم میکنه؟ توی این آیه میگه _ با توده های هوای تمیز به وسیله وجود جریان های مصلح _ اونوقت از کی انتقام میگیره از دود؟ _ از تولیدکننده های دود از مجرمین فکر میکنم جزء ۲۵ هم تمومه بلند شدم که خودمون رو به یک لیوان آبمیوه مهمون کنم و در همون حال پرسیدم: _کتایون خیلی وقته از مامانت خبری نمیدیا! چکارا میکنید؟ هنوز خاطره تعریف میکنید؟ _نه بابا گیر داده که میخوام ببینمت _خب انتظار داشتی این درخواست رو نکنه کاملا طبیعیه یعنی تو خودت اصلا دلت نمیخواد ببینی مادرتو؟ _خب... چرا ولی آخه چطوری؟ _خب معلومه باید بری ایران دیگه کلافه گفت: _اونم همینو میگه ولی آخه منطقی نیس چرا اون نیاد اینجا؟ _حرف تو منطقیه اون وقت؟ اون شوهر و بچه و کارش رو ول کنه پاشه بیاد اینجا؟ اونوقت تو چرا نتونی بری؟ اصلا تو واقعا نمیخوای قبل از مرگ وطنت رو ببینی! _لوس! جوابم رو با ته خنده داد و به فکر فرو رفت: _آخه نمیشه که... _چرا؟ _چون.... خب نمیدونم تاحالا بهش فکر نکردم بابا همیشه میگفت نشدنیه! _خب مامانتم حق داره ببیندت تو هم حق داری ببینیش هم مامانت هم خواهرت رو لبخند کجی زد و سر تکون داد سردرگم بود سینی رو روی میز گذاشتم: _بفرمایید بچه ها بریم بیرون خرید بعدشم شام مهمون من؟ این رضوان زنگ زده میگه حالا نمیای نیا ولی سوغاتیو که باید بفرستی! بریم یه چیزی بگیرم براش بفرستم! ژانت خوشحال گفت: _اتفاقا دلم میخواست پیشنهاد بیرون بدم خیلی وقته بیرون نرفتیم کتی کتایون لیوانش رو سر کشید و سری به تایید تکان داد: _خصوصا که شامشم با یکی دیگه ست بریم فقط من زودتر میرم که ماشینمو از... میون کلامش دویدم: _میخوام بریم خرید شاهزاده ماشین میخوای چکار؟ _خب مگه من تابحال خرید نکردم میبرمت... دوباره حرفش رو قطع کردم: _فکرشم نکن منو ببری جایی که خودت خرید میکنی سر گنج که ننشستم! ما فقیر فقرا باید کلی ویندو شاپینگ کنیم (خرید از پنجره، کنایه از تماشای صرف) و تو خیابونا بچرخیم تا بلکه مناسب جیبمون یه چیزی پیدا کنیم! درمانده ابرو بلند کرد: _آخه شب برگشتنی برای بار سوم و آخر جمله ش رو نیمه تموم گذاشتم: _حرفشم نزن پاشو تنبلی نکن خیابانهای نیویورک منتظر قدوم همایونی شماست یه پا به این زمین بزن حسرت به دل نمونه علیا حضرت! ....... شنبه ی قرار آخر هم چشم به هم زدنی از راه رسید با حوصله یک پارچ شربت آبلیموی خنک درست کردم که ظهر چله تابستون میچسبید لیوانها رو از شربت خنک پر کردم و روی میز گذاشتم: _خب بخورید که به پایان بحث نزدیک میشویم! کتایون لبخند کجش رو که امضای صورتش بود دوباره روی لب نشوند: _ببینیم و تعریف کنیم! دفتر کوچکم رو باز کردم و با نگاه گذرایی شروع کردم: _بسم الله الرحمن الرحیم جزء 25 سوره فتح آیه _صبر کن‌ سوره محمد آیه 22 : یه سوال اینطوری که شما میگید جهاد یک نعمته پس چرا از خانم‌ها دریغ شده و از این بقول شما نعمت بزرگ محروم ان؟ کی گفته خانمها از جهاد محرومن جهاد کاملا فراگیره قبلا گفتم کلی ابعاد داره خانمها فقط از جهاد نظامی هستن نه محروم هم به خاطر اینکه خانم‌ها روحیه شون طور دیگه ای طراحی شده و هم این که اصلاً اساساً بهش نیازی ندارن یعنی خانم‌ها با امکاناتی که براشون طراحی شده به همون اندازه که جهاد نظامی میتونه آدم رو نزدیک کنه به خدا با انسان به خدا نزدیک میشن با کاری که به ظاهر راحت‌تره و خطر جانی نداره اما اینقدر مهم و موثره که دوشادوش مجاهدین میتونن رشد کنن یعنی پیامبر میگه بهشت زیر پای مادره درحالیکه یک مجاهد با ریختن اولین قطره خونش بهشت بهش واجب میشه! ضمنا قبلا هم گفتم بعد فرهنگی ماجرا به خانومها واگذار شده نمیشه که همه بجنگن یکی باید کنه بسازه تفکرات رو به دیگران کنه با با با اینا عمدتا کار خانم هاست حالا بعداً مثال هاش رو میزنم پس خانومها از جهاد محروم نیستن چون همه اینها جهاده فقط جهاد نظامی بهشون واجب نیست نه که نمیتونن اگر علاقه و نیازش باشه انجام میدن مگه ما مامور و افسر زن نداریم؟! سوره فتح آیه ۲۴ خدا می‌فرماید: خیلی وقت‌ها از جنگ جلوگیری می‌کنم به خاطر جلوگیری از تلفات.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۵۵ و ۲۵۶ _....تلفات غیرنظامی و انسان های بی گناهی که ممکنه بی دلیل کشته بشن برای اسلام خیلی مهمه محاسبه سود و زیان نمیکنه در مورد جون انسان ها مثل بعضی ها که داعیه حقوق بشر و دفاع از بشر و نجات بشر رو دارن و بعد میگن فلان اتفاق درد زایمان خاورمیانه جدیده* فلان اتفاق هزینه آزادی بشره* و به راحتی آدمهای بیگناه رو می‌کشن ولی در اسلام چنین چیزی وجود نداره هیچکس قربانی به دست آوردن حتی صلح نباید بشه سوره حجرات آیه ۹ انگار ما ابزار خدا در برقراری صلح در جهانیم هر چیزی به بهبود اوضاع بشر مربوط بشه به مسلمون ها هم مربوط میشه مسلمونی و با هم جمع نمیشه البته اگر درست نگاه کنی انسانیت و بی تفاوتی با هم یکجا جمع نمیشه پس درخواست عجیبی هم نیست کاملا فطریه! این میشه زندگی مسئولانه و مفید و به درد بخور که تو هم خودت احساس خوبی داری هم دیگران رو کمک میکنی آیه ۱۰ : تک تک این کلمات هستن برای خودشون تو اون شرایط الان این موضوعات برای همه ما جا افتاده ولی ۱۴۰۰ سال پیش با اون ساختار عشیره ای تک تک این کلمات یک خطر بالقوه است و واقعاً زدن این حرف ها جرات میخواد! یعنی چی که یکی هم عشیره تو نیست ولی برادرته! یا یکی هم عشیره ی توئه ولی برادرت نیست! و ارجحیت نداره چون مسلمان نیست و مشرکه مگه میشه؟ بدتر از اون منِ عرب با فارس ها و ترکها برادر باشم؟ مگه میشه! آیه ۱۳ : نفی نژادپرستی معیار سنجش انسانها تقواست و تقوا هم چیزیه که همه میتونن کسب کنن چیزی نیست که از قبل داده شده باشه عدالت محض سوره ق آیه ۳۸ : خدا آسمانها و زمین را آفرید و خسته نشد! اینم جواب توراته باز* که میگه خدا تو شیش روز کائنات رو خلق کرد و روز هفتم استراحت کرد! جزء بیست و هفتم سوره ذاریات آیه ۴۷ به گسترش مستمر آسمان ها اشاره می کنه به اینکه دائم جهان در حال بزرگ شدنه چیزی که الان در نظریات هم مطرح میشه قسم های سوره طور خیلی قشنگن! سوره نجم هم سوره به لحاظ قرائت خیلی زیباست* اگر خواستید بشنوید بگید براتون بفرستمش آیه ۱۱ و ۱۲ "قلب پاک او هرگز درباره آنچه دید دروغ نگفت آیا با او درباره آنچه دیده مجادله می‌کنید؟" خیلی این کلام زیباست توضیحی نمیشه درموردش داد! آیه ۳۹ ؛ انسان چیزی جز سعی و تلاش و دست آورد خودش نیست ببینید چقدر زیباست اصلاً به ویژگی های ابتدایی مثل نژاد و زیبایی و قدرت بدنی و اون چیزهایی که خودش داده و انسان براش زحمتی نکشیده اشاره نمیکنه تکیه بر دستاوردها داره نه داشته های مادی سوره الرحمن آیه ۳۳ : اگر می توانید از مرزهای آسمان بگذرید به همون باور کابالا اشاره میکنه که میخوان برن تو آسمون درخت حیات رو فتح کنن دقت کنید توی آیه ۳۳! از اینجور نظمهای ریاضی تو قرآن فراوونه فقط باید پدیده ها رو بشناسی تا ببینیشون آیه ۶۰ می فرماید : اگر توی انسان به من نیکی و احسان کنی جواب احسان جز احسان نیست! و منم به تو احسان میکنم! خدایا مگه من میتونم به تو احسان کنم؟ چه کاری از من برمیاد مقابل تو؟ چرا منو میکُشی با لطفت! چندبار عمیق نفس کشیدم و بعد ادامه دادم: _سوره حدید آیه 25 میفرماید : پیامبر فرستادیم که مردم قیام به قسط کنند یعنی اینطور نیست که وقتی پیغمبر میان مردم بهش نگاه کنن که همه مشکلات رو خودش با معجزه حل کنه مدل خدا و خدا مثل مربیا به ما تیم ورک میده خودش وایمیسه بالا سرمون راهنمایی میکنه و کمک میکنه که ما کارکردن رو یاد بگیریم و رشد کنیم خصوصا کار جمعی! ۲۳ نوری که انسان باهاش راه بره و گناهانش بخشیده بشه! یعنی یه جورایی چراغ مسیرت باشه این چه نوریه؟ خیلی جالبه ماجرای نور توی قرآن آیه نور سوره نور رو یادتونه؟ اونم خیلی عجیب بود توضیح میدم حالا... جزء بیست و هشتم سوره حشر آیات اول در مورد همون توطئه یهود شمال مدینه در قضیه جنگ احزابه که منجر به جنگ خیبر شد ما اجازه حمله به خانه کسی رو نداریم ولی اجازه اینکه کسی از احکام ما سوء استفاده کنه رو هم بهش نمیدیم احکام باید بازدارندگی داشته باشن وگرنه جان و مال و ناموس مسلمانان در امان نیست دینی که نتونه امتش رو با قوانین حمایت کنه به چه درد میخوره هر کسی بیاد جنگ راه بندازه این همه آدم رو تو خطر بندازه بعد به راحتی پناه بگیره بگه من نبودم کار به من نداشته باشید بعدم به ریش ما بخنده که از قوانین ما علیه خودمون استفاده کرده؟ بعد از ای که کرد رفت توی قلعه پنهان شد و گفت ما کاره ای نبودیم و خیال کرد چون در قانون اسلام حمله به خانه های مردم مجاز نیست در امانه اما خدا اینبار در ماجرای خیبر فتوای جدید میده که استثنائا در این مورد میتونید وارد قلعه شون بشید چون بقول قرآن "فتنه از کشتار بدتر است" این منطق قرآنه قضیه برای اسلام.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۵۷ و ۲۵۸ _قضیه خیبر برای اسلام حیثیتی بود واقعاً کلافه کرده بودن مثل کسی که هی انگلک میکنه میگه من نبودم یهود هم هی فتنه مینداخت هی قایم میشد! اگر این شر از سر امت دفع نمیشد فتنه‌ها کماکان ادامه داشت جنگ های جدیدی راه مینداختن دست بردار نبودن بالاخره یه جوری باید قال این قضیه کنده میشد صلاحدید خدا برای ترک وطن و آوارگی بود به خاطر کارهایی که می کردن این مخفیانه موش دووندن توی همه چی عادتشونه همون قضیه اخراج شون از انگلستان گویای احوالشون هست حالا هم که دوباره یک عده رو از سرزمینشون نفی بلد کردن که یه مملکت جعلی هزار ملت درست کنن وقتی وعده خدا برسه دوباره آوارگی نصیبشون میشه! آیه ۱۴ میگه : یهود همیشه به دیوار و دژ احتیاج دارن تا پشتش بجنگن توان جنگ رودررو ندارن الان هم همینطوره دور خودشون دیوار میکشن! بعد هم میگه بین خودشون خوب میجنگن خوب مانور برگزار می‌کنن ولی فقط کافیه جنگی در بگیره جنگ ۳۳ روزه ۲۲ روزه ده روزه 2 روزه الان که دیگه شده چند ساعته خدا خیلی خوب تحلیل میکنه اینا رو! سوره ممتحنه آیه ۱۲ : فکر میکنم اینجا اولین بار در تاریخه که کسی با زنها بیعت میکنه و عهد میبنده سوره صف آیه 4 : آیه شاخصیه بنیان مرصوص... بنده هایی هستن که در دفاع از دین خدا و مثل کوه محکمن! خدا میگه اینها رو من دوست دارم فقط هم مبارزه نظامی مدنظر نیست در همه وجوه اما واقعیت اینه که گام اول مبارزه همینه اگر امنیتی برای امت وجود نداشته باشه و در این حوزه نتونی از خودت دفاع کنی دیگه موجودیتی نخواهی داشت که بخوای توی حوزه های فرهنگی و اقتصادی و اینها اظهار نظر کنی پس خیلی مهمه سوره جمعه آیه ۹ و ۱۰ ؛ نماز جمعه در اسلام یک مراسم عبادی عقیدتی سیاسی هفتگیه که توش مسلمانها هفته به هفته به لحاظ سیاسی در جامعه به روز می شن چون خطبه سیاسی خونده میشه و از تمام وقایع مطلع می‌شن اولین تفکری که انسان‌ها رو وارد حوزه سیاست و مشارکت در امور اجتماعی کرد و همه انسان‌ها رو در همه سطوح دغدغه‌مند کرد نسبت به امور اجتماعی و سیاسی قطعاً اسلامه مکتبی که بخواد صرفا حکومت کنه ترجیح میده مردم رو وارد این مسائل نکنه خود نماز جمعه و به طور کلی نماز جماعت هم زیبایی‌های خاص خودشو داره انسجام همدلی و مشارکته و صورت زیبایی هم داره نمیدونم تصویر نماز جماعت رو تابحال دیدید یا نه حس خیلی خوبی رو منتقل میکنه حضور در اون صفوف مثل پرنده ای که با دسته پرواز میکنه! سوره طلاق آیه ۱۰ : میخواد بگه میتونی همسر پیغمبر باشی و جهنمی باشی مثل همسر نوح میتونی زن فرعون باشی و بهشتی باشی! مثل آسیه اصلا خدا عمداً این شاخص‌ها رو خلق می کنه و بعد مثال میزنه که حجت رو تمام کنه و ثابت کنه هیچ چیز مانع هدایت یا کفر بشر نمیشه الا تصمیم خودش و عقل خودش و هیچ قرابتی ملاک ایمان نیست جز عمل و بعد برای مومنان، کل مومنان، آسیه رو به عنوان یک شخص مثال میزنه به عنوان یک الگو این جایگاه یک زن دراسلامه که میتونه الگو باشه بدون اینکه پیغمبر یا امام باشه! جزء بیست و نهم سوره قلم: یکی از زیباترین قسم های قرآن آیه اول همین سوره ست که قسم به و و و علمه هیچ مکتب تاریخی دیگه ای تا این اندازه به علم ارج و ارزش نمیگذاره قشنگ ترش اینه که این قسم رو اونقدر بزرگ میدونه که برای اثبات این که پیامبرش مجنون نیست به کار میبره! آیه ۴ هم خیلی قشنگه نمیگه تو خوش اخلاقی میگه چه خلق و منش بزرگی داری! ستایش خیلی جالبیه سوره نوح آیه ۱۳ خیلی تکان دهنده ست خداوند می فرماید شما چه تونه دیگه برای خدا وقار هم قائل نیستید؟! هر کاری به ذهنتون میرسه می کنید اصلا نمی فهمید من دارم می بینمتون؟! واقعا اعتراض عجیبیه! سوره مزمل آیه 1 تا 5 مزمل خطاب به پیامبر میفرماید ای جامه به خود پیچیده برخیز! میدونم حرفت رو نمی‌پذیرن بهت سخت میگذره ولی سخت تر از اینش هم توی راهه کلی حرف هست که باید بهشون بزنی که براشون نا آشناست کار سختت هنوز مونده! واقعاً سخت ترین کار دنیا رو پیامبر انجام داده حرف جدید زدن کلا سخته تغییر ایجاد کردن همیشه سخته ولی توی اون ساختار اونهمه تغییر فرهنگی واقعا بزرگترین معجزه ست! ۲۳ سال زمان گذاشت ولی بالاخره موفق شد اون جامعه رو زیر و رو کنه! نه فقط اون جامعه رو بلکه تاریخ رو به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد حالا در برابر این همه سختی که گفتم، نسخه شفابخشی که خدا به پیامبر میده چیه؟ نماز شب! ببین دیگه چه فرمولیه! خب این الان در اختیار ماست میتونیم استفاده کنیم! یعنی چیزی رو که به پیامبرش داد برای بقیه هم استفاده ازش مقدوره! یادته بهت گفتم با نماز شب خوش میگذرونم؟ تجربتا میگم که واقعا یه معجزه ست واقعا رمز شبه. سوره قیامت ایه ۲ سوگند میخوره به... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۵۹ و ۲۶۰ _... به وجدان بیدار! قسم های قران خیلی قشنگن آیه ۳۷ واقعاً هم آدم وقتی به این فکر می کنه که خدا از دو تا سلول یه همچین آناتومی ساخته میشه واقعاً میمونه! سوره انسان آیه ۳ بی نهایت زیباست! آیه ۵ تا ۲۲ با سند صحیح از روایات فریقین* در شأن نزول برای اهل بیت پیامبر نازل شده جزء ۳۰ سوره نباء آیه ۲ خبر بزرگ چیه؟ ژانت_قیامت؟ _ میگه توی قیامت از هم سوال می کنن _ توی قیامت یه خبر بزرگ هست؟ _ آره حالا میگم چیه در مجموع قسم های سوره های جزء سی خیلی زیباست هم متن اصلی هم ترجمه ش سوره عبس رو ببینید ببینید این آیات چقدر قشنگ از حقوق و ارزش‌های انسانی دفاع می کنن سوره بروج آیه ۴ تا ۱۰ داستان اصحاب اخدوده* یه تعداد مسیحی که توسط پادشاه نجران به تحریک یهودی‌ها در یک دره جمع شدن و سوزانده شدن خدا اینجا به خونخواهی از این گروه مسیحی میگه مرگ بر اصحاب اخدود کسانی که آتش رو در اون دره فراهم کردن و انسانهای پاک رو به جرم یکتاپرستی و مسیحیت سوزوندن خدا خونخواه مومنین و مظلومین در تمام طول تاریخه حالا با فرض شما برای این پیامبر این قضیه چه اهمیتی باید داشته باشه که یکسری مسیحی چند صد سال قبل کشته شدن که بخواد خونخواهی کنه؟! سوره بلد آیه ۱۱ به یک گردنه اشاره میکنه که توی قیامت همه باید ازش عبور کنن بعد خدا میگه میدونی اون گردنه چیه؟ آزاد کردن یه برده یا غذا دادن به یه گرسنه یه یتیم از خویشاوندان یا یه مستمند خاک نشین! آیه خیلی قشنگیه سوره ضحی... کتایون لبخندی زد: _آها اتفاقا میخواستم همینو بگم پس اسم تو یه سوره از قرآنه؟ _آره _خب حالا به چه معناست؟! _به معنای آفتاب سر ظهر وقتی که آفتاب و نور و روشنایی کامل میشه و همه جای زمین روشنه و هیچ چیز پنهان نیست و سایه تولید نمیشه و همه چیز دقیق دیده میشه هم این پدیده زمینی رو به شکل زیبایی توصیف میکنه و هم اشاره به زمان خاصی که در زمین عدالت و حق کاملا جاری بشه هم داره سوره شرح آیه ۵ و ۶ میفرماید یقیناً با سختی آسانی هست! همراه هم این اشاره به همون فرصت امتحان داره و استفاده درست و زاویه دید که می تونه هر تهدیدی رو به فرصت تبدیل کنه نگاه ما اینه که اصلا تهدید ها و سختی ها بیشتر از فراخی فرصت رشد داره معمولا اختراعات حاصل تنگنا و چالش بوده سوره تکاثر آیه ۱ و ۲ اعراب عشیره گرا رو مخاطب قرار میده و میفرماید این طلب زیادی نفرات کردن شما رو کشته! تا جایی که به قبر شمردن افتادید که ببینید کدوم قبیله پرجمعیت‌ترید! حالا با منطق شما چرا این پیامبر انقدر خودشون رو نقد میکنه مثل اینکه خودشم عربه اصلا چه سودی براش داره؟ سوره کوثر کوتاه ترین سوره قرآنه که در اون خداوند بزرگترین برکت به نام کوثر رو به پیامبر وعده میده صحبت سر یه مولود دختره دختری که خیر کثیری برای پیامبر به دنبال داره! در جایی که دختر داشتن اصلا ارزش نیست بلکه سرافکندگی میاره ژانت_ قضیه چیه؟ _پیامبر هر فرزند پسری که براشون متولد می شد بعد از یه مدت فوت می شد با مریضی با اتفاق آخرین فرزند پسرش رو که در دفن میکنه و بر می‌گرده یکی از سران مشرکین به نام عاص بن وائل که خودش ۱۹ تا پسر داشت به پیغمبر طعنه میزنه میگه تو ابتری و نسل و دنباله نداری! پیامبر خیلی دلش میشکنه و بعد این آیه نازل میشه به پیامبر وعده داده میشه که قراره فرزندی به تو بدم که کثرت نصیبت بشه و اون فرزند حضرت زهرا بود که دختر بود با وجودی که تو اون جامعه باور اینه که با پسر فقط نسل ادامه پیدا میکنه ولی خدا تعمدا برای شکستن این سنت یک دختر به پیامبرش می ده و میگه من میخوام به واسطه ی یک دختر نسل تو رو کثیر کنم و واقعا هم نسل پیامبر کثیر میشه خب اگه حرفی نیست دیگه به نظرم باید بگیم صدق الله العلی العظیم! زیر لب صلواتی فرستادم و گفتم: _خب... تموم شد حالا وقت نظر دادنه چطور بود؟ ژانت کمی پیشونیش رو خاروند: _به نظرم به همین راحتی نشه اظهار نظر کرد یا حتی رد کرد کتایون فوری گفت: _ولی تو که هنوز بحث رو تموم نکردی کلی آیه رو مسکوت گذاشتی گفتی بعدا توضیح میدم فکر نکن اونا رو یادمون رفته باید توضیح بدی _اون که حتما برای اینکه جواب تمام اون سوالات یکجا داده بشه باید آخرین مبحث رو هم شرح بدم که در واقع کلیدیه که تمام اصول و منطق این مکتب و فلسفه و چیستی هستی رو به طور درست جانمایی میکنه ما خیلی مفصله به نظرم بمونه برای فردا کتایون فوری گفت: _مگه یادت رفته من فردا بلیط دارم؟باید برم کالیفرنیا یه هفته هم نیستم! _آها! راست میگی خب پس تو برو و برگرد بعدش... خندیدم: _بعدشم امتحانای من شروع میشه تا... نگاهی به تقویم گوشیم انداختم: _تا شنبه دهم آگست همون روز به نظرم خوبه از جام بلند شدم تا چای نپتون حاضر کنم: _راستی.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۶۱ و ۲۶۲ _راستی کتایون بالاخره با مامانت به کجا رسیدی؟ با بابات حرف زدی برای ایران رفتن؟ اصلا میبینیش؟ _اونکه اصلا! نمیتونم برای ایران رفتن بهونه ای بیارم اگر بگم میفهمه پیداش کردم! اگرم بخوام برم نباید بهش بگم دلیل هم نداره که بگم ولی... اخه خودمم آمادگیشو ندارم خیلی سختمه الانم چند روزیه حرف نزدیم با هم! _وا چرا؟ _قهریم مثلا! میگه تو احساس نداری دلت نمیخواد منو خواهرتو ببینی! _به نطر من که راست میگه! الان یعنی باهات قهره؟ _آره دیگه نمیدونم چکار کنم نه دوست دارم پیش قدم بشم نه اون کوتاه میاد اصلا شرایط منو درک نمیکنه ولی به نظر من که تو اونو درک نمیکنی! اصلا متوجه شرایطش نیستی! متوجه دلتنگی هاش نیستی فقط به فکر خودتی یه توصیه میکنم جدی بگیر اشتباه منو تکرار نکن نذار قهر طولانی بشه رابطه تون خراب میشه! اونوقت سخت بشه آواربرداری کرد! اخم کم رنگی کردم چی گفتم! سینی رو روی میز گذاشتم و نشستم مقابل نگاه گنگ کتایون چند ثانیه چشمهاش رو ریز کرد و بعد گفت: _تو... تو یه چیزی لعنتی چطور اینهمه وقت یادم رفت! تو ام که اصلا به روی خودت نیوردی! ژانت هم متعجب گفت: _راست میگه واقعا که... قرار بود ماجرای خودتو برامون تعریف کنی! _اولا من قولی بهتون ندادم! ثانیا وقتی تعریف کردن گذشته ی آدما جالبه که قابل افتخار باشه گذشته من حال خودمو هم بهم میزنه چه برسه بقیه چه اصراریه آخه... کتایون فنجونش رو از تو سینی برداشت: _یه جوری حرف میزنی حالا انگار چی هست! از گذشته ی من و ژانت که ناراحت کننده تر نیست! _گذشته ی تو و ژانت بیشتر جبر بود اما مال من... بیشتر اختیار! _حالا مهم نیس دیگه نمیتونی قسر در بری یالا بگو ببینم چی به چی بود! واضح بود که دست از سرم برنخواهند داشت! من هم به ناچار فنجونم رو یک نفس سر کشیدم تا زودتر از موعد نامه اعمالم رو بگیرم و از رو مقابل اذهان قرائت کنم: _ما خانواده مذهبی ای هستیم توی یه محله ی سنتی و مذهبی خونه ما در واقع یه حیاط با دو تا ساختمون بزرگه که اولش یه ساختمون بوده و بعدها بینش تیغه کشیدن و تغییرات دادن از وقتی که من یادم میاد با خانواده عموم یه جا زندگی کردیم تو همون خونه من و داداشم رضا دو قلوییم و مامانم یکه زا بود ولی عمو و زن عمو که از پدر و مادر من بزرگترن دو تا پسر و یه دختر دارن! رضوان و احسان و سبحان... من از بچگی آدم کنجکاوی بودم خیلی سوال داشتم اونقدر که اطرافیان حوصله شون سر میرفت درباره همه چیز... بزرگتر هم که شدم توی مدرسه دوستای جدید نگاه های جدید و کلی سوال جدید... نمیگم اگر سوالاتم رو میپرسیدم کسی جواب نمیداد یا نمیدونست ولی من روم نمیشد بپرسم فکر میکردم اگر بپرسم به درونیاتم پی ببرن و فکر کنن بچه بی اعتقادی هستم مقصر خودم بودم که اجازه دادم اینهمه سوال بی جواب توی ذهنم شکل بگیره و کم کم به این فرض برسه که واقعا جوابی براش وجود نداره رضوان زودتر از همه متوجه تغییرات فکری من شد خیلی باهم بحث میکردیم ولی من سوالای سختی میپرسیدم که اونم کم سن و سال بود و جوابش رو نمیدونست سعی میکرد بره و برام پیداش کنه ولی سوالا تو ذهن من خیلی سریعتر از سرعت جستجوی اون شکل میگرفت! وارد دانشگاه که شدم کلا از سبک زندگی خودمون فاصله گرفتم و با یه مدل جدید زندگی آشنا شدم دلم میخواست مثل اونا بشم یعنی میگفتم اصلا سبک زندگی درست و پیشرفت موازی جوامع بشری همینه و ما تو گذشته گیر کردیم کم کم پوششم تغییر کرد خانواده اولش سکوت کردن ولی بعدش کم کم صدای مامانم در اومد منم پررو بازی درآوردم که هرکسی در انتخاب دنیای خودش آزاده و اگر نگران آبروتون هستید میرم یه جایی رو اجاره میکنم! رضوان سعی میکرد منو ول نکنه ولی من ترجیح میدادم ازش فاصله بگیرم ناخودآگاه چون اون بخاطر منم که شده چند سال بود مطالعه میکرد و پر شده بود ولی من دیگه خیلی دنبال جواب نبودم مغزم بسته شده بود هر آگاهی ای که کسب کرده بودم به نظرم فرض مسلم بود و باقیش سفسطه من اصلا داشتم با اون سبک زندگی اخت میشدم و چیز دیگه ای نمیخواستم گرهی بین ابروهام نشست: _برگشتن به اون روزا کلا برام سخته معمولا روزی چند بار با پدیده های مختلف ناخودآگاه برام تکرار میشه دیگه خودم نمیخوام یادآوریش کنم یعنی توصیف هم نداره من هر روز متجددتر میشدم و روزی چند بارم با مادرم بحث داشتیم بابام اصلا دخالت نمیکرد فقط هر چی میگذشت سکوتش بیشتر میشد دیگه مثل قبل دوست نداشت باهام حرف بزنه منم از بچگی عاشقش بودم خیلی برام سخت بود اما با خودم میگفتم اینم هزینه شد توئه نباید اجازه بدی قیدوبندهای عاطفی محبوست کنه و جلوی پیشرفتت رو بگیره! الان که به اون روزا برمیگردم نمیدونم باید به اون تفکرات خندید یا براشون گریه کرد نمیدونم چرا.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۶۳ و ۲۶۴ _نمیدونم چرا فکر میکردم باید حتما جور خاصی بپوشی و بگردی و روابط خاصی داشته باشی تا پیشرفت کنی اصلا پیشرفت توی ذهن من دقیقا چی بود پذیرفته شدن توی جمع یه عده بچه پولدار بی غم که خرج تعطیلات آخر هفته شون که نصفشم دور ریز بود حقوق دو سه ماه زندگی یه کارگر بود هیچ دغدغه ای نبود جز اینکه جای جدید یا تفریح جدیدی پیدا کنیم که بیشتر خوش بگذره من فکر میکردم زندگی اونه و بقیه دارن عمرشون رو هدر میدن خلاصه که بهم خوش میگذشت منهای اوضاع خانوادگی لبخند کمرنگی زدم: _رضا قل منه دوقلو ها وابستگی شدیدی به هم دارن من شخصیت مستقل تری دارم و کمتر وابسته میشم ولی رضا خیلی به من وابسته بود اونقدر که از بچگی اگه من میخواستم یه شب خونه عمه ای خاله ای کسی بمونم اونم باید میموند! زدم زیر خنده: _روز اول مدرسه مون خیلی خنده دار بود اون باید میرفت مدرسه پسرونه و من دخترونه جوری اشک میریخت که از گریه اون اشک منم دراومده بود! ولی بعد از این تغییرات دیگه خیلی بهم نگاه نمیکرد هرچی رضا و بابا ساکت بودن مامان حرف داشت ولی من نمیخواستم کسی جلوی پیشرفتمو بگیره پس بیشتر بیرون وقت میگذروندم تا کمتر ببینمشون کمی سکوت کردم کتایون پرسید: _خب؟ بعدش... _توی همون اوضاع...خب... اینجوری بگم که ما یه همسایه تو کوچه مون داشتیم که با ما رفت و آمد خانوادگی داشتن پسرش... ایمان... از بچگی همبازی ما بود بعدم که ما بزرگتر شدیم رفاقتش با رضا و احسان و پسرعموم بیشتر شد خلاصه رفت و آمد داشت به خونه مون خب.. از همون چهارده پونزده سالگی مادرش با مادرم چند بار حرف خواستگاری و اینا زده بودن ولی آقاجونم گفته بود صبر کنید تا دانشجو بشن و تکلیف آینده شون روشن بشه بعدم که من دانشجو شدم دیگه با اون وضعیت خانواده ی اون بنده خدا منصرف شدن اما خب...خودش... از رفتارش اینطور حس میشد که... علاقه ای هست! کتایون فوری پرسید: _تو چی؟ تو دوستش نداشتی؟ _من... تو نوجوونی چرا! ولی بعدش خب دیدم تناسبی با من نداره بیخیالش شدم _خب؟ _خب ماجرا از اونجا فرق کرد که یه روز من داشتم میرفتم بیرون مثل همیشه لباس پوشیده بودم برام عادی بود خانواده هم دیگه چیزی نمیگفتن ولی این بنده خدا اون روز مهمون رضا بود منم خیلی وقت بود ندیده بود چون سه سال بود منتقل شده بود پایگاه شکاری اصفهان _مگه کارش چی بود؟ _خلبان نیرو هوایی بود _خب؟ _هیچی دیگه تازه منتقل شده بود تهران و منو ندیده بود چند سالی ولی احتمالا وصفمو از مادر و خواهرش شنیده بود دیگه چون دیگه پیگیر اون قرار خواستگاریشون نشدن! _خب بعدش؟ _بذار دارم میگم دیگه من داشتم میرفتم بیرون اصلا نمیدونستم اون برگشته در حیاط رو که باز کردم برم بیرون این دو تا داشتن می اومدن داخل رضا فوری خواست ببردش ولی اون نمیدونم چرا همونجا ایستاد و با حالت عجیبی که هم عصبانی بود و هم متحیر به من زل زد! احساس حقارت میکردم از نگاهش انگار با نگاهش هر چیزی که این مدت سعی کرده بودم فراموش کنم رو به یادم آورد ولی اون نسبتی با من نداشت اصلا اجازه نداشت اینطوری تحقیرم کنه البته به زعم خودم اون فقط تعجب کرده بود و بخاطر محبت و طبعا غیرتی که داشت متاسف بود ولی من تعبیر به تحقیر میکردم من اونروزا کلا احترام و این چیزا رو گذاشته بودم کنار حتی برای مادر خودم دعوا راه انداختم داد و بیداد کردم که به چه حقی اینجوری به من نگاه میکنی مگه کی هستی؟ پدرمی برادرمی شوهرمی کی به تو اجازه داده با این قیافه به من زل بزنی؟ سر و صدا راه افتاده بود تو کوچه! رضا سعی میکرد آرومم کنه ولی من قلبم میسوخت از اون نگاه شاید نمیخواستم از چشمش بیفتم که دست و پا میزدم نمیدونم... نفس عمیقی کشیدم و مثل آه خارجش کردم: _سرشو انداخت پایین... گفت... ببخشید دست خودم نبود شما رو جور دیگه ای شناخته بودم ضحی خانوم دنبال بهونه بودم برای سر و صدا کردن میخواستم خودمو خالی کنم حواسم به آبروریزی تو در و همسایه نبود دوباره داد کشیدم گفتم شما که مثلا بچه مذهبی هستی به چه اجازه ای اسم منو به زبون میاری و بهم زل میزنی! رضا دیگه عصبانی شده بود رضا سر اینکه من یه دقیقه بزرگترم و کلا تو خونه ما به خانوما خیلی احترام گذاشته میشه؛ خیلی به من احترام میگذاشت ولی اون لحظه عصبانی بود باصدای بلند هی میگفت ضحی برو تو صدای اونم بیشتر عصبیم کرده بود ولی جواب ایمان بیشتر ازهمه حالم رو گرفت و... شد آنچه نباید میشد! اونم عصبانی بود صورتش سرخ سرخ بود با همون حال چند بار دیگه گفت ببخشید منظوری نداشتم ولی من بیشتر تحقیرش کرد گفتم اصلا تو کی هستی که منظوری داشته باشی تو خیلی بیجا کردی به من اونطوری نگاه کردی آخرش اونم عصبانی شد و با داد حرفمو قطع کرد و گفت... آهی کشیدم: _هنوزم.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۶۵ و ۲۶۶ _هنوزم جمله ش توی گوشمه گفت... بس کن خانوم اگر خودت شانی نداری رعایت شان و شخصیت پدر و برادرت رو بکن که تو این محل آبرو دارن انقدر از این حرف عصبانی شدم که... همینجوری بی اراده... یکی خوابوندم زیر گوش! کتایون با خنده گفت: _وای واقعا؟! _خنده داره؟ _نه آخه خیلی هیجان انگیزه _ولی به نظر من احمقانه ترین تراژدی ممکنه! هیچی نگفت بی هیچ حرفی رفت... میدونی ژانت اونروز که تو زدی تو گوشم... یاد اون سیلی ناحق افتادم احساس کردم شاید این جواب اون باشه رضا اونقدر عصبانی بود که ترجیح دادم برم رفتم سر همون قرار کذایی ولی وقتی برگشتم تو خونه ولوله به پا شده بود مامانم از اونروز دیگه باهام حرف نزد یعنی حرف زد ولی نه مثل قبل احساس میکنم هنوزم که هنوزه منو نبخشیده! _آخه چرا؟ بخاطر اون پسره؟ _نه... بخاطر آبروی حاج آقاش اون روزی که من زدم تو گوش ایمان... خیلی از همسایه ها از سر وصدا اومده بودن پشت پنجره و دیده بودن چی به چیه تو محل ما همه هم دیگه رو میشناسن خیلی زود خبر رسیده بود به مادرش و... اونم اومده بود دم خونه ما شکایت که حالا پسر من مظلوم و مودبه واقعا دختر شما با چه رویی زده تو گوشش! حقم داشت وقتی من برگشتم خونه... آقام اصلا از اتاقش بیرون نیومد خانواده عمو هم دخالت نکردن ولی مامان و رضا یه دعوای حسابی راه انداختن منم میدونستم حق با اوناست ولی نمیتونستم قبول کنم و عذرخواهی کنم خودمو از تک و تا ننداختم و هم پاشون داد و بیداد کردم داد و بیداد که خوابید رفتم تو اتاقم خیلی حالم بد بود تازه میفهمیدم چقدر این کار توی در و همسایه بدمنظر بوده و چه آبرویی از این خانواده و خصوصا حاج مرتضی اشراقی رفته! دیگه نمیتونستم اون فضا رو تحمل کنم دوراهی سختی بود نمیدونم تو اون شرایط چرا به اون تصمیم رسیدم که باید از این خونه برم وسایلمو جمع کردم و دم صبح زدم بیرون و یه نامه ام براشون گذاشتم اونقدر بی عاطفه بودم که نوشتم دیگه هرگز برنمیگردم و نمیخوام هیچکدومتونو بینم واقعا هنوزم نمیفهمم اون روزا چم شده بود که انقدر راحت دور خانواده م رو خط کشیدم که برم با رفیقایی خوش باشم که... همون روز رفتم خونه یکی از دوستام... ژیلا خونه مجردی داشت فرداشم قرار شمال گذاشتن تقریبا ده نفری میشدن دختر و پسر... منم خیال کردم اگر باهاشون برم حالم بهتر میشه رفتم ولی اصلا بهم خوش نگذشت من یه حریمی برای خودم قائل بودم ولی اونا زیادی راحت بودن اصرار هم داشتن که همه مثل خودشون باشن اگرم کسی از این برنامه ها خوشش نمی اومد یعنی تو همون سنت های پوسیده گیر کرده و نتونسته توی باز کردن پیله ش موفق باشه! این جمله معروفشون بود این یکی هیچ رقمه تو کتم نمیرفت یه دعوای حسابی کردیم و حالیشون کردم که من اینطوری راحتترم و کسی نمیتونه منو مجبور به انجام کاری بکنه میخواستم برگردم ولی ژیلا و پریسا نذاشتن... اون مدت گوشیم کلا خاموش بود اونروز تو ویلا بعد دعوا حالم بد بود گوشیمو روشن کردم که یه آهنگ گوش کنم همین که روشن کردم تلفنم زنگ خورد منم چون ناشناس بود جواب دادم دوباره آه کشیدم به امید سبک شدن: _رضا بود... خواستم قطع کنم ولی شروع کرد مثل قبل باهام حرف زدن مثل روزای قبل از دعوا... قبل از عوض شدن... رضا خیلی باعاطفه ست و خیلی قشنگ حرف میزنه منم که... عاشقشم تازه اون لحظه واقعا احساس تنهایی و بی پناهی میکردم نتونستم قطع کنم بجاش شروع کردم گریه کردن رضا هم خیلی نگران بود مدام میپرسید کجایی چکار میکنی؟ منم میدونستم اگر بگم کجام سکته میکنه! دروغ گفتم گفتم خونه یکی از دوستامم اونم فوری گفت آدرس بده بیام دنبالت! گفتم من نمیخوام برگردم حداقل فعلا نگفتم که با اون آبروریزی روم نمیشه فقط گفتم نمیام از هر دری اومد تو گفتم نه... آخرش مجبور شد بگه! سکوتم یکم طولانی شد و ژانت اول به حرف اومد: _چی رو بگه؟ سعی میکردم بغضم رو فرو بدم و بعد زبون باز کنم ولی نمیشد با همون حال جوابش رو دادم: _راستشو... گفت بابا همون روزی که تو رفتی سکته کرد الان یه هفته ست بستریه قراره قلبش عمل بشه به من گفته قبل عملش پیدات کنم و ببرم بالاسرش! گفت... با بغض گفت... گفت گفته این آخرین خواهش عمرشه دیگه اصلا نفهمیدم چطور وسایل جمع کردم و به بچه ها چی گفتم و با چه حالی تا ترمینال رفتم و چجوری رسیدم تهران رفتم بیمارستان مامانم اصلا حاضر نبود منو ببینه وقتی از در ای سی یو رفتم تو بلند شد رفت بیرون بقیه هم حرفی برای گفتن نداشتن یکی یکی خلوت کردن من اول از پشت شیشه دیدمش بالاخره قطره اشک سمجم موفق شد به سقوط آزاد با دست گرفتمش: کلی دستگاه بهش وصل بود میگفتن شانس عملشم خیلی بالا نیست چون چند تا از رگای اصلی همزمان مسدود شده بود و بالن هم جواب نمیداد عمل قلب باز.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۶۷ و ۲۶۸ _عمل قلب باز اونم با ریسک بالا بخاطر سن و سال و فشار خونی که از قبل داشت و... گان پوشیدم رفتم تو دستشو بوسیدم، گفتم اشتباه کردم، گفتم هر جوری تو بخوای میرم و میام فقط منو ببخش فقط برگرد ولی آقام حرفی نزد فقط یه نفس عمیق کشید گفت آخی.. خیالم راحت شد... یه لحظه وقتی اینو گفت تماما ناامید شدم با خودم گفتم اگر بره من نابود میشم هم پدرم رو ازدست میدم هم مقصر مرگش میشم! مادرمم از دست میدم! مطمئن بودم حاج خانوم دیگه نگامم نمیکنه تا آخر عمر اون لحظه واقعا پناهی جز خدا نداشتم... همینجوری یه دعایی از دلم گذشت که باید به دادم برسی! اگه برسی منم میگردم دنبالت تا بالاخره پیدات کنم! کتایون صاف نشست: _بابات سر پا شد و تو ام گشتی؟! _بله... گشتم حاصل این همه سال گشتن و گشتنم همیناییه که تو این چند ماهه شنیدید! نفس عمیقی کشیدم تا تلخی این سالها دوباره رسوب کنه و ته نشین بشه توی دلم لبخندی زدم: _خب حالا پته ی ما رو ریختید رو آب خیالتون راحت شد؟! ژانت متفکر دست زیر چونه گذاشت: _واقعا بهت نمی اومد! به نظر می اومد از بچگی تا الان مثل قدیسه ها زندگی کردی! _آدما اینطوری ان دیگه میتونن عوض بشن... میتونن هر چیزی که میخوان بشن همون جوری که باید... گفتم که خدا وقتی میبخشه انگار اصلا فراموش میکنه چکاره بودی! لبخندی زد: _چه قشنگ! حالا واقعا مامانت هنوز باهات قهره؟ _قهر که نه ولی سرسنگینه یعنی من یه تصمیم آگاهانه گرفتم که برای اینکه حرمت های شکسته شده بازیابی بشه زمان و فاصله لازمه درست زمانی که دوباره به اون زندگی و اون حال و هوا وابسته شدم یعنی سال آخر دانشگاه که ایران بودم و بیشتر به تحقیق گذشت فهمیدم باید یه مدتی از این خونه و زندگی و محل و آدمها فاصله بگیرم تا پیش زمینه های ذهنی کمرنگ بشه گفتم بعد از اون تغییر الان اگر دوباره تغییر ظاهر بدم یکم مضحکه شاید بهتر باشه مدتی دیده نشم کتایون_ برای همینم رفتی آلمان بعدم اومدی اینجا برای همینم حتی تعطیلاتت رو برنمیگردی ایران _آره میخوام وقتی برمیگردم اون احترامی که از دست دادم برگشته باشه حداقل بخشی از اون... کتایون هنوز انگار گرهی توی ذهنش داشت که وقتی لب باز کرد مشخص شد چیه: _اون پسره... ایمان تو الان نسبت بهش چه حسی داری؟ دوستش داری نه؟ این دقیقا همون چیزی بود که میون قصه تا جایی که شد توی لفافه پیچیدم تا پیدا نشه ولی کتایون پیداش کرد در انکار بسته بود فقط گفتم: _چه فرقی میکنه مهم اینه که همه چی تموم شده ژانت با ذوق گفت: _خدای من تو واقعا دوسش داری؟ اصلا ازش خبر داری؟ _نه... هیچ خبری کسی درمورد اون با من حرف نمیزنه منم سوالی نمیپرسم کتایون_ واقعا؟ یعنی الان حتی نمیدونی طرف زن گرفته یا نه؟ چه دل گنده ای تو! _از کجا بدونم؟ بعدم حتما داره دیگه الان قاعدتا باید 29 سالش باشه مامانش مگه میزاره تا این سن مجرد بمونه همون موقعشم واسه زن گرفتنش عجله داشت! اصلا چه فرقی میکنه به هر حال همه چی تموم شده ست میشه دیگه بحثشو نکنیم؟ کتایون بی توجه به خواهشم پرسید: _رضوان چی؟ اون که خیلی باهات صمیمیه اونم میدونه تو طرف رو... _نه نمیدونه... _ رضوان میدونه ازدواج کرده یا نه؟! _لابد... همسایه ان دیگه ولی من نپرسیدم کتایون اخمی کرد: _خب اینجوری که خیلی بده اگه هنوز دوستش داری باید تلاش کنی حرفش رو قطع کردم: _من کی گفتم دوستش دارم من فقط... فقط به نظرم آدم معقولی می‌اومد و من بابت اون بی احترامی علنی بهش احساس دین میکنم همین مگه من سفیهم که به کسی که منو نمیخواد دل ببندم! _از کجا معلوم که نخواد شایدم هنوز بخواد پوزخندی زدم: _آره حتما _خب تو که الان دوباره مثل خودش شدی! _تو مثل اینکه متوجه نشدی چه اتفاقی افتاده! من زدم توی گوشش توی خیابون! با اون ظاهرم غیرتشو له کردم اون به من علاقه داشت ولی من تحقیرش کردم اگر همه حسش بدل به نفرت نشده باشه حداقل دیگه محبتی وجود نداره که حتی در خوش بینانه ترین حالت ممکن بشه روش حساب باز کرد میشه خواهش کنم دیگه راجع بهش حرف نزنیم؟ من دارم اذیت میشم... کتایون اگرچه به نظر کنجکاویش ارضا نشده بود سکوت کرد اما سکوتش شبیه آتش زیر خاکستر بود و این اصلا برای من خوب نبود! خودم کم دچار خیالات و اوهام میشدم حالا یک نفر هم پیدا شده بود تا همراه من خیال ببافه و دم به دمم بده تا کودکانه خودم رو فریب بدم و با امید واهی روزگار بگذرونم... ....... شنبه ی بعد از امتحانات دوباره دور هم جمع شدیم و اول کتایون درباره امتحاناتم پرسید: _خب نمره هاتونو کی میزنن ببینم داری چکار میکنی! خندیدم: _خب اگر انقدر نگرانی بیا دانشگاهمون با اساتید وضعیت درسیم رو چک کن! اون هم خندید: _حالا جدی امتحانا رو چطور دادی خوب بود؟ _آره.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۶۹ و ۲۷۰ _آره الحمدلله خوبه حالا تو بگو سفرت چطور بود اون چیزی که میخواستی شد؟ لبخندی زد: _آره شد یه سفارش بزرگ گرفتیم _با مامانت که آشتی کردی؟ حل شد؟ _آشتی کردیم ولی حرف خودشو میزنه! میگه باید بیای ببینمت _خب تصمیمت چیه؟ _فعلا هیچی بگذریم امروز قرار بود بحثت رو به بالاخره تموم کنی! یادت که نرفته! لبخندی زدم: _نه! شروع کنم؟ ژانت که تا این لحظه ساکت بود به حرف اومد: _آره بگو زودتر زیر لب بسم الله الرحمن الرحیم زمزمه کردم و بعد گفتم: _خب اگر یادتون باشه قبلا درباره فلسفه خلقت حرف زدیم اینکه خدا چرا ما رو آفرید و هدف چی بود تمام هدف رشده ما فقط اومدیم رشد کنیم و استحقاق بهترین ها رو پیدا کنیم حالا چگونگیش خیلی مهمه دیگه ما چطور باید رشد کنیم؟ سکوتم کتایون رو وادار به پاسخ دادن کرد: _متوجه منظورت نمیشم _میگم تو خودتو بذار جای خدا فرض کن میخوای یه سری موجود ذی شعور تربیت کنی در بُعد فردی و اجتماعی حفظ شرایط آزمون و پنهان شدن و ایمان به غیب رو هم تو دستور کارت داری چه میکنی؟ _خب همون کاری که شما میگید کرده پیامبر میفرستم و برنامه میدم همون شریعت _صحیح حالا این برنامه در چه صورتی به بهترین شکل ممکن منتقل و پیاده میشه طوری که بیشترین اثرگذاری رو داشته باشه؟ _منظورت چیه؟ _منظورم متد آموزشی کاربردیه حتما این جمله رو شنیدی که موثر ترین آموزش آموزش عملی و رفتاریه پس میشه گفت در عالی ترین سطح آموزشی الگو سازی مطرح میشه قبلا هم گفته بودم آموزش صرفا تئوری با کتاب آموزش کاملی نیست و خدا هم کسی نیست که کار ناقص انجام بده پس قطعا و حتما این الگو سازی رو مد نظر قرار داده پس ما یه سری الگو داریم که خدا اونها رو طراحی کرده تا منتهای سطح آموزشی رو تجربه کنیم یعنی بهترین ابزار برای رشد دقیقا چیزی که بارها در قران بهش اشاره شده و نشونتون دادم یه مثال ساده میزنم؛ مثلا تصور کن که تو یه اپراتوری قراره یه چیزی رو بسازی مثلا عروسک مواد اولیه رو برات میفرستن میگن اینا رو بساز و بفرست خب چجوری بهت طریقه ی کار رو آموزش میدن؟ معمولا یه کاتالوگی همراه مواد اولیه بهت میدن که توش توضیح داده مرحله به مرحله چکار باید بکنی اما اگر کار پیچیدگی داشته باشه و آموزش هم درست و حسابی باشه همراهش یه نسخه کامل ساخته شده از همون سفارش رو برات میفرستن که هرچی کارت پیش میره با اون معیار مقایسه کنی ببینی داری درست پیش میری یا نه ساده تر بگم وقتی خدا به ما میگه انسان خوبی باش و صفات خوبت رو متبلور کن باید یک نمونه عینی به ما نشون بده و بگه ببین منظورم اینه! وگرنه تو میتونی به خدا احتجاج کنی که خدایا آموزشت ناقص بود من متوجه منظورت نشدم مصداقی توضیح ندادی تو گفتی مهربان باشید بخشنده باشید ولی مهربانی و بخشندگی رو بهمون نشون ندادی فقط توصیف کردی در حالی که اینا همه رفتاره! باید عینی به ما نشون میدادی درباره خنکی آب هزار جور تفسیر و تحلیل و توصیف هم که ارائه بدم تو تا تجربه نکنی که نمیفهمی چیه و چجوریه اگه H2O بنویسم رو کاغذ بذارم رو زبونم تشنگیم رفع میشه؟ تا خدا تجسم این صفات رو به ما نشون نده، تا مبنا و معیار کامل رو به عنوان خط کش بهمون ارائه نده ما تلاش کنیم خودمون رو به چی نزدیک کنیم؟ _پس منظورت اینه که روش تربیتی اصلی خدا ارائه الگوی _بله کاملترین نوع آموزش همینه هر چی جز این باشه میشه به این سیستم آموزشی ایراد گرفت! این مدل هم برای رشد فردی بهترین روشه هم برای رشد اجتماعی و امت سازی و تمدن سازی! یعنی همه باید با هم و کنار هم به سمت رشد حرکت کنن اما چطوری؟ بدون سکان دار؟ بدون هادی؟ بدون عنصر رهبری؟ بدون الگو و معیار و خط کش؟ پس خدا از ابتدا یک سری الگوی انسان کامل طراحی میکنه و عهد الهی همین میشه که از همه، از همه، تعهد میگیره که برای تحقق اون هدف مقدس که همگی رشد کنید و به سمت خدا تعالی پیدا کنید و در عین استقلال یک امت بشید و اعضای یک پیکر بشید؛ یک راه بیشتر وجود نداره و اون اینکه حول محوری که من معرفی میکنم اتفاق کنید و متفرق نشید واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا اون ریسمانی که خدا برای هدایت بشر فرستاده و واسطه ی بین خدا و مخلوقاته و قراره وصلشون کنه به خدا چیه؟ جز عنصر رهبری چی میتونه باشه؟ پس یک راه بیشتر برای اتفاق و امت سازی وجود نداره اونهم اتفاق حول الگو و " " پیشنهادی خداست اینکه در نظر ما ولایت تا این حد اهمیت داره و از اصول مذهبه علتش اینه چون اصلا دین برپا نمیشه بدون ولایت عهد الهی پاس داشته نمیشه و قولی تصدیق نمیشه بدون ولایت آرمانشهری ساخته نمیشه امت واحده ای شکل نمیگیره بدون ولایت! ولایت یعنی همین تمام هدف خلقت همین بود الگوهایی که خدا معرفی کرد رو.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۷۱ و ۲۷۲ _الگوهایی که خدا معرفی کرد رو بپذیری و تلاش کنی با تبعیت بهشون نزدیک بشی انسان ها در نزدیک شدن به ولی خدا مثل مفهوم حد عمل میکنن یک نمودار بی نهایت بار به شاخص خودش میل میکنه ولی هیچ وقت بهش نمیرسه! ولی بی نهایت بار میتونه بهش نزدیک بشه پس ما در برخورد با ولی خدا دو تا دستور داریم یکی اینکه رفتارش رو الگو قرار بدیم و خودمون رو باهاش بسنجیم و سعی کنیم حتی المقدور بهش نزدیک بشیم و یکی اینکه اون رو در هدف اجتماعی تمدن سازی جبهه حق در مرجعیت قرار بدیم تا نصرت الهی نصیبمون بشه چون انسان کامل معصومه و حلقه وصل امت با خداست میدونی چرا؟ چون تو وقتی اون رو میپذیری و به دستورش عمل میکنی به دو صورت خدا رو اطاعت میکنی یکی اینکه چون اون منصوب خداست در حقیقت میشه زبان خدا و دست خدا در زمین و تو داری خود خود خدا رو یاری میکنی به این وسیله و دوم اینکه وقتی تو خصوصیات مثبت اون رو تصدیق میکنی معنیش اینه که خوبی ها رو شناختی و داری بهشون نزدیک میشی برای همینم مردم در همه ادوار ولی خدا رو درک میکنن مهمترین آزمون همینه چون حیاتی ترین مسئله خلقته یکی از القاب ولی خدا باب الله گفته میشه یعنی در ورودی به سمت خدا خدا دوست داره ما از این در وارد شیم چون عامل سعادت فردی و اجتماعیه عامل رشدته _پس نقش قرآن چیه؟ _هر چی قرآن گفته ولی رفتار کرده در ولی متجلی شده برای همینم بهش میگن قرآن ناطق پس ولی و قرآن با هم تفاوتی ندارن اون صورت انسانیشه این صورت مصحفش هر دوشون هم برای تربیت و آموزش و پرورش لازمن حالا میخوای بشناسیمشون؟ دستهاش رو روی سینه جمع کرد: _بفرمایید _گفتم که برنامه رشد بشر از ابتدای خلقت بشر تا زمان نزول اسلام سیر تکاملی داشته بنابراین متناسب برنامه ولی خدا هم هربار کاملتر شده یه زمانی بیشتر از اینکه یک پیامبری بیاد و خوب و بد رو تذکر بده از بشر نمیشد انتظار داشت ولی بعد ها به جایی رسیدن که مثلا موسی به عنوان ولی خدا قیام کنه و بره به سمت اون هدف بزرگ ساخت تمدن الهی هرچند موفق نبود کاملا چون امتش به حد کافی آماده و همراه نبودن ولی انسان ها این مسیرِ رو به تکامل رو در طول تاریخ طی کردن تا جایی که اسلام بروز و ظهور پیدا کرد پس خدا همواره آماده تحقق اون هدف و ایجاد مدینه فاضله هست و فقط انسان ها باید آماده بشن و رشد کنن و این رشد بزرگترین امتحان و چالش بشره این هدف متعالی مثل میوه ای که روی شاخه برسه کم کم به شکل مطلوبش نزدیک شد و در اسلام به صورت نظری و تئوریک صد در صد ارائه شد در قرآن حالا مونده وجه عملی ماجرا! پذیرش ولایت عملی که اسمش امامته! و اتفاق حولش و امت سازی پیغمبر ما امام بود هر کس که به شریعت ایمان آورد ایشون رو تصدیق کرد اما بُعد پیامبری رو نه امامت رو برای همینم هست که هر حرفی که میزنه بازار نداره و فقط وحی رو میخوان حسبنا کتاب الله از این خلا معرفتی میاد وگرنه طبق الگوی امامت پیامبر مسیر بعد از خودش رو پیش روی امت ترسیم کرده بود حتی هم تصدیقش کرده بود الا الموده فی القربی، آیه زکات در رکوع، آیه تطهیر، آیه غدیر، سوره انسان، نوری که با قرآن میاد... همه اینا رو به یاد بیارید خداوند ولی مشخص کرده بود ولی امت اسلامی در پذیرشش موفق نبود برای همینم اوضاع جهان هنوز همینه بعد از 1400 سال یادته گفتی دستاورد اسلام چیه؟ اسلام تماما اجرا نشد ما بزرگترین و کلیدی ترین چرخ دنده این سیستم رو برداشتیم گذاشتیم کنار و انتظار داریم خوب کار کن هرچند اسلام متناسب اینکه هیچ وقت کامل بهش عمل نشده باز از بقیه مکاتب جلوتره ولی میخوام بگم اگر کامل پیاده میشد خدا چه برنامه ای برای بشر داشت! همون مدینه فاضله همون همون اتوپیا که بشر قرن هاست به دنبالش دور باطل میزنه! آب در کوزه و ما... اگر مقام امامت پیامبر درست درک بشه پیامبر خودش ولی بعد از خودش رو معرفی کرده "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" این جمله به لحاظ سندی ردخور نداره! ژانت دستی به چونه ش کشید: _همون صاحب نهج البلاغه! _بله همونی که حتی با تحلیل رفتاری هم شایسته ترین فرد امته چه برسه به اینکه قرآن و پیامبر هم تصدیقش کردن خانواده پیامبر همون الگوها هستن پیامبر اسلام و 12 امام که اولینش داماد ایشون و بقیه فرزندان دختر و داماد ایشون هستن* کتایون_فامیل بازیه؟ خانواده پیامبر میشن الگو؟ _بحث فامیل بازی نیست اصلا دقیقا شایسته سالاریه اگر تاریخ هم بخونی از روی نقل ها میشه فهمید که این افراد در همه ادوار از هم نسلای خودشون خیلی جلوتر بودن کسی نمیتونه ادعا کنه بین صحابه کسی از امیرالمومنین بهتره اولین مرد مسلمانه کسی که هیچ وقت بتی رو نپرستیده کسی که همواره دست راست پیغمبر بوده و هیچ جا تنهاش تگذاشته خصوصا در.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۷۳ و ۲۷۴ _...در جنگ ها در کلیدی ترین نقش رو داشته در اخلاق حسنه شهره ست اونقدر که کنیه اش ابوالحسنه یعنی پدر همه خوبی ها کسی که پیامبر در احادیث متواتر و متعددی با عناوین بسیار خاص تقدیر و تحسینش کرده طوری که درباره هیچ شخص دیگه ای سابقه نداره مثل حدیث علی مع الحق و الحق مع العلی یا حدیث هارون حتی خدا هم در احد و خندق تحسینش میکنه! کسی که تجربه حکومت داریش به شدت درخشانه و در مدت کوتاه زمامداریش ظلم طبقاتی و تبعیض نژادی رو به شدت کاهش میده و جنگ های خارجی رو خاتمه میده و کشور گشایی به ظاهر اسلامی رو متوقف میکنه کسی که عدالت اجتماعی و سیاست و حکمتش زبان زده خودتون کتابش رو خوندید و دیدید در سخنوری و حکمت کلام چقدر خاصه و در نامه های حکومتیش مشهوده که چه میزان به زمامداری و حقوق متقابل مردم و حکومت مسلطه* مهمتر از همه اینکه این فرد تنها کسیه که لایق ازدواج با فاطمه و گره خوردن با دودمان پیغمبره به طوری که همه سادات حتما فرزند علی هم هستن به نظر من بزرگترین دلیل تصدیق امیرالمومنین این ازدواجه چون یک دختر معمولی نیست! یادتونه گفتم خدا اون رو به عنوان خیر کثیر و کثرت نسل به پیامبر عطا کرد و از اوصاف شخصیتیش سخت میشه حرف زد اینکه چه جایگاهی داره ایشون تنها وجود مبارکیه که بی اونکه امام باشه معصومه! پیامبر ایشون رو سیده النساء اهل الجنه خطاب کرده و این یعنی ایشون بلندمرتبه ترین بانوی خلقته پس ایشون یه الگو از نوع زنانه ست اسلام مکتبیه که زنها توش تا حد الگوی اجتماعی شدن رشد میکنن حالا سوال اینه که آیا هرکسی میتونه همسر بهترین زنان عالم باشه؟! طبق روایات* تقریبا همه صحابه نزدیک پیامبر به خواستگاری فاطمه اومدن ولی پیامبر فرمود فاطمه متفاوته و انتخاب همسرش با خداست! خب کسی که میون تمام امت انتخاب میشه ویژه نیست؟! امیرالمومنین اصلح بود برای جانشینی پیامبر و منتخب خدا و پیامبر بود امت فقط به بهانه سن کم ایشون رو کنار گذاشت هیچ توجیه دیگه ای نداشت پس هم شایسته تر بودن یعنی وقتی به رفتارشون نگاه میکنی کمال رو میبینی اونقد که یه عده علی رو با خدا اشتباه گرفتن! چون در اندازه های کوچکتر هستن دیگه و هم خود قرآن و پیامبر این مسیر رو پیش چشم ما ترسیم کردن* و هم سهمی که برداشتن اثبات حقانیتشونه! کتایون_سهم؟ سهم دیگه چیه؟ _گفتم که کار امام رشد دادن امته اما مثل "الامام کمثل الکعبه" این حدیث پیامبره یعنی امام مثل کعبه ست مردم باید برن دنبالش کعبه که نمیاد دور مردم بچرخه مردم باید طوافش کنن حالا اگر مردم امام رو نخواستن چه باید کرد؟ خدا صبر میکنه تا مردم رشد کنن حالا مردم چجوری رشد میکنن همینجوری؟ نه قطعا به کار تربیتی نیاز هست خب کی قرار بود کار کنه از طرف خدا؟ باز هم همون پس وظیفه آماده سازی باز با همون امامه راجع به هزینه رشد هم صحبت کردیم هزینه رشد اجتماعی رو امت و امام با هم میپردازن بیشتر هم امام... اون سهمی که گفتم منظورم این بود بزرگترین نوع امتحان همینه یادته گفتم برای برداشتن جسم داغ کدوم انگشت رو میفرستی؟ اونی که مطیع تر و مطمئن تر و قوی تره امام هم در امت همین کار رو میکنه جسم های داغ رو برمیداره! در مقاطع مختلف تاریخی کار های سخت رو انجام میده تا مدل تربیتی بسازه ژانت سر تکون داد: _خیلی پیچیده شد _الان مصداقی توضیح میدم برگردیم به شرایط صدر اسلام یادته درباره مصاف تمدنی حق و باطل برای تعیین سرنوشت زمین حرف زدیم؟ خب اینجا با ظهور اسلام و تکمیل ولایت و پا به هستی گذاشتن انسان های کامل یعنی همون ائمه نصرت بزرگی نصیب جبهه حق شده که میتونه توازن این معادله رو به نفع ما بهم بزنه فقط اگر مردم بخوان! گفتم همه چیز با آگاهی مردم پیش میره خب در این شرایط طبیعتا طرف مقابل یعنی جبهه باطل هم ساکت نمیشینن سعی میکنن از مردم به نفع خودشون استفاده کنن و این فرصت رو بسوزونن اول که متناسب نشانه ها و طبق اسناد تاریخی این شجره خبیثه که لیدرش یهوده و پیاده نظامش هم مشرکین فعال میشه برای ترور پیامبر اما کاری از پیش نمیبره و پیامبر به دنیا میآد به نبوت میرسه قرآن نازل میشه و حکومت اسلامی پا میگیره چون خدا اراده کرده اسلام با شاکله و ساختارش در تاریخ قدعلم کنه اما لایه جدیدی که میشه باهاش وارد شد و این ساختار رو از بین برد یا استحاله کرد و آزمون رشد امته، یعنی ، دقیقا همون فضای مطلوبیه که اینا ازش وارد میشن چیزی که قرآن یک خط در میون تذکرش رو میده مثلا ابوسفیان مسلمان شده! و خیلیای دیگه اینا آرزوشونه صاحب میراث خلافت بشن و بکننش اون چیزی که میخوان چیزی که دیگه اسمش اسلام یا همون برنامه الهی نباشه یه بهانه برای حکومت اشرافی باشه! 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱