🏴🌙﴾•°﷽°•﴿🌙🏴
«صَلَّی اللّهُ عَلَی الباکينَ عَلَی
الحُسِـــ😭ـــــیْن»
💎#سومین چله، #چله_نوکری💎
💎زیـارت عـاشـورا💎
روز 2⃣1⃣
سہ شنبه بیسٺ و سومـ مردادماه
دومـ ذےالحجه
🌙 #برای_هم_دعا_کنیم
🏴 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🌷شهدای عزیز این هفته🌷 👣شنبه؛ شهید مدافع حرم مهدی عزیزی 👣دوشنبه؛ شهید مدافع حرم حسن غفارے 👣چهار
#با_کهـ_گویمـ_شوق_رفٺن_نیسٺ_کس_رادرمسیر
#ورنه_راهـ_عشق_آسان_اسٺ_ومقصد_دور_نیسٺ
برا شهید #فردا که شهید مدافع حرم
👣طاها ایمانی👣 هستن
هیچ مطلبی ازشون نیس... 😔
حتی عکسشون...😞
فقط وصیتنامه دارن که دستنوشته هست
فردا میذارم براتون... 😒
میخایم ان شاءاللہ به یادشون باشیم و فراموش نشن😓🇮🇷
تا پنجشنبه 🕘 ٩ شب وقت هست تعداد صلوات ها رو بگید و بفرسین
#شبٺون_بایادشہدا
#یاعلےمدد
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
☔️رمان زیبای #فرارازجهنم ☔️
☔️قسمت ۲۱
☔️مسئولیت پذیر باش
وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ...
ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ...
تمام شب رو راه رفتم و قرآن گوش دادم ...
صبح، اول وقت رفتم در خونه حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد،
بی مقدمه گفتم:
_دعاتون گرفت ... خود شما مسئول دعایی هستی که کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه پولی و نه کاری ...
با هم رفتیم مسجد ...
با مسئول مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ...
من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم ...
نظافت، مرتب کردن و تمیز کردن مسجد و بیرونش با من بود ...
قیچی باغبونی رو برمی داشتم و می افتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکل هایی درست می کردم که یکی از دیگری وحشتناک تر بود ...
هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف می کرد ...
سبزه آرایی های زشت من رو نگاه می کرد و نظر می داد ... .
بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه ها افتاده بودم،
اومد زد روی شونه ام و گفت ...
_اینطوری فایده نداره ... باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم .... .
دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه...
خندید و گفت:
_فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ...
ضمانتم رو کرده بود ...
خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ... همه از استعدادم تعجب کرده بودن ...
دائم دستگاه روی گوشم بود ...
✨قرآن گوش می کردم و کار می کردم ...
این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود ...
نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام می شد ...
بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می دادم ...
ادامه دارد...
📚 #نویسنده_شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_فقط_با_ذکر_نام_نویسنده
تنها کانال #رمـــان عاشقانه شهدایی ومفهومی
📚 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5