💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۴۵
ــ اینارو از کی یاد گرفتی؟!
شهاب در حالی که حلقه های خیار را روی چشمان مهیا می گذاشت، گفت:
ــ تو ماموریتای اولم؛ به خاطر اینکه باید چند شب بیدار میموندیم، چشامون سرخ میشدن و سوزش بدی پیدا می کردند. یکی از فرمانده ها اینکارو برامون انجام می داد.
مهیا لبخندی روی لبش نشست.
ــ حالا میدونی اون از کجا یاد گرفته؟!
ــ از کجا؟؟
ــ ازش پرسیدم. گفت که خانمش همیشه اینکارو می کرد.
ــ چه عاشقانه!
شهاب که کارش تموم شده بود، ظرف را روی پاتختی گذاشت و پتو را روی مهیا کشید.
ــ چیکار میکنی شهاب؟!
ــ هیچی! بگیر بخواب!
مهیا می خواست از جایش بلند شود.
ــ نه... شهاب!
اما شهاب مهیای نیم خیز شده را دوباره روی تخت خواباند. و از جایش بلند شد.
ــ کجا میری شهاب؟!
شهاب چراغ های اتاق را خاموش کرد و دوباره سر جایش نشست و دستان مهیا را در دست گرفت.
ــ جایی نمیرم کنارتم...تو راحت بخواب
ــ اما مـ...
ــ اما و اگر نداره بخواب!
مهیا در برابر زورگویی و نوازش های عاشقانه شهاب، دوام نیاورد و کم کم چشمانش گرم خواب شد.شهاب با چشمان نم دار؛ به مهیا خیره شده بود.
نمی دانست چطور نبودنش را برای یه مدت تحمل کند.رفتن به سوریه، یکی از آرزوهای بزرگش بود و از اینکه حضرت زینب(س) او را طلبیده بود؛ از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. اما دوری از مهیا قلبش را به درد آورده بود...
با دیدن دست های کوچک مهیا در دستان بزرگش، لبخندی به این منظره زد. احساس خوبی داشت؛ از اینکه کنار مهیا نشسته و این احساس مالکیت به او غرور خاصی می داد.
موهایش را نوازش کرد.
ده دقیقه... بیست دقیقه...نیم ساعت... یک ساعت...زمان می گذشت و شهاب همانطور خیره به چهره مهیا، مانده بود. دل کندن از این دختر، برای او مرگ را تداعی می کرد.
در آرام باز شد.
ــ شهاب مادر...
ــ بیا تو مامان!
شهین خانوم وارد اتاق شد.
با دیدن مهیا و شهاب لبخندی زد و با صدای آرومی گفت:
ــ خوابید؟!
ــ آره...!
ــ مهلا میگه از دیشب که رفتند؛ مهیا تا صبح تو بالکن فقط گریه کرده... حتی یه دقیقه هم نخوابیده بود!
شهاب نگاهش را از مادرش گرفت و به مهیا دوخت.
ــ خیلی اذیتش کردم... خیلی...
مهیا تکانی خورد که حلقه های خیار از روی چشمش افتادند.
شهاب آن ها را برداشت و توی ظرف گذاشت.
ــ عزیزم... نگاه کن چشماش رو چیکار کرده... مادر این دختر خیلی دوستت داره!
شهاب آرام چشم های مهیا را نوازش کرد.
ــ این دختر تموم زندگیمه مامان! فکر نمیکردم یه روز عاشق بشم و بخوام ازدواج کنم. ولی مهیا؛ تمام معادلاتمو به هم زد. الآن هم برام سخته اینجا بزارمش برم... همه وقت نگرانشم!
شهین خانوم از غم صدای پسرش، آهی کشید.
ــ مادر جان، کمتر از یه ساعت دیگه باید بری...
ــ میدونم مامان!
و شهاب به این فکر کرد، که چقدر زمان در کنار مهیا سریع می گذرد.
ـــ مهیارو بیدار کن...
ــ مامان!
ــ جانم؟!
ــ من همینجا با مهیا خداحافظی میکنم. نمیزارم بیاد پایین؛ حالش خوب نیست. لطفا به بقیه بگو، بعد رفتنم زخم زبون نزنن!!
ــ باشه عزیزم!
ــ مامان، اگه برگشتم و فهمیدم یکی با حرفاش و کارش تن زنمو لرزونده؛ یا اشکشو درآورده؛ باور کن به مولا علی(ع) قسم، نابودش میکنم... خودتون هم میدونید منظورم با کیه!!
شهین خانم بوسه ای بر موهای پسرش گذاشت.
ــ قربونت برم مادر! مهیا برای من با مریم فرقی نمیکنه... قبل از اینکه عروسم باشه؛ دخترمه... نگران نباش...!
💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
🍃ادامہ دارد....
ೋღ #نـویسـنده_فـاطمہ_امـیرے ღೋ
ೋღ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
امشب... شب تاسوعاست... 😭
ای اهل حرمـ...
میر و علمدار نیامد....
برای هم خیلی دعا کنیم...
برا فرج مولا
برا سلامتی اقا
برا بهبودی وضع کشورمون...
برا همه چی
برا جوونها
برا سلامتی پدرمادرامون... 😭😭
ادامه رمان رو شنبه میذارم
با خیال راحت... بریم به مناجات و دعامون برسیم.. 😭🏴
یاعلی..
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌴🐎🐎🐎🌴🌴
🌴🐎🐎🌴🌴
🌴🌴🐎🐎🌴
🌴🌴🐎🌴
سلام خدمت دوستای گل جدید و قدیم😔✋
عزاداریــــــہاٺون قبـــــول😭
🏴به ݐـیشنہاد دوسٺان؛
#چہارمین_چلہ
🌤چلہ دعاے فرج (الہـے عظمـ البــلا) و زیارٺ آل یاســـــین🌤
🏴شروع چله؛ ۶/۲۹
ݐـنجشنبہ بیست و نهم شہریورمــاه
(عاشـــــورای حســــینے)
🏴پایان چله؛ ۸/۸
دوشنبہ هفٺمـ آبانــماه
( #شب اربعــــــین حسیــــــنے)
به نیت ؛
🌤تعجیل درامر فرج مولا🌤
◾️سلامتی و طول عمر حضرت آقا وخادمین نظام
◾️بازشدن گرهہاے دنیــــوے و اخروےمون
◼️◾️▪️از فردا شروع میکنیمـ. خب حالا هرکی پای کاره و چله نشین بسم الله...▪️◾️⬛️
🏴 #چله_نشین_کربلا_بشیم_ان_شاالله
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌴🐎🐎🐎🌴🌴
🌴🐎🐎🌴🌴
🌴🌴🐎🐎🌴
🌴🌴🐎🌴
حاج حسین یکتا. صبح تاسوعا.mp3
7.65M
سخنرانی...
حاج حسین یکتا راوی دفاع مقدس
صبح تاسوعا 96
کولاک میکنه حاجی...
فوقالعاده س
#حتما دانلود کنید 😭
اگه دلت کربلا میخاد...
اگه متتظر ظهور مولا هسی...
اگه ناراحتی که اقا رو تنها میذارن...
اگه از اوضاع جامعمون دلخوری....
اگه اربعین پای پیاده حرم دلت میخاد...
دانلود کن صفا کن... برا من حقیر و روسیاه هم دعا کن😭😭😭
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🌴🐎🐎🐎🌴🌴 🌴🐎🐎🌴🌴 🌴🌴🐎🐎🌴 🌴🌴🐎🌴 سلام خدمت دوستای گل جدید و قدیم😔✋ عزاداریــــــہاٺون قبـــــول😭 🏴به ݐـیشنہا
برای چله گرفتن...
▪️نه ثبت نام میخاد
▪️نه اینکه بخاید به من پیام بدید و خبر بدید
▪️و نه چیز دیگه
👈👈از فردا👉👉
👈اول #نیت کنین؛ نیت کردن هم دلی هس قرار نیس بلند بگید بقیه بفهمن همین که قول میدید به خودتون که طبق قرار روزانه هرروز بخونین کافیه
👈دوم تا شب #قبل از 🕛دوازده شب🕛
حتما حتما بخونین
همین...!
مراقب خوبیهاتون باشین...
یاعلی
کلا این هفته شهیدی مدنظر نداشتیم... 😭
هدیه صلوات برای #شــــہداے_گمنــــــامـ
سرزمینمون😔
#کمـ_نذاریمـ_براشون
#والعاقبة_للمتقین
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🌴🐎🐎🐎🌴🌴 🌴🐎🐎🌴🌴 🌴🌴🐎🐎🌴 🌴🌴🐎🌴 سلام خدمت دوستای گل جدید و قدیم😔✋ عزاداریــــــہاٺون قبـــــول😭 🏴به ݐـیشنہا
چله گرفتن چیه؟
انجام دادن کار خوب و ثواب یا ترک یه کار حرام به مدت چهل رو میگن چله گرفتن
به اندازه توانمون، 💪
هرچند خیلی کوچک👉 ،
اما مدام و مستمر👌
مثلا 👇
🍃خوندن یه نماز مستحبی بعد یکی از نمازهای واجبمون
🍃خوندن یکی از زیارات (عاشورا، توسل، عهد بعدنمازصبح، )
🍃گفتن ذکر(صلوات «صدتا») یا اذکار دیگه که تو کتاب مفاتیح یا تفاسیر هست
🍃ترک یه اخلاق بد( هرچند کوچیک )
🍃انجام دادن یه کار خوب و مورد پسند خدا و اهلبیت(ع)
حتما باید #چهل روز باشه یا چهل شب
سخت نیس چله گرفتن
فقط یه همت✌️ میخواد
و یه یاعلی محکم 💪
🔲این بار چله دعای فرج و زیارت ال یاسین گرفتیم🔲
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5