eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌙🍃 🌙🍃 🍃 ‌ : [دعاے ابوحمزه ثمالے] : [فَمَا اسْتَحْیَیْتُ ....] فَمَا اسْتَحْیَیْتُ وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصى فَتَعَدَّیْتُ وَاَسْقَطْتَنى مِنْ عَیْنِکَ ولےمن شرم نڪردم و نافرمانیها ڪردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا انداختے و من اعتنا نکردم 🍃✨ فَما بالَیْتُ فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلَتْنى وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنى حَتّى کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنى پس باز هم به بردباریت مهلتم دادے و به پرده پوشیت مرا پوشاندے تا بدانجا ڪه گویا از یاد من بیرون رفتے 🍃🌙 وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصى جَنَّبْتَنى حَتّى کَاَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنى اِلهى لَمْ و از ڪیفرهاى گناهان مرا دور داشتے تا به حدے ڪه گویا از من شرم ڪردے خدایا در 🍃✨ اَعْصِکَ حینَ عَصَیْتُکَ وَاَنَا بِرُبوُبِیَّتِکَ جاحِدٌ وَلا بِاَمْرِکَ مُسْتَخِفُّ هنگام گناه ڪه من نافرمانیت ڪردم نه از باب این بود ڪه پروردگاریت را منڪر بودم و یا دستورت را سبڪ شمردم 🍃🌙 [وَلا لِعُقوُبَتِکَ ....] وَلا لِعُقوُبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعیدِکَ مُتَهاوِنٌ لکِنْ خَطَّیئَهٌ عَرَضَتْ و یا خود را در معرض ڪیفرت درآوردم و یا تهدیدهاے تو را بے ارزش فرض ڪردم بلڪه گناهے بود ڪه پیش آمد 🍃✨ وَسَوَّلَتْ لى نَفْسى وَغَلَبَنى هَواىَ وَاَعانَنى عَلَیْها شِقْوَتى وَغَرَّنى و نفس سرڪش نیز آنرا آراست و هواے نفس نیز چیره شد و بدبختے هم ڪمڪ ڪرد و پرده آویخته 🍃🌙 سِتْرُکَ الْمُرْخى عَلَىَّ فَقَدْ عَصَیْتُکَ وَخالَفْتُکَ بِجَُهْدى فَالاَّْنَ مِنْ (پرده پوشى تو) هم مرا مغرور ڪرد و در نتیجه تا آنجا ڪه مے توانستم در نافرمانے و مخالفت تو ڪوشیدم ولے اڪنون ڪیست ڪه 🍃✨ عَذابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنى وَمِنْ اَیْدِى الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ یُخَلِّصُنى از عذاب تو مرا نجات دهد و از دست دشمنان در فرداے قیامت چه ڪسے خلاصم ڪند 🍃🌙 وَبِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّى فَواسَوْ اَتا عَلى ما و به ریسمان چه ڪسے چنگ زنم اگر تو رشته خود را از من قطع ڪنے پس چه رسوایے است براے من 🍃✨ اَحْصى کِتابُکَ مِنْ عَمَلِى الَّذى لَوْلا ما اَرْجوُ مِنْ کَرَمِکَ وَسَعَهِ بر آنچه نامه تو از عمل من شماره و احصاء ڪرده ڪه اگر امید من به ڪرمت و وسعت 🍃🌙 رَحْمَتِکَ وَنَهْیِکَ اِیّاىَ عَنِ الْقُنوُطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَما اَتَذَکَّرُها یا خَیْرَ رحمتت نبود و از ناامید شدن بازم نمے داشتے به محض آنڪه به یاد آنها مے افتادم یڪسره ناامید مے شدم اے بهترین 🍃✨ مَنْ دَعاهُ داعٍ وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ اَللّهُمَّ بِذِمَّهِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ ڪسے ڪه خواندش خواننده اے و برترین ڪسے ڪه امیدش دارد امیدوارے خدایا به پیمان اسلام به درگاهت توسل جویم 🍃🌙 اِلَیْکَ وَبِحُرْمَهِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ اِلَیْکَ وَبِحُبِّى النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الْقُرَشِىَّ و به حرمت قرآن بر تو اعتماد ڪنم و به دوستے و محبتے ڪه به پیامبر امّے قرشے {•🌼•} @asheghaneh_halal 🍃 🌙🍃 🍃🌙🍃
#مجردانه [💜]روزهاے رمضـــان🌙 [💙]روزه گرفتم که مگر☺️ [💚]در شب قدر ببینم👀 [💛]تـوڪنارم هستے😍 [چه شب‌قدری بشودباتو👌] (‌•♥️•) @asheghaneh_halal
🌸🌙🌸🌙 🌙🌸🌙 🌸🌙 🌙 ‌ ❓سوال: اگر موقعى كه مشغول خوردن غذا است بفهمد صبح شده چه بايد بكند؟ ✅جواب: بايد لقمه را از دهان بيرون بياورد، و اگر عمداً آن را فرو ببرد روزه اش باطل است. 📚منبع: رساله ی امام خامنه ای 🍃🌷 @asheghaneh_halal 🌙 🌸🌙 🌙🌸🌙 🌸🌙🌸🌙
🌈🍃 🍃 ✍بسم الله وقتے ڪہ زن و مرد باهم پیمان زناشویے میبندند لازم است ڪہ بہ یڪدیگر اعتماد داشتہ باشند😌 اگر یڪے از طرفین پیوستہ با دیدن هر مسالہ اے بہ طرف مقابل سوء ظن پیدا ڪند این امر بہ سرعت سبب آشفتگے زندگے اش مے شود و آن را در سراشیبے سقوط ↙️مے اندازد ✅البتہ لازم است ڪہ طرفین نیز از انجام امورے ڪہ شڪ برانگیز بودہ و دلیلے براے حساس شدن طرف مقابل است خوددارے نماینــد هماتطور ڪہ در احادیث📖 آمدہ است مومن❗️ باید خود را از مواضع تهمت دور ڪند در غیر این صورت اگر وے را متهم بہ جرمے ڪنند نباید خود را بے تقصیر بداند اعتماد و روراست بودن تو زندگیاتون عامل آرامشه 🙂✌️ 📚 1⃣1⃣ 💟 {💍} @asheghaneh_halal 🍃 🌈🍃
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهیـد مرتضے عبداللهے" جمع صلوات گذشتھ 🌷۴۰۲۸🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @yas_ali110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
😜°| |°😜 خواهـــر زادم👶 تازه زبون باز ڪرده…  بهش گفتم دایےرو دوست دارے؟؟؟ گفت: نــه‼️😬 خواهــ👱♀ـرم واس اینڪه مــن ناراحت نشــم گفت ڪلمـه “نه” سر زبونشــه 😊 گفتم دیگه مطمئــن باشم ڪه دوستم ندارے⁉️ گفت:  “آلــه”😐😐 😂 خنـــده هــاتــون حــلال😉👇 |°😜°| @asheghaneh_halal
🍒🍡🍒🍡🍒🍡🍒 🍡🍒🍡🍒🍡🍒 🍒🍡🍒🍡🍒 🍡🍒🍡🍒 🍒🍡🍒 🍡🍒 🍒 🔰 نان و پنیر🍞🧀 و خیارگوجه🍅 چای کمرنگ و خرما☕️ 🔰 لوبیا پلو🍛 و سالادشیرازی🍵 🔰 به تعداد افراد برنج رو پیمانه کنید و بذارید توی آب و نمک خیس بخوره لوبیا سبز رو خورد کنید و با یه دونه پیاز متوسط کمی بخار پز کنید گوشت چرخکرده و هویجی که نگینی خورد کردین رو با مقداری روغن به مواد اضافه کنید و همه رو باهم تفت و مخلوط کنید زرد چوبه و فلفل سیاه و در صورت مهیا بودن زعفران اب کرده و ادویه ی پلویی به موادتون اضافه کنید و در آخر با رب گوجه فرنگی مواد رو خوشرنگ کنید مواد رو لابه لای پلو تون بریزید و بذارید دم بکشه 👈🏻 👇🏻 اگه ادویه پلویی نداشتید می تونید برای خوش عطر شدن لوبیاپلوتون از کمی فلفل دلمه ای ریز شده استفاده کنید. سالاد شیرازی هم که مخلوطی از خیار و گوجه و پباز ریز شده س که با نمک و آبلیمو آبغوره مخلوط شده👌🏻 ⃣1⃣ 😋🍭 🍳| @asheghaneh_halal 🍒 🍡🍒 🍒🍡🍒 🍡🍒🍡🍒 🍒🍡🍒🍡🍒 🍡🍒🍡🍒🍡🍒 🍒🍡🍒🍡🍒🍡🍒
⇩🔆⇩️در فراق بار گاهت💛 ⇩😍⇩رنگِ دل طوسےشده✨ ⇩🔆⇩این دل زارم شدیداً⚡️ ⇩😍⇩تنگِ پابوسی شده⭐️ 🍃 @Asheghaneh_halal
❤️🍃 🍃 #همسفرانه ✨پیامبـر(ص)✨ 🌸|هنگامےڪه زن و شوهــر به همدیگر نگــ👀ـاه مےڪنند خداونــ🍃ـد متعال نیز با نظر رحمـتــ☺️ به آن‌ها مے‌نگرد|°🌸 #نهج‌الفصاحه،ح 621 🍃 @asheghaneh_halal ❤️🍃
°🐝| |🐝° [😴] هیـس! بـیدالم نَـتُـنیـد! دالم تـاب خِلس پانـ🐼ـدا مےبینم☺️ [😍] اے جـان! خوابتـ آرومـ💚 پانـدا ڪوچولو😜 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_halal
💜⚜️💚⚜️💜⚜️💚⚜️💜 ✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 اخر هفته شد و خواستگارها اومدن و من از اطاقم میشنیدم که با بابا دارن سلام و احوال میپرسی میکنن مامانم بعد چند دیقه صدام کرد چادرم رو مرتب کردم و با بی میلی سینی چای رو گرفتم و رفتم به سمت پذیرایی تا پامو گذاشتم بیرون مامانش شروع کرد به تعریف و تمجید از قد و بالای من به به عروس گلم فدای قدو بالاش بشم این چایی خوردن داره ازدست عروس آدم فک نمیکردم پسرم همچین سلیقه ای داشته باشه داشت حرصم میگرفت و تو دلم گفتم به همین خیال باش وقتی جلو خواستگاره رسیدم اصلا بهش نگاه نکردم دیدم چایی رو برداشت و گفت ممنونم ریحانه خانم نمیدونم چرا ولی صدای سید تو گوشم اومد تنم یه لحظه بی حس شد و دستام لرزید قلبم داشت از جاش کنده میشد.تو یه لحظه کلی فکر از تو ذهنم رد شد . نمیدونم چرا سرم رو نمیتونستم بالا بگیرم اصلا مگه میشه سید اومده باشه خواستگاری؟! نگاه به دستش کردم دیدم انگشتر زهرا رو هم نداره دیگه اروم سرم رو بالا اوردم که ببینمش دیدم عهههه احسانه... داشت حرصم میگرفت از اینکه چرا ول کن نبود یه خواهش میکنم سردی بهش گفتم و رفتم نشستم بعد چند دقیقه بابا گفت خوب دخترم اقا احسان رو راهنمایی کن برین تو اطاق حرفاتونو بزنین با بی میلی بلند شدم و راه رو بهش نشون دادم هر دوتا روی تخت نشستیم و سکوت -اهم اهم...شما نمیخواید چیزی بگید ریحانه خانم؟! -نه...شما حرفاتونو بزنین. اگه حرفای من براتون مهم بود که الان اینجا نبودید -حرفات برام مهم بود ولی خودت برام مهم تر بودی که الان اینجام ولی معمولا دختر خانم ها میپرسن و اقا پسر باید جواب بده -خوب این چیزها رو بلدینا...معلومه تجربه هم دارین. -نه.اختیار داری ولی خوب چیز واضحیه به هر حال من سوالی به ذهنم نمیاد و چند دقیقه دیگه سکوت -راستی میخواستم بگم از وقتی چادر میزاری چه قدر با کمال شدی البته نمیخوام نظری درباره پوششت بدما چون بدون چادر هم زیبا بودی و اصلا به نظر من پوششت رو چه الان و چه بعد ازدواج فقط به خودت مربوطه و باید خودت انتخاب کنی -از ژست روشنفکری و حرف زدناش حالم بهم میخورد و به زور سر تکون میدادم تو ذهنم میگفتم الان اگه سید جای این نشسته بود چی میشد یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم: اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون... ادامه دارد…🍃 💟 @asheghaneh_halal 💜⚜️💚⚜️💜⚜️💚⚜️💜
💜⚜️💚⚜️💜⚜️💚⚜️💜 ✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم اگه حرفهاتون تموم شد بریمبیرون? بفرمایین ...اختیار ما هم دست شماست خانم حیف مهمون بود وگرنه با اباژورم میزدمتوسرش? وارد پذیرایی شدیم و مادر احسان سریع گفت وایییی چه قدر به هم میان..ماشا الله...ماشا الله بابام پرسید خب دخترم؟! منم گفتم : نظری ندارمم مامانم سریع پرید وسط حرفمو گفت بالاخره دخترها یکم ناز دارن دیگه..باید فک کنن مادر احسانم گفت : اره خانم..ما هم دختر بودیم میدونیم این چیزارو عیبی نداره پس خبرش با شما . خواستگارا رفتن و من سریع گفتم لطفا دیگه بدون هماهنگی من قراری نزارید مامان: حالا چی شده مگه؟؟خب نظرت چیه؟! -از اول که گفتم من مخالفم و از این پسره خوشم نمیاد و حالا شروع شد سر کوفت بابا که تو اصلا میدونی چه قدر پول دارن اینا؟! میدونی ماشینشون چیه؟! میدونی پدره چیکارست؟!میدونی خونشون کجاست؟! -بابای گلم من میخوام ازدواج کنم نمیخوام تجارت کنمکه -آفرین به تو... معلوم نیست به شما جوونا چی یاد میدن که عقل تو کله هاتوننیست -شب بخیر..من رفتم بخوابم اونشب رو تا صبح نخوابیدم? تا صبح هزار جور فکر تو ذهنم میومد یه بار خودم با لباس عروس کنار سید تصور میکردم اما اگه نشه چی؟! یه بار خودمو با لباس عروس کنار احسان تصور میکردم داشتم دیوونهمیشدم از خدا یه راه نجات میخواستم خدایا حالا که من اومدم خب سمتت تو هم کمکم کن دیگه فرداش رفتم دفتر بسیج.. یه جلسه هماهنگی تو دفتر اقا سید بود...اخر جلسه بود و من رفته بودم توی حال خودم و نفهمیده بودم که زهرا پرسید: -ریحانه جان چیزی شده؟! -نه چیزی نیست -سمانه که از خواستگاری دیشب خبر داشت سریع جواب داد چرا ...دیشب برا خانم خواستگار اومده و الان هوله یکم -زهرا :ااااا...مبارکه گلم...به سلامتی تا سمانه اینو گفت دیدم اقا سید سرشو اول با تعجب بالا آورد ولی سریع خودشو با گوشیش مشغول کرد بعد چند بار هم گوشی رو گرفت پیش گوشش و گفت: لا اله الا الله...انتن نمیده و سریع به این بهونه بیرون رفت،دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم ادامه دارد...🍃 💟 @asheghaneh_halal 💜⚜️💚⚜️💜⚜️💚⚜️💜