🌙•| #آقامونه |•🌙
↯• معمــار اگـر❤️
پیر خراباتـ خمینـ استـ🌺
پرچــمـ به ڪسے داد🇮🇷
ڪه اولاد حسیـنـ استـ↜❣•
↯• هے غصهنخور، غمنخور😢
از قافلــه مانــدے😔
تو راه همه🛣
قافلــهها را گذراندے↜👌•
↯• گر آخــر مجلـسـ👥
شهـــدا را چیـدند🕊
در اول صــفـ👇
رهبـــر ما را دیدند↜💚•
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے
#نگاره(300)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🌺•° @Asheghaneh_Halal
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
💍|• گفتم بزار عروسی کنیم
یکم طمع زندگی و بچشیم و...
بعد حرف رفتن بزن!!!
😔|° اما دیدم رفت و بعد یه مدت پیکرش برگشت...
😭|• وقتی تو معراج شهدا صورتشو نوازش کردم؛
دیدم از چشماش اشک جاری شد!
#زندگی_به_سبک_شہـدا 🌷
#بهروایتهمسرشهیدامیرسیاوشے 🕊
ڪلیڪ نڪن عـاشق میشے 👇😉
°•|💖 @asheghaneh_halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
آقایــــان...
در صورتے ڪه شـ☝️ـما،
مهمترین نیاز عاطفے همسرتون، یعنے
احسـ🍃ـاس دوست داشته شدن
را به طور مڪرر م برآورده ڪنید؛
همسرتانـ☺️احساس خوشبختے و امنیت
مےڪند و اثرش را در زندگے خواهید دید!
#چقدربگم😐
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
واسه رد شدن از
#سیم_خاردارها نیاز به یه نفر داشتن
تا روے #سیم_خاردارها بخوابه و
بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود...
قرعه انداختند افتاد به نام یه جوون همه اعتراض ڪردند الا یه پیرمرد!
گفت: "چیڪار دارید! بنامش افتاده دیگه!"
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام
همون جوون.
جوون بلافاصله خودشو انداخت رو #سیم_خاردار ...
بچه ها با بےمیلے و اجبار شروع ڪردن به رد شدن از روے بدن جوون.
همه رفتن الا پیرمرد...
گفتند: بیا!
گفت: نه!
شما برید! من باید وایسم بدن پسرم
رو ببرم براے مادرش!
مادرش منتظره...
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🕊 @Asheghaneh_halal 🕊
🍃
🌷🍃
🍃🌺🍃
🍃•| #خادمانه |•🍃
ســلام بـر ڪاربران همیشه
در صحنــه😍😍
روزه زمستونیتون❄️ 💦 بخــیر😎
#بدون_تعارف_ترین_خادمانه👇👇
برای انجــام تــبادلات ↪️↩️
ڪانال به آدمــین نیازمنــدیم💪💪
لطفا در صورت تمــایل
یــه تُڪ پــا تــشریف بیارید
اینجـــا👇👇👇👇
@yazahra_ebrahim
منتــظرتونیــم😎😎
ببینـیــم چےڪـار مےڪنیدها☝️
•|🍃|• @asheghaneh_halal
🍃🌺🍃
🎈•| #دردونه|•🎈
وقتے #فرزندتان را
در آغوش مےگیرید اجازه دهيد تا
#خودشان آغوش شما را ترڪ کنند
این جزو #باارزشترین
هدایایے ست ڪہ مےتوانید بہ بچہ
خود بدهید😍بہ آنہا اجازه دهید ڪہ
عشق خود را بہ شما ابراز ڪنند..💚
#نڪاتریزوتربیتےوکاربردے ☺️👇
👶🏻|| @asheghaneh_halal
2755850_187.mp3
6.65M
☀️✨
✨
#ثمینه
😎|•° در سنگر دانشگاه
😌|•° همدرسِشهیدانیم
✌️|•° در خط مقدم چون
😍|•° تهرانے و چمرانایم
#شهدا 😇
#اندکےعهدوپیمان ✋
#حاج_میثم_مطیعے 🎵
✨ @asheghaneh_halal
☀️✨
عاشقانه های حلال C᭄
°🎯| #غربالگرے |🎯° نگـــاهے به خــودمان و دیگـــران و پیــدا نڪردن هیــچ وجــه تشابهے☝️😱 انـقلابے
💪🇮🇷•| #خندیشه |•🇮🇷💪
جـهاد بزرگ، برای
ساختن💪 ایران اسلامے بــزرگ(1)
تنهـا انقلابے ڪه یڪ
#چله پــرافتخار را بدون خیانت
به آرمانهایش پشت
ســر گذاشته است و در برابر
همـه ی وسوسه هایے که غیرقابل
مقــاومت به نــظر مےرسیدند
از ڪــرامت خود 😎
و اصالت شعارهایش صیانت
ڪـرده.✊✊✊
🇮🇷•| @asheghaneh_halal
💪🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🍃
🍃
#شهید_زنده
💢..|یه تختت ڪمه؟!
نڪنه همدستے؟
#حاجعلیرضاپناهیـان
#آشنـا
#ایران_قربانے_تروریسم..
🍃 @asheghaneh_halal
🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🍃
🍃
#ایرانیشو
بہ خودماڹ بیاییم...
خرید ڪالاے🛍 خارجے را
ضد ارزش بدانــیم🚫...
[سخنان مقام
معظم رهبرے{🎙🎥}
در جمع ڪارگران ایرانے...👆]
{👇ოムde ɨŋ ɨraŋ🇮🇷}
(🛍) @asheghaneh_halal
💛🍃
🍃
#قرار_عاشقی
😢..| مٺوسل شـدهامـ•°
😓..| ٺا کھ بیآیمـ مشهـد°•
☝️..| نڪند بند دخیلمـ•°
💗..| گرهش مُحڪم نیستـ°•
#السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#دلخوشم_من_به_محالات_رضا🙂💔
🍃 @asheghaneh_halal
💛🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼..|←
#آقامونه
⁉️..| شما از مـرز چـه خبر دارید؟
☝️..| اگر ما در آرامش هستیم؛
دلیلش در این ویدیو است...
#سخن_عشقــ😍👌
#پیشنهاد_دانلود
..💗.. @asheghaneh_halal
🌼..|←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😢]مَجــه من تَند دالمه
[🍋]ڪه ییمو میدید بخویم
[🙈]اَسیت نتونید نے نے هایو
اے جانمـ😌
فسقلے اذیتت نمیڪنیم
خودت نمیدونے چه بامزه
لیمو میخورے😍👌
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
°🎯| #غربالگرے |🎯° #خوراڪ_ملخ_ها_مےشوید(1) مےنویسم تا بماند✊ در بیست و هغتمیـن روز بهمــن ماه بیست
°🎯| #غربالگرے |🎯°
#خوراڪ_ملخ_ها_مےشوید(2)
خبــرهایے از بــرلین پــایتخت
#آلمـــان به گــوش مےرسد😱
تجمــع آلمــانےها
در اعلام همبستگـــے با جلیقه
زدرهای #فـــرانسه😱
انگــلا مرڪل صدراعظم آلمان😁👇
بین اروپـــا و آمــریڪا
در خصوص ایران اختلافاتےتاڪتیڪے
وجود دارد، اما هدف نهایے یڪے است.
باز خوبـه یه نَمـــور تفاهم دارید😁
چــه ڪاریه خــواهرم😱
بــرووو به ڪشور خودت رسیدگےڪن
هــدفتونم بزار دره ڪــوزه😄
#خداوند_دشمنان_ما_را_احمق_آفریدند
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_شانزده ♡﷽♡ احدے نبود که آن را ببیند و نخندد مخصوصا آن کاریکاتور مس
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هفده
♡﷽♡
نگران پرسیدم: چی شده؟
آهی میکشد و میگوید: آخرای شب بود که دو سه باری بالا آورد و همش میگفت سرم گیج میره.
دروغگو نبودم خوشبین چرا:چیزی نیست عزیزم عوارض عملشه
_دکتر یه سری آزمایش دیگه براش نوشت.آیه اونم یه جوری نگاه میکرد گمون نکم فقط عوارض
بعد از عمل باشه
دست و پایم میلرزید خودم را میزنم به آن راه و میگویم:تو چرا اینقدر بد بینی؟ توکل کن به خدا
هیچی نیست ان شاءالله
مینا چشمهایش را باز میکند و من از جایم بلند میشوم و کنارش میروم:سلام مینا خانم
آرام آب دهانش را قورت میدهد و میگوید: سلام خاله آیه
_احوال خانم خانما؟ شنیدم دیشب حسابی خودتو برای مامانت لوس کردی؟هوم؟
مظلومانه میگوید: لوس نکردم خاله همش اتاق دورم میچرخه
دلم خون میشود از این درد و دل صادقانه: خوب میشی خاله قربونت بره یه ذره دیگه تحمل کنی
خوب میشی
بعد عروسک را رو به رویش میگیرم و با هیجان میگویم: دا را را رام! اینم یه کادوی خوشکل برای
یه دختر قوی و شجاع!
خوشحال میشود دست دراز میکند و با ذوق میگوید:مرسی خاله.خیــلی خوشکله
عروسک را میگیرد و آرام آرام آن را از جعبه اش بیرون میکشد.نازنین با لبخند خسته ای نگاهش
میکند
مینا چشم از عروسک میگرید و آرام میگوید:مامان
_جانم
_من شکلات میخوام
_صبر کن بزار دکترت بیاد ازش اجازه بگیرم برات میخرم
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفده ♡﷽♡ نگران پرسیدم: چی شده؟ آهی میکشد و میگوید: آخرای شب بود که
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هجده
♡﷽♡
_نه الان .
نازنین باز خواست مخالفت کند که گفتم: مینا جون میرم برات میخرم اما پیش خودت داشته باش
دکترت اومد ازش اجازه بگیر و بخور باشه؟
با اکراه قبول کرد پیشانی اش را بوسیدم نازنین سرزنش وار گفت: باید همیشه حرف حرف خودش باشه!
نگاهش کردم و گفتم: عیبی نداره بچه است دیگه!
نگاهی به ساعتم کردم و با حد اکثر سرعت خودم را به بوفه بیمارستان رساندم .با وسواس
پاستیل ها و شکلاتها را از نظر میگذرانم پاستیل دندانی شکل و شکلاتهای تخم مرغی نظرم را جلب میکند.
مریم را بین راه میبینم .با دیدن پاستیل ها و شکلات های در دستم با خنده میگوید: چه خبره آیه
کوچولو؟جشن گرفتی؟
_نه بابا برای مینا گرفتم
_ای جانم به هوش اومده
_آره خدا رو شکر.نگاهی به ساعتش می اندازد و انگار که عجله دارد میگوید: من دیرم
شده...راستی به نرجس جون یه سر بزن بالاخره دکترا رضایت دادن بعد از چند ماه انگار چند روز
دیگه داره مرخص میشه!!
با ذوق میگویم: راست میگی؟ حتما
تند خداحافظی میکند و من هم خوشحال از این خبر خوش به بخش برمیگردم...
اما...اما کاش بر نمیگشتم.کاش اصلا آنروز آنجا نبودم.کاش شکلات خریدنم تا ابد طول میکشید
کاش نسرین و چند پرستار دیگر با عجله اتاق 207 نمیدویدند!
در شوک عمیقی فرو رفته بودم .صدای جیغ های بلند نازنین واقعا ترسناک بود.جیغ های بلندی که
حس میکردم الان است که پرده گوشهایم پاره کند!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هجده ♡﷽♡ _نه الان . نازنین باز خواست مخالفت کند که گفتم: مینا جون
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_نوزده
♡﷽♡
پاستیل ها و شکلات ها از دستم افتاد..پاهایم از رمق افتاده بود.میترسیدم ...میترسیدم به اتاق
207 نزدیک شوم.پرستاری نازنین را در آغوش گرفته بود و نمیگذاشت وارد اتاق شود. آرام
نزدیک اتاق شدم.صدای نازنین را میشنیدم که میگفت: آیه التماست میکنم بهشون بگو ولم کنن
...آیه یه کاری بکن.آیه مینا...
گوشهایم را گرفتم.خدای من این دیگر چه جهنمی بود؟
بالاخره جراتش را پیدا کردم و در اتاق را باز کردم. دکتر والا بود نسرین بود ...
مینا بـــ ...
مینا کجا بود؟ نمیخواستم باور کنم آن حجم انسانی زیر آن ملافه سفید میناست.نگاهم بین دکتر
والا و آن حجم انسانی رد و بدل میشد.باورم نمیشد ولی این آیین والا بود که سرش را پایین
انداخت و گفت: متاسفم.
همین؟ تمام شد؟ یک ملافه ی سفید و تاسف؟تمامش همین؟داشت از اتاق میرفت بیرون که
گفتم: دکتر...
برگشت و بی حرف نگاهم کرد...بغضم را فرو خوردم و گفتم: شکلات میخواست!
هیچ نمیگوید و تنها خیره ام می ماند.... زانوانم دیگر تحمل وزنم را نداشتند.بی اختیار گوشه ی
دیوار سر میخورم.صدای جیغ های نازنین قطع نشده و من به این فکر میکنم:هنوز شکلات هایش را نخورده!
تخت مینا را با همان تن بی جان بردند.فکر کنم سمت سرد خانه بود! حالا من روی همان نیمکتی
نشسته بودم که روزی مینا کنارش بازی کرده بود سکوت سرد و خشنی دور و برم حاکم.سکوتی
که مو به تنم سیخ میکرد.
کسی لیوان داغ نسکافه به را به سمتم گرفت نگاهش کردم.دکتر والل بود.لحظه ای اندیشیدم یعنی واقعا نمیشد؟
لیوان را از دستش گرفتم کنارم نشست.او هم سکوت کرد.اما بعد از چند دقیقه گفت: برام خیلی
عجیه که اینقدر احساساتی هستی! قبول کن داری زیاده روی میکنی.
هیچ نمیگویم.من دلایل خودم را داشتم.
ادامه میدهد: اگه اینجوری پیش بری زود تر از مردم عادی میمری!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (20) 97/11/27 شنبـــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (21) 97/11/28
یکشنبـــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒
🍃 🍒
سلام علیڪــم☺️🖐
شبتـــون بخیــرر
فول انرژے هستیـــد دیگه؟؟
قبل شروع جلســـه وضوهاتونم ڪه
دیگه گرفتیـــن
پس شروع ڪنیم💪
🍃🍒