[• #ویتامینه ღ •]
•💐•سعے ڪنید
همیشه از همسرتون صبورتر باشید
چون گذشت از محڪمترین پایههاے یه زندگیه...
•💐•تو شرایطے ڪه
ممڪنه پاتون به بحث بےنتیجه اے
باز بشه، بیهوده اصرار نڪنید...
•💐•در جریان باشید
از ڪاه، ڪوه ساختن هیچ ڪمڪے
به حل موضوع نمیڪنه، پس سادهترین شڪل
واڪنش به خشم، نادیده گرفتن اونه...
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•]
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﺗﺼﻤﻴﻢ مهمیہ
ڪہ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍے ﺗﻤﺎﻡ
ﻋﻤﺮ ﮔﺮفتہ بشہ ﻭقتے ﺷﻤﺎ
ﻓﺮﺩے ﺭﺍ بہ ﻫﻤﺴﺮے ﻗﺒﻮﻝ ڪﺮﺩید
ﺍﺯ اوﻥ بہ ﺑﻌﺪ بہ ﻫﻴﭻ ﺯﻥ ﻭ
یا ﻣﺮﺩے ﺍﺯ هیچ نظرے
ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻩ ڪنید و
فڪر ڪنید...
🌗 #وسلام
🌘 #قبلازانتخابچشماتونوبازڪنید
🌑 #بعدشباخیالراحتچشماتونوببندید
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
#طلبگی
⚔ جهاد با نفس
🎙 حجتالاسلام والمسلمین ناصری
⏱ زمان: ۳ دقیقه
📥 حجم: ۸ مگابایت
✨ @asheghaneh_halal ✨
🍃
#ریحانه
بانــو‼️
به اسم آزادی،😏
سالهاست پوششت را؛
دست آویز قرار داده اند...😞
اصلا قبول کنیم✋
آزادی در این باشد که،
هرچه میتوانی کمتر بپوشی،
آیا کرامت انسانی ات هم آزاد است⁉️
یا با همچون عروسکِ پشت ویترین بودنت،
اسیر سودجویان شده است❓😑
بانــو‼️
برایت عجیب نیست،
که مردان سنگِ آزادی ات را به سینه میزنند⁉️
در پی منافع خود هستند یا آزادی تو⁉️😔
#غزاله_زارع_آرشیدا✍
#مراقب_امانت_مــادرم_باشیم💔
بانــوے ـخاصــ😇
🍃🌼 @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #قرار_عاشقی⏰ •]
سلام آقا°°✋••
از راه دور°°😓••
هرڪے دلتنگہ
دلشڪستہاس
داغونہ
محتاج نیمنگاهہ
محتاج معجزهاس
نگاه ڪنہ
#اگہدلتونشڪستالتماسدعا🙏
هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇
[•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
بَشِّہ ها
بَشِّہ ها
بیاین ژود باشینـ😁•→
جاے شیلینےها لو پیدا تَلدَمـ😍•→
بیاین بخولیمشون تا مامانی نیشتِشـ🙈•→
واااای خداااا
چِگده این شیلینےها لو دوش دالَمـ😌•→
همہ لو بخولم ڪہ اگہ مامانے باشہ
اجاژه نمیدهـ☹️•→
اے شیطون بلا←😅•
چشم مامانت رو دور دیدے←😉•
رفتے سراغ شیرینےهااا←🙊•
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_بـیـسـت_و_شـشـم (( دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران ر
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_بـیـسـت_و_هـفـتـم
(مربـی فرهـنگی)
همیشـہ یک لبخـند ملیـح بر لـب داشت. از این جــوان خیلـے خوشم می آمد.خیلـے با محبت بود.خیلے با ادب بود.
وقتــی در کوچـہ و خیـابـان او را می دیدم خیلـے لذت می بـردم. آن ایـام با ایـنکـہ پـدرم همیشـہ بہ مسجـد می رفت امـا من اینگـونہ نبودم.
تا ایـنکہ یک روز پـدرم من را باخودش بہ مسجـد برد و دستـم را در دسـت همـان جـوان قرار داد و گفت: هـر چـے احــمد آقا گفــت گـوش کن. هرجـا خواستـے با ایشـان برے اجـازه نمے خواد و...
خـلاصہ ما را تحــویل احــمد آقا داد. براے من یک نکـتہ عجیــب بود!
مگر پدرم چہ چیزے دیده بود کہ اینگـونہ اختـیار من را بہ یک جـوان شـانزده یا هفــده سـالہ مےسپرد؟!
چنــد شــب از این جریـان گذشـت. من هم مسـجد نرفتم.
یـک شــب دیـدم درب خـانہ را مے زنند.
رفتم در را باز کــردم. تا سـرم را بــالا کردم با تــعجب دیدم احــمد آقا پشت در اســت!
تا چشـمم بہ ایشـان افتاد خشکــم زد!
یک لحـظہ سـکـوت کردم. فکـر کردم اومـده بگہ چــرا مسجـد نمیای؟
گفتــم: ســـلام احــمـد آقــا، بہ خـدا این چند روز خیلے کار داشـتـم، ببـخـشید.
همـین طور کہ لبخـند بہ لـب داشـت گفت: من کہ نیومـدم بگـم چـرا مسـجد نمے یای، مـن اومـدم حالـت رو بپـرسـم.
آخـہ دو سہ روزه ندیـدمــت.
خیلے خجـالت کشیـدم. چے فکر می کــردم و چـی شد!
گفــتـم: ببـخـشــید از فـردا حتــما می یام
دو سہ روز دیـگہ گــذشــت. در ایـن سـہ روز موقـع نـمـاز دوبـــاره مشـغـول بازی بـودم و مسـجــد نرفتم.
یـک شـب دوبـاره صــدای درب خــانہ آمد. من هـم کہ گـرم بــازی بــودم دوبـاره دویـدم سـمـت درب خـانہ. تو فکـر هرکـسی بـودم بہ جـز احـمــد آقــا.
تا در را بـاز کـردم ازخــجــالـت مُــردم. با هـمان لـبخـند همیـشـگی من را صــدا کــرد و گفــت: سلام حــســیـن آقـا.
حســابـے حـال و احـوال کرد. امـا من هـیـچـے نگـفـتم. فـہــمـیــده بــود از نیـامدن بہ مــســجــد خـجـالـت کـشـیده ام. براے همین گفــت: بـابـا نیومــدے کہ نیـومــدے، اومـدم احـوالـت رو بـپـرســم.
خلاصہ آن شب گذشــت. فردا شب زودتر از اذان رفـتـم مسـجـد. و ایــن مســجــد رفتـن همـان و مسـجـدی شـدن مـا هـمـان.
احمـد آقـا ایـن قدر قشنگ ـو جوان ها را جذب مســجــد می کرد کـہ واقعا تـعجـب می کردیم.
آن مـوقع ایــشــان شانـزده
یــا
هفـده سال بیشتر نداشـت.
امـا نــحوه ی مدیریت او در فرهنگی مسجد فــوق الـعـاده بــود.
شــب هـا...
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_بـیـسـت_و_هـفـتـم (مربـی فرهـنگی) همیشـہ یک لبخـند ملیـح بر لـب داشت.
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_بـیـسـت_و_هـشـتـم
شب ها بعد از نماز چند دقیقه دور هم مینشستیم و بچه ها حدیث یا ایه ای میخواندند.
احمد اقا کمتر حرف میزد،بیشتر با عمل مارا هدایت میکرد.
همیشه خوبی های افراد را در جمع میگفت
;مثلا اگر کسی چندین عیب و ایراد داشت اما یک کار خوب نصفه نیمه انجام میداد،همان مورد را در جمع اشاره میکرد.
همیشه مشغول تقویت نقاط مثبت بچه ها بود.
باور کنید احمد آقا از پدر و برادر برای ما دلسوز تر بود. واقعا عاشقانه برای بچه ها کار میکرد.
یکبار من کنار احمد آقا نشسته بودم. مجلس دعای ندبه بود .
احمد آقا همان موقع به من گفت:مداحی میکنی؟!
گفتم : بدم نمیاد
بلافاصله میکروفن را در مقابل من نهاد
من هم شروع کردم همینطور غلط و غلوط شروع به خواندن دعا کردم.
خیلی اشتباه داشتم .
ولی بعد از دعا خیلی من را تشویق کرد.
گفت:بارک الله خیلی عالی بود .برای اولین بار خیلی خوب بود..
همین تشویف های احمدآقا باعث شد که من مداحی را ادامه دهم و اکنون هم با یاری خدا وعنایت اهل بیت(ع)در هیئت ها
مداحی می کنم..
فراموش نمیکنم..یکبار احمدآقا موقع صحبت حاج آقا حق شناس وارد مسجد شد .حاج آقا تا متوجه ایشان شدند صلوات فرستاد..
همه جمعیت صلوات فرستادند..
احمدآقا که خیلی خجالت زده شده بود همان جا سریع جلوی در نشست...
(دعای ندبه)
نماز صبح را به جماعت در مسجد می خواند.
بعد از نماز مشغول تعقیبات میشد.
قیافه اهل ذکر به خود نمیگرفت.
اما حسابی مشغول ذکر بود.
یکبار رفتم کنار احمد آقا نشستم.
دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد.
گوشم را نزدیک کردم...
دیدم مشغول خواندن دعای عهد است.
احمدآقا همیشه بعد از نماز صبح از حفظ دعای عهد را میخواند.
او به ساحت نورانی امام زمان (عج)
ارادت ویژهای داشت.
کارهایی را که باعث تقرب انسان
به امام عصر (عج) می شود را هیچگاه ترک نمیکرد.
مدتی از شروع برنامه های بسیح و فرهنگی مسجد نگذشته بود که احمدآقا پیشنهاد کرد برنامهی دعای ندبه را در مسجد راه اندازی کنیم.
وقتی اعلام کرد که برنامه صبحانه هم داریم استقبال بچه ها بیشتر شد..!!
صبح جمعه بچه ها دور هم جمع میشدیم و برنامه ی دعا آغاز میشد.
ایشان اصرار داشت که برنامه دعا در شبستان مسجد باشد که مردم هم شرکت کنند.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
[• #ویتامینه ღ •]
⇦💖تحقیقات نشان میدهد...
روابطے ڪه به مدت طولانے
ادامه مےیابد و زوجین در سنین
پیرے هم از رابطه شان راضے هستند...
معمولا دو ویژگے مهم در هر دو طرف
وجود دارد...💖⇨
« #بخشش »
« #مهربانے »
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
🌷../
#چفیه🕊
گفت اِسکله چه خبر؟!
گفتم:
"منتظرشماست بروید شهید شوید"
خندید..
چند قدم جلو رفت برگشت
نگاهی کرد و دوباره رفت.
جسدش را که آوردند گریه ام گرفت.
گفتم:
"من شوخی کردم تو چرا شهید شدی"
#اللهمارزقناشهادتبحقزهرا💔
@asheghaneh_halal
🌷../
🐝°•| #نےنے_شو |•°🐝
👼 {چِلا بالا سَله من نِسَستے؟!
☺️| بالاسرت نشستم که
شما خـوابت ببره😴
🙂 { مَن چـہ نمیحواستم بحوابم چہ!
مـامـانے میخواست لباس👚 بپوسونه بهم.
😬| آهـان، چـقدرم کـہ مـاشـاالله لباسات بـهت اومده دریـ🌊ـا ڪوچـولو😍
🙂{مَینون😘
اَصلَنِسَم بحشو عَبَض نَچَلدے😜.
استودیو نےنےشو
آب قنـــــــــــــــ🍭ــــــد فراموش نشه👶👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_بـیـسـت_و_هـشـتـم شب ها بعد از نماز چند دقیقه دور هم مینشستیم و بچه ها
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_بـیـسـت_و_نـهـم
خودش خالصانه از ابتدای صبح مشغول کاربود.
صبحانه و چای را آماده میکرد و...
بعضی هفته ها بعد از پایان دعا به همراه احمدآقا با موتور میرفتیم اطراف چهار راه سیروس.
آنجا برای بچه ها عدسی می خریدیم.
خداروشکر به خاطر صبحانه هم که شده بچه ها دور هم جمع میشدند.
احمد اقا از هزینه شخصی خودش برای بچه ها صبحانه تهیه میکرد.
کار های مختلف انجام میداد تا بلکه معنویت و ارادت به امام زمـان (عج) در بچه ها تقویت شود.
در همین برنامه دعای ندبه بسیاری از بچه هارا برای آینده تربیت کرد.
ودستشان را در دست مولایشان قرار داد.
احمد آقا کارهای فرهنگی مسجد را حول محور اهل بیت (ع) قرار داد ونتیجه خوبی از این روند گرفت
البته کارهای جمعی احمدآقا برای بچه ها فقط دعای ندبه نبود.
بعضی شب های جمعه بچه هارا به مهدیه تهران برای دعای کمیل میبرد.
در مسیر برگشت هم برای بچه ها
ساندویچ می خرید و حسابی به بچه ها حال میداد.
(نماز جمعه)
از اینکه بچه های بسیج و مسجد به دنبال مسائل فهم درست معارف دین نیستند بسیار ناراحت بود.
خیلی برای ارتقای سطح معرفت وعقیدهی بچه ها تلاش میکرد.
با مسئولان بسیج بارها صحبت کرده بود.
میگفت بیشتر از برنامه های نظامی به فکر ارتقای سطح معرفتی بچه ها باشید.
برای این کار خودش دست به کارشد.
به همراه بچه ها به مسجد حاج اقا جاودان میرفت.
به این عالم ربانی ارادت ویژه داشت.
مدتی هم بزرگتر های فرهنگی مسجد را به جلسات حاج اقا مجتبی تهرانی می برد.
وقتی احساس میکرد که این جلسات برای بچه ها سنگین است جلسات آنهارا عوض و از اساتید دیگری استفاده میکرد.
ازدیگر کارها که تقریبا هر هفته تکرار میشد برنامهی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی بود.
با بچه ها به زیارت میرفتیم و روبه روی ضریح می نشستیم وبه توصیهی ایشان،اقا ماشاءالله برای ما مداحی میکرد.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_بـیـسـت_و_نـهـم خودش خالصانه از ابتدای صبح مشغول کاربود. صبحانه و چای
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_ســی_ام
با بچه ها خدمت مرحوم آیت الله ناصر صراف ها (قرائتی) در مسجد محله چال رفتیم. ایشان پدر دو شهید و یکی از اوتاد زمانه بود. توصیه های اخلاقی بسیارخوبی به طلاب و شاگردان داشتند.
یک بار فرمودند : آقا ، نماز جمعه را ترک نکنید.
نمی دانید حضور در نمازجمعه چقدر برای انسان برکات دارد. خصوصا وقتی که هوا بسیارسرد یا بسیارگرم باشد! ( یعنی زمانی که مردم کمتر شرکت می کنند )
من و دیگر شاگردان احمدآقا از این حرف ایشان خیلی خوشحال شدیم؛ چون از زمانی که به یاد داشتیم با احمد آقا به نمازجمعه می رفتیم.
احمدآقا همه ی مارا به حضور در نمازجمعه مقید کرده بود.
او با سختی بچه ها را جمع می کرد. بعد می رفتیم چهارراه مولوی و با اتوبوس دو طبقه یا وانت و... خلاصه با کلی مشکل به نمازجمعه می رفتیم.
بچه ها شلوغ می کردند. اذیت می کردند و...
اما احمد آقا با صبر و تحمل وصف ناشدنی بچه ها را با معارف دین آشنا می کرد.
یکی از بچه ها می گفت : من از همان دوران احمد آقا به نمازجمعه مقید شدم.
بعد از شهادت احمد آقا هم سعی کردم نمازجمعه من ترک نشود. یک بار در عالم رؤیا مشاهده کردم که در خیابانی ایستاده ام.
احمد آقا از دور به طرفم آمد و من را در آغوش گرفت.
خیلی حالت زیبایی بود. بعد از سال ها احمد آقا را می دیدم.
بعد از روبوسی به تابلوی خیابان نگاه کردم. دیدم نوشته خیابان قدس. فهمیدم اینجا نمازجمعه است.
همان لحظه از خواب بیدار شدم. فهمیدم علت اینکه احمدآقا این گونه من را تحویل گرفت به خاطر حضور همیشگی من در نمازجمعه است.
اردو
( برادران محمدشاهی )
برخی روزها به من توصیه می کرد : امشب جلسه ی حاج آقا یادت نره!
می گفت : کمال ، امشب بیا یه خبرهایی هست!
شب هایی که او توصیه می کرد واقعا حال و هوای جلسه آیت الله حق شناس دگرگون بود.
آن شب ها مجلس نورانیت عجیبی پیدا می کرد.
نمی دانم احمدآقا چه می دید که این گونه صحبت می کرد!
ما از بچگی با هم رفیق بودیم. در دوران کودکی با هم فوتبال بازی می کردیم.
اما از وقتی که در مسجد فعالیت می کرد دیگر ندیدم فوتبال بازی کند.
یک بار دیدم احمدآقا در جمع بچه های نوجوان قرارگرفته و مشغول بازی است.
فوتبال او حرف نداشت. دریبل های ریز می زد و هیچ کس نمی توانست توپ را از او بگیرد.
خیلی به بازی مسلط بود. از همه عبور می کرد.
اما وقتی به دروازه ی حریف می رسید توپ را پاس می داد به یکی از نوجوانان ها تا او گل بزند!
احمد می رفت در تیم افرادی که هنوز با مسجد و بسیج رابطه ای نداشتند.
از همان جا با آن ها رفیق می شد و...
بعد از بازی گفتم : ...
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀