[• #ویتامینه ღ •]
°•|همسرتونـ💞 رو را
با واژھ هایے صدا ڪنید ڪه حس
عشـ🍃ـق و اطمینان بیشترے به او
میدهد...
°•|خودتون بھتـ☺️ـر میدونید او
علاقه مند است شما ڪدام واژھ را
برگزینید...
#توجهڪنید😇
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
#خادمانه
باسلام و احترام خدمت ڪاربران عزیز
ڪانال عاشقــ♥️ــانه هاے حلال.
ضمن عرض تسلیت بابت ایام سوگوارے
آقا اباعبدالله علیه السلام و با توڪل
بخدا و استقبال شما سروران محترم
قصد داریم...
اگھ گفتے چے؟!🤔😬
بگم؟؟
.
.
خب میگم😬👇
دوره سوم ڪلاس حفظ مجازے
را آغاز ڪنیم
(مخصوص بانوان محترمه)
علاقه مندان بھ حفظ سوره هاےزیباے
قرآن بھ آے دے زیر مراجعه ڪنند😍👇
🆔 @Asemanemahtab
••🌼••
#چفیه
ازش میپرسم درد داری؟
میگه: نه زیاد..
میخوای مسکن بهت بدم؟
نه..
میگم: هر جور راحتے
لجم گرفته ازش...
با خودم میگم:
این دیگه کیه؟!
دستش قطع شده؛
صـداش هم در نمیاد.
#علمدار_جبههها
#شهید_حاج_حسین_خرازی
@asheghaneh_halal
••🌼••
🍃📝
#خادمانه
و شروعے دوباره برای
شگفت انگیز شدنِ شمـــا
ڪاربرانِ جان☺️
بعلـــه😉
مــا این چنین افسران✌️
جنگ نرم فضای مجازی ای هستیم✌️
همواره در فڪرِ شگفتانه شدنتون هستیم✌️
💐| پـــــس لحظه های زندگیتون و
بر مدار#عاشقانههای_حلال تنظیم
ڪنید.😌
از امشب راس ساعت 22:00 با
جـــدیدترین رمان فضای مجازی😉
همــراه باشید.😎
💌حواستون باشه نویسنده رمانمون
یڪے از افــــراد خلاقِ تشڪیلات
#عاشقانههای_حلال است.🎈🍃🎈
وااااای ڪه چه رمانے بشه این رمان!
دلــــبرترین رمـــان تقدیم شمااا😌
یاعلے☺️💙
@Asheghaneh_halal
🍃📝
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #خادمانه و شروعے دوباره برای شگفت انگیز شدنِ شمـــا ڪاربرانِ جان☺️ بعلـــه😉 مــا این چنین ا
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_اول
بے قرار از این سمت خانہ تا آن سمت خانہ مے چرخم...بہ ساعت نگاه میکنم از آن زمانے ڪہ همیشہ می آمدی گذشتہ است...!دلم شور میزند...نکند کہ...نہ نہ!بہ من قول داده بودے...
چشمانم را میبندم و سرم را روی مبل تکیہ میدهم...خانہ را کامل مرتب کرده ام و تمام در و دیوار هارا غبار روبی کردم دیشب بود کہ خبر برگشتت را داده بودے...
بہ غیر از صداے تیک تاک ساعت چیزے نمی شنوم... باد ملایمی هم پرده هاے اتاق را تکان میدهد...
گہ گاهے صدای خنده هایت از گوشہ ای از ذهنم رد میشود...!
هر وقت بہ یادت مے افتم ناخودآگاه لبخندے روی لبانم مینشیند...
در همین افکار بودم کہ با صدای انداختن کلید بر روے قفل از جا می پرم...با نگاهے سریع و گذرا بہ ظاهرم از روے آینہ ی بوفه ی روبرویم از ترکیبم مطمئن میشوم تا خواستم بہ در برسم بازش میکنے...
مرا کہ میبینے سر جایت می ایستی و لبخند میزنے
با دیدنت دلم میلرزد...۴۵روز بود کہ براے آمدنت لحظہ شمارے می کردم...چقدر تغییر کرده اے!!!
پوست صورتت آفتاب سوختہ و ریش هایت بلندتر شده اند! چند لحظہ بہ قامت بلندت نگاه میکنم...تو هم مثل من بہ صورتم زل زده اے...بہ خودم مے آیم و فوراً بہ سمتت مے دوم...
با گرمے ساک را از دستانت میگیرم اما مانع میشوے و با لحن مهربانت در گوشم مے خوانے :
نڪن جـانا...سنـگینہ...!!!
گونہ هایم از شدت ذوق سرخ میشوند و گرماے صورتم را حس میکنم براے اینکہ متوجہ خجالتم نشوی رویم را بر می گردانم و با صدای آرام بہ داخل خانہ دعوتت میکنم
پوتینت را در مے آوری و کنار کفشم روے جا کفشی میگذاری...بہ حرکاتت نگاه میکنم...انگار کہ براے اولین بار است میبینمت...
حتے نمی توانی تصورش را هم بکنے که چقدر از دیدن دوباره ات خوشحالم!
داخل میشوے و دوباره عطر تنت فضاے خانہ را پر میکند...بہ گمانم همراه خود #گل_هاے_یاس آوردی!
خستگے از صورتت پیداست...آنقدر که حال ایستادن روے پاهایت را هم ندارے...کنارم مینشینی و با آهی سوزناک سکوت بینمان را میشکنی
دوست دارم تمام بے قراری ها و دورے ها و فراق بینمان را پایان دهم...
دوست دارم دستانت را بگیرم و باور کنم ڪہ برگشتہ اے! بہ این خانہ ے بدون تو!
دوست دارم دیگر نگذارم بروے...
سرت را بہ سمتم بر میگردانے و با لبخند خستہ ات دلم را میبرے
آنقدر ساکتے کہ حتی قدرت حرف زدن را از من هم گرفتہ ای...اما من میخواهم بگویم...اینکہ در نبودت چگونہ زینب وار صبر کردم و آن چرا کہ گفتے انجام دادم...
گفتے #مدافع_چادرش باش و از حریمش دفاع کن...گفتے کہ میروے انتقام سیلے حضرت زهرا(س) را بگیری
گفتے میروی تا انتقام تازیانہ هاے حضرت زینب(س) و حضرت رقیہ(س) را بگیری و اما گفتے کہ برای #شهادتت دعا کنم!
اما...نمے شود محمدم...نمی شود...!
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
عاشقانه های حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_اول بے قرار از این سمت خانہ تا آن سمت خانہ مے چرخم...بہ ساعت نگاه می
🍃📝
#عشقینه
#مسافر_عاشق💚
#قسمت_دوم
وقتے بہ چهره ات نگاه میکنم حس میکنم کہ باز هم همین هارا تکرار میکنے...حس میکنم باز هم منتظر جوابے...از طرف من!
نزدیک تر می آیم و دستے بہ صورتت میکنم...اصلا تو هیچ میدانے لمس زبری صورتت وقتے می خواهم قربان خستگے هایت شوم چہ با من میکند؟!!
با لحنے آرام میگویم: نمی خواے لباستو عوض کنی؟
دستم را روے سینہ ات میگذارے و می گویی: #اگر_این_قلب_آشفتہ_بگذارد...!
بہ ساعت نگاه میکنم از نیمہ شب گذشتہ است
بلند میشوم و بہ سمت اتاقمان میروم در همان حال بلند میگویم: بخواب محمد...فردا باید بہ دیدن مادرت بری...خیلی منتظرتہ...از صبح صدبار بهم زنگ زد و خبرتو گرفت!
از جایت بلند میشوے و بہ سمت دستشویی میروے و وضو میگیرے
لباست را از تنت در می آوری و لباس راحتت را کہ روے تخت گذاشتہ بودم می پوشے و میخوابے...
* * * * * *
صدایے در گوشم میپیچد...چشمانم را باز میکنم...
اتاق تاریک است و فقط روشنایی ملایم ماه است کہ از پنجره پیداست
از جایم بلند میشوم و بہ رخت خواب خالے ات نگاه میکنم...
یڪ لحظہ دلم میلرزد...نکند رفتہ اے؟!!
تا باز صدا در گوشم می پیچد بہ سمت هال میروم
وقتی تورا میبینم سرجایم می ایستم
سجاده ات را پهن کرده اے و آرام در سجده با خدایت حرف میزنے و اشک میریزی...
شانہ هایت تکان میخورد...انگار کہ متوجہ حضورم نشده اے...
بہ حالتت غبطہ میخورم از اینکہ اینقدر خالصانہ با #عشق_آسمانے ات مناجات میکنی
گریہ هایت قلبم را چنگ میزند...
جلو مے آیم و کنارت می نشینم...سر از سجده بر میداری و ذکرے را زمزمہ میکنی و دستے بہ صورتت میکشی...
اشک هایت را پاک میکنی و با لبخند نگاهم میکنے...اما من بہ چشمان خیست زل میزنم
با لحنے تـلخ کہ تا عمـق وجودم را میـسوزاند مے گویی:
#یاران_چہ_غریبانہ_رفتند_از_خانہ...
تصویرت در چشمانم تار میشود و با ریختن اشکے بر گونہ هایم سردے صورتم را حس میکنم
حرفت کہ تمام میشود سرت را پایین مے اندازے و بغضت را فرو می دهی و دوباره ادامہ میدهی: تموم دوستام شهید شدن مریـم!حسین...رضا...مهدے...
حرف هایت مرا هم شهید میکند! اما خجالت میکشم تا اعتراضے کنم که چہ میدانم اما میپرسم: چے خواستے از خدا؟!
آهی میکشی و سکوت میکنے دوباره میپرسم:محمد؟!
_آسـمون خـانومم آسمـون!
رویم را بر میگردانم و لب هایم را گاز میگیرم تا مبادا خبرے از اشک هایم بیاید...دندان هایم میلرزند...
اما دیگر نمی توانم اشک هایم را پشت سد چشم هایم نگہ دارم...بلند میشوے و روبرویم مینشینی وچانہ ام را میگیرے و چهره ام را روبروے صورتت میگیری و با اخم بہ چشمانم زل میزنے...با صداے مردانہ ات میگویی: نبینم چشمات بارونیہ ها...
سرم را آرام بہ علامت تائید تکان میدهم...
چند ثانیہ بہ صورتت نگاه میکنم و تمام تغییرات این چند روزت را بررسے میکنم...
با صداے قرآن کہ از مسجد نزدیک خانہ مان بلند میشود بہ خودمان مے آییم...نزدیک نماز صبح است!
کمے کہ آرامتر میشوم از جایم بلند میشوم و نفس عمیقی میکشم تا وضو بگیرم
از دستشویی کہ بیرون می آیم صحنہ اے را برایم میسازے ڪہ بی اراده لبخند میزنم...سجاده ام را کمی عقب تر از سجاده ی خودت پهن کردے و منتظرم نشستہ ای
از جایت بلند میشوے و میگویی: بیا خانومے! دلم براے نمازهای دونفرمون تنگ شدہ بود!
لبخندم پر رنگ تر میشود و با اشتیاق جواب میدهم: منم همینطور!
فوراً چادر نمازم را سرم میکنم و زیرلب میگویم : دو رکعت نماز صبح میخوانم بہ اقتداے امام حاضر #قربتہ_الے_الله...
🖊••بھ قلــم:
••مریـم یونسے
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃📝
[• #ویتامینه ღ •]
°•هـدیه دادن هم شمارو در نگاه
خداوند عزیز میڪنه
°•هم محبت تون رو،در قلب
همسرتون،تثبیت میڪنه....
°•عادت ڪنید بدون
مناسبت،براے هم هدیه بگيرين...
#یههدیهڪوچیڪمقبوله🙃
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•]
زنے به محضر امــام باقر{ع}
رسید و ضمن دعا در حــق ایشان عرض
ڪــرد:
من زنے تارڪ دنيا هستم حضرت فرمود:
منظورت از ترڪ دنيا چيست؟
عرض ڪرد: نمیخواهم هرگـز ازدواج ڪنم.
حضرت پرسيد: چـرا؟
عرض ڪرد: در ترڪ ازدواج، به دنبال
ڪسب فضيلت هستم.
حضرت فرمود: از این عقیده صرف نظـر
ڪن! اگر در اين ڪار فضيلتے بود،
فاطمه{س} از تو سزاوارتــر به آن بود.
هيچ ڪس نيست ڪه در فضيلت بر او سبقت گيرد.
••|📖الڪافے، ج۵، ص۵۰۹، ح۳
#اهمیتازدواج🙂
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
از_هرچی_عشقه_توبه_کن (1).mp3
11.8M
- - -
🎧
- - -
#ثمینه
خاطراتِ اربعینش ،
نمیشہ دیگہ تکرار🙂••
بیا بگو یاعـــــلے و ،
بار سفر رو ، بردار🎒••
#خاطرات_اربعین🌿••
#ڪربلایے_حسین_طاهرے
- - -
🎧 @asheghaneh_halal
- - -
#همسفرانه
←○گُفتَمازعــشق❥ـتـو↶
سوایِجـهانَمٺاچَند
ـگُفٺࢪسـوایِمَـنی☺️↓
تـابہتَماشایِمـَنی
#مندلبستهیشماهستم☺️
┏━━━••●◉💚◉●••━━━┓
@asheghaneh_halal
┗━━━••●◉💚◉●••━━━┛