eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . میدونید مشکلات زناشویے شما 📌با قهر و دعوا حل نمیشه؟ 📌با بچه دار شدن حل نمیشه 📌با عمل‌هاے زیبایے حل نمیشه 📌با قطع رابطه با خونواده همسرتون درست نمیشه😱 📍هر چیزے اصول و راهے داره چون از دست همسرت عصبانے هستے چون زندگے خوبے ندارے راه‌هاے بالا و امثال اون هارو نرو...❌ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
AUD-20220513-WA0021.mp3
5.72M
↓🎧↓ •| |• . 🎙 مادر ،ڪه نباشد ...😭 نظم خانه بهم مے ریزد؛😔 نگاه ڪن، علے نجف حسن بقیع حسین ڪربلا زینب دمشق و مهدے‌را‌نمیدانم‌ڪجا بیابم؟💔 أین انتَ مُنتقَم من صفعة الأم . . کجایۍ منتقم سیلۍ مادر :)؟💔 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• و بخوابید‌ در‌آغوش‌‌خاڪ‌سرزمینتان... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . «ܟٜߺߊ‌‌ࡍ߭ ܩࡍ߭ ߊ‌‌ࡄࡅߺ߳ࡉ‌ ߊ‌‌❟ 💍» ‌         ───• · · · ⌞♥️⌝ · · · •───                        𝑰 𝑳𝑶𝑽𝑬 𝒀𝑶𝑼 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهل‌وششم] مهسا زنگ زد بهم ، با شوخی و خنده
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ به چشمای فاطمه خیره شدم ، خبری از غم دیشب نبود ، یک جوری رفتار می کرد که انگار چیزی نگفته ! با خنده نشست کنارم : راستی ریحانه بزار یه خبر دست اول بدم بهت ابرویم را بالا دادم ، نگاه به چشم هایش که می کردم یاد دیشب می افتادم ، ادامه داد : آقا معلم چند روزی واسه کار فوری که براش پیش اومده باید بره شهر خودشون ، منم که امروز عصر بر می گردم احتمالا ، دنبال یکی می گشتن واسه تدریس ، منم تو رو واسه آقای نواب معرفی کردم! چشمانم را گرد کردم: تو چیکار کردی؟! شانه هایش را بالا انداخت : مگه کاری بدی کردم ؟! نمیدونی چقدر ثواب داره اینجا بودم خودم می رفتم ، تو هم ناز نکن قول دادم من به آقای نواب ! _ وای فاطمه میخوام بگیرم خفت کنممم! حالا چه واسه من نواب نواب میکنه ! جلوی آینه ایستاد: از خدات هم باشه کیجا بعد هم چشمکی نثارم کرد ، خدایا صبر صبر صبر ! این را کجای دلم می گذاشتم در این وضع؟! اصلا درس چی ، کشک چی ؟! مگه من معلمی بلدم اخه؟! که با حرف بی بی تازه پی به بیچارگیم بردم: ریحانه جان ، آقا امیر علی رو واسه شام دعوتش کردم به تو هم توضیح میده تو این چند روز چیکارا کنی! نگاهی به دیوار روبرویم انداختم ، کاش میشد بلند شوم و سرم را به همان جا بکوبم ! ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _ پسرم بده برات بکشم جناب نواب هم با تمام احترام بشقابش را سمت گل بی بی گرفت ! همین محبوبیتش بین همه حرصم می داد ! بعد غذا در پذیرایی نشسته بودیم ، خواهر زاده گل بی بی هم همراه خانمش آنجا بود . با اشاره فاطمه سرم را بلند کردم، با چشم و ابرو به امیر علی اشاره کرد ، انگار منتظر من بودند : می فرمودید آقای نواب با همان تن صدای گرمش گفت : شرمنده به شما هم زحمت می دیم ؛ کار واجب نبود نمی رفتم. این چند روزه با خود بچه ها هماهنگ کردم میگن دروس تا کجا تدریس شده و باید چیکار کنید اگه هم به مشکلی بر خوردید به آقای صباحی مدیر مدرسه بگین با من تماس بگیرن ؛ بازم ممنون ، خیلی لطف می کنید . بس که لفظ قلم حرف می زد آدم حرف کم می آورد مقابلش ،با چند جمله کوتاه جوابش را دادم : خواهش میکنم ، چشم حتما بعد هم هر کسی در طرفی مشغول شد ، فاطمه به خاطر اصرار مادرش امروز را هم مانده بود و فردا صبح راهی بود ، حق می دادم نتواند در هوای شمال راحت نفس بکشد ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهل‌وهفتم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] صبح زود گل بی بی، فاطمه و جناب نواب را راهی کرد ، فاطمه بغلم کرد و قرار شد تا برگردم تهران ارتباط تلفنی داشته باشیم و بعد هم که من هم می رفتم تهران . از صحبت های گل بی بی فهمیدم نواب اهل جنوب است اما کدام شهرش نمیدانم! بعد رفتن آنها من هم راهی مدرسه شدم ، از بچگی معلمی را دوست داشتم اما حالا برایم سخت بود ، کلاسی چند پایه آن هم کلاسی که معلمش نواب بود ، اصلا کسی می توانست جایگزین نواب شود؟! وارد کلاس شدم و بعد سلام و احوال پرسی از روی لیست حضور و غیاب کردم و بعد هم زنگ اول ادبیات و تاریخ تدریس کردم ، خنده دار بود ! در زنگ تفریح یکی از بچه ها آمد کنارم : خانم ببخشید آقا معلم همیشه کنار تخته یه جمله یا حدیث یا هم شعر می نوشتن نگاهی به دختر روبرویم انداختم ، شعر و حدیث از کجا بیاورم ؟!: خودشون برگردن ، روال کلاس به سابق بر می گرده بعد رفتنشان نگاهی به تخته انداختم ، خطم زیادی افتضاح بود ، سری برای خطوط کج و کوله ام تکان دادم و راهی دفتر شدم . بچه ها حق داشتند هی بپرسند که چه چیزی نوشتم ! خط نستعلیق آقا معلمشان کجا و خط من کجا ؟! با آقای صباحی سلام و احوال پرسی کردم و برای خودم چایی ریختم زنگ های بعدی هم به همین منوال گذشت ، سخت بود اما جالب بعد تمام کردن درسم ، یادم باشد آموزشگاهی پیدا کنم و عکاسی تدریس کنم . راه و روش معلمی را هم باید از جناب نواب پرسید در زنگ تفریح آخر هم کاغذی در آوردم و موضوعاتی که می خواستم از نواب بپرسم نوشتم ، زمانی که برگشت باید با او صحبت کنم راجبشان وقت زیادی ندارم برای اینجا ماندن ! زنگ آخر صباحی صدایم کرد : خانم تاجفر یه لحظه ! به طرف دفتر رفتم ، نواب زنگ زده بود گوشی را برداشتم: بله _ سلام خانم تاجفر خوبین؟! چشمانم را بستم، صدا و لحنش عجیب بود : سلام ، ممنون شما خوبی؟! _الحمدالله ، کلاس چجور بود امروز ؟! روی صندلی نشستم : خوب بود ! از آن طرف خط صدای دخترانه ای با لهجه شیرین جنوبی آمد : " عزیزُم مو منتظرُم جلو در " صدای امیر علی با تاخیر آمد : شرمنده من برم دیگه ، بازم دستتون درد نکنه ، ان شالله پس فردا خودم اونجام یا علی دستانم نا خودآگاه مشت شد : خواهش میکنم ، خدا نگهدار گوشی را گذاشتم و دستم رویش ماند ، صدای دختر با آن لهجه جنوبی در گوش هایم زنگ میزد. سریع بلند شدم ، همان بهتر سریع تر از موعد برگردم ، بیشتر ماندنم دیوانه ام می کند ، می ترسیدم ، از این افکارم می ترسیدم! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . یه زیـارت شیرین☺️ زیارتے هست که قلبت رو آروم کنه🌿 زیارتی حتی از دور، اما پر از عشق پر از شور! . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» ژاتون حالی!!☺️° امسب منو تو گل گذاستن 🌹🍃° حیلی داد همونجا حوابم بلد 😴° سب تا صبح حوابیدم😴😬° 🏷● ↓ 🍃 شیف: کیف ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ‌ . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . |💕| هردم " دوستت " |😜| و هر بازدم " دارم " |✨| اصلا نفس کشیدن درست؛ |🤤| یعنی این... . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . •⋞ شیرین تر از این چیست🍬 که با قندِ لبِ دوست😘 دور از غم و اندوه جهان🌍 چای بنوشی...☕️ ⋟• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1668» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب بیست‌وچهارم چلھ‌ے حدیث ڪساء • +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 💔🖤 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'