•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
عندلیبـے ڪہ🕊
به هر غنچه دلش می لرزد🌹
بهـتر آن است که هرگـز بہ گلـستان نـرود ..🌱
#صائب_تبریـزے
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
الإمام الهادی(ع) : الدُّنیا سوقٌ، رَبِحَ فیها قَومٌ وخَسِرَ آخَرونَ.❤️
امام هادی(ع): دنیا، بازاری است که قومی در آن سود بُردند و شماری دیگر، زیان کردند.✨
منبع:تحف العقول: ص ۴۸۳. دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث جلد ۱ صفحه: ۱۱۸✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
قَـلــ♡ــبِ #تُــــو
دِبـــش تَـریـن
اُتاقَک جَهانِه
دِلبَرجآن💖
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
اگـہ میـخوای یخ ڪـره زود باز بشه میتونی با یه صافے راحت رنده کنی🧈
اگه میخواے سفیده و زرده تخم مرغ از هم جدا بشه با یه قیف ڪوچیڪـ این کارو انجام بده🥚
برا اینکـہ عسل بہ قاشق نچسبه یه کم روغن بزن به قاشق اصلا نمیچسبه 🐝
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 دوستم پزشكي ميخونه؛
زنگ زده، بهش ميگم چخبر؟
ميگه تا ميتونيد از سلامتيتون مراقبت كنيد،
چون ما هيچي از درسامون نميفهميم:)🤦
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 986 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
جان زنده شود
ز روی جانان دیدن...🫀😌
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
🟣تجزیه تحلیل 👇
هر حرف بیجایی که از روی عصبانیت به زبان میادبی فایده و بی ارزش است😐
پس به این چیزا نپردازید😶❌
بجاش تلاش کنید عصبانیت همسرتون فروکش کنه 🫀
و به جای اینکه مقابل او بایستید کنارش باشید👩❤️👨
👈خانوم گل 🌸فراموش نکن که همیشه جوابِ های، هوی نیست👌☺️🌸
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
روزِ بیستم چله زیارت عاشورا!
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_نودوهشت استاد کیفش را برمیدارد و از سالن خارج میشود.
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_نودونه
محسن نگاهش میکند و جدی می گوید:فاطمه،چند بار بگم؟نه در شأن توعه که کسی دنبالت
راه بیفته،نه در شأن منه که دنبال دو تا دختر راه برم،می فهمی؟؟همه ی شهر که نمیدونن ما
خواهر و برادریم...
فاطمه نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد،بالاخره خودش را میبازد:الهی قربون داداش غیرتی
خودم بشم
غیرت!
دلــم میگیرد،چقدر واژه ی غریبیست در خانه ی ما
محسن سعی میکند لبخندش را پنهان کند،آرام میگوید:میخوای ماشین بمونه؟
فاطمه میگوید:نه ممنون
محسن خداحافظی میکند و میرود. فاطمه با شیطنت نگاهم میکند.
میگویم:چیه؟
:_هیچی،فقط در طول جلسه سه چهار بار یه اسم رو تو دفترت نوشتی و خط زدی
با تعجب میگویم:فاطـــمه؟حواست به شعر بود یا به من؟؟؟
:_بیخیال این حرفا،بگو دانیال کیه؟؟
+:فاطمه؟؟؟
:_ایش،خب نگو...خسیــــــــــــس
رفتارهایش بامزه است. همه چیز را میخواهم به او بگویم،اما واقعا حواسش جمع است،چه خوب
است خواهری مثل او داشتن...
فاطمه پیشنهاد کافه ی انتهای خیابان را میدهد. با هم راه می افتیم.
شروع میکنم
:_میدونی فاطمه؟ آقای رادان یکی از همکارای بابامه و دوستش محسوب میشه. از وقتی من
بچه بودم خیلی باهاشون رفت و آمد داشتیم.
+:آهان،شب عید مهمونی شون دعوت شدی؟
:_آره،پسرشم دانیال،بچه که بودیم هم بازی من بود.
با شیطنت می خندد
+:خـــــــب....
:_امشب میخوان بیان واسه...واسه خواستگاری.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صد
+:مبارکه
:_چی میگی؟؟میدونی چقدر با من فرق داره؟
+:نیکی،من حس میکنم اینکه اون حاضر شده با این همه فرق و اختلاف عقیده پا پیش بذاره
یعنی واقعا بهت علاقه داره
:_برام فرقی نمیکنه
+:پس چرا گذاشتی بیان خواستگاری؟
:_مجبور شدم،بابام ازم خواست. من مطمئنم خونواده اش اصلا راضی نیستن..
+:نیکی یه چیز بگم؟برنگردیا،ولی از وقتی از ساختمون اومدیم بیرون،این ماشینه دنبالمونه.
میخواهم برگردم که فاطمه چادرم را میکشد:حواست کجاس؟میگم برنگرد
با گوشه ی چشم نگاه میکنم،اتومبیل مشکی با شیشه های دودی. داخلش هیچ چیز مشخص
نیست.
+:نه بابا،شاید مسیرشه
:_اگه مسیرشه،چرا این همه آروم میره؟
+:نمیدونم...وای دارم میترسم فاطمه
:_نترس،ما داریم راهمون رو میریم دیگه،فقط تند تر
پاتند میکنیم،صدای باز شدن در ماشین میآید و بعد صدای قدم هایی پشت سرمان. میترسم!
حتی نمی توانم برگردم و پشت سرم را نگاه کنم.
صدای پاهای پشت سرمان تندتر میشود،یعنی نزدیک تر!
ناگهان صدای محسن را تشخیص میدهم:مشکلی پیش اومده آقا؟؟؟
فاطمه میگوید:بدبخت شدیم نیکی،محسن اومد
صدای ایستادن ماشین میآید و پیاده شدن یک نفر...
آنقدر میترسم که جرئت نمیکنم برگردم..
فاطمه برمیگردد:نیکی دست به یقه شدن،وای این آقا چقدر متشخص به نظر میرسه..
صدای داد و فریاد بالا میرود. فاطمه مینالد:محســـــن؟
صدای آشنایی به گوشم میخورد:پس آقامحسن شمایی؟
برمیگردم،چشمانم خیره میماند به آنچه میبینم..
محسن یقه ی عمووحید را گرفته و آقاسیاوش هم اینجاست.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* روزی که
حاج قاسم سلیمانی🥀
شهید_هنیه_عزیز را🕊
به بیت رهبری آورد💚
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1446»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
بوے صبـحانہ مےآید⛅️
عطـر چایـے☕️
صفاے سفـره صـبح💛
چـند لقمـہ زندگـے ڪافیست🥰
تا انرژے جاودانگـے
در وجودمان شڪـوفا شود💠
و برای خلق ثانیههای آفتاب طلوع ڪـنیم ...💙⏰
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
اولین بار بود که برایم خواستگار میآمد؛
به روی خودم نمیآوردم، اما
راستش را بخواهید چهار ستون بدنم
از استرس میلرزید ⚡
هی جلو آینه میرفتم و
به روسری و لباسهایم نگاه میکردم
انگار به دلم نمینشست؛ کمی روسریام را
صاف و صوف، و لباسم را
مرتب میکردم 🎨
چشمم به ساعت بود که
انگار عقربههایش جلو نمیرفت
همه چیز انگار اسلوموشن شده بود..
پنج دیقه به ساعت ۶
که قرار بود خواستگارها برسند،
یکبار دیگه سریع به اتاقم رفتم تا سوالها را مرور کنم؛
مثل شب امتحان که لحظه آخر،
همه چیز از ذهنت میپرد ⛅
سوالها مثل هم نبودند؛
باید میفهمیدم اهل نماز هست یا نه؟
سفر را دوست دارد یا نه؟
اگر بخواهم یک شهر دیگر درس بخوانم چه ...؟ 🍀
چقدر همه چیز سخت بود ...
میان اینهمه شلوغی،
ناگهان چشمم به حدیث پیامبر (ص)
در یکی از کتابچههای ازدواج افتاد:
💫 «هر کس برای دور ماندن از آنچه
خدای مهربان حرام کرده، ازدواج کند،
بر خداست که او را کمک نمايد» 🌸🍃
به خدا توکل کردم،
قلبم آرام گرفت... 💚
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
العُقوقُ یعقِبُ القِلَّةَ، و یؤَدّی إلَی الذِّلَّةِ.
امام هادی(ع): نافرمانی والدین، تنگدستی می آورد و به ذلّت می کشاند.☝️
منبع:بحار الأنوار،۷۴ / ۸۴ /۹۵. میزان الحکمه جلد ۱۳ صفحه ۵۰۰✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
مژه بر هم نزدم
آینهسان در همه عمر
بس که در دیدۀ من
شوق تماشای #تو بود💖
#حزین_لاهیجی
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
شـایـد بـراتـون جـالب بـاشہ ... 🤫
رازهــاے پخت برنج🍚
بــہ روش رستورانــے🍱
ڪـہ ڪسـے بهت نمیگــہ !🙊
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 نمی دونم این خارجی ها
چرا الان دارن هیئت های سیاسیشون
رو می فرستن ایران؟🇮🇷
بابا تموم شد دیگه🤨
عاشورا تاسوعا بیست روز پیش بود
الان هیئت ها فقط باید برن عراق،
اربعین اونجاست😍🤦
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 987 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
♥️نمیدونی چقدر میتونه قشنگ باشه
ابراز محبت بی مقدمه و بی توقع!
👌همین الان اگه پیش همسرت هستی با یه نگاه محبت آمیز عشقت رو بهش نشون بده😍
💌اگه هم به هر دلیل کنارت نیست گوشی که تو دستته 😉
براش بفرست👇
عاشقتم به مولا،کوه استوارم😍♥️
چقد خـــــوبه ک دارمت، ک مال منی😌
با تمام وجودم بهت افتخار میکنم 😎✋
همین الان زوووود بفرست واسش🤨☝️
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
روزِ بیستویکم چله زیارت عاشورا!
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صد +:مبارکه :_چی میگی؟؟میدونی چقدر با من فرق داره؟ +
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدویک
حیرتم در یک کلمه خالصه میشود:عمـــــــو
محسن دست میکشد و با تعجب به من و بعد به عمو نگاه میکند...
عمو لبخند میزند:دمت گرم خوش غیرت
محسن،یقه ی بارانی عمو را مرتب میکند و میگوید
:_من...من شرمندم...ببخشید...فکر کردم...یعنی...
عمو آرام به بازوی محسن میکوبد:ممنون که حواست هست...
عمو به طرف من برمیگردد..
فاطمه هم مثل من،هول شده. با اضطراب میگوید: سـ...َسلام
عمو از رفتار فاطمه خنده اش گرفته:سلام
من هنوز مبهوتم،نمیدانم خوابم یا بیدار؟؟
عمو با لبخند میگوید:علیک السلام نیکی خانم
حتی پلک هم نمیزنم.
عمو دستش راجلوی صورتم تکان میدهد:فرمانده؟
اشک هایم بی اجازه صورتم را تر میکنند و تناقض عجیبی با لبخند روی لبم ایجاد کرده...
دلم میخواهد بدوم و بغلش کنم،اما میدانم کار درستی نیست و عمو هم خوشش نمیآید.
آرام میگویم :عمــــــو
عمو،شیرین میخندد:خداروشکر یه کلمه حرف زدی،ترسیدم عموجان
:_کی اومدین؟؟چه بی خبر؟؟
+:خیلی وقت بود،میخواستیم بیایم. گفتیم سورپرایزت کنیم ولی بیشتر خودمون سورپرایز شدیم
با این حرکت تو!
اشکهایم را پاک میکنم و از ته دل لبخند میزنم:فاطمه،عمو وحیدم،ایشونم آقاسیاوش هستن.
عمو جان،ایشون هم فاطمه،دوستم،و برادرشون آقامحسن.
محسن همچنان خجالت زده است:من شرمندم آقای نیایش...نشناختمون
عمو ميگوید:دشمنت آقامحسن،این حرفا چیه؟
فاطمه میگوید:خب نیکی جون،ما بریم دیگه.. راجع اون قضیه ام،خبرم کن هرچی شد.. (به طرف
عمو برمیگردد) خیلی از دیدنتون خوشحال شدم،آقای آریا خب با اجازه تون..
محسن هم دوباره معذرت خواهی میکند و میروند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدودو
سوار ماشین میشویم.
سرخوشم.آمدن عمو بهترین اتفاق ممکن است
:_عمو،کی اومدین؟
+:با تو که حرف زدم،راه افتادیم رفتیم فرودگاه و الانم که در خدمت شماییم.
:_ماشین از کجا آوردین؟
+:دوست خوب داشتن،این موهبت هارم داره دیگه
و به سیاوش که پشت فرمان نشسته نگاه میکند و میخندد.
سیاوش میگوید:بابا خجالت نده داداش
عمو به طرف من برمیگردد:خب نیکی خانم،زنگ بزن به مامانت اینا بگو پیش من هستی و قراره
امشب ببری ما رو بگردونی،تازه باید شام مهمونمون کنی
آب دهانم را قورت میدهم:امشــــب؟؟؟
+:آره دیگه،خیلی خب خسیس،خودم مهمونتون میکنم...
نمیدانم چطور بگویم،با حضور سیاوش معذب شده ام
:_آخه امشب....
سیاوش متوجه اوضاع غیرعادی میشود،کنار خیابان نگه میدارد.
عمو میپرسد:چی شد سیاوش؟
+:برم یه چیزی بخرم،بیام.
از ذهنم میگذرد:چقدر فهمیده است...
سیاوش پیاده میشود و تنهایمان میگذارد،عمو به طرف من برمیگردد: خب امشب چه خبره؟؟
:_راستش...راستش نمیدونم چی بگم...عمو... امشب قراره واسه من خواستگار بیاد...
+:نگفته بودی...حالا کیه طرف؟
:_پسر همکار بابا،آقای رادان
+:عه،دانیال؟
:_میشناسینش؟
+:آره به بار دیدمش با محمود،چرا به من نگفتی شیطون؟
:_قضیه اصلا اونطوری نیس عمو،من به خاطر بابا قبول کردم
+:نوچ...ای بابا..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* مجوز حضرت آقا
برای شوخی مودبانه
در برنامههای صداوسیما😁
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1447»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
دریـا را دوست دارم🌊
چرا ڪـہ در عمق تاریڪـےاش،
باز هـم زلال است ✨
در درون خـودش،
دنیایــے دارد
و در مـوجهایـش،
فرودے بـےانتهاست... 🐳
دوستـش دارم چون
حتـے صخـره ها هم
مانع پیشـروےاش نمیشوند ! 🪨
چون رنگ آسمان را در دلـش؛☁️
نرمـے شن را در وجودش🤎
سخت بودن سنگ را در قلبش
و محدود نبودن را در ذاتـش دارد :) 🪴
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد؛
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز...🌬
.
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
بهشـ🌸ــت
همین جاست
میان دو بازوی #تو
جایے که سر روے سینه ات
فرود بیاید و صداے
ضـربان قلبـ🫀ــت بشود
♡♡♡نبض بودن هایم♡♡♡
#حمیدرضا_عبداللهی
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•