حتما تو اطرافیان شنیدید که برخی
میگن من باید با کسی ازدواج کنم که
باجناق یا جاری و خواهر شوهر
نداشته باشم 🤦🏻♀
خب اخه اینم شد ملاک؟😬
مگر اینکه کسِ خاصی رو در نظر داشته باشیم و گرنه این مورد اغلب امکان پذیر نیست!
یکی دیگه از زوایای واقعی کردن
معیارها در نظر گرفتن واقعیت
خودمونه!🪞
اگر در معیارهای معنوی بلند و بالا
فکر میکنیم باید خودمون رو هم محک
بزنیم و ببینیم آیا در حد و اندازهی این
معیارها هستیم؟
کسی که نماز نمیخونه و روزه نمیگیره
و در مواجهه با جنس مخالف خویشتندار نیست آیا درسته که دنبال کسی بگرده که به مسائل شرعی مقیده؟!
یا کسی که چهرهی چندان زیبایی نداره
آیا درسته که یکی از معیارهای اصلی
خودش رو زیبایی آنچنانی همسر آیندهش بزاره؟!
ملاکها باید مشخص باشن
تا بعد بریم سراغ درجه بندی اونها
به میزانی که اهمیت دارن و مهمن برامون💡
فکر میکنم برای امروز تا
همینجا کافیه☺️
فردا انشاالله راجب درجهبندی
معیارها صحبت میکنیم اما قبلش..
نقدی،نظری داشتید بگوشم😉👇🏻
@Khadem_Daricheh
عاشقانه های حلال C᭄
فکر میکنم برای امروز تا همینجا کافیه☺️ فردا انشاالله راجب درجهبندی معیارها صحبت میکنیم اما قب
حرفای شما باعث بهتر شدن روندِ
کارِ ما میشه پس دریغ نکنید😌🌱
از اونجایی که شاید سوالاتی داشته
باشید که بخواید ناشناس بپرسید
این لینک خدمتتون👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/17257944831170
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
نگاهـم محو چشمانـت ، برایـت شعـر
میخوانـم ؛
خودم اینجا ، دلـم اینجا ، حواسـم را
نمیدانـم :)🫀
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
آنچه در هر گوشه صحن و رواقت دیدهام
عشق بود و عشق بود و عشق بود...
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
💕⃟🛵
•• #خانومِ_حاجی ••
.
.
√ هیچ وقت قهر من و حاج آقا
طولانی مدت نبود..
هربار که سر یه موضوعی بحث میکردیم ..
از خونه میرفت بیرون و بعد از ۲ ساعت
با یه شاخه گل برمیگشت خونه🌹 :)
همیشه ام میگف: ببین حاج خانم!
اگه منم بخوام با شما قهر باشم
این دلِ ما طاقت نمیاره :)
○ کپے!؟
- تنهاباذڪرآیدیمنبع،موردرضایتاست☺️
‹ 💌 ›↝ #بفرستبراش
‹ 🤫 ›↝ #متاهلهابخونند
.
.
◞مرا وصلھ بزن بھ
سمتِ چـ♡ـپِ پیرهنت⇩◟
Eitaa.com/asheghaneh_halal
💕⃟🛵
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوشصتوشش عمو سرش را بلند میکند،با دست روی پیشانی اش
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوشصتوهفت
تاریک است و چشم هایم جایی را نمیبیند. مدتی طول میکشد تا چشم هایم به تاریکی عادت
کند.
بابا روی تخت دراز کشیده و ساعد چپش را روی پیشانی اش گذاشته. چشمانش بسته است.
نگاهی به اطراف میاندازم،خیلی وقت بود که اینجا نیامده بودم. اتاق مامان و بابا...
:_چیزی میخواستی منیر؟
+:منم بابا...نیکی...
چشم های بابا باز میشود و به سقف خیره میشود.
سرش را برمیگرداند و به من نگاه میکند...
دوباره،نگاهش سقف را نشانه میرود.
+:میشه چند لحظه باهم صحبت کنیم...
:_نیکی من واقعا حوصله ندارم در مورد این پسره..
+:در مورد من،بابا....
بابا بلند میشود و کنار تخت مینشیند.
:_گوش میدم...
+:بابا...من...یعنی...راستش نمیدونم چی بگم...خیلی وقته با هم زیاد حرف نمیزنیم..
بابا پوزخند میزند
:_آره،سه چهار سالی میشه...
+:یادمه بچه که بودم،با هم بادبادک درست میکردیم...یادتونه؟ بچه های دوست و فامیل،به من
حسودی میکردن...چون همیشه بادبادک من بالاتر از همه بادبادک ها بود...
اشک مزاحمی که تا پشت لبم رسیده با سرانگشت میگیرم و حرفم را ادامه میدهم
+:شما استاد ساختن بادبادک بودین...ماهرانه و بااصول،میساختین و یادم میدادین چطوری
بفرستمش آسمون...چطوری هدایتش کنم..چطوری اوج بگیره...چطوری نخش رو کم یا زیاد کنم...
کنار بابا مینشینم.از یادآوری کودکی هایم لبخند روی لبش نشسته..
+:بابا همیشه میگفتین بادبادک باید خودش راهشو پیدا کنه؛سخته ولی اگه تو مسیر خودش
پیش بره،میرسه به اوج.میشه بهترین... میره تا خود خورشید...
بابا نگاهم میکند،بغضم را قورت میدهم و حرفم را از سر میگیرم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•