eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ چون بقول شاعر: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد البته منظور شاعر اینجا از مرد همه‌ی آدماست..چه خانوم چه آقا👌 ‌
‌ یا بقول امام علی(ع): شخصیت انسان در زیر زبونش نهفته است! پس در بله و نه‌هایی که دو طرف هیچ حرفی نمیزنن نمیشه به زوایای مختلف شخصیت و معیار واقعی اونها پی برد❌😟 ‌
‌ پس چطور شد؟☺️ سوالاتتون باید پاسخِ توضیحی داشته باشه نه بله یا خیر . . . دلایلشم بالاتر گفتیم الان ‌
‌ یه شیوه‌ی دیگه‌م وجود داره که میشه با اون صداقت طرف رو محک زد... مثلا ‌‌
‌‌ فرض کنید دختری از اینکه همسرش با افراد نامحرم گرم بگیره متنفره اما میاد این مسئله رو همینطوری بیان میکنه؛ینی میگه من از اینکه همسرم در فامیل و غیرفامیل با خانوم‌ها باز رفتار کنه متنفرم خب جواب طرف مقابل ممکنه چندان صادقانه نباشه و یه جواب ساختگی باشه پس باید یه مدل دیگه بیان کنه و بپرسه ‌
‌ مثلا بگه: با توجه به اینکه آداب معاشرت حکم میکنه انسان به گونه‌ای با دیگران برخورد کنه که اون رو متحجر و بی‌ادب نخونند به نظر شما یه مرد باید رفتارش چطوری باشه؟ ‌
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
‌ مثلا بگه: با توجه به اینکه آداب معاشرت حکم میکنه انسان به گونه‌ای با دیگران برخورد کنه که اون رو م
‌ اگه این نامحرم دختر عموی شما باشه،چه؟ شما چه فرقی بین نامحرم فامیل و غریبه میذارید؟ به نظر شما باید بین اینها فرق گذاشت؟ ‌
‌ البته همونطور که در ابتدا گفتم این سوالات باید مطابق با معیار و شخصیت شما باشه مثلا ممکنه برخی‌ها سوالات بالا جزو معیارهای برخی از شما نباشه! ‌‌
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
‌ مثلا بگه: با توجه به اینکه آداب معاشرت حکم میکنه انسان به گونه‌ای با دیگران برخورد کنه که اون رو م
‌ از خوبیه این مدل گفتگو میدونین چیه؟ که طرف مجبور میشه عقایدش رو، رو کنه! چون نمیدونه موضع شما چیه😌😁 ‌
‌ البته برای این نوع سوال کردن باید وقت گذاشت یعنی قبل از خواستگاری چنین سوالاتی رو طبق معیارها تنظیم کرد! ‌
‌ ممکنه الان برخی بگن بابا چقدر سخت میگیرید مگه آزمون استخدامیه و فلان که در پاسخ به این عزیزان باید گفت شما میخوای لباس بخری کلی از این و اون سوال میکنی راجبش بعد حاضر نیستید برای مسئله‌ای به این مهمی که اساس و بنیان زندگی مشترک شماست وقت بزارید؟!🙄 ‌
‌ همون جمله‌ی معروفه پیشگیری بهتر از درمان است رو بخاطر بیارید اگه الان واسه فهم و آگاهیت تلاش کردی پس فردا سر زندگیت که رفتی کمتر با چالش و مشکلات مواجهی ‌
‌ بحث امروزمون به همین مختصری و مهمی بود..حتما مجدد بخونیدش☺️👌 حرفی،نظری داشتید بگوشم😉👇🏻 @Khadem_Daricheh
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• . 💚🌱 خدایا به من توفیق بده؛ تا زمانی که با کفش کسی راه نرفتم؛ در مورد راه رفتنش قضاوت نکنم...💛 . . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• افتاد روی پنجره‌ها عکس گنبدت🕊 یک قاب عاشقانه شد اینجا کنار صحن . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ آیا می دانید😎👇 وقتی مرد می بیند همسرش با نوشیدنی مورد علاقه اش☕️🧋🥤به او می آیدچقدر آرام می شود 😍 و انرژی میگیرد😁💪 پس دریغ نکنید♥👆😉 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوهفتادوشش :_سلام +:سلام دخترم،بفرمایید :_ببخشید یه
•𓆩💞𓆪• . . •• •• جلو میروم،بلند میشود. طبق عادت همیشگی ام، در سلام دادن پیش دستی میکنم. :_سلام +:سلام،بفر مایید اضطرابم را پشت قلبم پنهان میکنم،به عقلم تشر میزنم و لرزش دست هایم را متوقف میکنم. آرام میشوم و مینشینم. +:چی میخورین؟ کیفم را روی صندلی کناری میگذارم و چادرم را سفت میکنم. سعی می کنم محکم به نظر برسم. :_برای شنیدن اومدم،نه خوردن لبخند میزند،لبخند که نه...بیشتر شبیه پوزخند است. دستش را بالا میبرد و گارسون را صدا میکند +:جناب ببخشید حرکاتش،عادی و خالی از ترس است . این روح بیتابم را،بی تاب تر میکند. گارسون جلو میآید. +:دو تا قهوه لطفا تا با گارسون مشغول است،چند ثانیه ای فرصت میکنم به چهره اش نگاه کنم این بار،ته ریش نازکی صورتش را پوشانده. چشم و ابرو و موهای تمام مشکی،صورتی کشیده،ابروانی پرپشت و چهره ای کاملا معمولی اما در یک کلمه،جذاب. تنها نکته ی خارق العاده ی چهره اش،برق لعنتی چشم هایش است... سرم را پایین میاندازم و ( استغفراللّه ) میگویم. ... برق چشم هایش،مسخم میکند. از چشم هایش باید ترسید. گارسون میرود و او،با چند سرفه گلویش را صاف میکند. سرم را بلند میکنم،میخواهد حرف هایش را بزند. نیکی ضعیف درونم را پشت نقاب نیکی قوی پنهان میکنم و گوش هایم را به او میدهم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• +:حتما خیلی از درخواست من ، تعجب کردین... به هر حال ما هیچ شباهتی به هم نداریم. حس میکنم،لحنش با چاشتی تمسخر است. اخم میکنم. +:به هرحال،بهتر بود قبل از اینکه با عمومسعود صحبت کنم،با خودتون درمیون میذاشتم،ولی خب... شد دیگه... حتما قضیه ی شکایت پدربزرگ رو میدونین دیگه... شوکه میشوم،حس میکردم تنها راز خانوادگی،حضور مسیح باشد... شکایت پدربزرگ از کجا سردرآورد؟ :_شکایت پدربزرگ از کی؟ +:از بابای من و بابای شما ... :_سر چی؟؟ +:سر اینکه بیست و پنج سال پیش،بی اجازه خونه و کارخونه رو فروختن... بلند میگویم :_چی؟ چند نفر به طرفمان برمیگردند،او اطراف را نگاه میکند و من خجالت میکشم. +:واقعا نمیدونستی؟ سرم را آرام،چپ و راست میکنم و به گوشه ی میز خیره میشوم. چیزی به ذهنم میرسد :_ولی عمووحید گفت که وکالت نامه داشتن.. +:داشتن... پدربزرگ هم خبر داشته... ولی خب،از قهر بابام و عمومسعودم خبر داره :_یعنی چی؟ +:پدربزرگ، اون موقع خودش اجازه داده بوده که کارخونه رو بفروشن... ولی الآن میگه یا محمود و مسعود با هم آشتی میکنن یا من ثابت میکنم کل اموالی که الآن دارن،مال منه :_مگه میشه؟ +:مثل اینکه میشه..وکیل گرفته و کلی مدرک پیدا کرده... به هرحال قضیه مال خیلی وقت پیشه، هیچکس هم حوصله نداره پیگیری کنه ببینه مدارک اصله،درسته یا نه... خلاصه،تخمین زدن که تقریبا بیشتر سرمایه و اموال منقول و غیرمنقول بابای من و بابای شما، متعلق به پدربزرگه ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * هنر انگلیس در ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است...😏 . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🌹 | •📲 بازنشر: •🖇 «1489» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• ‏دنیـا پـر از آدم‌هـاے خوبہ؛😇 اگـہ نمی‌تونیـد یڪـے از اونا رو پیدا ڪـنید🥲 یڪــے از اونا باشـید .. 🙂💖🌻 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . یادگــاری از شمـا، دارم مــرام و معـرفــت چـای با عطـر گلابت، روح من را تازه کرد😌🤍 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• بهشت دیگران گلزار باشد🌸 بهشت ما رخ باشد 💐🍃 ‌‌‎‌‌‌‌‌ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• ڪـته ڪـبابِ سالم و خونگی😌💕 برای قوت بدن تجویز میشه😎🥩 الهـے گـوشت بشہ بـہ تـنـت 😁✋🏻 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 امروز يه حديث ديدم نوشته بود خدا سه چيز رو دوست داره؛ كم خوابی😴 كم حرفی🤐 كم خوری😋 ديدم اين سه تا خصلت خصلت اینترنتی هاست📱 گفتم همتون رو به بهشتی بودنتون مژده بدم🦋😂 𓈒 1024 𓈒 "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین. 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• روایت همسر محترم شهید : در این سال ها که سوریه و لبنان بودیم با سرداران بزرگی از محور مقاومت آشنا شدیم. یکی از این سرداران شهید سید مصطفی بدرالدین معروف به سید ذوالفقار بود که به عبارتی خانواده ای بزرگ و جهادی دارد. او برادر خانم شهید بزرگ حاج عماد مغنیه نیز بود. سید ذوالفقار علاقه زیادی به سید رضی داشت و سعی می کرد هرگاه به سوریه می آید حتما با هم ملاقاتی کنند. چند ماه پیش از شهادت ذوالفقار او بارها تلاش می کند تا شهید موسوی را ببیند اما هر بار مسئله ای پیش می آید و این دیدار میسر نمی شود. تا اینکه وقتی هم را در ماشین می بینند، ذوالفقار به سید رضی می گویید: «ابن عم! (چون هر دو سید بودند، شهید بدرالدین او را پسر عمو صدا می زد) من در حق تو چه کردم که چند ماه است می‌آیم ولی نمی‌توانم تو را ببینم!» هر دو می زنند زیر گریه و سید رضی می گوید: کم‌سعادتی از من است، برنامه من جور نمی‌شود که شما را ببینم! شهید موسوی پس از شهادت ذوالفقار بارها می‌گفت: این جمله و صدای او در گوش من مانده است.  ♥➣ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•