عاشقانه های حلال C᭄
#چفیه | #عشقینه
#نیرو_نمیخواے؟
🍃اولین روزهاے سال ۶۳ بود.
داخل چادر فرماندهے بودم ڪه جوانے خوش سیما وارد شد...
سلام ڪرد و گفت :
"بردار مسجدیان نیرو نمیخواے؟!
گفتم :
تا ببینم ڪے باشه؟!😌
گفت : #محمدتورجے !
گفتم : ڪے هستن این محمد آقا؟!
گفت : خودم هستم!☺️
گفتم : چه ڪارے بلدے؟
گفت : بعضے وقتها مےخونم
گفتم : الان بخون😇
" همان جا نشست و شروع به خواندن ڪرد اشعارے در مورد حضرت زهرا(س) با سوز عجیبے مےخواند!😢
هر چه مےگذشت مسئولیتهایش را سنگین تر مےڪردم😕
از شروع ڪه بیسیم چے بود تا وقتیڪه خواستم مسئولیت گردان😎 بعهدش بزارم"
ڪه قبول نمےڪرد تا گفتم یا قبول مےڪنے یا ازینجا میرے😰
گفت به یه شرط همیشگے قبول مےڪنم ڪه سهشنبه تا عصر چهارشنبه نباشم!😳
گفتم ڪجا میرے و میاے؟؟؟؟
با اصرار گفت اما سفارش ڪرد تا زندهست ڪسے متوجه نشود👇🍃
{ #منسهشنبههابهجمکرانمےروموتاعصرچهارشنبهخودمرابهگردانمیرسانم }
#خاطرات_شهید_محمدرضا_تورجیزاده
#قسمتے_از_کتاب_به_نام_مادر
🍃:🌷[ @Asheghaneh_halal ]