eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ بی فایده بود. هرکه را که بشود گول زد خودت را که نمیتوانی منِ آیه همین بودم! به اندازه ی یک انگشتر چند گرمی وسیع بودم! و منِ آیه یک عمر قدر یک انگشتر بزرگ شدم! اسماعیل من یک عقیق بود! منم گنجشکِ مفتِ سنگهایِ بر زمین مانده هراسی کهنه از صیادهای در کمین مانده رکاب نقره انگشتری که گوشه دکّان دهانش پر شده از پرسشی که بی نگین مانده نگاهم سرگردان بین قسمت فوقانی ضریح بود و انگشتر عقیق در دستم. چشمهایم را بستم و اشکهای گرمم گونه ی یخ زده ام را جانی تازه بخشید.... نفس حبس کردم و.... اسماعیلم را قربانی کردم....عقیقم به داخل ضریح افتاد. باورم نمیشد. اسماعیلم را با دستان خودم ذبح کردم... تیغ نه کند شد و نه خدا ذبیحی دیگر فرستاد!اسماعیلم رفت.... قلبم بی تابی میکند... عقیق میخواهد و اسماعیل ذبح شد! بغضم را قورت میدهم و آیه وار میگویم: ابراهیمی شدن به ما نیومده...ولی خوب نگاه کن حضرت عشق....اسماعیلم رو دادم... برای تو...فقط تو... یه رحمی به حال دلم...دل زهرا...دل مامان پری....دلمون بکن... ابوذر دادن کار ما نیست! نگاهم میگردد گرد ضریح... بالغ شده بودم گویا...یک رنگ دیگر داشت دنیا پس از عقیق! پلکهایم را آرام از هم گشودم.گیج اطرافم را نگاه کردم. با همان چادر سفید و تسبیح تربت به دست کنار ضریح خوابم برده بود. گردنم به خاطر سکون بیش از حد دیشب گرفته بود و درد میکرد. پرنده ها توی محوطه آواز میخواندند و کسی مثل دیشب در امام زاده نبود. از جایم بلند شدم و راهی حیاط امامزاده شدم. نه مثل اینکه واقعا کسی نبود! چه سرش خلوت بود امامزاده ی محله ی حوزوی ها بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃