eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ دوباره سلام میدهم و نگاهم میرود سمت طاهره خانم که او هم سلام میدهدواندکی سر سنگین است اما لبخندش را حفظ کرده. حق هم دارد بنده ی خدا.منِ خواهر مادرم راضی به اهدا نشد!اویِ دوست دارد مرام خرج میکند و از جان مایه میگذارد. دوباره به امیرحیدر نگاه میکنم ومیگویم:خوب هستید؟ من واقعا شرمنده شمام.خدا خیرتون بده. محجوب میخندد و میگوید:این چه حرفیه.با ابوذر ندار تر از این حرفاییم! من نیز با اجبار کشی به لبهایم میدهم. رو به طاهره خانم میگویم:شما خوب هستید؟ آقا سید هم به روی خودشون نیارن ما همیشه شرمنده لطف شما هستیم. با لبخندی که آدم را شک می اندازد که تصنعی است یا واقعی میگوید: اینطوری نگو دخترم.ابوذر هم مثل پسرم! آدم خوب است همیشه حسن ظن داشته باشد به اومور. مثال من الان باید گوش این حس مزخرف افتاده به جانم را که یک ریز بیخ گوشم وز وز میکند میخواد سر به تن هیچ کدومتون نباشه و حرفای الانش دروغه را بپیچانم و با حسن ظن مطمئن باشم که او تمام حرفهایش از سر صدق است. از امیرحیدر میپرسم: اذیت که نشدید آقا سید؟ باز هم با همان لبخند روی لبش میگوید:نه خدا رو شکر. فقط از ابوذر بگید...حالش چطوره؟ کجاست الان؟ سرم را پایین می اندازم و با حزن میگویم: بخش مراقبت های ویژه است.تا پس فردا که آزمایشها و شرایط عمل جور شه مجبور دیالیز بشه. سر صبحی به هوش اومد بعد دوباره با مسکنا خوابید. تاسف میخورد و طاهره خانم میپرسد:مادرت کجاست الان؟ _تو همون بخشه... نرفته خونه هرچی اصرار کردیم چادرش را مرتب میکند و از جایش بلند میشود: من برم بهش سر بزنم. _زحمت نکشید حاج خانم. بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃