eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود به نظر نمی آمد در وضع مناسبی باشد چرا که رفتارش نشان میداد مو
🍃🍒 💚 بعد سرش را بالا گرفت و منتظر جواب نرگس شد. نرگس نگاهی کوتاه به شروین کرد و گفت: - فکر کنم بهتر از هیچی باشه چند لحظه ای گذشت. شروین گفت: -خب؟ نرگس سربلند کرد و با نگاهی پرسشگر شروین را نگاه کرد. شروین پرسید: - ایستاده؟ نرگس که تازه متوجه شده بود لبخند کوتاهی زد و با کمی فاصله کنار شروین نشست... حل مسأله ها نیم ساعتی طول کشید. به محض اینکه نرگس رفت سرو کله شاهرخ پیدا شد. - خوبه، کم کم داری راه می افتی. خواستگاری هم کردی؟ شروین سرش را به طرف صدا برگرداند. - چی؟ - کی شیرینی می دی؟ شروین نیشخند زد. - مسخره - من که میدونم تو آخرش این کار رو می کنی فقط می خوای از زیر شیرینی در بری - خب تو که می دونی چرا عجله داری؟ - آخه دوست دارم قیافت رو ببینم. خیلی دیدنی میشه. تا دیروز سایش رو با تیر می زدی حالا با دسته گل و شیرینی بری خواستگاری شروین گفت: - حتماً بعدشم به خوبی و خوشی تا آخر عمر کنار هم زندگی می کنیم؟ و دستش را دراز کرد. شاهرخ دستش را گرفت و کشید تا از جایش کنده شود: - یحتمل! - تازگی ها زیاد سینما رفتی؟ - من خودم فیلم هندی سیارم! شروین ابروئی بالا برد. بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒