عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود به نظر نمی آمد در وضع مناسبی باشد چرا که رفتارش نشان میداد مو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_ویک
بعد سرش را بالا گرفت و منتظر جواب نرگس شد. نرگس نگاهی کوتاه به شروین کرد و گفت:
- فکر کنم بهتر از هیچی باشه
چند لحظه ای گذشت. شروین گفت:
-خب؟
نرگس سربلند کرد و با نگاهی پرسشگر شروین را نگاه کرد. شروین پرسید:
- ایستاده؟
نرگس که تازه متوجه شده بود لبخند کوتاهی زد و با کمی فاصله کنار شروین نشست...
حل مسأله ها نیم ساعتی طول کشید. به محض اینکه نرگس رفت سرو کله شاهرخ پیدا شد.
- خوبه، کم کم داری راه می افتی. خواستگاری هم کردی؟
شروین سرش را به طرف صدا برگرداند.
- چی؟
- کی شیرینی می دی؟
شروین نیشخند زد.
- مسخره
- من که میدونم تو آخرش این کار رو می کنی فقط می خوای از زیر شیرینی در بری
- خب تو که می دونی چرا عجله داری؟
- آخه دوست دارم قیافت رو ببینم. خیلی دیدنی میشه. تا دیروز سایش رو با تیر می زدی حالا با دسته گل و شیرینی بری خواستگاری
شروین گفت:
- حتماً بعدشم به خوبی و خوشی تا آخر عمر کنار هم زندگی می کنیم؟
و دستش را دراز کرد. شاهرخ دستش را گرفت و کشید تا از جایش کنده شود:
- یحتمل!
- تازگی ها زیاد سینما رفتی؟
- من خودم فیلم هندی سیارم!
شروین ابروئی بالا برد.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒