عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_چهل_وهشت ♡﷽♡ دل امیرحیدر تنگ همین جاهل گفتنهای حاج رضاعلی بود! ج
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_چهل_ونه
♡﷽♡
_سلام دکتر...
با لبخند شیطنت آمیزی گفت:سلام آیه... و بعد از چند لحظه مکث اضافه کرد:خانم!
آیه هرچه اندیشید نمیتوانست به این چیزهای به نظرش مسخره واکنشی نشان دهد.
آیین نگاهی به ساندویچ در دستانش کرد و گفت:خوشمزه ترین الویه ای بود که این چند وقت
درست کرده...
آیه نیز لبخند میزند.آیین ادامه میدهد:هیچ وقت برای هیچ کدوممون باکس پر از غذا نیاورده بود
محل کارمون.
آیه باز هیچ نمیگوید.آیین دیگر حرصی نمیشد از این سکوتها. برعکس آیه می ایستد و خیره به
آسمان پر ستاره میگوید: چرا همه تو رو یه جور دیگه دوست دارن؟ یه جور خاص توی دل
میشینی؟
آیه دیگر طاقت نیاورد و معترض گفت:آقا آیین....
آیین دوبار برگشت و نگاهش کرد:بله؟
آیه عصبی گفت:رعایت کنید دکتر!
آیین اخمی میکند و میگوید:دکتر نه!آیینو قشنگ تر تلفظ میکنی!
آیه دستی به مقنعه اش میکشد و با ببخشیدی میخواهد برود که آیین میگوید:صبر کن.
برمیگردد سمت آیین.
آیین با طمئنینه سمتش آمد وگل را سمت آیه گرفت.آیه متعجب نگاهش کرد:این چیه؟
آیین نگاهی به بالا و پایین نرگسها انداخت و گفت:معلوم نیست؟ آیه است!
آیه گیج پرسید:چی؟
_آیه...آیه است....
_متوجه منظورتون نمیشم.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃