eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_بیست_وسه ♡﷽♡ جرعه اے از چایش را مینوشد و میگوید: چند تا دانشگاه د
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ الیاس زیر گوش ابوذر میگوید: زن ذلیلے حاجے رو ندیده بودیم که دیدیم! ابوذر اخم میکند و دم گوشش میگوید: لا شعور اسم این کار احترامه!😁 الیاس آرام میخندد و ابوذر هم از جا برمیخیزد و میگوید: حاجے اگه عازمید بریم تعارفهاے کربلایے ذوالفقار افاقه نکردند و حاج رضا علے راهے میشود امیر حیدر کتش را میپوشد و دم گوش کربلایے ذوالفقار میگوید: بابا من با ابوذر میرم بر میگردم. کربلایے ذوالفقار نگاهے به ساعت میکند و میگوید: زود بیا بابا زشته تو نباشے چشمے میگوید و به سمت گوشه حیاط که پرده اے کشیده شده و خانمها مشغول پخت شام هستند میرود و مادرش را صدا میزند:مامان...مامان جان طاهره خانم چادرش را به کمرش سفت میکند و به سمت پرده میرود: جانم ... امیرحیدر با لبخند میگوید:جانت بے بلا.. بے زحمت تو یه ظرف یکم از شام امشب بده طاهره خانم با کنجکاوے میپرسد: برای چے میخواے؟ _براے حاج رضا علے داره میره شام نمیمونه طاهره خانم با اخم میگوید:وا چرا؟ نگهشون دار شام الان آماده میشه _نه مامان جان نمیتونن شما کاریت نباشه بیزحمت بریز بیار دیرمون شد. طاهره خانم با وسواس برنج و خورشت را میکشد و میخواهد تحویل بدهد که نظرش عوض میشود نگار برادر زاده اش را صدا میزند و میگوید:نگار جان بیا عمه ... نگار نزدیکش میشود:بله عمه _اینو ببر بده به امیر حیدر نگار چشمی میگوید و حینے که ظرف را میبرد روسرے اش را مرتب میکند و باخود می اندیشد کاش آینه اے همراهش داشت! عقیله و پریناز که مثل تمام زنهاے آشنا و همسایه به پخت شام امشب کمک میکردند توجهشان به این صحنه جلب شد و عقیله با لبخند شیطنت بارے رو به پریناز گفت:نگفتم؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃