eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ شیوا نتوانست حریف اشکهایش شود.قطره ای فرو ریخت و در دل زمزمه کرد:همه مثل تو مرد نیستن ابوذر! صدای ابوذر را شنید:الان منتظره باهاتون حرف بزنه اجازه هست؟ شیوا تنها سری به نشانه ی تایید تکان داد و ابوذر خندان از مغازه خارج شد!شیوا حس کرد این روزها چه راحت میتواند حسرت نخورد!چه راحت تر از گذشته میتواند ابوذر را مثل یک برادر ببیند! مثل جان کندن بود تغییر این حس ولی نشدنی نبود! در ماشین که باز شد مهران بی مقدمه پرسید:چی شد؟ ابوذر بلند خندید:چه هولی تو! _میگم چی شد ابوذر؟ ابوذر نفسی کشید و با آرامش گفت:قبول کرد باهات حرف بزنه! مهران هیجان زده گفت:راست میگی؟خیلی آقایی ابوذر...خیلی حتی خودمهران هم فکر نمیکرد روزی متوسل ابوذر شود تا بخواهد با دختر همکلام شود. رز قرمز را از روی داشبورد برداشت و یقه اش را مرتب کرد.ابوذر با اشاره ای به رز قرمز کرد و گفت:مگه داری میری سر قرار با نامزدت!؟ مهران ابرویی بالا انداخت و گفت:ببین تو اصلا به اوصول دلبری آگاه نیستی من نمیدونم خانم صادقی چطور بهت بله داده؟ لبهای ابوذر کج شد و گفت:الان یعنی تو خیلی دلبری؟ مهران بادی به غبغبه انداخت و گفت:من الان درست مثل یه جنتلمن دارم رفتار میکنم! ابوذر خندید و لا اله الا اللهی گفت و بعد ضربه آرمی به شانه مهران زد و گفت:ببین آدم باید ذاتا جنتل من باشه!!!مردونگی همچین از وجودش تراوش کنه!وگرنه بااین شاخه گل و چهارتا لفظ قشنگ و مامانی بونجول من جنتل من نمیشه! مهران بروبابایی میگوید و پیاده میشود.ابوذر در دل دعا میکند آخر این ماجرا ختم به خیر شود.هر دو آنها برایش مهم و عزیز بودند. بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃