عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه ♡﷽♡ طاهره خانم مدام دستور میداد و الیاس را کلافه کرده بود! ن
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_پنجاه_ویک
♡﷽♡
بعد نگار را صدا میزند:نگار عمه بروی کمک امیرحیدر نذری ها رو پخش کنید.
نگار چشمی میگوید و چادرش را سرش میکند. زودتر از امیر حیدر از خانه خارج میشود و مهری
خانم با لبخند آن دو را نظاره میکند!
امیرحیدر اما دلش خیلی رضا به این کارهای مادرش نیست! او خوب میداند این کارها بیش از همه
به ضرر خود نگار است!این بریدن و دوختن ها و حرف هایی که نباید خیلی راحت زده میشد
!حرفهایی که بیشترین ضربه را به خود نگار میزند و رویاهایش! این را هر آدم پیرو منطقی
میفهمید که او و نگار چه میزان بایکدیگر تفاوت دارند!
نگار اما واقعا داشت کلافه میشد! او همیشه در رویاهایش خویش را مالک امیرحیدر
میدانست!یعنی القاءهای عمه و مادرش بی تاثیر نبودند و حالا امیرحیدر ورای تصوراتش با او رفتار
میکرد.
یعنی این را خیلی خوب میفهمید که او برای امیرحیدر یکی هست مثل بقیه و او این را
نمیخواست!چون امیر حیدر برایش مثل بقیه نبود!
امیرحیدر سینی را بدست گرفته بود و نگار آنها را پخش میکرد.از سکوت بینشان خوشش نمی
آمد.
آخرین خانه خانه ی سعیدی بود.نگار زنگ در را فشرد.صدای نازک آیه از آیفون بلند شد:کیه؟
نگار زودتر از امیرحیدر گفت:بفرمایید نذری...
آیه گوشی را گذاشت و چادر گل گلی پریناز را سرش کرد.در را باز کرد و دخترک زیبای کاسه به
دستی را دید.با لبخند کاسه را گرفت و گفت:قبول باشه
نگار خواهش میکنمی گفت و امیر حیدر که در کادر دید آیه نبود گفت:سلام خانم آیه
آیه از خانه بیرون آمد و امیرحیدر را کنار در دید.متعجب سلامی کرد و با شرمندگی گفت:سلام آقا
امیرحیدر...ببخشید ندیدمتون.
امیر حیدر با خوشرویی گفت:خواهش میکنم.ابوذر خونه است؟
_نه متاسفانه در گیر کارهای عقده.زود میره دیر میاد!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃