eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ ابوذر خواست دو فنجان چاے براے خودش و مهران بریزد شیوا را دید که سر به زیر به زمین خیره شده به سمتش رفت و گفت: خانم مبارکے شما دیگه میتونید برید من هستم شیوا سرش را بلند کرد و لحظه اے در چشمهاے ابوذر خیره شد و گفت: چشم... ابوذر چاے میریخت و مهران خیره به حرکات دختر ریزنقش بود که داشت وسایلش را جمع میکرد... عادت مزخرفش بود!آنالیز کردن دخترانے که میدید... تیپ ساده و بے آرایش و تقریبا محجبه اے داشت... مهران به خنده افتاد... اصلا هرکه به ابوذر ربط داشت همان تِم ابوذرے را داشت! دخترک به آرامے خداحافظے کرد و رفت ... و ابوذر چایے به دست روبه رویش نشست و با اخم گفت: مهران جان یکم آدمیت بد نیست!! زشته اینجورے خیره مردم میشے! برا شخصیت خودت میگم! مهران برو بابایے میگوید و چایش را بر میدارد.... ابوذر سرے به تاسف تکان میدهد و میگوید: خب بگو ببینم چے باعث شده که به این حال و روز بیوفتے؟ درس و دانشگاهم که تعطیل مهران تکیه میدهد به صندلے و بعدش میگوید: گور باباے دانشگاه ابوذر میخندد و میگوید: تبارک الله به این ادب مهران بے مقدمه میگوید:خسته شدم ابوذر!! ابوذر ابرویش را بالا مےاندازد و میگوید: خسته ؟از چے؟ بے حوصله تر از قبل میگوید: از همه چیز!! پرے شب با نسیم بهم زدم!! میدونے ابوذر همشون عین همن! من نمیفهمم این زندگے چیش جذابه که اینقدر آدمها عاشقشن!! وقتے همه چیز شبیه همه!! نمونش همین نسیم! هیچ فرقے با بقیه نداشت جز شکل و قیافه اش! بقیه چیزهاے زندگے هم همینطوره !! ولش کن اصلا اعصاب ندارم! ابوذر اخمهاش را در هم کرد و گفت: اولا خجالت بکش اینقدر راحت در مورد کارهات صحبت نکن دوما تقصیر خودته عزیزم!!! تقصیر خودت! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🍃🍒 💚 •فصل هشتم• - قبول نیست تقلب کردیمن دیدم،سعید به توپت ضربه زد! سعید داد زد: - هی! چرا چرند میگی؟من اینور وایساده بودم -کوچولو؟ نمی خوای گریه کنی؟ عین دخترا شدی! آرش پرید جلو و یقه شروین را گرفت. - من دیدم تقلب کردی شروین دست آرش را از یقه اش کند. -تو هر وقت می بازی می گی تقلب. بخاطر اون دوزار پولی که می دی هزار جور دبه در میاری -دهنت رو ببند. بابک بهت رو داده فکر کردی بازی بلدی -فعلاً که من بردم -اینجا چه خبره؟ شما که دوباره گلاویز شدید صدای بابک بود. -تقصیر توئه. اینقدر بهش رو دادی که کم مونده سوار ما بشه شروین با لحنی موذیانه گفت: -فکر نکنم به درد سواری بخوری،خیلی چموشی آرش دوباره پرید که یقه شروین را بگیرد که جلویش را گرفتند. بابک که از حرف شروین خنده اش گرفته بود، سر تکان داد: -خب دوباره بازی کنید. من قضاوت می کنم - این بار بدون پول آرش داد زد: -دیدی؟ دیدی؟ اون بار تقلب کرد. حالا می ترسه ببازه نمی خواد پول بذاره -گفتم بدون پول که اگه باختی نگی تقلب -تو با تقلب بردی اما این دفعه که می بازی پولی وسط نیست بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒