منو کمک کن.mp3
5.96M
🔆🔅
🔅
#ثمینه
من دوستــ|☺️| دارم
یہ آدم دیـ|😉|ـگہ بشم
اونکہ دلـ|😌|ـت میگہ بشم
منـــــــ|🙏|ــــــو ڪمڪ ڪن
#امامرضایے |💚|•°
#ڪربلایے_حسین_طاهرے |🎤|•°
🔅 @asheghaneh_halal
🔆🔅
🍃🇮🇷
💠•| #خندیشه |•💠
با عنوان جذاب امروز
همــراهمون باشین😎
#هزارسےسے_امیدواری
اینڪه یهـ از نفر از هزار ڪیلومتری
تهران اینقد خالصانهـ و عبادانهـ تلاش ڪنه
تا یهـ روز بهـ عنوانے دست پیدا ڪنه
ڪه تا اون روز هیچڪس بـهـ مانند ایشون
به اون دست پیدا نڪرده نشون مےده
برای رسیدن بهـ اهدافت
وجود خودت و خدا ڪافے
گــرچهـ #سردار_سلیمانے
هدفشون رسیدن بهـ مقام نیست
اما وقتے تڪیهـ گاه اصلیت خدا
باشهـ قطعا به جاهایے مےرسے
ڪه فڪرشو نمےڪنے😉
اینڪه دعای هممـون شهادت
باشهـ خیلےخوبهـ☺️
اما مــا باید یهـ جامعه #مهدوی
بسازیم تا امام زمان عجل الله تشریف بیارن
و حڪومت ڪنند هزار برابر از اون جامعهـ
بالاتر و به وجود بیارن😎
امــا زمینـهـ سازش مــااااییم
پــس تلاش ڪنیم و بعد آرزوی
شهادت داشتهـ باشیم
البتهـ آرزو نڪنےهم پیش مےیاد
#اگــهـ خالصانهـ ڪار ڪنے☺️
جوری تلاش ڪن ڪه روزی
امام مسلمین اینجوری
با شوق و تحسین نگــاهت ڪنه☺️
همـهـ جوونا مےتونند یه روزی تبدیل بهـ
سردار سیلمانے زمــان خودشون بشن
تو هر منصب و جایگاه😎
فقط راهش اینـهـ
دست بزاری رو زانوهای خودت
یهـ یاعلے بگے و بعد هم
نگــاهت فقط و فقط سمت
#خـــــــــدا😍 باشهـ
جهت سلامتے امام زمان عجل الله
و نایب برحقشون امام خامنهـ ای(حفظه الله)
و سردار#دلها صلوات☺️
روز و روزگــارتون پر ار نگـاه
#خـــــــدا😌
#خندیشهـ
دریچهـ ای به سمت
#انگیزه #امیدواری و #آینده_اے_انقلابے
•|☺️|• @asheghaneh_halal
🍃💓
#بکانه
••ذولفقـار سیدعلی😍✋🏻
#سرتسلامتسـردار☺️❤️
#حالدلتونخدایی💗
خوشگل ــسازے😌👇🏻
@ASHEGHANEH_HALAL
🍃💓
#شهید_زنده 🕊
•• تصویر نشان ذوالفقار ••
توضیـحات:😊👇
♦️| نشان ذوالفقار ازجمله نشانهای عالے نظامے است ڪه به پاس رشادتها و موفقیت در فرماندهی از سوی فرمانده معظم ڪل قوا اعطاء مےشود.
♦️| سرلشکر قاسم سلیمانے اولین فرماندهای است ڪه پس از انقلاب مفتخر به دریافت این نشان شده است.
#سرداردلهــا☺️❤️
🍃 @asheghaneh_halal
🕊🍃
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠🍃
🍃
🇮🇷•| #ایرانیشو |•🇮🇷
ڂږيڌ|🛍| ټشڪیڸاتے اِڹقڸابيوݧ|👥|
مهٺڔين ږونَڨ اقٺصادے|💶| ڪــ😍ــــشوَر اَســـــټ.
•|👤|•ځاڄ آڨا ڀڹاهياݧ
#تڸاݜٻايدڪرد
#ٺشڪيڸاٺےخڔیدڪڹید
#ڪپے⛔️🙏
{👇ოムde ɨŋ ɨraŋ🇮🇷}
(🛍) @asheghaneh_halal
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هشتاد_وشش
♡﷽♡
حورا حس کرد چقدر این دختر و لحن صحبتش دوست داشتنی است!تعریفی بوده که همسرش
آنقدر تعریفش را میکرد. و لحظه ای فکرش رفت به یک آیه ی آشنای دیگر.یک آیه ی بیست و
چهارسال دور تر!
لبخندی زد و گفت:خب کجا بریم خانما؟
شهرزاد ذوق زده گفت: تجریش!! همون جایی که بابا میگه لبو و جیگرکی هاش معروفه!
حورا میخندد و آیه لبخند میزند.
حین روشن کردن ماشین حورا میگوید: حالا انگار تو چقدر جیگر خور و لبو خوری
_کجاش خنده داره مامان حورا؟ اتفاقا هم جیگر خورم هم لبو خور.
و آیه دوست داشت به شهرزاد بگوید :حورا را درست تلفظ نمیکنی! حورا نه حَورا! روی "ح" باید
یک فتحه بگذاری و "واو" راساکن تلفظ کنی!
اما ترجیح داد سکوت کند و ببینید مادرش چطور مادری میکند!با تمام غم هایش خوش میگذشت
کنار مادر بودن.
و آیه خبر نداشت مادرش هم بو حس میکند این روزها! یک عطر غریب اماقریب....
حورا اما هر از چند گاهی نگاهش میرفت پی نگاه میشی دختر بالغه ی پشت سرش. نگاهش یک
چیز خاص را تداعی میکرد و او نمیخواست چیزی را حدس بزند. نگاهش رفت سمت عقیق روی
انگشتر نقره ی دستش! بوی عقیق میداد آیه ی پشت سرش! درست شبیه.....
آیه حس کرد دلش واقعا برای این خیابان تنگ شده...چه شبها که با ابوذر می آمدند امام زاده
صالح و آخر شب باقالی پخته میخوردند و قدم میزدند و حظ میبردند.
هوا داشت رو به تاریکی میرفت. نگاهی به ساعت انداخت و هنوز تا ساعت نه دوساعتی وقت بود.
حورا با لبخند به خیابانها و شلوغی اش نگاه میکرد و آیه بی آنکه خود بخواهد به حورا چشم دوخته
بود. ناگاه حورا برگشت و به آیه گفت: وقتی بچه بودم با بابا بزرگم زیاد میومدم اینجا. اون موقع ها
اینجوری نبود البته یکم بافت قدیمشو حفظ کرده ولی نه مثل قدیم نیست! همیشه با صفا بوده
آیه نیز با لبخند میگوید: منم همیشه با برادرم میومدم اینجا واقعا خوش میگذره
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_وپنج ♡﷽♡ _نکن آیه _حواسم هست مامان عمه... _نکن آیه _مامان عم
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هشتاد_وهفت
♡﷽♡
حورا با لبخند نگاهش کرد و گفت:برادر هم داری؟
آیه با خنده گفت:اوهوم اونم دوتا داداش دوست داشتنی!
حورا کنجکاوانه پرسید:همین سه تا؟
آیه جواب داد: نه خوب م...مامانم آدم به فکری بود.یه خواهر کوچولوی هفت ساله هم دارم
شهرزاد با همان شور و نشاط مخصوص به خودش گفت:اونقدری و نازه مامان من عکسشو دیدم!
حورا با لخند موهای روی پیشانی شهرزاد را بهم میریزد و میگوید:بازم زیر و بم بنده خدا رو
کشیدی بیرون؟
آیه میخندد و چیزی نمیگوید.نگاهش میرود سمت کافه ای قدیمی و دنج و البته پاتوق آخر هفته او
و هم کلاسی های دوران دانشگاهش. لحظه ای به در و دیوارش خیره شد و با لبخند روبه حورا
گفت:اونجا شیک های توت فرنگی خوش مزه ای داره بریم مهمون من؟
حورا به در و دیواربا مزه کافه خیره میشود و میگوید: اولا وقتی یه بزرگتر همراهته تو مهمونشی
دوما ... من که میگم بریم. تو چی میگی شهرزاد!
شهرزاد میگوید: نمیگم نه!ولی لبو و جیگر چی میشه؟
حورا میخندد و همانطور که به سمت کافه راه می افتد میگوید: حالا تو بیا جیگر و لبوتو هم
میخوری...
آیه از پشت به راه رفتن مادرش خیره میشود.... به نظر میرسد وقار در راه رفتن را از او به ارث
برده باشد!البته هنوز شک دارد اکتسابی از ناحیه ی پریناز است یا انتسابی از حورا!
موسیقی سنتی ومینا کاری و دیزاین کمی تا قسمتی سنتی کافه حسابی به مذاق حورا خوش آمده و
آیه کیف میکند با این چهره ذوق زده مادرش.
حورا لبخند زنان میگوید:قشنگه...واقعا قشنگه.
شهرزاد خیره ی مینا کاری ها میگوید:مامان من میخوام همینجا معماری بخونم!
و آیه بلند میخندد... حورا هم خنده کنان میگوید:بازم جو گیر شدی دختر مامان؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃