eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 ‏"ندا حافظ" ماه هفتم بارداری رفته المپیک؛ اون‌وقت زندایی من از ماه دوم بارداری‌ش ظرفا رو میداد داییم بشوره، میگفت واسه جنین خطر داره👶😅 . •📨• • 983 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• روایت همسر شهید : حــــمید آقا از غــیبت بــیزار بــود و اگــر در مـــجلسی غـــیبت مــی شد سعی می کرد مـــجلس را تــرک کند. هـــمیشه بـــه مــن می گفت: «دلــم می خـواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانـه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند » ♥➣ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• در میان این همه گل..گشتم و عاشق نشدم تو چه بودی که تورا دیدم و دیوانه شدم...☁️😌! . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• 💞زنان خانه دار بیکار نیستند اونا فقط انتخاب کردن محل خدمتشون در منزلشون باشه و این خیلی ارزشمنده. 💞اونا ساعت کاریشون تمام وقته و حتی مرخصی هم ندارن! 💞توقع و انتظاراتم ازشون نامحدوده! چون کارفرماشونم بخشی از قلبشونه توان نه گفتن هم ندارن! 💞خانم های خانه دار خیلی قابل احترام هستند، خیلییی . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• روزِ هفدهم چله زیارت عاشورا! . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_نودودو خدایا،سرنوشتم را به تو میسپارم... بابا آرام کد
•𓆩💞𓆪• . . •• •• :_سلام عموجون.. ❁ سه هفته ای از دانشجو شدنم میگذرد...اوضاع زندگی کمی سخت شده،اما هنوز شیرین است... این روزها بیشتر از قبل باید هوای رفت و آمدهایم را داشته باشم،نباید مثل قبل خطایی کنم... دو خیابان بالاتر از خانه مان،چادرم را درمیآورم. هوا روبه تاریکی میرود. آرام در را باز میکنم و وارد خانه میشوم. قدم هایم را آرام برمیدارم تا قیژ قیژ برخورد دمپایی هایم با پارکت،به کمترین حد خود برسد. این روزها کمتر مامان و بابا را میبینم..کلاسهای دانشگاه از یک طرف و دوری کردن مامان از طرف دیگر،باعث شده حتی باهم برای غذاخوردن پشت یک میز ننشینیم... میخواهم از پله ها بالا بروم که صدای بابا میخکوبم میکند. :_نیکی.. با ترس برمیگردم،نمیدانم دلیل نگرانی ام چیست... +:سلام بابا بابا موبایلش را در دست گرفته و میگوید :_یه چند لحظه گوشی موبایل را روی شانه اش میگذارد و آرام میگوید :_لباسات رو عوض کن،منتظرم با هم یه فنجون چای بخوریم و دوباره موبایل را جلوی گوشش میگیرد:الو..آقای حمیدی... نفس عمیقی میکشم،علی الظاهر که آرامش برقرار است،اما نکند قبل طوفانی شدن باشد... به اتاق که میرسم،پیامک فاطمه را میبینم. (سلام،چطوری وکیل بعد از این؟یه وقت بذار همو ببینیم) در حالی که چادرم را داخل کشو مخفی میکنم، مینویسم (سلامـ خانم دکتر،چشم. کی؟) لباس راحتی میپوشم و به طرف آشپزخانه میروم. بابا پشت میز نشسته و منتظر من است ،منیرخانم هم مشغول چای ریختن است. طبق عادتم،به محض ورود سلام میدهم. سلام،نام خداست و من بنده اش. باید همیشه به یادش باشم، به هر بهانه ای،حتی بهانه ی لطیفی مثل>سلام!< بابا جواب سلامم را میدهد و منیر خانم هم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• روبه روی بابا مینشینم. منیر برایم چای میآورد. با لبخندی تشکر میکنم :_ممنون منیرخانم +:نوش جان و از آشپزخانه خارج میشود. بابا استکان چای اش را برمیدارد. :_خب،چه خبر؟ از این پرسش ناگهانی تعجب میکنم +:سالمتی بابا سر تکان میدهد و جرعه ای از چای اش مینوشد. اوضاع غیرعادی است و این برای من،یعنی خطر. سعی میکنم بابا را به حرف بیاورم،شاید میان حرف هایش کلمه ای بیابم و دلیل این همه عجایب مشخص شود. +:اممم....مامان کجاست؟ :_خونه ی آقای رادان،دورهمی سه شنبه ها دیگه.. +:آهان دست هایم را دور فنجان حلقه میکنم و به اشکال عجیب بخار خیره میشوم. سکوت بابا آزارم میدهد.. فنجان را به لبم نزدیک میکنم،اما صدای بابا متوقفم میکند. :_نیکی من تا حالا چیزی از تو خواستم؟ شروع شد،خدایا،صد صلوات نذر جد سیدجواد،به خیر بگذرد.. فنجان را آرام روی میز میگذارم،آب دهانم را قورت میدهم. +:نه بابا :_ببین نیکی،من کامل اینو میفهمم که تو خیلی فرق کر دی. دیگه حتی از جنس ما نیستی؛تو شدی شبیه وحید...واضح بگم،از این همه تغییرکردنت راضی نیستم.. الان چهارساله من و مادرت متلک های ریز و درشت اطرافیان رو تحمل میکنیم.. تو از ما دور شدی،من اینو خوب میفهمم؛ولی اینم خوب میدونم که واسه خواسته ی من ارزش قائلی. درسته؟ +:بله بابا،البته اگه.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * عمری‌ست که⏳ در موسم طوفان حوادث♨️ * دلبسته‌یِ آرامشِ🦋 چشمان تو هستیم😍 . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🚩 | •📲 بازنشر: •🖇 «1443» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• برآے ای آفتـابِ صبحِ امّیـد ..✨🌤 ڪـه در دسـتِ شـبِ هجـران اسیـرم❤️⛓(: . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
💕⃟🛵 •• •• . . شب خواستگاری وقتی حرفامون تموم شد تهِ حرفاش بهم گفت: خانم این قلبِ ما تو آتیشِ عشقِ شما سوخت! با جوابِ منفی، خونه خرابمون نکنین  :) -شما بودین عاشقش نمیشدین؟! (((: ○ کپے!؟ - تنها‌باذڪرآیدی‌منبع‌،موردرضایت‌است☺️ ‹ 💌 ›↝ ‹ 🤫 ›↝ . . ‌◞مرا وصلھ بزن بھ سمتِ چـ♡‌ـپِ پیرهنت⇩◟‌ Eitaa.com/asheghaneh_halal 💕⃟🛵
•𓆩📿𓆪• . . •• •• عليٌّ مَع الحقِّ و الحقُّ مَع عليٍّ، يَدورُ حَيثُما دارَ.❤️ پیامبر اکرم(ص):على با حق و حق با على است و بر محور او مى گردد🫂 شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید:‌ ج2،ص297✍ . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• سعدی تمام حُسنِ تو را در غزل نگفت   حالا شده‌ست نوبتِ ما تازه کارها ... . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•