eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
°|🌹🍃🌹|° 🚶|• هروقت حاجی از منطقه به منزل می آمد ، بعد از احوالپرسی با من ، با همان لباس بسیجی ، به نماز می ایستاد. 😄|° یک روز به شوخی گفتم ، تو مگه چقدر پیش ما هستی که ، به محض آمدن نماز می خوانی ؟ 😌|• نگاهی کرد و گفت : هر وقت تو را می بینم ، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم..... 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💗•• @asheghaneh_halal
•• 🍹 •• ••🍃گاهے براے تمام شدن بحث هاے پیش پا افتاده و بے مورد و حتے برای شروع نشدن بحث، ڪمے خود را به بیخیالے بزنید، چون شما از هر ڪسے مستحق تر براے آرامــش هستید.••🍃 😊👌 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 ••🍊•• @asheghaneh_halal
همه حـ😌ـیاے یڪ پسر اینہ ڪہ ؛ وقتے نگاهشــ👀 بہ دخترے میفتہ سرشــو بندازه پایینــ😑 بگہ : میخــوام با این چشــما " آقام،امام زمانو "ببینمــ😍 !! ┅═══🍃🌸🍃═══┅ @asheghaneh_halal
😜•| |•😜 بالاخـــرهـ تعطیلات عید1398 هم گذشت.😎 و وارد سال پـرڪاری شدیم بـاید با همت هـر چهـ بیشتر بریم بهـ سمت آینده🌞 بــا آخــرین ڪه در ایام عید باهاتون همراه بودیم در خدمتتون هستـیم✋ ایــن دفعهـ نهـ پای دولت😉 وسطهـ نه پـای ملـت، پای خودمون وسطهـ😁 فعـــال تـرین و ڪابینهـ دولتے اهدا مےشود بهـ و فرد همیشه همـراه (عاشقانهـ های حلال و هیئت مجازے) ڪه در ایام تعطیلات 24 ساعتهـ در خدمت دولت و ملت بودند😄 و آف و غیر آف نداشتن✋ بهـ نظرم عید پـــر ڪاری داشتین و حسابے درخشیدن✋ و بیشتـــر از دولتےهای واقعے مستحق این ارزشمند هستند. پـــس نـــوش جــانتان ڪابینهـ 😎 ایـــن 🇮🇷 تـــا سال آینده با شما خـــداحافظے مےکند.✋ جــذابترینها اینجاست👇 •|😜|• @asheghaneh_halal
🕊🍃 🍃 #شهید_زنده •• حرف‌هـاے حاج احمد متوسلیان ڪه با حال و هـواے امروز مملڪت ما همخـوانے دارد: 🌸| دلم از مظلومیت سپـاه و این همه #حق‌ڪشے خون است،تا ڪے باید دندان روی جگـر بگذاریـم؟! رئیس جمهـور است؟! روزی نیست ڪه علیـه ‌سپاه جوسـازے نڪند! 🌸| آقای بنےصـدر، با ڪار چرخـان‌های خودش رفته زیر ترڪش ڪولر‌هاے گازی سنگـر ویلایے همایونے در پایگاه وحدتے دزفول نشسته و #لاف مقاومت میزند! #سردارجاویدالاثــرحاج‌احمدمتوسلیان 🍃 @asheghaneh_halal 🕊🍃
🕗🍃 🍃 {☺️}•یا امام رضـا... صحنت مدینه،مکه،نجف؛کربلاےماست {😌}•آرے؛ تمام هستے مـا {😇}• مشهدالرضاست... 🍃 @asheghaneh_halal 🕗🍃
💞🌷 🌷 #آقامونه سرعت پیشرفتـــ•|😎|• مردان وابسته به همراهی همسرانهاستـــ•|😍|• #سخن_جانانــــ😌 ••💞•• @asheghaneh_hallal
مـے دانـے (•🤔•) از وقـتے دلبسته ات شـده ام (•🙈•) هـمه جا (•😍•) بـوے بـهشت مـے دهد ؟! (•💚•) 😘 ┏━━━••●◉✿◉●••━━━┓ @asheghaneh_halal ┗━━━••●◉✿◉●••━━━┛
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😝:دلتون بســـوزه اِملـــوز هَمَــس تو خونـ🏡ـــہ باسے میکَلــدَم تُــماهــام هَمَــتون، لَـفته بودیــن😁 سَله ڪـال و مدلِســه و دانِســگاه🏢 ☺️:آقــ👶ــا ڪوچــولوی چــشم آبــ🔹ـے نوبت شمام مےرسه😉 چند ســال دیگه باید پاشے برے مدرســه ها 😜 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎯°•| #غربالگرے |•°🎯 #سیلے_ڪه_غریق_نجاتش_رهبرےست در بخشے از گزارش ساواڪ سیستان و بلوچستان بهـ تاریخ
🎯°•| |•°🎯 علے رغم ڪارشڪنےهای رژیم پهلوی، آیت الله خامنهـ ای با ڪمڪ سایــرین برای امـر ✋ اقدام به تشڪیل (گــروه امداد اسلامے) در مسجـــد ایرانشهــر ڪرده و بهـ ڪمڪ سیل زدگــان شتافتنــد.✋ ایــن چنین👆 رهبــر داریــم✋ بــا مــا داغتــرینهای مجازی را دنــبال ڪنید👇👇 •|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_پنجاه_وهشت ♡﷽♡ آیه ظرف چیدمان شده را به حورا میسپارد و خود بلند
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ دکتر والا نگاهی به آیین انداخت و گفت:بلند شو برسونش آه از نهاد آیه بر آمد.... این را دیگر کجای دلش بگذارد... آیین از خدا خواسته بلند شد که آیه گفت:نه تو رو خدا آقا آیین بشینید من خودم میرم. حورا گفت:وا تعارف میکنی؟ وظیفه اشه اصلا! آیین متعجب و خندان به حورا نگاه کرد و برای تمام شدن ماجرا گفت:میرسونمت آیه....خانم! کفر آیه را در می آوردند اینها کمی جدی گفت:تعارف نمیکنم آقا آیین جایی کار دارم که قبل از خونه باید زود انجامش بدم! حالا باید جایی کاری برای خود میتراشید تا این دروغ حناق نشده راست شود! آیین گفت:من مشکلی ندارم میتونم تو رو سر همون کارتم برسونم! آیه دیگر داشت عصبی میشد.جدی گفت:من تعارف نمیکنم آقا آیین خودم برم راحت ترم... وبعد با حورا روبوسی کرد و با کوله باری از مواظب خودت باش و رسیدی زنگ بزن و این قبیل نگرانی های مادرانه راهی شد. آیین هم از پشت پنجره رفتنش را نظاره میکرد.خب هرچه میگذشت به احساسش مطمئن تر میشد و هرچه میگذشت بیشتر میل به این دختر پیدا میکرد!روزی فکر میکرد عشق به نجابت و وقار یک دختر تنها مخصوص جهان سومی ها و خصوصا مردان ایرانی است! به هرحال زنها مثل همند با کمی تفاوت اما حالا میبیند نه.... زیبا هستند این نجابت ها و وقارها....زیبا هستند این لیلی بازی ها و ادهای شیرین گونه! اصلا انگار اینجا همه سرجای خود قرار دارند! لبخندی میزند به حیاطی که دیگر آیه در آن نیست.... فلسفه نبافته بود که به لطف آیه آن را هم بافت! آیه اما دلش میخواست اندکی زود پیاده شود راه خانه را در پیش بگیرد و کاری را که نداشت برای خود بتراشد.بعد از کلی فکر دم میدان نزدیک خانه شان پیاده شد و زیر درختان راسته آهنگر ها روی برگ های پاییزی شروع به راه رفتن کرد. خب اینکه میخواست راه برود برای گوش سپردن به خش خش برگ های پاییزی ! این هم یک کار بود دیگر! خندان چشم بست و روی برگها راه رفت. یاد شعر معروف دوران دبیرستان افتاد: خزید و خز آرید که هنگام خزان است بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_پنجاه_ونه ♡﷽♡ دکتر والا نگاهی به آیین انداخت و گفت:بلند شو برسون
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ باد خنک از جانب خارزم وزان است! مدت زیادی نگذشته بود که به خانه رسید. کلید را انداخت و در را باز کرد و همان وقت امیرحیدر در کارگاه را بست. هول و دستپاچه کلید را در آورد و آرام سلام داد. امیرحیدر هم با خوش رویی پاسخش را داد و پرسید:حال ابوذر خوبه؟ وقت نکردم دو روزه بهش سر بزنم... آیه هم سر پایین گفت:بهتره خدا رو شکر...شما خوبید؟ _خدا رو شکر... آیه لب میگزد و کنار میرود و میگوید:ببخشید سر راه وایستادم بفرمایید. امیرحیدر خواهش میکنمی گفت و با خداحافظی کوتاهی رفت... آیه خیره به در بسته سری تکان داد و همانطور که از پله ها بالا میرفت سرزنش کنان به خودش گفت:خیلی خطرناک شدی آیه! در خانه را باز کرد و از سکوت خانه فهمید طبق معمول مامان عمه رفته خانه شان. لباس عوض کرد و آنقدری خسته بود که دل میخواست فقط روی تختش دراز بکشد و دروغ چرا یک فنجان خلسه دلش میخواست با چاشنی فکر به امیرحیدر! _اه اصلا چرا امروز دیدمت! فکر کرد به اینکه مثلا سرانجامشان بشود به هم رسیدنشان.... _فکرشو بکن!خانومش میشم....چادری میشم... از اون دسته چادری هایی که روسری رنگی رنگی سرشون میکنن بعد چادرشون جلو تر از روسریشونه.ایشونم ملبس کنارم وایستاده و کلی حرف شیرین میزنه بغل خیابون وای میستیم منتظر تاکسی ...خیلی زیاد طول میکشه.حتی تاکسی ها هم برامون نگه نمیدارن یعنی شاید فکر میکنن تمام کمبود های زندگیشونو امیرحیدر توی جیب لباسش گذاشته!یا شاید زیر عمامه اش پنهون کرده! خنده اش میگیرد از این احساسات بچه گانه! _هفت هشت سال عقبی آیه!!! این فکرا رو باید زمان نوجوونی میکردی! نه اآلن که سن و سالی ازت گذشته... واقعا اسم این حرفای مسخره عشقه! یعنی هر آدمی عاشق میشه اینجوری خل میشه؟ شاید تو خیلی مبتدی باشی هوم؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃