eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
تحدیر_تندخوانی_جز_هفدهم_قرآن_کری.mp3
4.15M
••🍃🎙•• #سکینه 🌙: #ویژه‌برنامه‌ماھ‌مبارڪ‌رمضان تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء هفدهم •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
°|🌙|° #همسفرانه ای جــــانـکــ😅 خــنـدانـــم من خـوی «تـ❤️ـو» میــدانم تـــو خـــوی شکــ🍯ــر داری بالله کـه بخنــ☺️ـــد ای جـان #مولانا📝 #زیاد_نخند_بانو_آب‌قنـــد_نداریم😆 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 •~•💗•~• @Asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈🍃 💕{ } 💕 یڪ دقیقــهـ در ڪنار خدا☺️✋ تـــو آغوشش بمـــون و پـــادشاهےڪن💕 دریــاب👇 ڪه بسے انرژی زاست☺️ •|💕|• @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•] تسبیح شیــخ°•.😐 .•°🌑دانــه دانــه شد از بس ڪه استخـاره°•.🍃 .•°😍زدم تا ببینمت ! °•.👤 #عباس_احمدے .•°😒 #صبح‌تاشب‌استــخاره؟ مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: ••شھید عبدالحسین برونسے•• [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @F_Delaram_313 جمع صلـوات گذشتہ: • 1530 • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
4_1203373604964663313.mp3
3.52M
--- 🌹🕊 --- #ثمینه (💗) اگہ یه روز فرشتہ ها (😉) بگن چے میخواے از خدا (☺️) چشمام رو باز میڪنم و (🙏) میگم بہ خواهش و دعــــا •°(شهـ💔ـادت همۂ آرزومہ)°• #حاج_مهدے_رسولے🎤 --- 🌹🕊 @asheghaneh_halal ---
😜•| |•😜 فلسفــه اینڪه ازساعت پنج عصـــر مجوز میدن ڪه بستنے فروشا و فستفودیــا شروع به ڪار ڪنن چیـــه؟😐✋ نڪنه ساعت افطارشون با ما فرق داره؟😕 ماه رمضونے شاد با😉👇 😋👉 @asheghaneh_halal
|•👗•| بگو مگو هاے ما پر از دوستت دارمـ بود😍✋ 🙈 |•👗•| @asheghaneh_halal
[• 🍲 •] . . قارچ 250 گرم پیاز 1 عدد سیر 2 حبه  هویج1 عدد آرد1 قاشق غذاخوری شیر4 لیوان خامه صبحانه1 پاکت عصاره مرغ 2 عدد کره 25 گرم قارچ را ریز خرد کرده با کره تفت می دهیم بعد پیاز و سیر رنده شده را اضافه کرده، کمی تفت می دهیم. کمی فلفل سفید اضافه می کنیم و بعد هویج رنده شده و بعد آرد را کمی که تفت دادیم شیر را با یک لیوان آب مخلوط کرده و عصاره مرغ را در آن حل می کنیم و به مواد اضافه می کنیم. کمی که غلیظ شد، حرارت را خاموش کرده خامه را با مقداری از سوپ رقیق و هم دما می کنیم و به سوپ اضافه می کنیم. سوپ آماده شده را در ظرف مناسب کشیده و با کمی جعفری خرد شده تزئین می کنیم. اگر از طعم فلفل دلمه ای خوشتان می آید نصف ۱ عدد فلفل دلمه ای را ریزخرد کرده و به سوپ اضافه کنید. این سوپ کمی رقیق می باشد. زمان پخت آن نیم ساعت است و واقعا”خوشمزه است. برای چاشنی لیمو را برش زده دور تا دور ظرف سوپ فرو کنید. موقعی که کارهای خانه تمام شد ذکر بگوییم. . . تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇 [•☕️•] @asheghaneh_halal
[• 🌙 •] [•]از دلمـ ، ڪہ مبدا دلتنگیےست... تا حرمت، ڪہ مقصد مهربانے‌ست... [•]با یڪ سلامـ ساده حرڪت مےڪنم! به امید شنیدن جواب! هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😌]مَمَنے دوفتہ باید مثِ [💪]بابایے سَلبازِ امام زمان باسَم😍 [😬]دوفتہ از الآن باید تَملین چُـنَم [😃]عاسِـقِ امام زمان باسَم😍 [😇]الآن هم بهم دوفتہ این مولودے و [✊]گوش چُنَم تا توو دَهَنِ جنتلمن بزنم😜👊 {جونِ جونوم مہدے دردت بہ جونوم مہدے یہ روزے میاد با ذولفقار حیدر مہدے✅} _بهـ بهـ😍 خدا براے امام زمانمونـ(عج) نگهت داره😍❤️ استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
•[ 🌙 ]• _سلام آقاجون😃 ما آماده ایم تا درمورد شبهاے قدر بشنویم😌💚 _سلام بھ روے ماهتون بھ چشمون سیاهتون😬 _اع آقاجون شما شاعرین؟😃 _هعیے..جوون ڪہ بودم زیادے ذوق شاعرے داشتم☹️ بگذریمــ...🚶‍♀🚶‍♀ فرداشب اولین شبِ قدره😉 شبِ ضربت خوردن مولامون😢😔 یھ عالمہ اعمال داره ڪہ باید انجام بدیم✅ _آقاجون؟ ما شنیدیم ڪتاب قرآن هم توے یڪے از این شبها نازل شده😊 _بلھ درستہ.. حتے توے سوره‌ے قدر هم اینو میخونیم ڪہ👇 "انّا انزلناهُ فے لیلة القدر" بچہ هاے گلم😍 بیاید قرآن رو قدر بدونیم😉 بہ هم قول بدیم زیادتر قرآن بخونیم🙏🌺 _چشم😍🙏 دعــ🙏ــا یادتـون نـره مخلص شما؛ مش رمضون😉👋 •[🖊 •[❌ از حرفاے ـمش رمضون جانمونے😌👇 •[ @asheghaneh_halal ]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_وهشت -اوایل دانشجویی زیاد از درس خوشم نمی اومد. شاید چون درگیر مسا
🍃🍒 💚 گاهی می خوام خودم رو از این تلاش بیخود خلاص کنم. مرگ یه بار، شیون یه بار بعد نفس عمیقی کشید و ساکت شد. شاهرخ با نگاهی دلسوزانه به شروین خیره شد. -چرا خلاص نمی کنی؟ شروین سر چرخاند . شاهرخ ابروهایش را بالا برده بود و نگاهش میکرد و منتظر جواب بود.دوباره به نقطه قبلی خیره شد. -نمی دونم. شاید چون جرأتش رو ندارم شاهرخ با قاطعیت گفت: -نه! امیدواری. با خودت می گی شاید اون جلو چیز بهتری باشه. شاید بشه بعضی چیزا رو عوض کرد -حرفهای خودم رو تحویلم می دی؟ -پس خودت هم میدونی چرا موندی. فکر نمی کنم اسم دیگه امید ترس باشه. چرا سعی می کنی امیدی رو که داری ترس ترجمه کنی؟ -امید یا ترس. خیلی فرق نداره. به هرحال هیچ کدومش اوضاع رو عوض نمی کنه شاهرخ لبخندی زد. بشقابها را جمع کرد وگفت: -می خوای بری؟ -چطور؟ -می خوام ببینم برا چند نفر غذا بپزم -بگو چی می پزی تا ببینم هستم یا نه -غذای شاهانه یک مرد مجرد چیه؟ املت با تخم مرغ اضافه، پیاز و دوغ -کشنده که نیست؟ - تا حالا که نبوده شروین زیر لب گفت: -حتی اگه باشه هم بهتر از اون پیتزاهای کوفتیه شاهرخ که می خواست حال شروین را عوض کند بلند شد و گفت: -پس پاشو دستهات رو بشور. تو که نمی خوای با این دست هات پیاز پوست بگیری؟ -پیاز؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_ونه گاهی می خوام خودم رو از این تلاش بیخود خلاص کنم. مرگ یه بار، شی
🍃🍒 💚 شاهرخ همان طور که می رفت صدایش از راهرو آمد: -من نون مفت به کسی نمی دم. دم حوض، با صابون شروین هم تعجب کرده بود هم خنده اش گرفته بود. وقتی شاهرخ برگشت و شروین را دید که روی تخت نشسته بود و دست های شسته و خیسش را دور از بدن نگه داشته بود زد زیر خنده و گفت: -الان به پرستار می گم دست کش ها رو بیاره دستتون کنه جناب دکتر بعد پیازها را جلویش گذاشت. - پوست بگیر، ریز خرد کن شروین به پیازهای جلوی خودش و گوجه هایی که جلوی شاهرخ بود نگاه کرد و پرسید: -چرا پیازها مال من؟ من گوجه خرد می کنم -من به پیاز حساسیت دارم -قضیه گچِ دیگه! شاهرخ نیشخندی زد. شروین مشغول پوست کندن شد و بعد هم خرد کرد. شاهرخ زیر چشمی می پائیدش. -کاملاً مبتدی! شروین سرش را بالا گرفت. اشک از چشم هایش جاری بود. شاهرخ قاه قاه خندید. گوجه ها خرد شده بود و شاهرخ منتظر بود تا شروین کارش تمام شود. بالاخره پیازها خرد شد. شروین در حالیکه یک چشمش را بسته بود و یک چشمش اشک ریزان بود، دماغش را بالا کشید و بشقاب را به طرف شاهرخ گرفت. وقتی شاهرخ رفت. دست و صورتش را شست. شاهرخ که بشقاب و لیوان هایی را که آورده بود روی تخت می گذاشت گفت: -تا نیم ساعت دیگه غذای مخصوص سرآشپز آماده می شه... نیم ساعت بعد سفره پهن شده بود. بشقابی املت برای شروین ریخت. شروین با قاشق املت را هم زد و با لحن خاصی گفت: - پیازهاشو میشه جدا کرد و ابروهایش را بالا برد. شاهرخ لقمه ای در دهانش گذاشت. - خیلی بد نشده. نترس نمیمیری شروین مشغول شد. -هر شب املت؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد شاهرخ همان طور که می رفت صدایش از راهرو آمد: -من نون مفت به کسی نمی
🍃🍒 💚 -خیلی اهل آشپزی نیستم. امشب هم چون مهمون افتخاری داشتم تدارک دیدم! شروین نگاهی عاقل اندر سفیه به شاهرخ انداخت. -حق داری، با این همه وقت و انرژی که صرف تدارکات می شه اگه بخوای هر شب آشپزی کنی خسته می شی و کلمات تدارکات و آشپزی را با تأکیدی طعنه آمیز ادا کرد. شاهرخ برایش دوغ ریخت. - گرفتم تیکت رو -پس هنوز مغزت منهدم نشده، یه چیزائی تهش مونده شاهرخ لقمه را در دهان گذاشت: -تقریبا شام که تمام شد شاهرخ سفره را جمع کرد. وقتی برگشت شروین را دید که روی تخت دراز کشیده و دستش را زیر سرش گذاشته. کنار حوض رفت، دستش را زیر شیر شست و همانجا لبه حوض نشست. دستهایش را سر زانوهایش انداخت و به شروین خیره شد. شروین پرسید: -حتماً تابستونها اینجا می خوابی؟ باید جالب باشه - آره، نسیم های خوبی داره -خونه ما بهار خواب بزرگی داره ولی من تا حالا بیرون نخوابیدم -چرا؟ -کولر گازی راحت تره. هم خنکه، هم پشه نداره. البته وقتهائی که خواب به سرم می زنه مجبورم به همون بهار خواب پناه برم. اتاق مثل یه قفس میشه که مدام تنگ تر میشه شروین این را گفت و پاهایش را روی هم انداخت. -چرا احساس پوچی می کنی؟ سرش را به طرف شاهرخ برگرداند و شاهرخ پرسید: -بهش فکر کردی؟ دوباره رویش را به طرف آسمان برگرداند و با کمی مکث جواب داد: -مشکل همینه که فکر می کنم. گاهی می گم شاید اصلا نباید فکر کنم. وقتی سئوالی نباشه نیاز به پیدا کردن جواب هم نیست -از کی اینجور شد؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
[• #آقامونه😌☝️ •] •{تـ♡ـو‌بآشے خُـرداد🌸 پایانِ‌بہـار‌نیستـ!🍃}• •{آغازِ⏳ دوست‌داشتن‌استـ😉}• #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(392)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
[• #سلام_حضرت_باران💐 •] خاطرتــــ هستـــ غريبےِ مـرا آقا جـ♡ــآݧ...؟! اولـين جمعہ ے ماہ رمـ✨ـضان استــ بــيا... #اللهُمَّ_بَلِغ_مَولانَا_الاِمامَ_الهادِےَالَمهدِے #اللّٰھـُــمـ_عـجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج . . هرشب ـرأس ساعت ۲۳😌👇 [•💚•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.💔 . و مادر هجده ساله آتش و هیزم و مسمار و آلاله فضه بیا در همه عالم پیچید محسنم رفت تنم سوخت میان شعله 😞 ◾️| @asheghaneh_halal
--- 🌙💔 --- سحر از هجدهم بگذشت و امشبـ💫 دلم از غربت حيدر چه خون استــ😞 فضای شهر کوفه این سحرها🌌 پر از انا الیه راجعون استـ✋ 😢 --- 🌙💔 @asheghaneh_halal ---
•••🍃••• #صبحونه میرسد آواے تیغے⇩ پشت مسجدهاے شهر😔✋ قاتلِ مولایمان💔 شمشیر صیقل مےدهد😭 #روز_هجدهم #بوےسجاده‌خونین‌ڪسےمےآید || @Asheghaneh_halal •••🍃•••
•[ 📖 •] ✨اَللّهُمَّ اَعِنّي عَلی هَولِ المُطَّلَع وَ وَسِّع عَلَیَ ضِیقَ المَضجَع، و اَرزُقني خَیرَ ما قَبلَ المَوتِ و اَرزُقني خَیْرَ ما بَعْدَ المَوتِ✨ 🌟خداوندا : به من کمک کن در هراس آن دنیا، و تنگی آرامگاهم را وسعت بده ، و خیرِ هر چیزی که پیش از مرگ است را روزیم کن، و خیرِ هر آنچه که بعد از مرگ‌ است را روزیم فرما. 📕|• . ص: ۱۰۱۴ سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🌙•] @asheghaneh_halal
°|🌙|° #همسفرانه رمضــانــ💫 یک سحــ⛅️ــر بود، به بیــداریِ نگاهَتــ👀 و یک افطـ☕️ـار، به گشـ🗝ـایشِ روزه‌ات... مــن روزه دار شُــ😊ــدم، تا تُــو را عاشقـ❣ـی کنــم... #عرفان_یزدانی🙂🎈 #افطار_کنار_دلبــر😍 #به‌به_چه_صفایی_داره💕 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 🍓°\ @Asheghaneh_halal
تحدیر_تندخوانی_جز_هجدهم_قرآن_کری.mp3
4.52M
••🍃🎙•• #سکینه 🌙: #ویژه‌برنامه‌ماھ‌مبارڪ‌رمضان تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء هجدهم •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••