eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
4_181315072352584696.mp3
4.07M
••🍃🎙•• #سکینه 🌙: #ویژه‌برنامه‌ماھ‌مبارڪ‌رمضان تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بیست و یکم •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️🍃 🍃⚫️ 🍃 { 😭 } همهـ عالم و آدم به تو مےاندیشد { 😔} شڪ ندارم ڪه خدا هم به تو مےاندیشد {👌} ڪعبه از راز جهان راز خدا آگاه است {😢} راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است 🖊 شهــادت مولاےمتقیان، امام علےعلیه السلام تسلیـــت باد.⚫️🍃⚫️ ☝️ ☝️ اینجــا👇 بــهـ روز بـــاشید👇 •|🍃|• @asheghaneh_hala
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: ••شھیدحیدرکمالے•• [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @F_Delaram_313 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۰۰۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
1716422_328.mp3
5.38M
--- 🌙💔 --- #ثمینه تازه شد داغ تنهایے و غربت تازه شد ماتم و آه زینبینـ😢>•° کوفه همچون مدینہ بیند امشب در آغوش حسن گریہ‌ےحسینـ😔>•° الوداع یا حیـــــــ💔ـــــدر #باز‌هم‌تشییع‌شبانه💜 #حاج_میثم_مطیعے 🎤 --- 🌙💔 @asheghaneh_halal ---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°🍃☕️° #همسفرانه ٺا بہ رویش°•💚°• ڱرفٺہ ام روزه،جز°• ☝️°• بہ یادش نڪرده ام افطار °•😌°• #بدون‌شرح #قضیه‌بشدت‌عاشقانس☺️✋ @asheghaneh_halal °🍃☕️°
[• 🍲 •] . . ۲ عدد گوجه ۱ عدد پیاز ۱ عدد فلفل دلمه ادویجات جوز هندی 🍃• برای تهیه این سوپ در آغاز پوست ۳ عددگوجه فرنگی درشت را جدا کرده به همراه فلفل سبز و پیاز در مقدار مختصری آب ریخته و بر روی شعله حرارت می‌دهیم،  🍃• پس از گذشت ۱۵ دقیقه حرارت دادن و پختن مواد، قابلمه را از روی شعله برداشته و پس از اندکی سرد شدن ترکیب گوجه فرنگی، فلفل سبز و پیاز را در میکسر ریخته و خوب هم می‌زنیم، 🍃• سپس میکس مواد را در قابلمه بر روی حرارت ملایم قرار داده و سپس جوز هندی رنده شده و پودر فلفل سیاه و نمک را اضافه کرده و در آخر ۲ قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی و ریحان ساطوری شده را نیز به موادمان اضافه کرده و پس از گذشت ۱۰ دقیقه و پختن، ترکیب شدن و عطر آگین شدن سوپ آن را از روی شعله برداشته و در کاسه سوپ خوری کشیده و میل کنید. . . تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇 [•☕️•] @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی🌙 •] ایـن سفر همیشگے دلــ♡ من اسـت تهران بہ مشهد … روز دلتـنگے ، راس ساعت 8 !!! #فاضل_نظرے #السلام_علیڪ_‌یاعلےابن_موسے_الرضا هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😭|• از صبح همین دوری از تِشمام اشت می باره. آخه شنیدم دیجه تَسی برای یتیمای توفه غدا نمی بره. 😢|• می خوام با همین تِشمای جریونم از خدا بخوام همه مریصا رو شِفا بده. 😔|• ما رو از دعات، با دل پاک و اشک چشمات بی نصیب نزار. استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_نود و درحالیکه دور می شدند صدایشان را می شنید: -برا 2 تا مسئله حل کردن چه
🍃🍒 💚 - به دوست هاتون بگید. حتماً توجیهتون می کنن چند نفری که رد می شدند نگاهی متعجب به شروین ودختر انداختند. دختر که از ناراحتی سرخ شده بود سعی کرد آرام باشد: -فکر نمی کردم دکتر مهدوی من رو پیش همچین آدمی بفرستن. واقعاً متأسفم و رفت. شروین می خواست دوباره سرش را عقب بیندازد که سعید را دید. -کلاس دارم، کلاس دارم. همین؟ -انتظار نداری که تا آخرش بشینم. رفتم حضوری زدم شروین بلند شد. - این دختره کی بود؟ -مزاحم، فکر کرده من هالوام. سعید تو واقعاً احمقی که با همچین موجوداتی سر و کله می زنی - بمیرم واسه تو که با عناصر اناث جامعه هیچ گونه مراوده ای نداشتی و نداری. من بودم از پشت تلفن براشون آواز می خوندم؟ - یه بار یه چهچه ای زدم، کردیم سابقه دار؟ در ضمن آواز خوندن با قربون صدقه رفتن فرق داره - این جماعت رو اصولاً باید خر کرد. اونوقت ببین برات چه کارا که می کنن -ارزش خر کردن هم ندارن - حالا چی بهش گفتی که اشکش رو درآوردی؟ -اشک؟ -از کنارم که رد شد داشت گریه می کرد! شروین جا خورد. - جداً؟ - ازت خواستگاری کرده بود که اینجور زدی نابودش کردی؟ شروین چیزی نگفت ... * می خواست وارد باشگاه شود که سعید دستش را گرفت. -پول داری؟ -آره، قلکم رو شکوندم یه 040 – 030 تومنی دارم بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_نود_ویک - به دوست هاتون بگید. حتماً توجیهتون می کنن چند نفری که رد می شد
🍃🍒 💚 سعید دستش را کشید. - وایسا ببینم. اون دفعه 500 تومن حالا 300-400 تومن؟ می خوای تا عمر داری آرش ولت نکنه؟ -نکنه انتظار داری هر دفعه براش یه تراول بکشم؟ اون دفعه رو کم کنی بود - احمق جان، این دفعه که بدتره. می خواد تلافی اون دفعه رو هم دربیاره - بیخود کرده، من پول مفت ندارم - ولی شروین ... شروین حرفش را قطع کرد. - شروین نداره. چیه؟ نکنه معامله جوش میدی یه چیزی هم گیر تو میاد؟ -چند بار بهت گفتم باهاش کل کل نکن؟ حالا بدهکار هم شدیم؟ حالا که اینجوره، خودت برو که یه وقت نگی پولمو تو خوردی - معذرت می خوام ... تقصیر خودته ... همش طرف اون رو می گیری - خره! من می خوام کم نیاری ... اصلاً به درک . هر غلطی می خوای بکن ... شروین اشاره ای به یکی از میزها کرد. - اوناهاش. دودکشش از یک کیلومتری پیداست. این بابا به تنهایی یکی از عظیم ترین آلاینده های تهرانه... سعید یکی از توپها را هل داد روی میز و پرسید: - آرش کجاست؟ بابک جواب داد: - رفته بوفه، اوناش، داره میاد بعد رو به شروین گفت: - بازم می خوای باهاش کل بندازی؟ -من که کاریش ندارم، اون شروع می کنه - تو هم بدت نمیادها! شروین خندید. صدای آرش از دور می آمد. همه برگشتند. - بابک، من دیگه نمی رم از این یارو خرید کنم، می خواد آدمو بخوره ... با دیدن شروین ساکت شد. بابک بطری ها را از دستش گرفت. بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
🍃🍒 💚 - رفیقت اومده تو رو ببینه شروین زیر چشمی نگاهی به سعید کرد و با خنده ای شیطنت آمیز دستش را به طرف آرش دراز کرد. آرش توجهی نکرد و مشغول پوشیدن دستکشش شد. بابک چشمکی به شروین زد و رو به آرش گفت: -شروین اومده اینجا با تو بازی کنه - من با هر کی که بخوام بازی می کنم - منم اگر می ترسیدم ببازم بازی نمی کردم آرش با عصبانیت به سعید نگاه کرد. سعید سری تکان داد: -دروغ می گم؟ آرش به زور جلوی عصبانیتش را گرفت. - کمتر از 35 تا شرط نمی بندم شروین با لحن موذیانه ای گفت: -خوبه مشغول بازی شدند. بی توجه به اطراف سعید دور میز چرخی زد. کمی دورتر از میز کنار بابک ایستاد. خنده تصنعی از روی لب بابک کنار رفت. - چی شد؟ -تیزتر از این حرفاست. حاضر نمیشه پول زیادی رو کنه. نمیشه خرش کرد. زمان می خواد - عیب نداره. اینجوری بهتره، کمتر هم تابلو میشه. کاری کن پاش از اینجا قطع نشه شروین آنطرف میز بود.توپش را زد و به سعید نگاه کرد. سعید هم لبخندی زد. - می رم اونور، شک می کنه بازی بالا و پائین می شد. تفاوت زیادی با هم نداشتند. آرش نگاهی به بابک کرد. بابک با سر تائید کرد. آرش با یک ضربه دوبل دوتا توپش را انداخت توی پاکت. مغرورانه نگاهی به شروین کرد. شروین چوب را گذاشت و پول را درآورد... از باشگاه که بیرون آمدند شروین گفت: -من بالاخره حال اینو می گیرم - باز خر شدی؟ این بازیش بهتر از توئه. باهاش کل کل نکن بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒