🎀✨//
#عیدانه
جنٺوعرشوسماامشبچراغانمیشود
خانهیزهرا ومولاچونگلستانمیشود
او حسن باشد امامدومین شیعیان
جملهعالمازقدومششادوخندانمیشود
#عیدڪممبروڪ
#امامحسنےام
#السلامعلیڪیاامامحسنمجتبےع
@asheghane_halal
🎀✨//
عاشقانه های حلال C᭄
[• #خادمانه💭 • ] . . برای سلامتی و عافیت کامل عزیزان مبتلا به کرونا و بخصوص سلامتی یکی از خادمان ع
[• #خادمانه💭 • ]
.
.
سپاس فراوان از همراهی همیشگی تان😌
برای سلامتی و عافیت کامل عزیزان مبتلا به کرونا و بخصوص سلامتی یکی از خادمان عزیز و بزرگوارمون و به نیت #امام_حسن_مجتبی(ع)
ختم سور قدر: 2⃣8⃣1⃣
ختم سوره حمد: 0⃣8⃣2⃣
.
.
#امام_حسنے_ام🌹
ڪار بـــرای امام زمانم خستگـــے ندارد👇
🤩🍃| @Asheghaneh_Halal
😃🍃| @Heiyat_Majazi
😍🍃| @Rasad_Nama
4_5983503271464011242.mp3
3.34M
°💓|💌°
#انسیھ
{💚•بنده هاےخوب خدا!!!
{☔️•در این ایام لبریز از نور و
مناجات،خوندن دعاے زیباے
مجیر فراموش نشه.
#یاغَفّار✨
#ایامالبیض
#روزپانزدهمماهمبارکرمضان
#التماسدعا🌸
دلبرےڪنبراےدلـ💕•ــدار☺️👇
@asheghaneh_halal
°💓|💌°
○●○
🍃🌸
#پابوس
.
.
{😋} اول امـام زادھٔ دنيا خوش آمدے
{☺️} ابن الڪريم اُمّابيـها خوش آمدے
{😌} اول پدر بھ حضرت حیــــــدر تو گفتهاے
{😍} پيش از همھ بھ فاطمھ مادر تو گفتهاے
#میلادڪریماهلبیت😃❤️
#چشمحضرتفاطمہروشن🤗✨
.
.
∫💞∫ جانےدوبارھ بردار،
با ما بیا بھ پابوسـ👇
🍃🌸 @asheghaneh_halal
○●○
|•✨•|
#فانوس
مےرسد روزے کہ
بر بام بقیع خنده کنان[😃•
پرچمِ[🏳•
نَحْنُ مُحِبّینُ الْحَسَن[💚•
را می زنیم[😍•
•🍃دعاےروز #پانزدهم ماه خــدا🍃•
پ.ن:
🎊😍عیدتون مبارڪاااا باشہ
خدام الحسن😍🎊
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#امامحسنےام
#رمضان
دلتـ|💓|ــو؛وصلکنبہخــدآ
|•✨•| @asheghaneh_halal
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
هر وقت به ماموریت میرفت و تنها میشدم و می خواست مرا آرام کند، میگفت؛ من وقتی خدمت میکنم 70 درصد ثوابش مال تو 30 درصد مال من، فقط تو راضی باش، منم به این حرف هایش افتخار میکردم ، همش میگفتم چه کار بزرگی میکنم ، زحمت او میکشید همه کار او میکرد واقعا چه ثوابی من میتوانستم ببرم، حتی از ثوابی هم که میخواست ببرد می گذشت.
#همسر_شهید_جهانگیر_جعفرینیا💚
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
[• #مجردانه♡•]
👑//در انتخاب همسر به ظاهر
یکدیگر و توان مالے تڪیه نکنید.
هر چند ڪه ظاهر زیبا و توان
مالے تا حدےلازم هست، ولے☝️//
شریڪ زندگے باید معیارهاے
دیگرےچون همراهےو همدلے
💞//داشته باشد.
#تڪرارڪنیدهمیارےوهمدلے😁💭
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
تحدیر جزء 15.mp3
4.92M
••🍃🎙••
#دلارام
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء پانزدهمـــ •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••
﴾💞﴿
﴿ #همسفرانه ﴾
.
.
{✨} بھ فلڪ میرسد از
{😍} روۍ چو خورشید تو نـور
{😌} " قُل هُوَ اللھ اَحد "
{😒} چشم بد از روۍ تـــو دور
#الهـــۍفداۍروۍچوخورشیدتبشم🤗😘
#فورواردڪنینواسش😃👈
.
.
[🌎]ـتو مـــــرا
جـــــان و جـــــهانے👇
﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
#عیدانه 💓
یهروزھمازصحنِحضرتِقآسمزنگ
میزنیمبہرفقامونومیگیم :
آهایرفیق،
روبہرویگنبدامامحَسنبہیادتم😌✋
#انشاءاللھ
#عیدتونمبروڪ😍🌱
🍃|• @asheghaneh_halal ••
•{☀️}•
{ #قرارعاشقے🕗 }
.
.
{❣} مثل عشاقۍ
{⏰} کہ هر ساعت
{😌} دم از #او مۍزنند
{🦋} در حرم، آیینہها
{😍} بانگ هوالهو میزنند
#السلامعلیکیاعلیابنموسیالرضا🍃
.
.
{🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا
هستــ یـادتـانــ!👇
@Asheghaneh_halal
•{☀️}•
•💚•
•| #فانوس📿 |•
با عشق حسن(ع)
من بہ جهـان ناز کنم😌^•°
افطارمو با نام حسن باز کنم😍^•°
صد شکر که درک شب قدر رمضان
با جشن ولادتش آغاز کنم☺️^•°
•🌸دعاےافطار🌸•
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#بابامهدےروزهاتقبولـ😍
#رمضان
دمافطارفقط
ذڪر حسینشیریناستـ👇
•💚• @asheghaneh_halal
🎊|•
#عیدانه
اومگرکیست؟!
تمامّیت احسانِخدا :)🍃
منکیستم؟!
تاابدالدهرمسلمانِحسن💛✨
#حسنجانم
#عیدتونمبارڪاا😍
🎊|• @asheghaneh_halal ••
مداحی آنلاین - ضربانم حسن تاب و توانم حسن - نریمانی.mp3
2.64M
#ثمینه 😍🍃
مناسبت:
میلادڪریم،میلادامامحسنمجتبے"ع"
ضربانم #حسن تاب و توانم حسن
همه جا جار میزنم آرام جانم #حسن
#سیدرضانریمانے
#عیدتونمبروڪ😍🎈
#میلادمبارڪکریمابنِکریم
🦋|• @asheghaneh_halal ••
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_چهاردهم🦋🌱 پشت میز آشپزخانه نشسته بود ،لیوان چای در دستش بود و ب
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_پانزدهم🦋🌱
حق داره،ارشیا حق داره!من بهش قول داده بودم.
_چه قولی؟!نه انگار واقعا یه چیزی شده که فقط خودت خبر داری،حال شوهرت خوبه؟
دقیقا از تنها چیزی که مطمئن بود همین خوب نبودن حال ارشیا بود!
انقدر موج منفی برای خودش فرستاده و فکر و خیال های عجیب و غریب کرده بود که تا خرخره پر شده بود.
سرش مثل فرفره رنگی های کوچک دوران بچگی اش پیچ و تاب می خورد ،چیزی در درونش معده اش می جوشید و حجمی از غذای نخورده را انگار مدام بالا و پایین می فرستاد.
بوی غذایی که روی گاز بود و توی فضای نقلی آشپزخانه می پیچید هم تمام سرش را پر کرده بود.
از هزار سو تحت فشار بود بدون هیچ آرامبخشی...هرچند دلش نمی خواست اما ناگهان مجبور شد به سمت دستشویی بدود و یک دل ناسیر بالا بیاورد...
کاش می توانست بلاتکلیفی و غم های تلنبار شده ی سر دلش را عق بزند!فقط همین حال و روز جدید را کم داشت!
صورتش را که شست خودش هم از دیدن چهره ی رنجورش در آینه وحشت کرد.به این فکر کرد که چه فامیلی خوبی دارد!رنجبر..همه ی رنج ها سهم او بود و بس
در را که باز کرد زری خانم با لیوانی در دست به انتظارش ایستاده بود. خوشبحال ترانه که لااقل مادر دومی داشت!
_بیا عزیزم یه قلوپ ازین شربت بخور حالت رو جا میاره
با تمام ناتوانی اش لیوان را گرفت ،زیرلب تشکر کرد و همانطور سرپا کمی مزه کرد شیرینی اش را.
_چرا نمی شینی؟
گوشه ی شالش را روی صورت خیسش کشید و نالید:
_همه عمرم نشستم که حالا زندگیم فلج شده.دلم می خواد یه وقتایی انقدر وایسم تا بهم ثابت شه هنوز زنده ام!
کنار پنجره ایستاد و نگاهش گره خورد به دسته عزاداری،انگار کوبش تبل ها درست به قلب او وصل بود...
خدایا باید خوشحال می بود یا ناراحت؟دوباره هوس نذری کرده بود!
قطره اشک سمجی از گوشه چشمش رد شد و روی دستش افتاد.
انقدر گریه کرده و جیغ کشیده بود که همه کلافه شده بودند.به قول خانم جان به زمین و زمان بند نبود!حتی دفتردار بچه را چپ چپ نگاه می کرد.
ارشیا عصبی شده بود و این از فک منقبض شده و پای راستش که روی سنگ مرمرها ضرب گرفته بود مشهود بود!
فریبا هرچه بیشتر برای آرام کردنش سعی می کرد کمتر موفق می شد.ریحانه معنی اینهمه نگاه رد و بدل شده را نمی فهمید!خب هر بچه ای گریه می کرد
حتی سر سفره عقد!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_پانزدهم🦋🌱 حق داره،ارشیا حق داره!من بهش قول داده بودم. _چه قولی
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_شانزدهم🦋🌱
فریبا مجبور شده بود با شوهرش بچه را بردارد و بزند بیرون تا آرامش به فضای محضر برگردد یا شاید هم به جان بی قرار ارشیا!
بعد از چند دقیقه و همزمان با تمام شدن امضاهای بی سر و ته،با ریحانه تماس گرفته و گفته بود:
_ریحانه جان منتظر ما نمونید که عجیب شانسمون زده امروز!فرنوش رو داریم می بریم پیش دکترش
_چرا؟بدتر شده؟
_نه تو دلواپس نشو بیخودی.یکم تب داره نگرانم اینجوری خیالم راحتتره اگه دکتر ببینش،ترسیدم به ارشیا زنگ بزنم والا!گفتم به خودت بگم
_ترس؟
_بگذریم حالا....ریحانه جونم فقط ببخشید،که نشد باشم تو لحظه های قشنگت
_این چه حرفیه،بچه واجب تره.مراقبش باش
_فدای تو عروس مهربون،خوشبخت بشی عزیزم
و همین که قطع کرد صدای ارشیا گوشش را پر کرد:
_فریبا بود؟
_بله...
_نمیاد نه؟
نگاهش کرد،این رویا بود یا کابوس؟!بین زمین و آسمان دست و پا می زد.بعد ترها جای فریبا می بود یا ...
با بغض پنهانی که خیلی هم بی دلیل نبود پاسخ داد:
_داره میره دکتر
مطمئن بود چیزی جز نگرانی،لحظه ای در سوال بعدی ارشیا پنهان نبود،دقیقا چیزی مثل بغض خودش!
_بچه خوبه؟!
_آره فقط می خوان خیالشون راحت بشه
و نفسی که مردانه بیرون فرستاد. متعجب شدنش البته طولی نکشید؛ارشیا انگار امضای بند نانوشته ی آخر را شفاهی می خواست!
_قول و قرارمون که یادت می مونه،نه؟
دوباره و سه باره از هم فرو پاشید،به چهره ی دلواپس خانم جان و صورت خندان ترانه که نگاه کرد دانست باید تردیدها را پس و پیش کند!سری به تایید تکان داد و امیدوار بود قطره اشک کوچکی که روی انگشت های گره خورده اش چکیده را کسی ندیده باشد ..
دست های چروک خورده ی زری خانوم دست سردش را گرفت.
_هیچ وقت انقدر آشوب ندیده بودمت
_نباید با وکیلش قرار میذاشتم،ارشیا ناراحته ازم میگه دودوتای حساب کتاب کاری رو نباید با زن و زندگی جمع کرد.
_حرفش بی حساب نیست
_نیست که دلم آشوب شده،اما باید می فهمیدم چه به سرش اومده یا نه؟من زنشم!اون خودداره و بروز نمیده ولی منم حق دارم بدونم چه خبره کنار گوشم
_پرسیدی و نگفت؟
چه سوال سختی بود!در واقع کمترین کاری که می کردند حرف زدن بود نه او می پرسید و نه ارشیا
_نه
_حالا مردت فکر و خیال کرده که بی اعتمادش کردی پیش دوستش؟
_شما که نمی دونید حاج خانوم،اون کلا از همکلام شدن من با دوستا و همکاراش متنفره چون...
_حق داره مادر،یه چیزایی خانم جان خدا بیامرزت بهم گفته بود از اخلاق و منش و شرایطش،ندیده و نشناخته نیستم که.
شوهرتم بعد از اینهمه وقت زندگی زنش رو می شناسه!لابد همه حرفش اینه که کاش از خودش می پرسیدی از دلش در بیار مرد جماعت،موم دست زنه اگه زن
هرچند سعی می کرد مثل همیشه محکم بماند و گوش شنیدن باشد فقط،اما بغضی که هدیه ی سر عقدش بود هنوز بیخ گلویش جا خوش کرده بود و شاید حالا نیشتر خورده بود که سرتق بازی در می آورد برای سر وا کردن!ناغافل پرید وسط حرفش و گفت:
_اگه زن اجاقش کور نباشه....زن نیست؟!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه های حلال C᭄
°💓|💌° #انسیھ وسحربخوانایندعارا *💫* بسماللهالرحمنالرحیم *💐* عَرَضَتْ لِي بَلِيَّهٌ أَزَالَ
°💓|💌°
#انسیھ
وسحربخوانایندعارا✨
بسماللهالرحمنالرحیم❤️
وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِكَ هَارِبٌ مِنْكَ
إلَيْكَ مُتَنَجِّزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ
الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً
و من پناهنده به فضل توام،
از تو به تو گريزانم، خواهان
چيزي هستم كه وعده داده اي.
و آن چشم پوشي از كساني است
كه به تو گمان نيك برده اند،🌿
إِلَهِي أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ
حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَايِسَنِي بِعَمَلِي
أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِي بِخَطِيئَتِي
خدايا فضل تو گسترده تر، و
بردباري ات بزرگ تر از آن است
كه مرا به كردارم بسنجي، يا به
خطايم بلغزاني، 🌸
وَ مَا أَنَا يَا سَيِّدِي وَ مَا خَطَرِي
اي آقايم من چيستم، و چه
ارزشي دارم،🌾
هَبْنِي بِفَضْلِكَ سَيِّدِي وَ تَصَدَّقْ
عَلَيَّ بِعَفْوِكَ وَ جَلِّلْنِي بِسِتْرِكَ وَ
اعْفُ عَنْ تَوْبِيخِي بِكَرَمِ وَجْهِكَ
سرور من مرا به فضلت ببخش، و
با گذشتت بر من كرم فرما، و به
پرده پوشي ات خطاهايم را
بپوشان، و به كرم وجودت از
توبيخم درگذر، 🌙
سَيِّدِي أَنَا الصَّغِيرُ الَّذِي رَبَّيْتَهُ وَ
أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِي عَلَّمْتَهُ
آقاي من منم كودكي كه پروريدي،
منم ناداني كه دانا نمودي، 🕊
وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِي هَدَيْتَهُ وَ أَنَا
الْوَضِيعُ الَّذِي رَفَعْتَهُ
منم گمراهي كه هدايت كردي،
منم افتاده اي كه بلندش نمودي، ☔️
وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِي آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ
الَّذِي أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذِي
أَرْوَيْتَهُ
منم هراساني كه امانش دادي،
و گرسنه اي كه سيرش نمودي،
و تشنه اي كه سيرابش كردي،🌵
وَ الْعَارِي الَّذِي كَسَوْتَهُ وَ الْفَقِيرُ
الَّذِي أَغْنَيْتَهُ وَ الضَّعِيفُ الَّذِي
قَوَّيْتَهُ
و برهنه اي كه لباسش پوشاندي،
و تهيدستي كه توانگرش ساختي،
و ناتواني كه نيرومندش نمودي،💐
#دعایابوحمزهثمالی
#روزشانزدهمماهمبارکرمضان
#التماسدعا
دلبرےڪنبراےدلـ💕•ــدار☺️👇
@asheghaneh_halal
°💓|💌°
○●○
🍃🌸
#پابوس
.
.
﴿🏅﴾ بهترين حالت
﴿😌﴾ یڪ نوڪرت
﴿👌﴾ اين است حسين
﴿🌙﴾ رمضان باشد
﴿😍﴾ و مـــن باشم
﴿😇﴾ و بينالحـــرمين
پ.ن:
بھ همھ اینا اینم اضافھ میکنیم کھ🧐👇
حتما #دو_نفره باشھ😋💕🙈
.
.
∫💞∫ جانےدوبارھ بردار،
با ما بیا بھ پابوسـ👇
🍃🌸 @asheghaneh_halal
○●○
|•✨•|
#فانوس
شانزده شد
عددِ بین من و مـ🌙ــاهِ خدا
بطلب پای پیاده سحری
ڪرب و بلا.. :)
•🍃دعاےروز #شانزدهم ماه خــدا🍃•
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#رمضان
دلتـ|💓|ــو؛وصلکنبہخــدآ
|•✨•| @asheghaneh_halal
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
[💍] حلقههای ازدواجمان را داده بود دو حرف روی آن حک شودZ&A، اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد و به حالت شکسته. خیلی از این کارش خوشم آمد و خوشحال شدم که چقدر اهل ظرافت است.
[👕] برای خرید لباس هایمان هم هر کدام برای دیگری انتخاب می کرد و حتی این رفتار به شکل یک عادت برایمان شده بود.
[👗] لباس عقد را که می خواستیم تهیه کنیم با دقت تمام لباس ها را بررسی می کرد و به خانم مزون دار گفت: چین ها باید بر روی یکدیگر قرار بگیرد و اصلا لباس خوب دوخته نشده.
[😢] برای عروسی که رفتیم لباس را تحویل بگیریم خانم مزون دار گفت: لباس آماده نشده چون شما آقا داماد خیلی حساس هستند من گل های لباس را نچسبانده ام تا پیش چشم خودشان این کار را انجام بدهم.
[🤕] امین گفت: اجازه بدهید خودم گل ها را وصل می کنم و ما هشت ساعت تمام در حال چسباندن گلهای لباس عروس بودیم. حتی نگینهای کوچک وسط گل ها را هم خودش با دقت و حوصله فراوان چسباند.
[👛] در مراسم عروسی کیف کوچک من را نگه داشته بود. عادتش بود که این کار را بکند می گفت: سنگین است. در مراسم عروسی تمام مدت کیف من دستش بود.
[🎥] فیلمبردار عصبانی و ناراحت گفت: مثلا شما داماد هستی، لطفا کیف خانمتان را به خودش بدهید. گفت: کیفش سنگین است. فیلمبردار با عصبانیت و چشم غره گفت: این کیف که دیگر سنگینی ندارد...🤐
#همسر_شهید_امین_کریمی🌷
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•